شهادت حضرت زهرا و بزرگترین ظلمی که بر او رفت
حجت الاسلام احمد حیدری در یادداشتی که در اختیار انصاف نیوز قرار داده است، نوشت:
شک نیست که فاطمه زهرا(س) دردانه رسول خدا، حبیبه و نور چشم او بود ودر زمان حیات پدر در جامعه اسلامی از حرمت بالایی برخوردار بود.
رسول خدا بارها محبت فوق العاده خود به ایشان را اعلام کرد و عظمت و شأن والای او را در نزد خدای تعالی یادآور گردید.
به تصریح عالمان بزرگ اهل سنت با نزول آیه “و آت ذالقربی حقه” پیامبر فدک را به او بخشید(ابو یعلی موصلی، مسند، ج 2، ص 334؛ سیوطی، در المنثور، ج 4، ص 177؛ شوکانی، فتح القدیر، ج 3، ص 224؛ حاکم حسکانی، شواهد التنزيل لقواعد التفضيل، ج1، ص 438-446).
پدرش در طول عمر خود بخصوص در ماه ها و ایام آخر عمر شریفش از جمله در مراسم عرفه، حجه الوداع و در روزهای آخر عمر شریفش بارها و بارها عترتش یعنی فاطمه زهرا و همسر وی علی بن ابی طالب و فرزندانشان حسن وحسین را به عنوان ثقل کبیر در کنار ثقل اکبر معرفی کرد و اعلام نمود تا زمانی که مردم به این دو ثقل و میراث گرانبهای پیامبر متمسک باشند، از گمراهی در امام خواهند بود(احمد بن حنبل، مسند، ج 3، ص 26 و … ؛ برای آگاهی از سند این روایت در کتاب های معتبر حدیثی اهل سنت مراجعه کنید به: محمد تقی قمی، حدیث الثقلین، مصر، الازهر؛ نجم الدین عسکری، حدیث الثقلین؛ سید علی میلانی، حدیث الثقلین).
متاسفانه رحلت پدر آغاز هجوم کوه های مصیبت و اندوه بر آن بزرگوار بود. اندوه از دست دادن پدری که سید بنی آدم، برترین مخلوق خدا و محبوب رب العالمین بود، به تنهایی هر کوه استواری را متلاشی می کرد اما مصیبت زهرای مرضیه فقط همین نبود. این دردانه و محبوبه پیامبر و خانواده اش بلافاصله بعد از رحلت پیامبر مورد قهر و بی مهری قرار گرفتند و به گونه ای با آنان رفتار شد که مصیبت ها بر او باریدن گرفت و آن وجود نازنین را به فاصله حداکثر شش ماه بعد از پیامبر از پا درآورد و به پدر ملحق نمود.
[در مورد روز وفات زهرای مرضیه اقوال مختلف است. 13 ربیع الثانی؛ 3 جمادی الاخر (قول مشهور نزد شیعه و روایت شده از امام صادق (ع)؛ 20 جمادی الآخر؛ 21 رجب؛ 3 رمضان؛ که بنا بر آخرین نظر حداکثر ایشان شش ماه بعد از پدر زندگی کرده است. سید محسن امین، اعیان الشیعه، بیروت، دار التعارف للمطبوعات، -، ج 1، ص 319]
سنگین ترین مصیبت بعد از مرگ پدر
گرچه به خانه بانوی بزرگ اسلام برای بردن شویش به مسجد و گرفتن بیعت از او هجوم بردند و در بعضی کتاب های اهل سنت یورش به خانه و تهدید و اقدام به آتش زدن و …، ثبت شده، ولی آیا این بزرگترین مصیبتی بود که بعد از مرگ پدر بر بانوی نمونه اسلام وارد شد؟
طبیعی بود که طرفداران خلفای بعد از پیامبر در لاپوشانی ستم هایی که بر این بانو رفته و در تحریف واقعه های اتفاق افتاده، تلاش وسیعی به خرج دادند و تا حد زیادی توانستند ابر ابهام را بر آنچه اتفاق افتاده بود، سایه انداز گردانند.
متاسفانه دوستان و محبان بانو نیز به جای تلاش در برگرفتن نقاب ابهام از قضایا و وانمودن آنچه اتفاق افتاده و به بهترین وجه گویای مظلومیت بانو بود، به مسائل حاشیه ای رو آوردند و به اثبات مسائلی همت گماردند که در درجه دوم یا چندم اهمیت بود و اثبات آن هم تا حدودی مشکل!
این سیکل معیوب از همان ابتدا شروع شد و ادامه داشته؛ گر چه گهگاه افرادی به کنکاش از وقایع اتفاق افتاده و نشان دادن عظمت مظلومیت بانو و وقایع اصلی پرداختند که در این میان باید قدردان شخصیت هایی چون سیدمرتضی علم الهدی و ابن ابی الحدید معتزلی بود، ولی غالبا به اثبات و نفی همان مسائل حاشیه ای و درجه دوم یا چندم پرداختند.
متاسفانه در این دهه اخیر نیز تلاش برای اثبات و نفی مسائل حاشیه ای و فرعی وجهه همت مخالفان و موافقان بانو شد و مظلومیت اصلی و غیر قابل انکار او به محاق فراموشی رفت.
مساله کنار زدن شوهرش علی با این که 70 روز پیش، پدرش در جمع بیشمار مسلمانان او را معرفی کرده و برایش از همه به رضایت و اختیار و شوق بیعت گرفته بود؛ نصب شخصی دیگر از جانب عده ای به خلافت بدون این که در این قضیه نمایندگی یا اختیاری داشته باشند و با او و مردان خانواده اش که بزرگترین های اسلام بعد از پیامبر بودند، مشورت نمایند؛ هنوز پدر را دفن نکرده بودند که با قهر و شدت به در خانه اش آمدند تا شوهرش و معدود مردان همراه او را به مسجد ببرند و به بیعت وادارند و شوهرش که از بیعت و از درگیری و نزاع و ایجاد اختلاف در جامعه “تازه مسلمان شده” و “تازه رهبر از دست داده” فراری بود، به گوشه خانه پناه برد و او سپر شد و به در خانه آمد تا شاید فرستادگان از حرمت او شرم کنند و بازگردند؛
ولی آنان مصمم به بردن زوری شویش، او را با شدت به کنار زدند و … و شوهرش را کشان کشان به مسجد بردند تا بیعت بگیرند و بدین سان به همه نشان دادند که وقتی “شیر مرد اسلام و بزرگتر مسلمان بعد از پیامبر”، برای بیعت این گونه تحقیر و منکوب می شود و برای آوردن او جهت بیعت کردن، حتی حرمت دختر پیامبر هم مانع نمی شود، دیگران باید حساب کار خویش بکشند و از همراهی دریغ نورزند.
هنوز عدد روزهای مصیبت از دست دادن پدر به ده نرسیده که مزرعه فدک که هدیه پدر به اوست، تصاحب می شود و او مجبور می گردد برای گرفتن مال خود به مسجد برود و دادخواهی کند و بر صداقت و راستگویی انکار شده اش، شاهد ارائه دهد و دست آخر هم شاهدهایش را نمی پذیرند و راستگویی اش را انکار می کنند و او مجبور می شود فدک را به عنوان ارث پدر مطالبه کند زیرا فدک قبل از این که به او بخشیده شود، با مصالحه اهلش و بدون لشکرکشی و جنگ به دست آمده و به صریح قرآن خالصه رسول الله شده:
وَ ما أَفاءَ اللَّهُ عَلى رَسُولِهِ مِنْهُمْ فَما أَوْجَفْتُمْ عَلَيْهِ مِنْ خَيْلٍ وَ لا رِكابٍ (حشر(59) آیه)8
و آنچه را خدا از آنان [يهود] به رسولش بازگردانده (و بخشيده) چيزى است كه شما براى به دست آوردن آن (زحمتى نكشيديد،) نه اسبى تاختيد و نه شترى)
و حالا اگر هم هبه بودن آن را قبول نداشته باشند، ارث بودنش را که نمی توانند انکار کنند اما با انتساب سخنی به پیامبر، مدعی می شوند که از ایشان شنیده اند پیامبران ارث نمی گذارند و آنچه از آنان بر جای ماند، صدقه است و بدین صورت با صریح قرآن مخالفت می کنند و صریح قرآن را با سخنی که فقط یک نفر مدعی انتساب آن به پیامبر است، تخصیص می زنند و به عترتی که بارها پیامبر، آنان را به عنوان مبین و مفسر قرآن و در کنار قرآن ضامن تداوم هدایت امت معرفی کرده، برای فهمیدن راست یا ناراستی آن سخن و معنایش در صورت صحت، مراجعه نمی کنند و این همان تکرار مصیبت عظمایی است که در سقیفه انجام شد و هر کوه استواری را از هم می پاشاند.
“در سقیفه علی را که برترین فرد عترت بود، از مسند خلافت و امارت ظاهری کنار زدند و در مسجد پیامبر او را از مسند «تبیین دین» کنار گذاردند و این عظیم ترین و جانکاه ترین مصیبتی بود که بر زهرا نازل شد و مصیبت فدک و هزاران چون فدک در قبال آن، به چشم آمدنی نبود.”
مصیت ها همچنان پیوسته بر او فرود آمد تا بالاخره بعد از سه ماه (یا حداکثر شش ماه) او را از پا درآورد و به پدر ملحق نمود.
بنابراین:
مهم نیست آیا به خانه اش هجوم برده اند یا نه؟
مهم نیست آیا مهاجمان به خانه اش، در را به سینه جسمی او کوبیده اند یا نه؟
مهم نیست که آیا در میخ داشته یا نه؟
مهم نیست که آیا او را در کوچه سیلی زده اند یا نه؟
و مهم نیست که آیا…
در حالی که:
هیچ کس منکر نیست که نصب خلیفه بدون اطلاع و مشورت با او و مردان خانواده اش بوده است!
هیچ کس منکر نیست که شوهرش را به زور و اجبار و تحقیرآمیز به مسجد برده اند تا به زور از او بیعت بگیرند!
هیچ کس منکر نیست که فدک را از او گرفته اند و او برای باز پس گیری اش به مسجد رفته و با خلیفه احتجاج نموده است!
هیچ کس منکر نیست که او ادعا داشته که فدک را پیامبر به او بخشیده و آنان سخنش را نپذیرفته و از او بر صحت این سخن شاهد طلبیده اند!
هیچ کس منکر نیست که او شاهدانی در اوج وثاقت مثل علی، حسنین و ام ایمن که رسول خدا او را بهشتی معرفی کرده بود، به شهادت برده ولی شهود او را به توجیهات سست رد کرده اند!
هیچ کس منکر نیست که او فدک را به عنوان میراث پدر هم طلب کرده ولی با استناد به سخنی که به پیامبر نسبت داده اند، او را از ارث هم محروم کرده اند!
هیچ کس منکر نیست که از علی که پیامبر او را در کنار قرآن ضامن تداوم هدایت و مبین قرآن و سنت و رفع کننده اختلاف امت، معرفی کرده بود، نپرسیدند آیا پیامبر چنین سخنی گفته است؟ و اگر گفته معنایش چیست؟
و …
و اینها مصیبت های عظمای زهرا بعد از مصیبت فقدان پدر است و با توجه به همه این مصیبت ها:
آیا باز هم در مظلومیت زهرا شک هست؟
آیا باز هم شک دارند که او را با این ضربه های هولناک در هم شکستند؟ آیا باز هم شک دارند که آن کوه استوار را متلاشی نمودند و به شهادت رساندند؟
آیا باز هم سزاوار است در مظلومیت و شهادتش شک کرد؟
آیا باز هم …
شهادت زهرای مرضیه
هیچ فرد غیر شیعه و سنیای نمی تواند شهادت ایشان را انکار کند زیرا وقتی شیعه میگوید ایشان شهید شده، معنایش این نیست که فردی ایشان را مسموم کرده و در اثر این سم ایشان شهید شده آنچنان که در باره بعض امامان معتقدیم؛
و نمی گویند که کسی ایشان را ضربت زده و فوری در اثر آن ضربت ایشان به بستر افتاده و به فاصله چند روز بعد شهید شده است؛
بلکه شیعه معتقد است ایشان بعد از رحلت پدر مورد بی مهری ها و هجوم هایی واقع شد که در اثر آنها مریض گشت و در بستر بیماری افتاد و از پادرآمد.
هیچ کس منکر نیست که ایشان در زمان پدر مورد احترام فوق العاده کل جامعه بود و برای سخن و کلام و اشارتش سر می باختند ولی با رحلت پدر، سخنش در نحله بودن فدک تصدیق نشد(معلوم است که برای نحله و بخشش بودن فدک شاهد آورده و گر نه برای ارث و ارث بری که شاهد نمی خواهد) و از او بر صداقتش شاهد خواستند(یعنی دروغگو شمردن او در ادعای بخشش بودن فدک) و شاهدانش را انکار کردند و وقتی هم فدک را به عنوان ار طلبید ارثبریاش انکار شد و استدلال هایشبه قرآن بر ارث بری رد گردید.
هیچ کس منکر نیست که ایشان برای دفاع از حق غصب شده شوهرش از هیچ اقدامی فروگذار نکرد و بنا به نقل مشهور شبانه به همراه شوهرش سوار بر مرکب به در خانه بزرگان انصار می رفت و … ؛ و وقتی با جواب منفی آنان مواجه شد ، غمی بزرگ بر روح و روان او نشست.
خطبهای که در ملاقات با زنان انصار خوانده، حکایت از این غم جانکاه دارد:
اصبحت والله … قالیه لرجالکم …(همان، ج16 ، ص 234)
با توجه به همین مصیبت ها -که آنچه بیان شد، مشتی از خروار می باشد- بود که آن بزرگ بانو بر بالای قبر پدر گفت:
صبت علی مصائب لو انها
صبت علی الایام لصرن لیالیا (امینی ، الغدیر، سوم، بیروت، دار الکتاب العربی، 1387 ق، ج5، ص 147 به نقل از مصادر فراوان اهل سنت).
با این اوضاع و احوال بود که درد و رنج و غم و غصه ناشی از ظلم و بی حرمتی و ضربات جسمی و روحی مخالفان، ایشان را از پا دراورد و مگر شهادت غیر این است که فرد در اثر ظلم ظالمان از پا در آید نه این که به مرگ طبیعی از دنیا برود؟
چه کسی است که منکر این درد و رنج ها باشد؟
چه کسی است که منکر این ظلم ها باشد؟
چه کسی است که منکر این باشد که ایشان اگر در این شرایط مظلومیت و مقهوریت نبود، دلیلی نداشت که شبانه روز گریه و زاری کند تا ضعیف و رنجور شود و عمرش به پایان برسد؟
بنا بر این شهادت حضرت از قطعیات تاریخ است و هیچ کس نمی تواند منکر آن باشد.
انتهای پیام