سادهانگاری بحران ناترازی انرژی با تبلیغات چند سلبریتی
امیر عابدپور در یادداشتی ارسالی به انصاف نیوز با عنوان ‘سادهانگاری بحران ناترازی انرژی با تبلیغات چند سلبریتی’ نوشت:
اظهارات اخیر مدیرعامل شرکت ملی صنایع پتروشیمی درباره استفاده از سلبریتیها و چهرههای شناختهشده برای کاهش مصرف مشترکین پرمصرف، بهوضوح نشاندهنده رویکردی سطحی و غیرعلمی در مواجهه با بحرانی پیچیده و چندبعدی است. چنین راهکاری، نه تنها به تجارب ناموفق داخلی بیتوجه است، بلکه الگوهای موفق جهانی را نیز نادیده میگیرد.
در حالی که کشور در بحران تأمین انرژی قرار دارد و صنایع حیاتی با خطر توقف مواجه هستند، به جای بررسی دقیق مسئله و ارائه راهحلهای علمی و پایدار، شاهد طرح ایدههای تکراری و بیاثر هستیم.
مشکل اصلی این است که معضل مصرف بیرویه گاز، تنها به ضعف فرهنگی ناشی از سبک زندگی نسبت داده میشود، در حالی که این بحران ریشه در مشکلات ساختاری، ضعف قوانین، تجهیزات انرژی بر ساختمان، ناکارآمدی سیاستهای تشویقی و تنبیهی و نبود آموزشهای موثر دارد. حتی اگر مشکل اصلی این مصرف بی رویه در بخش خانگی، ناشی از فقر فرهنگی باشد، مهم آن است که بدانند این مشکل را با صرف «انتقال پیام» نمی توانند اصلاح کنند. حال آنکه بنظر می رسد با یک پدیده پیچیده فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی مواجه هستیم.
تجربه ناموفق کمپین «با انرژی» در حامل برق در تابستان گذشته نمونهای آشکار از این نوع رویکردهاست. چندهزار میلیارد تومان از جیب مردم، صرف تبلیغات بیثمر شد، بیش از ۳۵۰۰ بیلبورد در سراسر کشور نصب شد، اما این تبلیغات گسترده، به اذعان مدیران صنعت برق، هیچ تغییر معناداری در الگوی مصرف مشترکین ایجاد نکرد. چرا؟
این طرح شکستخورده نشان داد که استفاده از ابزارهای تبلیغاتی، حتی با حضور پررنگ سلبریتیها، توانایی ایجاد تغییرات پایدار در رفتار مصرفکنندگان را ندارند و چه ساده انگارانه است بخواهند با این ابزارها «تغییر سبک زندگی» را در میان مصرف کنندگان ایجاد نمایند!
در حالی که در دنیا استفاده از فناوریهای هوشمند و نوآوری در مدل های جدید کسب و کار، محور اصلی مدیریت مصرف انرژی به خصوص در بخش خانگی است، این ابزارها در ایران نه تنها به حاشیه رانده شدهاند بلکه بنظر می رسد مدیران ما حتی درک درستی نسبت به کاربردهای نوآورانه فناوری های جدید ندارند یا وقتی حرف از مدل های نوین کسب و کار در تعامل با مردم زده می شود، بعید است به غیر از مدل پیکانکاری در قالب قانون مناقصات، الگو و مدل دیگری را متصور شده یا اهمیت و ضرورت آن را فهمیده باشند بطوریکه حاضر باشند خود را به زحمت انداخته و مدل های جدید اقتصادی، مالی و قراردادی برای آن تعریف نمایند!
اما سوال اساسی این است که چرا رویکردها تغییر نمیکنند؟
چرا مدیران ارشد کشور، پس از سالها تجربه و قرار گرفتن در چنین شرایط بحرانی، همچنان به راهکارهای سطحی و بینتیجه متوسل میشوند؟ آیا وقت آن نرسیده که سیاستهای انرژی با نگاهی علمی، مبتنی بر داده و تجارب جهانی بازنگری شود؟ آیا وقت آن نرسیده تحت تاثیر مافیای تبلیغات، راهکارهای مدیریت مصرف انرژی به بیلبوردهای شهری و آگهی های بی ثمر تلویزیونی با استفاده از سلبریتی ها، محدود نگردد؟
هر چند تشریح و تبیین راهکارهای واقعی و علمی از حوصله این یادداشت خارج است اما به روشنی می توان تاکید داشت که راهکار مدیریت مصرف انرژی به خصوص در بخش خانگی، بازبینی در قوانین موجود و اصلاح آن (حتی قانون بازار بهینه سازی مصرف انرژی) است به شکلی که استفاده از فناوریهای نوین در ذیل مدل های جدید کسب و کار، توجیه مالی و اقتصادی برای ذینفعان آن ایجاد نماید تا شاهد استفاده روزافزون از سیستمهای هوشمند مدیریت انرژی، ابزارهای کنترل مصرف و تجهیزات کممصرف در میان ۳۰ میلیون مشترک خانگی با حضور موثر بازیگران استارتاپی و شرکت های دانش بنیان باشیم.
ضمن آنکه اجرای صحیح و هوشمندانه سیاست های تشویقی کاهش مصرف انرژی نیز میتواند به اصلاح الگوی مصرف مشترکین کمک کند و به جای پیامهای تبلیغاتی زودگذر، تولید محتوای آموزشی هدفمند برای مدارس و رسانهها میتواند تغییر رفتار پایدار ایجاد کند. بطور کلی، دولت به معنای عام آن باید بپذیرد که در مدیریت مصرف انرژی ناموفق بوده و نقش خود را پس از تغییر اساسی در رویکردها، صرفا به سیاستگذاری و رگولاتوری محدود نماید و اجرا و پیاده سازی راهکارهای نوآورانه و فناورانه را به بخش خصوصی به خصوص اکوسیستم نوآوری و فناوری کشور واگذار نماید.
در نهایت می توان گفت مدیریت مصرف انرژی به راهکارهای علمی و استراتژیهای عمیق نیاز دارد، نه راهکارهای سطحی و کمپینهای تبلیغاتی مقطعی و پرهزینه. وقت آن رسیده که به جای اتلاف منابع در روشهای ناکارآمد، به سراغ راهحلهای پایدار برویم و اعتماد عمومی را بازسازی کنیم.
انتهای پیام