خرید تور تابستان

مقصود فراستخواه: علوم اجتماعی در ایران به‌عنوان دانشی فانتزی شناخته می‌شود

مقصود فراستخواه، جامعه‌شناس، گفت: علوم اجتماعی در ایران به‌عنوان دانشی فانتزی و پرستیژمحور شناخته می‌شود که مبانی آن چندان مورد توجه و تقاضای عمومی نیست. این امر یکی از دلایل اصلی رنج و ناخرسندی اهالی علوم اجتماعی است.

به گزارش انصاف نیوز، انجمن جامعه شناسی ایران در گرامیداشت روز ملی علوم اجتماعی میزگردی با عنوان میزگرد نسبت جامعه شناسی و دانشگاه ایرانی را برگزار کرد.

عباس نعیمی جورشری، جامعه‌شناس و مدیر این میزگرد این موضوع را مطرح کرده که وقتی درباره دانشگاه ایرانی سخن می گوییم، در واقع به چه چیزی اشاره داریم؟ آیا می‌توان از جامعه‌شناسی ایرانی سخن گفت؟ اگر پاسخ مثبت است، منظور از آن چیست و چه ویژگی‌هایی دارد؟ در گام بعد، هنگامی که از نسبت میان این دو پدیده صحبت می‌کنیم، باید بپرسیم اساساً چه ارتباطی میان جامعه‌شناسی و دانشگاه ایرانی وجود دارد؟ ما تلاش کرده‌ایم تا پرسش درباره این نسبت را که موضوعی فراگیر است و طیف‌های گوناگونی از جامعه‌شناسان ایرانی را شامل می‌شود، با شیوه‌ای منظم‌تر بررسی کنیم. از آنجا که این موضوع پیچیدگی‌هایی داشت و انتخاب مسیر را دشوار می‌کرد، میزگرد را با سه رویکرد ساماندهی کرده‌ایم

قرائت‌هایی که به جریان چپ معروف هستند.

قرائت‌هایی که به جریان راست یا میانه شناخته می‌شوند.

قرائتی که اساساً نهاد دانشگاه را نفی می‌کند و می‌توان آن را ذیل مفهوم «نفی دانشگاه ایرانی» بررسی کرد.

بدین ترتیب، این میزگرد را بر پایه این سه رویکرد شکل داده‌ایم تا بتوانیم پرسش مورد نظر را از زوایای گوناگون بررسی کنیم.

 در این میزگرد نخست با مقصود فراستخواه، جامعه‌شناس و پژوهشگر آموزش عالی موضوع وضعیت علوم اجتماعی و دانشگاه ایرانی به بحث گذاشته شد. وی با اشاره به چالش‌های پیش‌روی این حوزه، به تحلیل موقعیت کنونی علوم اجتماعی در چهار نسبت اساسی پرداخت.

نسبت علوم اجتماعی با خود

فراستخواه بیان کرد که اصحاب علوم اجتماعی در ایران با یک وضعیت ترومایی (ضربه روانی) مواجه‌اند و این ضربه منجر به شکل‌گیری نوعی ذهن زخمی در میان این گروه شده است. آنها احساس می‌کنند که قربانی شرایط و ساختارهایی هستند که نه تنها امکان نقش‌آفرینی قهرمانانه به آنها نمی‌دهد، بلکه نوعی حس فرودستی را در آنان تقویت می‌کند. این حس قربانی بودن، یک عامل آزاردهنده برای این قشر است و موقعیت آنها را در نظام علمی و اجتماعی تحت‌الشعاع قرار داده است.

نسبت علوم اجتماعی با دانشگاه

به گفته فراستخواه، علوم اجتماعی در دانشگاه‌های ایران نیز دچار وضعیت فرودستی است. اصحاب این رشته‌ها معتقدند که جامعه و نظام آموزش عالی به دنبال تولید معرفت‌های رهایی‌بخش یا افکار انتقادی نیستند. در عوض، تاکید بیشتر بر دانش‌های کاربردی و نتایج فوری است. به همین دلیل، علوم اجتماعی در ایران به‌عنوان دانشی فانتزی و پرستیژمحور شناخته می‌شود که مبانی آن چندان مورد توجه و تقاضای عمومی نیست. این امر یکی از دلایل اصلی رنج و ناخرسندی اهالی علوم اجتماعی است.

نسبت علوم اجتماعی با جامعه

فراستخواه به بحران ارزش‌های اجتماعی اشاره کرد. او این وضعیت را به “سیل‌وارگی ارزش‌های بری” تعبیر کرد که ساختارهای جامعه را دچار تزلزل کرده است. به باور وی، جامعه ایرانی در حال حاضر چندان نیازی به بازار اجتماعی و تولید سفارش‌های اجتماعی نمی‌بیند. این بی‌توجهی جامعه به نقش علوم اجتماعی، جایگاه این رشته‌ها را بیش از پیش تضعیف کرده است

نسبت علوم اجتماعی با دولت

آخرین نسبت بررسی‌شده توسط فراستخواه، ارتباط علوم اجتماعی با دولت بود. وی وضعیت فعلی این رشته را به مستعمرگی تعبیر کرد. علوم اجتماعی در ایران در مستعمره دولت فعالیت می‌کند و این فضای مستعمراتی آزادی عمل و خلاقیت لازم برای تولید علم را محدود کرده است در این نشست، مسعود فراستخواه با رویکردی دقیق و انتقادی، وضعیت کنونی علوم اجتماعی و دانشگاه ایرانی را مورد تحلیل قرار داد. وی معتقد است که این حوزه با چالش‌های عمیقی در چهار نسبت اصلی خود یعنی، جامعه، دولت و خود علوم اجتماعی مواجه است، به گفته او، دانش مظفر به «دانش مسخر» تبدیل شده است و در حالی که دانشگاه بسیاری از امور در ایران به مسئله تبدیل شده‌اند، علوم اجتماعی نیز به جایگاهی تقلیل یافته است که صرفاً در حد یک منشی برای خواسته‌های دیگران عمل کند. این در حالی است که علوم اجتماعی نمی‌خواهد منشی‌گری کند، بلکه به دنبال آن است که مسئله‌مند و تبیین‌گر باشد. مسعود فراستخواه بر این نکته تأکید داشت که رفع این وضعیت نیازمند بازنگری جدی در سیاست‌ها و رویکردهای موجود است تا علوم اجتماعی بتواند نقش واقعی خود را ایفا کند

دومین برنامه این میزگرد نقد جامعه‌شناسان و چالش‌های نهادسازی در ایران به‌ روایت کمال اطهاری بود.

کمال اطهاری، اقتصاددان و‌ پژوهشگر توسعه در صحبت‌های خود نقدهای مهمی به عملکرد جامعه‌شناسان در ایران وارد کرده و به مسئله عدم توانایی در نهادسازی، همراه با سوءاستفاده‌های مختلف از ظرفیت‌های دانشی و نهادی، اشاره کرده است. در ادامه، این دو محور کلیدی توضیح داده می‌شوند: نقد بر ناتوانی جامعه‌شناسان در نهادسازی

اطهاری با تاکید بر نقش نهادسازی در توسعه اجتماعی و سیاسی، بیان می‌کند که جامعه‌شناسان ایرانی درکی جامع و کاربردی از فرآیند نهادسازی ندارند. او اشاره می‌کند که نهادسازی مستلزم دو عامل کلیدی است: ایمان و باور به الگوهای توسعه. جامعه‌شناسان باید به ایده‌های خود ایمان داشته باشند و آنها را در بستر عمل پیاده کنند. اما در عمل، این باور در بسیاری از جامعه‌شناسان دیده نمی‌شود.

مهارت پیوند ساختار و عامل: اطهاری معتقد است که جامعه‌شناسان نمی‌توانند رابطه بین ساختارهای اجتماعی (مثل دولت و جامعه) و عامل‌های انسانی (مثل مردم و نخبگان) را در فرآیند نهادسازی درک و عملی کنند. او اضافه می‌کند که بدون این توانایی‌ها، حتی اگر جامعه‌شناسان ایده‌های برجسته‌ای داشته باشند، نمی‌توانند آن‌ها را به نهادهای مؤثر و پایدار تبدیل کنند.

 سوءاستفاده از ظرفیت‌های دانشی و نهادی: اطهاری همچنین به مسئله سوءاستفاده از ظرفیت‌های دانشی و نهادی در ایران اشاره دارد، سوءاستفاده سرمایه‌داری از دانش او بیان می‌کند که در موارد بسیاری، دانش و تخصص جامعه‌شناسی به‌جای کاربرد در مسیر عدالت اجتماعی، در خدمت منافع سرمایه‌داری یا منافع محدود قرار گرفته است. جامعه شناسان به دلیل ناتوانی در ارایه یک گفتمان نهادساز و تأثیرگذار، عملاً اجازه داده‌اند که از علوم انسانی و اجتماعی برای اهداف سفارشی و سطحی استفاده شود.

 فرصت‌طلبی و سیاست‌زدگی در نهادها: او اشاره می‌کند که برخی از نهادهای موجود، به‌جای پیشبرد اهداف توسعه‌ای و عدالت‌محور، بیشتر به ابزارهای قدرت یا بازار تبدیل شده‌اند و نقش اساسی خود را از دست داده‌اند. اطهاری تأکید می‌کند که برای برون‌رفت از این وضعیت، جامعه‌شناسان باید رویکردی عملی‌تر در پیش گیرند و به‌جای تکرار نقدهای نظری، به فرآیندهای نهادسازی وارد شوند.

پیوند میان ساختارها و عامل‌های اجتماعی را به‌درستی تحلیل و برای آن راه‌حل‌های کاربردی ارائه کنند. نهادهای موجود را بازنگری کرده و آن‌ها را در خدمت منافع عمومی و عدالت اجتماعی بازتعریف کنند. کمال اطهاری با نقد صریح به عملکرد جامعه‌شناسان، ناتوانی در نهادسازی و نیز سوءاستفاده از ظرفیت‌های نهادی و دانشی را از چالش‌های مهم علوم اجتماعی و توسعه در ایران می‌داند. او بر این باور است که تا زمانی که جامعه‌شناسان به مهارت‌های عملی نهادسازی و الگوهای توسعه باور نداشته باشند، تغییرات بنیادین در جامعه ایرانی رخ نخواهد داد.

 اسماعیل خلیلی: پژوهشگر جامعه شناسی معرفت و‌علم ایران به ‌عنوان سومین سخنران این میزگرد، به تحلیل تاریخی و جامعه‌شناختی در مورد ریشه‌های علمی و دانشگاهی در ایران پرداخت. وی با تأکید بر میراث بشری، اظهار داشت که این میراث بر سه پایه استوار است: دین که توسط مسیحیت به بشر ارائه شد، فلسفه که از یونانی‌ها به ارث رسید، و دولت که ایرانیان به جهان معرفی کردند بر این اساس، خلیلی معتقد است که ایرانیان به‌طور تاریخی نقش دانشگاه‌ساز نداشته‌اند.

او با اشاره به این موضوع که نهادهایی مانند دانشگاه جندی‌شاپور نیز توسط دولت تأسیس شدند، اظهار داشت که گویا در ایران عامل اجتماعی (امر سوسایتیکال) که باید دانشگاه را پایه‌ریزی می‌کرده، حضور نداشته است. البته او این دیدگاه را نمی‌پذیرد که این عامل کاملاً غایب بوده است، بلکه بر این باور است که ساختارهای اجتماعی ایران در طول تاریخ ضربات سنگینی را متحمل شده‌اند که مانع از شکل‌گیری دانشگاه و علم مستقل شده است خلیلی توضیح داد که از قرن هفتم هجری، با افول سبک عراقی و ظهور سبک هندی، یک بحران شدید اجتماعی و فرهنگی (آنومی) سراسر این پهنه را فرا گرفت. به باور او، پیامدهای حمله مغول و تلاش صفویان برای پاسخ به این بحران، هرچند تأثیرگذار بودند، اما پاسخ‌های کاملاً مناسبی برای حل این مسئله ارائه ندادند.

وی همچنین به تروماهای ناشی از شکست مشروطه، قرارداد ترکمانچای و مصائب مشابه اشاره کرد و اظهار داشت که دولت در ایران، به‌ویژه در دوره صفویان، عثمانی و حتی امویان، نقش برجسته‌ای در ساخت بوروکراسی و دین‌سازی ایفا کرده است؛ نقشی که حتی بر مسیحیت نیز تأثیر گذاشته است.

با این‌حال، خلیلی معتقد است که ظهور یک طبقه متوسط جدید، همراه با بحران‌های متعدد، مانع از شکل‌گیری یک نهاد اجتماعی پایدار برای حمایت از علم و دانشگاه شد. او بر این نکته تأکید کرد که این طبقه متوسط، با رویکرد خاص خود به مدرنیته و جهان جدید، شرایطی را ایجاد کرد که ساختارهای اجتماعی ایران به‌صورت سیستماتیک در موقعیت فرودستی باقی بمانند. به باور او، این فرودستی نه‌تنها نتیجه تاریخی بوده، بلکه محصول عملکرد خود طبقه متوسط نیز هست. در پایان، خلیلی پیشنهاد داد که برای درک بهتر این شرایط، باید ساختار موجود را از نو بازبینی کرد و با تغییر نگاه، به این پرسش پرداخت که چه عواملی باعث ایجاد این وضعیت شدند و چگونه می‌توان مسیر متفاوتی را در پیش گرفت.

گزارش: وحیده موسوی

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا