سریال انتقال پایتخت با پایان باز
راه جایگزین برای حل بحرانهای تهران چیست؟
سایت قدس (مشهد) نوشت: «تهران اصولاً یک «پایتخت طبیعی و بالفطره» است. موقعیت مرکزی، فاصله تا مرزها، بنیانهای زیستی و هویت برساخته و فرا قومیتی تهران، این شهر را به عنوان گزینهای مطلوب برای پایتختی این جغرافیای وسیع، متکثر و منحصربهفرد تبدیل کرده است.
آنگاه که ارتفاعات شمالی و فاصله زیاد تا سرحدات غربی، شرقی و جنوبی، عامل انگیزش انتخاب تهران به عنوان پایتخت ایران شد، کمتر کسی آینده امروز این شهر را متصور بود. شهری با جمعیت متغیر در روز و شب، از ۱۱ تا ۱۴ میلیون نفر، سرشار از کاستیهای محیطی و زیستی و البته همچنان جذاب و رو به رشد.
پیشنهاد گلدرشت
تهرانِ امروز، نمونه بارز یک پایتخت مدرن برای کشوری در حال توسعه است؛ مملو از فرصت و سرشار از تهدید. فرصتهایی که هر ساله، تعداد زیادی از ایرانیان و حتی غیرایرانیان را به امید زندگی بهتر به خود فرا میخواند و تهدیدهایی که فقط به مرزهای جغرافیایی این شهر، محدود نخواهد شد. امری که دغدغهمندان و دانشمندان را به تکاپو و ارائه پیشنهادهایی واداشته که گُلدُرشتترین آنها، موضوع «انتقال پایتخت» است. امری که بنا بر پژوهشهای داخلی و تجربیات خارجی، حدود ۷۸ میلیارد دلار هزینه دارد؛ آن هم فارغ از نتیجه!
و معادله ساده است؛ با این مبلغ میتوان کشوری را آباد کرد یا با انتقال پایتخت، حفره جدیدی ساخت، حفرهای احتمالاً با امکان دسترسی به آبهای آزاد.
هزینه گزافی که برای جابهجایی پایتخت، از میلیاردها دلار بگیرید تا زمان و فرصتی که از یک ملت در فرایند این انتقال گرفته خواهد شد، با نمونههایی از عدم توفیق در «برزیل»، «قزاقستان» و حتی «ترکیه»، به وضوح قابل مقایسه، رؤیت و عبرتآموزی است. ایده و طرحهایی که نه به بهبود شرایط زندگی «زاغهنشینان ریودوژانیرو» ختم شد و نه از ادامه روند فزاینده تراکم جمعیتی در «استانبول» کاست. در نمونه ایرانی آن نیز راه به جایی نخواهد برد.
اشتباه محض
اما گزینه جایگزین کدام است؟ تقدیم یک لایحه از سوی دولت به مجلس و انتقال «صف» و «ستاد» وزارت «صنعت، معدن و تجارت» به مثلاً «چابهار»، «وزارت علوم» به «اصفهان»، «وزارت آموزشوپروش» به «مشهد» «وزارت نفت» به «بوشهر»، «وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی» به «شیراز»، «وزارت کشاورزی» به «ساری» و…
راهحل واقعاً همینقدر ساده است؟ بله… همینقدر ساده است! اما مسئله و مشکل ایران فعلاً چیز دیگری است. مسئله، اراده معطوف به خِرَد و تجربه و ذبح عطش موهوم و سیریناپذیر تمرکزگرایی در «ساختار توزیع فضایی قدرت» است.
در عصری که «وزیر امورخارجه» موفق کسی است که بیشتر از میزش در وزارتخانه، با صندلیاش در هواپیما مأنوس باشد؛ چه ایرادی دارد «وزیر نفت» در «بوشهر» مستقر باشد و اگر لازم شد، هفتهای یک یا چند بار برای جلسه هیئت دولت به تهران برود؟ به جای اینکه هزاران مدیر پروازی با هزینه بیتالمال برای تعالی صنعت نفت و گاز کشور از تهران و اقصی نقاط کشور زحمت «سفرهای هفتگی» به «عسلویه» را (که حق مأموریتهای بالا را هم به دنبال دارد) به دوش بکشند، چه عیبی دارد وزارتخانه در همان نقطه نفتخیز، تشکیل و کارکنان آن هم در همان شهر مستقر شوند؟
اما واقعیت این است که تب انتقال پایتخت، موضعی است و موقتی؛ مخاطرهای هم که به واسطه «تهران متمرکز»، «تهران متراکم» و «تهران متناقض» متوجه جمهوری اسلامی ایران است جز با اندیشیدن راهچارههای بدیع و سنجیده، مرتفع نمیشود. از این منظر، تهران، پایتخت میماند و صد البته بهتر است که بماند. همچنان که سریال انتقال پایتخت، پایانش باز خواهد ماند. اما در هرحال چاره در تمرکززدایی است.
راهکار، در وهله نخست کاهش جاذبه تهران است، معکوس و منفیکردن روند فزاینده رشد محیطی و جمعیتی آن، در فرایندی میانمدت هم میتواند ادامه کار باشد. یادمان باشد تمرکززدایی یک راهحل است و انتقال پایتخت (فارغ از امکان و امتناع) یک اشتباه محض!»
انتهای پیام