خاطرات هاشمی ۱۸ دی سال ۸۰ | «مذاکره» با رهبری
انصاف نیوز: خاطرات روزنوشت آیتالله اکبر هاشمی در دی سال ۱۳۸۰ را در ادامه میخوانید:
سهشنبه 18 دی 1380 | 23 شوال 1422 8 ژانویه 2002
«دیشب باران خوبی بارید. تا ساعت یازده در دفترم کار کردم. سپس با هلیکوپتر به سوی اراک پرواز کردیم. ساعت دوازده در فرودگاه اراک به زمین نشستیم. پس از مراسم استقبال مسئولان و روحانیون، به خانه آیتالله [احمد] محسنی [گرکانی]، امام جمعه و پس از نماز به استانداری، برای ناهار و استراحت رفتیم.
معاون عمرانی استاندار گفت، اراک مرهون طرحهای مهم زیربنایی دوران سازندگی است. پالایشگاه، پتروشیمی و تصویب عوارض یک درصدی بر واحدهای بزرگ توسط دولت سازندگی، برکات زیادی داشته و هنوز هم ادامه دارد. از این رهگذر میلیاردها تومان جمع شده است.
سد عظیمی به مرحله اجرا رسیده و جاده سلفچگان- اراک که قتلگاه بود، تبدیل به چهار خطه شده و امنیت آورده و تا سهراه بروجرد ادامه یافته و اکنون مشغول ساخت کمربندی هستیم و طرح آبیاری تحت فشار هم پیگیری میشود.
برای یادواره 72 شهید روحانی استان [مرکزی] به مصلا رفتیم. ساختمان زیبایی با 10 هزار متر زیربنا است. جمعیت زیادی جمع بودند و ابراز احساسات گرمی نمودند. آقایان [مجتبی] ذوالنوری، فرمانده تیپ امام صادق (ع) و آیتالله محسنی و [علی] جابریان، استاندار، خیرمقدم گفتند و از خدمات در جبهه و سازندگی و مجلس تجلیل کردند.
آقای ذوالنوری، خاطرات جالبی از حضور من در جبهه و به خصوص حلبچه و مجنون گفت.[1] آقای پناهیان، مداحی کرد و من سخنرانی مفصلی در مورد استان [مرکزی] و روحانیت و 19 دی و شهدای روحانیت ایراد کردم.[2] غروب به سوی تهران پرواز کردیم.
ساعت شش و نیم به دفتر رهبری رفتم. درباره اوضاع سیاسی جاری و برنامههایی که مجلسیان علیه رئیس قوه قضاییه دارند، مذاکره کردیم. گزارش جلسه سران را دادم. ایشان گفت، حاضر نیست آقای [حسین] لقمانیان، [نماینده همدان] را عفو کند؛ اگر خودشان راه قانونی برای آزادی داشته باشد، مخالفت نخواهند کرد.
از کارهای ضدانقلابی و توطئهآمیز مزورانه نمونههایی گفتند و ابراز تعجب کردند که بعضی از نمایندگان، منجمله [محسن] میردامادی، [نماینده تهران و رئیس کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی] از او دفاع میکنند.
از ضعف عملکرد دولت در مسأله افغانستان ناراضیاند وگفتند، جلسهای در حضورشان بوده و دستوراتی در مورد حضور در افغانستان و شرکت در بازسازی دادهاند، ولی هنوز عملی نشده است. گفتند، آمریکا تصمیم گرفته، هزار و 200 نیروی نظامی به هرات افغانستان ببرد و ایران باید مخالفت نماید؛ چون نزدیک مرز ماست و توجیهی جز مقابله با سیاست ایران ندارد.
از اظهارات آقای [مهدی] کروبی، [رییس مجلس]، در مورد ملی مذهبیها، ناراضیاند و گفتند، او سیاست راضیکردن همه را برای اهداف خاص دارد و این سیاست جواب نمیدهد و مخصوصاً او نمیتواند چنین سیاستی اجرا کند. دربارة تأسیس دانشگاه جامع در قم مذاکره کردیم. با اصلکار موافقاند، ولی ملاحظاتی هم دارند.
در مورد آقای [محمد] جعفریگیلانی، رییس دفتر تبلیغات [اسلامی] قم گفتند، قصد تعویض ایشان را ندارند. در قم که بودم، بعضی از اعضای دفتر، نگران تعویض او بودند. گفتند، قصد تعویض امامجمعه شیراز را هم ندارند و از اقدام آقای [سیدرضا] تقوی، [رییس شورای سیاستگذاری ائمه جمعه] که مسأله استعفای او را مطرح کرده است، ناراضیاند.
دربارة شیطنتهای اخیر اسراییل مذاکره شد. احتمال اینکه قصد سوئی داشته باشد، وجود دارد و محتمل است که با آمریکا و روسها هماهنگ باشند که به اسم منافقین در برنامه نیروگاه اتمی بوشهر اختلال نمایند.
تونی بلر، [نخستوزیر انگلیس] که به هند و پاکستان و افغانستان سفرکرده گفته است، در مورد نزاع هند و پاکستان نتوانستهکاری بکند؛ به نظر میرسد آمریکا و انگلیس میخواهند، پاکستان را در حال تهدید جنگ نگهدارند که از آن امتیازات بیشتری بگیرند.
برف و سرما در غرب، تلفات و مشکلات زیادی حتی در مراسم کریسمس به بارآورده است. آتشسوزی بخشی از جنگلهای استرالیا بعد از 14 روز با باران خاموش شد.»
[1] – آقای مجتبی ذوالنوری، خاطره خود از دوران جنگ را چنین تعریف کرد: «آیتالله هاشمیرفسنجانی بهعنوان فرمانده عالی جنگ، از نزدیک با حضور روحانیت در جبهه آشنا بودند. موارد متعددی توفیق پیدا کردم که گزارشهای حضور روحانیت در جبهه را خدمت ایشان تقدیم کنم…آیتالله هاشمی به عنوان فرمانده، جنگ را مدبرانه ادارهکردند. زمانی که صدور نفت ما منحصر به جزیره خارک بود و این جزیره زیر انواع آتش دشمن بود، این شخصیت بزرگوار، سفرهای متعددی به جزیره خارک داشتند تا صدور نفت قطع نشود و نظام مشکل اقتصادی پیدا (نکند… حیفم میآید این خاطره را نگویم.
در زمان عملیات والفجر 10، علیرغم مخالفت فرماندهان، ایشان به منطقه حلبچه آمدند و اصرار داشتند صحنه جنگ را از نزدیک ببینند تا بتوانند تصمیمات درستی بگیرند. در قلب حلبچه که درگیریهای تنبهتن بود، بالای یک ساختمان چند طبقه رفتند. قشنگ گلولههای سبک از بیخ گوش ایشان میگذشت و صفیر گلولهها شنیده میشد. وقتی میخواستند از بالای ساختمان برگردند، در یکی از طبقات صدایی به گوش رسید. ایشان حساس شدند. پیرمردی بود که بر اثر حملات شیمیایی عراق در چشمانش خون و آب بود و صورتش تاول زده بود.
محافظان میگفتند، مجروح شیمیایی آلوده است؛ ایشان اعتنا نکردند و آن پیرمرد را بغل کردند و پیشانی او را بوسیدند… گاز سیانور استفادهکرده بود. زنی که بچه را در بغل داشت و پیرمرد و جوان خشک شده بودند. قلب رئوف آیتالله هاشمیرفسنجانی به او اجازه نمیداد، گریه نکنند، اما نمیخواست گریه ایشان باعث تضعیف روحیه فرماندهان و رزمندگان شود. من میدیدم که بغض گلویش را گرفته و اشکها از چشمانشان میریخت و گریههای بیصدایی داشتند.»
[2] – در بخشی از این سخنرانی آمده است: «امروز تمام تیرهای مسموم به طرف همین روحانیت نشانهگیری شده است تا مردم را از قشری محروم کنند که میتواند در تاریخ نقش پیشتازی را برای هدایت مردم بر عهده بگیرد و این کار را ادامه دهد. انصافاً روحانیت از جان و دل وارد این صحنه شده است. به خاطر مسائل مادی نبود، به خاطر انجام وظیفه بود، به خاطر انجام تکلیف الهی بود. همین عدد شهدای استان خودتان را محور مقایسه قرار دهید؛ بقیه استانها هم اینگونه هستند. شما 72 شهید روحانی دارید.
اکثریت اینها در هشت سال دفاع مقدس شهید شدند. افرادی مثل پدر و فرزند امام راحل، شهید محلاتی، شهید هاشمی ارسنجانی، شهید دانش و شهید وفقی در جاهای دیگر شهید شدند. نسبت را ببینید. از بین چند روحانی 72 نفر شهید شدند. اگر این نسبت را با جمعیت استانی خود مقایسه کنید، میبینید سهم روحانیت در شهیددادن چند برابر است. درکلکشور هم اینگونه است؛ 2750 شهید روحانی در جبهه داریم، در حالی که کل شهدای ما در طول دفاع مقدس نزدیک 200 هزار نفر هستند. نمیخواهم بگویم، این افتخار است و به رخ مردم بکشم. میخواهم بگویم، روحانیت نقش پیشتازی خود را انجام داده است.» رجوع کنید←کتاب «هاشمی رفسنجانی، سخنرانیهای 1380»، دفتر نشر معارف انقلاب، 1402.
منبع: کتاب خاطرات هاشمی در سال ۱۳۸۰؛ «افراط در اختلاف»
انتهای پیام