خرید تور نوروزی

گزارش انصاف نیوز از تجمع 9 دی 1403 | دلایل فراموش شد و مناسک باقی ماند!

آسیه توحیدنژاد، انصاف نیوز: 9 دی سالروز تجمع گروهی از مردم در اعتراض به رفتار برخی افراد در عاشورای 88 است. امسال خبرنگار انصاف نیوز به این تجمع رفت تا پس از 15 سال کیفیت آن را ارزیابی کند. تعدادی از جوانان و نوجوانان شرکت کننده اصلا دلیل برگزاری این تجمع را نمی‌دانستند! شاید هم حق دارند. سال 88 بسیار کم سن بوده یا اصلا به دنیا نیامده بودند.

مادر یکی از جانباختگان عاشورای 88، علیرضا ستاری، هم در جمعیت حضور داشت. توصیه‌ی او به مادر و پدرهایی که طی اعتراضات سال‌های بعد در جایگاه او قرار گرفتند بخشش بود.

جمعیت به وضوح با سال‌های اولیه فرق داشت. بعضی این را به مجریان و مختصات این برنامه ربط می‌دادند. خانمی هم استدلال عجیبی داشت و این موضع را به میکروچیپ‌های موجود در واکسن کرونا و کلا واکسیناسیون مربوط می‌دانست! به باور او واکسیناسیون باعث سستی مردم شده است.

در حاشیه‌ی این مراسم برای اجرایی کردن قانون عفاف و حجاب، عمل به وعده صادق 3 و اجرای فیلترینگ امضا جمع می‌کردند.

تهیه‌ی این گزارش از ساعت 15:30 شروع و در حدود 17:30 پایان یافت. سوژ‌ه‌ی مصاحبه‌ها تعدادی محدود و به طور تصادفی انتخاب شدند.

جمعیت 1403 کجا و 88 کجا!

از خیابان‌های اطراف هم صدای بلندگوها می‌آمد. ساعت 3:30 یا 3:40 بعد از ظهر به میدان امام حسین و محل تجمع مردم به مناسبت 9 دی رسیدم. هوا سرد و بیشتر فضای تجمع هم سایه بود.

جمعیتی که ابتدا بیشتر از 60 درصد فضای تجمع را پر کرده بود به مرور با فشار سرما کمتر و کمتر می‌شد. با این حال بین جمعیت زنان و مردان مسن یا بچه‌های کوچک‌تر هم حضور داشتند. هرچه بود جمعیت با سال‌های اولیه‌ی برگزاری این تجمع قابل قیاس نبود.

گروه‌هایی همراه ارگان‌ها یا بسیج محلات یا دیگر مراکز بسیج، تعدادی مستقل و تعدادی هم گذری به تجمع آمده بودند. با دیدن طیف سنی متنوع نخستین سوالی که به ذهن بیننده متبادر می‌شد این بود که چند درصد از جوانان یا افراد مسن و دور از سیاست در این جمع به دلیل برگزاری این تجمع که به 15 سال پیش بازمی‌گردد آگاهند. یکی از سوالات خبرنگار انصاف نیوز در این گزارش میدانی از حاضرین همین بود.

تکثری نیست که نیست

در یک نگاه خیلی سطحی به نظر می‌آمد تعداد زنان از مردان بیشتر است. تقریبا تمام زنان و مردان حاضر پوشش، آرایش و حدود حجاب مشابهی داشتند. از این نظر چندان نمی‌شد تکثر را دید.

پررنگ‌تر شدن ایران

به نظر پرچم ایران در تزئین فضا و بر دست‌های حاضرین و نیز نام ایران میان شعرهایی که از بلندگو تکرار می‌شد پررنگ‌تر از قبل شده بود.

آب معدنی، شارژ 2000 تومنی و بلیط جشنواره عمار

تنها گزینه‌ی پذیرایی از حاضرین آب معدنی بود. در غرفه‌ای هم پوسترهایی مرتبط با این روز قرار داده بودند که مردم بردارند. گوشه و کنار جوانانی دیده می‌شدند که فرم‌های شهرداری در طرح «من شهردارم» را برای مردم پر می‌کردند.

گوشه‌ی دیگری هم چند نفری دور میز جمع شده بودند. از دختر جوانی که ظاهرش هم بی‌ربط با سایرین بود پرسیدم دلیل جمع شدنشان چیست؟ با خنده پاسخ داد: شنیدم 2000 تومن شارژ میدن!

مقبره‌ی چند شهید گمنام در میانه، محل تجمع مردم شده بود.

گوشه‌ی دیگر برگه‌هایی با محتوای جشنواره عمار هم دست بعضی‌ها دیدم و شنیدم که بلیط هم داده‌اند.

خوش می‌گذرد

با سه دختر نوجوان که پرچم ایران را دست گرفته و سوژه‌ی عکاس‌ها نیز شده بودند صحبت کردم. مشغول گفتگو و خندیدن با یکدیگر بودند و ظاهرا خیلی بهشان خوش می‌گذشت. به شوخی هم این امر را تایید می‌کردند. احتمالا بین 13 تا 15 ساله بودند. تنها یکی‌شان پاسخ نسبتا کاملی در مورد تاریخچه‌ی 9 دی داشت: بعد انتخابات اغتشاش شد. مردم برای جواب دادن اومدن خیابون.

هر سه همراه بسیج محله آمده بودند. آوا اولین‌بارش بود که به این تجمع می‌آمد. خانواده‌ی او نیز تا به حال به چنین تجمعی نیامده بودند.

عاشورای 88 که «شهریور» ماه بود…

زینب زنی حدودا 40 ساله، معلم معارف و بسیار خنده رو بود. 9 دی 88 زینب 25 ساله بوده است. او از سال‌های ابتدایی در این تجمع حضور پیدا کرده. پرسیدم آیا احساس کرده است که جمعیت نسبت به سال‌های قبل کاهش پیدا کرده یا خیر؟! زینب در پاسخ حرف من را رد می‌کرد و می‌گفت که این امر بسته به ابعادی‌ست که تصمیم‌گیرندگان برای این مراسم پیش‌بینی می‌کنند.

عجیب است که وقتی از دلیل این تجمع پرسیدم دلیل را کاملا می‌دانست اما در پاسخش هر بار تکرار می‌کرد که این اتفاق در شهریور 88 افتاده و بعد مردم 9 دی در پاسخ به خیابان آمده‌اند!

سوال دیگری که از او پرسیدم این بود که آیا می‌داند رهبری از مسئولان خواسته است که هتاکان حرمت عاشورا را از معترضین جدا کنند؟! زینب در پاسخ ابتدا فرقی میان این دو گروه قائل نبود اما بعد حرفِ آیت الله خامنه‌ای را تایید کرد و گفت: آره دیگه اونا هم گول خوردن. بلاخره بصیرت مهمه. آقا هم خیلی تاکید داشتن.

کلیدواژه‌های اصلی زینب حول همین کلمات می‌چرخید: تبیین، بصیرت، منافق و… سایر افرادی که با خبرنگار انصاف نیوز مصاحبه کردند نیز همین کلیدواژه‌ها و مضامین را تکرار می‌کردند.

زینب با اشاره به گفته‌های شهید مطهری می‌گفت این خاصیت جمهوری اسلامی‌ست که مخالف هم در آن حضور داشته باشد و اصلا اگر دوست و دشمن همراه کسی باشند باید به آن شخص شک کرد. در این مورد هم حدیثی از حضرت علی گفت.

دلیل این تجمع را نمی‌دانم!

دختر 22 ساله‌ی جوانی که دانشجوی روانشناسی بود در پاسخ به سوال درباره‌ی عقبه‌ی این تجمع گفت خیلی درباره‌ی تاریخچه‌ و دلیل این تجمع نمی‌داند و در پاسخ به اشاره‌ی خبرنگار به سال 88 می‌گفت: من اون زمان 7 ساله بودم!

با زن مسنی که رفتارش شبیه به آقای دوربینی بود هم صحبت کردم. بالای 60 ساله بود و دائم تاکید می‌کرد که «من خیلی معروفم». می‌گفت معلم زبان است اما جمله‌ی ساده‌ای که در ادامه می‌گفت هم غلط و کلماتش منقطع بود:

I’m teacher of English… introduce… How do you do?!

زن مسن که نام مستعارش اینجا کوکب است می‌گفت سال 88 «روز اغتشاشات» هم در خیابان آزادی بوده و دیده که چطور «اغتشاشگران و منافقین» مردم را کتک زده‌اند! او می‌گفت معمولا در اینگونه وقایع حضور پیدا می‌کند تا اگر بعد قرار شد در تجمعی مانند 9 دی هم حاضر شود حضورش بی‌دلیل و منطق نباشد. کوکب از رفتارهای «منافقین» در ابتدای انقلاب و خودکشی‌هایشان که بی‌شباهت با اتفاقات در جریان اعتراضات نبوده نیز گفت.

صداوسیما این روزها چادری‌ها را نمی‌بیند

دوربین صداوسیما برای مصاحبه سراغ من آمد چون شال سر داشتم و پوششَم با غالب آن جمع فرق داشت. دختر جوانی که چادری سبزرنگ به سر داشت هم مانند من درخواست مصاحبه را رد کرد.

زن جوانی که آن صحنه را دید خطاب به دختر جوان چادری گفت: چرا مصاحبه نمی‌کنی؟! مصاحبه کن که شما(دختر چادری) هم باشی تو تلویزیون. این موقع‌ها فقط میرن سراغ دخترایی که کم‌حجابن که بگن اونا هم هستن.

عجیب بود که او هم از شیوه‌ی صدا وسیما ناراضی بود و تصویری که از جامعه نشان می‌دهد را غیرواقعی می‌دانست. در واقع به اینکه محجبه‌ها را در چنین مراسمی کمتر نشان می‌‌دهند اعتراض داشت.

زنی بسته‌های شکلات بین مردم پخش می‌کرد. بسته‌ها حاوی دو شکلات، تصویری از شهید مصطفی صدرزاده و کاغذی درباره‌‌ی حکم شرعی کاشت ناخن بود.

شهید عاشورای 88 که مقصرین نابینایی‌اش را بخشید

صف‌های جلویِ جمعیتِ مقابل جایگاه سخنرانی عکس یک جوان با عینک دودی در دست یک زن بود. روی کاغذ نوشته شده بود: شهید فتنه 88 | سید علیرضا ستاری. آن زن مادر علیرضا ستاری بود. او برایم تعریف کرد که پسرش در جریان اعتراضات بعنوان امدادگر حاضر شده، لباسش را به شخصی می‌دهد و همین باعث می‌شود مورد حمله‌ی معترضین قرار بگیرد.

پسرش در این درگیری بینایی‌اش را از دست داده و کمر و جمجه‌اش هم آسیب دیده بود. سیدعلیرضا ستاری در درگیری عاشورای 88 جانباز و در سال 92 شهید شد.

به گفته‌ی مادرش سیدعلیرضا ستاری کسانی که در ضرب و جرح و از دست دادن بینایی‌اش نقش داشتند را بخشیده بود. از مادرش پرسیدم که نظرش درباره‌ی آن‌ها که در اعتراضات 1401 حضور داشته‌اند و حالا در جایگاهی مانند مقصرین نابینایی پسرش هستند چیست؟! هرچند سخت است ولی آیا به پدر و مادرهایی که در جایگاهی مانند او هستند توصیه می‌کند که ببخشند؟!

مادر علیرضا ستاری پاسخ داد: البته منم بعد از پسرم بخشیدم ولی خب ببخشن بهتره! چون ما همه‌مون یه امتیم! اونا هم درست میشن اگر ببخشنِشون!

اسم امام حسین و امام علی را که شنیدم آمدم

جمعیت خیلی خلوت‌تر شده بود. دو، سه زن افغان هم گوشه‌ای روی مقوای کارتنی نشسته بودند. از زنی که مسن‌تر بود پرسیدم برای چه به این تجمع آمده است: اسم امام حسین و امام علی را شنیدم آمدم. از شیعه‌های هزاره‌ی افغانستان بود و فقط شش ماه از مهاجرتش به ایران همراه دو دخترش می‌گذشت. دو دخترش در ایران خیاطی می‌کردند. گلایه می‌کرد که زنان و از جمله دخترانش امکان خیاطی کردن، کار در شفاخانه یا رفتن به مکتب و پوهنتون (دانشگاه) را ندارند.

امضا برای حجاب، فیلترینگ و وعده صادق 3

دختر جوانی که دیگر داشت از پا هم می‌افتاد روی یک پارچه برای اجرایی شدن قانون عفاف و حجاب امضا جمع می‌کرد. در پایان نوشته‌اش نام مدرسه علمیه نورالزهرا بود آمده بود.

هوا رو به تاریکی می‌رفت. سردتر شده و مراسم هم پایان یافته بود. زنی 43 ساله به نام معصومه هم در حال جمع کردن امضا بود. معصومه پرستار بود و اصرار داشت که فعالیتش وابسته به بسیج نیست اما چند نفر همراهش بودند.

در نوشته‌ی مرضیه از روسای سه قوه خواسته شده بود که وعده‌ی صادق 3 را اجرایی کنند، قانون عفاف و حجاب را هرچه سریع‌تر ابلاغ و اجرا کنند و نیز آنچه سکوهای دشمن می‌نامیدند را در کشور مسدود کنند. منظور از این مورد سوم همان سیاست فیلترینگ بود.

از معصومه پرسیدم که آیا این نوشته در هماهنگی با مسئولان نظیر نمایندگان مجلس است یا خیر؟! او توضیح داد که با واسطه مسئله را با نمایندگانی مانند کوچک‌زاده، ثابتی و رسایی مطرح و آن‌ها نیز تایید کرده‌ و گفته‌اند که امضاهایشان را پیگیری می‌کنند.

کنار امضاها بعضا بد و بیراه‌هایی هم به پزشکیان و قالیباف داده بودند. جمله‌ای شرطی هم تکرار شده بود: اگر آقای رئیس‌جمهور بماند…

معصومه از وضعیت حجاب دلخور بود و در این مورد حدود پوشش در پاساژهای امامزاده حسن و مگامال را مثال می‌زد! او مفاسد اخلاقی و فروش دختران در محله‌ی خودشان، را نیز حاصل «بی‌بندوباری» می‌دانست. معصومه و دوستانش از دست رفتن دختری نوجوان را به پلیس گزارش داده بودند اما نهایتا نتوانسته بودند کاری برایش کنند.

او کاملا به دلایل و پیشینه‌ی عاشورای 88 آگاه بود. معصومه هم کلیدواژه‌هایش مانند زینب بود و دائم همان‌ها را تکرار می‌کرد. از زنی که تاییدش می‌کرد نیز می‌خواست این آگاهی را نشر دهد: تو رو خدا شما که اینقد آگاهی به بقیه مردم هم بگین. تو مترو و اتوبوس که می‌شینید بگید این حرفا رو. ما که محجبه‌ایم یه خرده گارد دارن بهمون.

بد و بیراه‌هایی که خطاب به قالیباف و پزشکیان نوشته بودند

در مورد شرایط اقتصادی و تحریم‌ها از او پرسیدم. او هم تایید می‌کرد که شرایط اقتصادی غیرقابل تحمل است اما نباید با «کشور کفر» مذاکره کرد: من میگم باید از توانایی‌های داخلی استفاده کرد. الآن تو ایران جوونایی هستن میتونن ماشینی بسازن که با آب کار کنه! من نمیگم کلا قطع ارتباط کنیم با دنیا ولی امام خامنه‌ای هم گفتن هزینه‌ی سازش بیشتر از مقاومته! با آمریکا نباید سازش کنیم. الآن اسرائیل به ما حمله کرده نیروی دفاع ما خوب بوده ولی خب چی شد؟! چه جوابی دادیم؟! معصومه به من توصیه می‌کرد کتاب «دانشوران صهیون» را بخوانم.

حامیان جلیلی هم می‌گویند انتخابات بین بد و بدتر بود

او پزشکیان را ناتوان می‌دانست طوریکه حرف عادی‌اش را هم نمی‌تواند بزند و البته تاکید می‌کرد که آدم بسیار خوبی‌ست اما اطرافیانش اجازه نمی‌دهند کار کند. معصومه به سعید جلیلی رای داده بود اما می‌گفت او را هم خیلی قبول ندارد و انتخابش بین بد و بدتر بوده. او مثال می‌زد که فعالیت سعید جلیلی در زمینه‌ی رمز_ریال‌ها را قبول ندارد.

دختری کاغذهای فراخوان حضور در بزرگداشت سردار قاسم سلیمانی را پخش می‌کرد. عنوان برنامه «بزرگداشت جا‌ن‌فدا» بود. این مراسم 12 دی در میدان شهدا برگزار می‌شود و «به همراه آموزش شیوه‌های امر به معروف» است.

دلیل حضور کم مردم، واکسناسیون و میکروچیپ‌ها!

عجیب‌ترین بخش این گزارش اما مصاحبه با زنی 37 ساله بود. برعکس غالب جمعیتی که آمده بودند چادر بر سر نداشت. برای محدوده‌های سنی مختلف معلمی کرده بود. سال‌ها قبل هم به گروهی از فرزندان نمایندگان مجلس، خارج از مدرسه در موسسه‌ای به نام موتلفیون درس داده بود.

از او هم در مورد کمتر شدن جمعیت شرکت‌کنندگان در مراسمی مانند 9 دی پرسیدم. تایید می‌کرد و در ادامه می‌گفت: می‌دونی چرا؟! بعد واکسیناسیون اینطور شده. مردم سست شدن. حتی مذهبیا و پای کارها هم دیگه کمتر میان. اینا همه‌اش بخاطر میکروچیپاییه که تو اون واکسن‌ها بود. همه‌مون دائم تحت کنترلیم.

به دکل مخابراتی‌ای که آن نزدیک قدری مشخص بود اشاره کرد و گفت: اونجا رو نگا کن. بلوتوثت رو روشن کنی یه لیست برات میاره.

حرف‌هایش پیچیده‌تر شد و متوجه مابقی‌اش نشدم اما منظور نهایی‌اش این بود که اطلاعات جزئی افراد در دسترس افراد خاصی‌ست و این احتمالا به همان واکسیناسیون عمومی برمی‌گردد. مادرش هم می‌گفت دلیل کمتر شدن استقبال از چنین مراسم‌هایی تبلیغات گسترده‌ی دشمن بوده است.

او پیامک دعوتی که برای حضور در تجمع دوازدهم دی‌ماه دریافت کرده بود را نیز به من نشان داد.

زنی که همراه معصومه بود از ما می‌خواست عضو کانال او در ایتا شویم: اسم کانالمون رو بزنی میاره راحت. ااا ایتا نداری؟! مگه میشه؟! داخلیا رو نداری؟! خب نصب کن.

تصویر پایانی این گزارش اقتدا کردن زنی به همسرش کنار بساط دستفروشی‌شان بود.

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا