خرید تور تابستان

موردِ استثناییِ اسد | عظیم محمودآبادی

عظیم محمودآبادی، روزنامه‌نگار، در یادداشتی که در اختیار انصاف نیوز قرار داده است، نوشت:

در مورد سقوط اسد در این یکی دو هفته از جوانب گوناگون و زوایای مختلف کم گفته و نوشته نشده است. اما به نظرم زاویه دیگری در مورد آن وجود دارد که ظاهرا تا کنون در تحلیل ها مغفول مانده یا دست کم نگارنده از آن بی اطلاع است.


نکته ای که در این یادداشت در صدد بیان آن هستم اینکه از قرائن بر می آید ایران نیز به نوعی با سکوت خود به ساقط شدن قدرت سیاسی مستقر در سوریه رضایت داده بود.


آن طور که از واکنش ایران در این ده، دوزاده روز نسبت به تحولات سوریه فهمیده می شود این است که ظاهرا صیانت از نظم مستقر سابق این کشور، به سان ده، دوازده سال گذشته برای جمهوری اسلامی ایران حیاتی و حیثیتی نبوده است.


البته عده ای این نظر را قبول دارند و قبلا گفته اند اما دلیل آن را مشکلات حادی می دانند که در مجموعه محور مقاومت به وقوع پیوسته است. این تحلیل در جای خود هرچند تاحدودی موجه است اما به نظر می رسد همه داستان این نیست.


عوامل دیگری که در این مورد می توان بر شمرد نیز از قبیل رسیدن ایران به کشوری در آستانه قدرت هسته ای، تبدیل ایران به قدرتی پهبادی و مضاعف شدن قدرت موشکی آن نیز از جمله متغیرهایی هستند که اهمیت بقای دولت اسد برای ایران را نسبت به دهه پیش تضعیف کرده بود.


اما نکته ای که به نظر نگارنده در این میان مغفول مانده تبدیل شدن اسد به نیرویی بود که دیگر حفظ آن برای ایران مقرون به صرفه نبود.


آن چیزی که اسد را در سال های اخیر به بازیگری پرهزینه برای ایران تبدیل کرد، «دولت» بودن آن است. در واقع در مجموعه «محور مقاومت» اسد، استثنایی بود بر این قاعده!


چنانکه در هیچ نقطه ای از جغرافیای منطقه، «دولت» متصدی «مقاومت» نبوده و نیست مگر جمهوری اسلامی ایران که این مساله ویژگی ذاتی آن از بدو پیدایشش و اصلی ترین مولد سایر اجزای این محور بوده است.


ارکان دیگر محور مقاومت اما در اختیار گروه هایی نظامی است که در پیوندی عقیدتی و ایدئولوژیک با ایران قرار دارند. از حماس و جهاد اسلامی در فلسطین گرفته تا حزب الله در لبنان، از حشد الشعبی و کتائب حزب الله در عراق گرفته تا انصارالله در یمن همه و همه نیروهای غیر دولتی و برآمده از بطن جوامعی هستند که به آن تعلق دارند. اما برخلاف همه این موارد، در سوریه این «دولت» بود که به اصلی ترین نماینده و بارزترین نماد مقاومت در آن خطه تبدیل شده بود؛ دولت اسد!


به نظر نمی رسد از ابتدا هم پیوستن جریان حاکم در سوریه به خط مقاومت با سایر اجزای این محور در مبانی مشترک بوده باشد. به تعبیر دیگر بشار اسد از سر اضطرار و به ناگزیر – و شاید هم علی رغم میل و رغبت باطنی اش- چند صباحی به این جریان پیوست که دوام و بقای خود را در این پیوستن تشخیص داده بود. اما با افتادن آب ها از آسیاب و رسیدن چند پیشنهاد وسوسه انگیز از سوی برخی مجامع عربی و دولت های غربی، فیل این شیر (اسد) یاد هندوستان کرده و درصدد بازگشت به اصل خود بود و چنانکه اشاره شد از نظر مبنایی پیوند عمیقی با محور مقاومت نداشت. همانطور که در نوع روابطش با این محور در سال های اخیر نیز نشانه هایی وجود دارد که موید ادعای فوق است.


بر اساس این تحلیل، حفاظت از دولت اسد با مشکلات خرد و کلانی که داشت هزینه بالاتری نسبت به قبل را می توانست به تهران تحمیل کند و از طرف دیگر کارکرد گذشته اش نیز برای ایران و محور مقاومت به ویژه لبنان با محدودیت های متعددی مواجه شده بود؛ محدودیت هایی که برخی از آنها ناشی از شرایط جدید منطقه و برخی دیگر نشات گرفته از سوء محاسبه اسد بود که نهایتا منجر به آن شد که دولت مستقر در سوریه به نوعی کارکرد اصلی و اساسی خود برای جمهوری اسلامی ایران و نیروهای متحدش در منطقه را از دست بدهد.


به نظر می رسد اکنون سوریه بیش از هر زمان دیگری مستعد ظهور یک شعبه جدیدی از مقاومت باشد که با ماهیتی غیر دولتی در پیوندی وثیق تر با سایر اجزای این محور قرار خواهد گرفت و بیش از آنکه در هیبت یک قدرت سیاسی و حاکمیتی ظاهر شود، مولود طبیعی جامعه سوریه به شمار خواهد رفت.


اساسا «دولت»، اقتضائاتی دارد که هیچ وقت نمی تواند برخوردار از چابکی و قدرت مانور یک نیروی نظامی منسجمی باشد که بر مبنای «عقیده» تشکیل شده است. چنانکه در طول این سال ها شاهد بوده ایم حماس در فلسطین، کتائب اهل حق و حشد الشعبی در عراق، انصارالله در یمن و حزب الله در لبنان به مراتب قوی تر و موفق تر از دولت سابق سوریه در جبهه مقاومت نقش آفرینی کرده اند هرچند در طول یک سال اخیر البته ضربات بسیار سهمگینی را متحمل شده اند.

اما از قضا مقاومتی که بر اساس «دولت» شکل نگرفته باشد و بلکه به مثابه یک نیروی اجتماعی قوی و البته مسلح عرض اندام کند، حتی در صورت متحمل شدن ضرباتی کاری و مهلک با سرعتی بسیار بالاتر و فرایندی به مراتب پیچیده تر می تواند به بازسازی و بازیابی توان خود بپردازد و چنین نیرویی امکان آسیب پذیری اش به مراتب کمتر از یک دولت رسمی مستقر چون دولت سابق سوریه خواهد بود.


بنابراین به نظر می رسد «مقاومت» متوجه نوعی تفاوت و بلکه تعارض در ماهیت دولت سابق سوریه با سایر ارکان این محور شده و رویکرد دیگری را در مورد سوریه پیش گرفته باشد که به الگوهایی چون مقاومت در لبنان و عراق نزدیک تر است.


تجربه الگوهای مقاومت در فلسطین، عراق، لبنان و یمن به روشنی نشان داده که آنها برای ایفای نقش خود حاجتی به «دولت» ندارند و ای بسا «دولت» الزامات و اقتضائاتی داشته باشد که توانایی های آنها را با محذوریت ها و محدودیت هایی مواجه کند. چنانکه دولت لبنان، دولت یمن و حتی دولت عراق – و ایضا دولت خودگردان فلسطین – چندان تلازم و حتی توافقی با نیروهای مقاومت در داخل خاک خود ندارند اما این «مقاومت» بوده که نهایتا حرف اول و آخر را در مسائل مربوط به منطقه زده است.


لذا به نظر می رسد پایان دولت اسد، پایان مقاومت در سوریه نیست بلکه آغازی برای فصل جدیدی از آن در این کشور باشد. شاید کلیدواژه «جوانان غیور سوری» رساترین اشاره به ماهیت نیرویی باشد که احتمالا در آینده ای نزدیک از پایگاه جدید مقاومت در سوریه رونمایی خواهد کرد.

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا