خرید تور نوروزی

حدود ورود دین

مسعود صادق‌زاده در کانال تلگرامی بنیاد فرهنگی مهندس مهدی بازرگان نوشت:

«مهندس بازرگان در آخرین کتابش هدف بعثت انبیا را آخرت و خدا معرفی کرده و در آخرین بخش از کتاب با عنوان “زیان طرز تفکر دین برای دنیا می‌نویسد: “اما مسئله مهم‌تر زیان سنگینی است که طرز تفکر دین برای دنیا به بار می‌آورد.

اعتقاد به اینکه بعثت پیامبران و تعلیمات آنان کلاً یا ضمناً به خاطر اصلاح انسان‌ها و اداره صحیح امور فردی و اجتماعی آنها در دنیا می‌باشد و ادیان توحیدی، علاوه بر اصول و احکام عبادی، جامع اندیشه‌ها و رهنمودهای لازم برای بهبود زندگی افراد و جوامع بشری هستند، باعث می‌شود که مومنین و علاقه‌مندان، احساس وظیفه و نگرانی نکنند و درباره مسائل و مشکلات خود و اجتماع و جامعه بشری، به امید اینکه دستورالعمل وپاسخ این وظایف ومسائل در دین آمده است، درصدد تدبیر و فعالیت و تلاش خارج از احکام دین برنیایند، بلکه کافی خواهد بود که در انجام حدود و وظایف شرعی مراقبت لازم به خرج دهند تا دنیا و آخرتشان به وجه احسن تامین گردد” و اضافه می‌کنند که :” این اعتقاد نه اسلامیست ونه قرآنی… در قرآن آمده ( وَ لَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ اُخْرَی و ان لیس للانسان الا ما سعی) باچنین تصریحات، میتوانیم بگوییم که خدا و پیامبران و دین‌های آنان نیز بار دنیای ما و چاره‌اندیشی و کارهایی که باید خودمان بکنیم را به دوش نمی‌کشند.”

بازرگان انحطاط ملل مسلمان را در بیکارگی و بی‌حرکتی آنها و اعراض از کار و فعالیت مخصوصاً فعالیت‌های اجتماعی می‌داند و می‌گوید فقه و فقاهت حالت سرطان پیدا کرده و تمام علایق و اشتغالات و احساسات دینی مسلمانان را که باید مطابق قرآن و سنت پیشوایان باشد به خود جلب کرده است.

ایشان به تفکیک با اشاره به آیاتی از قرآن جنبه‌های مختلف تعارض قرآن با این فهم از دین را بیان می‌فرمایند آیاتی که به پرداختن در علوم و دانش‌ها می‌پردازند1، دستوراتی از پیامبر که به تلاش برای خواندن و نوشتن و کسب دانش می‌پردازد2 ،آیاتی که منجر به تدوین کتاب‌هایی در علوم قضا می‌شود3 و آیاتی که به تشویق برای تالیف سیاست‌نامه‌ها و نظام‌نامه‌ها و تعلیم عدالت می‌پردازند4 و بیان می‌دارند چنین شکوفایی و فزایندگی که مدیون اسلام و انسان‌ها می‌باشد باعث گردیده است که بعضی از فقهای عظام و مبارزین مسلمان کثرت تحقیقات و تالیفات یا شدت در حمله‌ها و حرکات- مثلاً در امور قضا و تجارت یا آزادی و استقلال- را از اجزای اصلی دین و برنامه‌های اختصاصی اسلام و تشیع دانسته، آثار و ثمرات را به جای اجزاء و اهداف بگیرند.

مهندس بازرگان می‌گوید همانگونه که مسلمانان تشخیص ندادند این اتفاقی که در جهان اسلام افتاده به برکت آیات هدایت کننده قرآن بوده که مسلمان‌ها توانستند در زاویه‌های گوناگون رشد کنند و موفق باشند؛ این خود هدف اصلی دین نبوده است و بلکه آثار آموزه‌های دینی بوده است ولی با توجه به دستاوردهایی که داشته‌اند این باور تقویت شده است که حل تمام مسائل اجتماعی و سوالات را از قرآن می‌جستند.

حداکثری دیدن دین؛ مسیر اندیشه دینی را در اذهان بسیاری از مسلمانان و فقها منحرف کرد و آسیبی جدی به حیات اجتماعی انسان‌ها زد. این نگاه حداکثری داشتن به احکام دینی و فقهی در زوایای مختلف زندگی زیان‌هایی دارد که در این مقاله بیشتر به آنها پرداخته می‌شود.

آیا واقعاً دین اسلام وجه حداکثری دارد و می‌تواند تمام زوایا و جوانب مختلف زندگی ما را در بر بگیرد؟ وقتی به احکام فقهی توجه می‌کنیم می‌بینیم شرع حداقل‌ها را به ما آموخته است حداقل یعنی آنچه که حداکثر نیست یعنی مثلاً در احکام طهارت حداقل‌هایی را می‌گوید که باید رعایت شود تا انسان پاک شود اما حداکثر آن را بیان نمی‌کند، مثلاً نجاست به این نقاط نباید برسد و یا این نقاط باید پاک شود اما آن طرف قضیه که چقدر باید پاک شود، و این پاکی تا کجا برود، و چقدر انسان باید نظافتش را بیشتر رعایت کند را نمی‌گوید. تنها حداقلی را می‌گوید که با رعایت آنها انسان دیگرنجس نبوده و پاک است.

در مسائل عبادی نیز اقلی را که خداوند از انسان انتظار دارد گفته شده و حداکثرها مسکوت مانده. شرع نمی‌گوید که انسان چقدر می‌تواند عبادت کند ؛ در معاملات ، احکام روزه و احکام نماز و در تمام احکام فقهی حداقل‌هایی را ذکر می‌کنند که انسان باید با اجرای آنها حدود شرعی را رعایت کند؛ حدود حداقل‌ها را می‌گوید نه حداکثرها؛ و رساله‌های عملیه فقیهان به حداقل‌ها می‌پردازند و غنای فقه در حکم است نه در برنامه. حداقلی نه اکثری و اقلی یعنی احکامی که با اقل شرایط معیشتی آدمی وفق می‌دهد و قابل اجراست و حاجات ساده یک زندگی ساده را که همیشه و همه جا می‌توان داشت بر می‌آورد اما حاجات بزرگتر در یک زندگی پیچیده‌تر را منظور نمی‌دارد.

از زاویه دیگر آنکه، هیچ کدام از ما انتظار نداریم که پیامبر و یا آیات قرآن به ما فیزیک و شیمی و هندسه و ریاضی بیاموزند و مسائل مختلف زیست شناسی و علوم مهندسی را آموزش دهند. اگر هم در پاره روایات اشاراتی به این قبیل موارد شده کاملاً به عَرَض است و جزء امور ذاتی و گوهری دین نیست و اگر اشاره‌ای شده است اقلیست نه اکثری. درهیچ آموزه پیامبر و یا قرآن حل مسائل ریاضیاتی و علوم تجربی را نمی‌بینیم.

در حیطه علوم انسانی نیز همین قاعده پابرجاست. علوم انسانی مولود و آینه معیشت جدید است و دین نسبت به علوم انسانی نیز بیان اقلی دارد و نسبت به زندگی و آداب و اخلاق هم بیان حداقلی دارد، درست است در قرآن آمده است (الیوم اکملت لکم دینکم ) ولی کمال دین به معنای جامعیت دین نیست یعنی دین در هدف خود در ان حوزه‌ای که برای عمل و رسالت خود برگزیده کامل است.

یعنی موفق است و آیه(لارطب ولا یابس الا فی کتاب مبین) مربوط به علم باری تعالیست نه اینکه در کتابی مشخص مانند کتاب قرآن تمام علوم جمع شده باشد و قابل دستیابی برای دانشمندان باشد. این مواجهه و فهم نامتقارن از دین و این ارتباط و توقع نامربوط از دین نه تنها به جوامع اسلامی بلکه به خود دین نیز ضربه زد.

فهم حداکثری از دین و اظهار قرائت‌های خاص در مسیحیت نیز جاری بود و جنبش پروتستانیزم عصیانی بر علیه این فهم از مسیحیت برآمد. تاریخ نشان می‌دهد که با فهم و تعاریف جدید از دامنه دخالت دین در زندگی، فضای فکری و فرهنگی جدیدی در اروپا و سپس امریکا شکل گرفت که منجر به پروتستانیزم شد که یکی از عوامل مهم رنسانس و تقویت روحیه سرمایه‌داری در اروپا بود.

وقتی که لوتر گفت:” شغل دنیوی یک نفر تکلیف و وظیفه الهی اوست ” ، بهترین راه خدمت به خدا برای پروتستانیزم جدید تلاش و کار دانسته می‌شود و بر اساس مفهوم تکلیف لوتر انسان‌ها به طور خستگی ناپذیر در شغل سکولار خود تلاش می‌کنند تا به خود ثابت کنند نجات یافتند. پروتستانیزم مفهوم کار و فعالیت دنیوی را از تعاریف گذشته جدا کرد و نگاه انسان به دنیا و پول و سرمایه و کار را تغییر داد و این یکی از عوامل مهم حرکت انسان به طرف رشد تولید و علم بود.

پروتستانیزم مفهومی از تکلیف دنیوی را ارائه می‌دهد که به فعالیت دنیوی خصلت دینی می‌بخشد و از زهد و رهبانیت عبور می‌کند. برای نجات یافتن و رستگاری؛ و برای کسب آرامش در دنیای دیگر نیازی نیست تمرکز مومن بر فعالیت‌های آن جهانی متمرکز باشد بلکه نَفسِ کار و فعالیت و کسب درآمد و تولید ارزش، بالا بردن رفاه اجتماعی و زندگی ، رفتار دینی دانسته شد.

با تغییر آموزه‌های دینی دین به مدد دنیا آمد و انسان‌ها انرژی بیشتری برای رشد و تولید و رفاه کسب کردند. دیگر دنیا دشمن آخرت نبود کالونیستها به جبری اعتقاد دارند که خدا قبلاً تعیین کرده است و طبق این جبر مشخص می‌شود چه کسی نجات یافته و یا لعنت شده است بنابراین آنها سود و موفقیت مادی را به عنوان نشانه‌های لطف خدا ارزیابی می‌کردند. اکنون یک انسان موفق در دنیا، یک انسان ثروتمند، یک انسان پرتلاش، یک انسانی که در کار خود پیروز است، یک انسان کارآفرین، یک صنعتگر به رستگاری اخروی خود امیدوار میباشد دیگر آخرت مال رهبانان و زاهدان و گوشه نشینان و دیر نشینان نیست آخرت مال افرادی است که تلاش می‌کنند، کار می‌کنند، پول می‌سازندو برای انسان‌ها رفاه ایجاد می‌کنند.

با تغییر آموزه‌ها و ارزش‌ها زندگی انسان‌ها تغییر کرد و می‌بینیم که به یکباره در طی چند صده فضای اجتماعی اروپا جهشی قابل توجه می‌کند و در حقیقت انقلابی رخ می‌دهد. وبر روح سرمایه‌داری را میل به کار مداوم و تولید ثروت انبوه حتی زمانی که به آن ثروت نیازی نیست توصیف می‌کند. وقتی که بنجامین فرانکلین می‌گوید پول درآوردن وظیفه اخلاقی فرد است یعنی نگاه انسان به صورت ریشه‌ای در مورد پول و ثروت و کسب درآمد بالا تغییر کرده. در روحیه سرمایه‌داری انسان برای کار زندگی می‌کند در صورتی که در روحیه سنت گرایی انسان برای زندگی کار می‌کند.

کالونیستها تحت تسخیر روح سرمایه‌داری هستند و یکی از عوامل موثر در ایجاد روحیه سرمایه‌داری هستند. اینگونه بود که یک مسیحی برای اینکه مطمئن باشد عذاب اخروی را نمی‌کشد لازم نیست پیش کشیش برود و از آن طلب بخشش بکند و کشیش خطاهای او را ببخشد و بهشت به آن بفروشد بلکه آموخت تلاش کند یاد بگیرد آموزش دهد آموزش ببیند زندگی را رونق ببخشد و بدین گونه آخرت خود را نیز آباد کند.

در این جامعه یک مسیحی برای حل مشکلات سیاسی اجتماعی اقتصادی فرهنگی و هنری خود به کتاب مقدس رجوع نمی‌کند و آنها را از اندیشه و تجربه به دست می‌آورد مسیری که در اسلام نیز بدین گونه گذاشته شده است اما فهمی نامربوط و اشتباه از آموزه‌های دینی منجر به آن شد که ساختن دنیا را از دین بخواهیم.

از آسیب‌های دیگری که این نگاه با خود به همراه آورده نشستن مبلغان و متولیان و حامیان دینی به جای متخصصین و دانشمندان است. در متون دینی عموما هرجا که نیاز بوده از عالمان دینی صحبت شود از کلمه فقیه استفاده شده است مثلاً پیامبر در جایی می‌فرماید “برای هر چیزی ستونی است و ستون این دین فقه است”. یا در جایی میفرماید “کسی که خداوند خیر او را می‌خواهد او را در علم دین فقیه می‌کند” پس وقتی که عالم به تنهایی به کار برده می‌شود می‌توانیم آن را همان دانشمند ترجمه کنیم و بدانیم، نه کسی که در علوم دینی صرفاً سابقه و دانش دارد .

می‌بینیم حضرت علی می‌فرمایند” قیمه کل امریحسنه”( ارزش هر کس به مقدار دانایی و تخصص اوست) مانند این حدیث را پیامبر اکرم نیز می‌فرمایند که” اکثر الناس قیمه و اکثرهم علما”( ارزشمندترین مردم از نظر قیمت کسانی هستند که علمشان بیشتر است) در روایات مختلف برتری و ارزش دانش و دانشمندان را مشاهده می‌کنیم پس اگر قرار بود یک جامعه فقط به وسیله فقها و مبلغان دینی اداره شود و قوانین جامعه از آیات و روایات استخراج شود چه نیازی بود که افرادی در دانش‌های مختلف کسب علم کنند.

چه نیازی بود مدارس مختلف تاسیس شود و علوم مختلف تدریس شود پیامبر می‌فرماید:”یوزن یوم القیامه مدادالعلماء ودم الشهداء فیرجح مدادالعلماء علی دم الشهداء”( روز قیامت مداد دانشمندان و خون شهیدان با یکدیگر سنجیده می‌شود و مداد دانشمندان از خون شهیدان سنگین‌تر است ) واین گونه ارزش و اعتبار کسب دانش و دانشجویی را متذکر می‌شود این یعنی اینکه در یک جامعه باید هر کسی در جای خود بنشیند مبلغ دینی صرفاً باید در مورد امور داخلی دین ورود کند هر جنبه از اجتماع اعم از علوم سیاسی، علوم انسانی، تجربی و ریاضی با دانشمندان همان حوزه اداره شود و دانشمندان همان حوزه اما وقتی که هدف دین به اشتباه اداره جامعه دانسته شود مبلغین دینی و فقها تصمیم به اداره جامعه می‌گیرند و حوزه‌ها بی‌آنکه تخصص لازم را داشته باشند ورود می‌کنند.

با این عنوان که تمام علوم در قرآن هست مراجعه به قرآن و احادیث بس است و با آنها می‌توانیم جامعه را اداره کنیم در حالی که پیامبر می‌فرمایند :”فضل العالم علی العابد کفضلی علی امتی”(برتری عالم بر عابد مانند برتری من بر امتم می‌باشد) و در جای دیگر می‌فرماید:”طالب العلم لله افضل عندالله من المجاهد فی سبیل الله”( دانشجو پیش خدا برتر است از مجاهد در راه خدا)این گونه تاکید خاتم النبیین بر کسب دانش و گسترش آن را می‌بینیم چیزی که دقیقاً مغایر هست با رفتار بسیاری از مبلغین و متولیان دین.

نشستن تعهد به جای تخصص یکی از بزرگترین آسیب‌های اجتماعی است که دامان کشور ما را گرفته است چرا باید برای کسب مسئولیتی اداری و اقتصادی و اجتماعی احکام فقهی را بدانیم؟ این همان فقهیات در زوایای نامربوط است. این رفتار از همان آموزه‌ای برمی‌خیزد که دین در همه جا باید همه جوره حضور داشته باشد. تصور می‌کند دانستن فقهیات و آگاهی به احکام دینی در انجام مسئولیت‌های اجتماعی اداری سیاسی و اقتصادی موثر و مهم می‌باشند.

در این راستا متولیان دینی پا را از این نیز فراتر می‌گذارند و با تصور اینکه راه را خدا تعیین کرده و آنها راه را می‌دانند انتقاد از دیگران راهم نمی‌پذیرند و در احکام خود بازبینی نمی‌کنند .خداوند در سوره آل عمران میفرماید:” ما کان لبشران یوتیه الله الکتاب والحکم والنبوه ثم یقول للناس کونوعبادا لی من دون الله ولاکن کونوا ربانیین بما کنتم تعلمون الکتاب و به ما کنتم تدرسون”(هیچ بشری که خدا او را به رسالت برگزیند و به او کتاب و حکمت نبوت بخشد او را نرسد که به مردم گوید مرا به جای خدا بپرستید بلکه پیغمبران بر حسب وظیفه خود به مردم گویند خداشناس و خداپرست باشید چون به دیگران این حقیقت را می‌آموزید و خود نیز می‌خوانید)

این تکبر و تبختر بلای جان فقها و جامعه و کشور ما شده است فقها بی دانش کافی در حوزه‌ای ورود پیدا می‌کنند که اطلاعات کاملی از آن ندارند و بعد به پشتوانه آنکه حکم خدا را بر زبان جاری می‌کنند. احکام الهی را در جامعه جاری و ساری می‌کنندو تحمل انتقاد و بازبینی را نیز ندارند؛ وقتی که مرجع قوانین و دستورات و ملزومات اجتماعی از دانش بشری که مورد توجه و تاکید پیامبرو ائمه بوده است دور شده به عهده فقها گذاشته می‌شود تا از متون مقدس استخراج کنند ضعف خود در استدلال و و تحکیم قوانین را با این ادعا که حامل اوامر الهی هستند می‌پوشاند و اصلاً جایی برای گفتگو باز نمی‌گذارند.

نمونه بارز آن در کشور خودمان احکام قضایی می‌باشد در حال حاضر در حالی که ضعف منابع دینی برای استخراج قضایی با توجه به ضروریات اجتماعی و نیازهای زمانی و جامعه ما کاملاً مشهود و مشخص است با تکیه بر منبع وحیانی و الهی آن احکام بدون آنکه انعطاف چندانی به خرج دهند قوانین مربوطه را در جامعه تصویب کرده و جاری و ساری می‌نمایند.

این استناد ادعاهای فقها و متولیان دین مقدس در حوزه‌های مختلف منجر به سرکوب اندیشه‌ها نیز می‌گردد. پیامبر اکرم در جایی می‌فرمایند:”العلملا یحل منعه”( منع کردن از علم جایز نیست) حدی نمی‌گذارند برای کسب دانش که فقط علوم خاصی را باید مطالعه کرد و فهمید و یاد گرفت بلکه مطلق می‌فرماید.

منع کردن از دانش جایز نیست، اگر قرار باشد این علوم آموخته شود و در جامعه استفاده نشود چرا باید آموخته شود علمی که به آن عمل نشود بی‌ارزش است و این را نیز در کلام رسول الله می‌بینیم که میفرماید:”سلو الله علما نافعا وتعوذوا بالله من علم لا ینفع”(از خدا علم سودمند بخواهید واز علمی که به دیگران سودی ندارد به خدا پناه ببرید) پس وقتی که قرار است انسان‌ها در علوم مختلف دانش آموخته شوند و بیاموزند حتماً می‌بایست در گوشه‌ای از جامعه آن را استفاده کنند و تبلور پیدا کند؛ اما با ادعای الهی بودن راه برای سرکوب علوم رقیب باز می‌شود، می‌فرمایند هر علمی را که می‌خواهید یاد بگیرید زیرا خداوند به وسیله دانش به شما سود نمی‌دهد مگر اینکه به آنچه می‌دانید عمل کنید پس رسول الله نه تنها امر به آموزش و فراگیری علوم مختلف می‌کند بلکه به اجرا و جاری شدن آنها نیز در جامعه تاکید می‌کند.

چطور می‌توان پذیرفت که برای اداره جامعه صرفا باید سراغ فقها و متولیان و مبلغان دینی رفت و‌ با استخراج از کتاب مقدس ملت را اداره نمایند و قوانین جامعه را وضع کنند؟ این رویکرد نه تنها برای جامعه مفید نیست بلکه زمینه را برای سوء استفاده افرادی متظاهر و دنیا پرست نیز فراهم می‌کند افرادی که خداوند در سوره بقره به آنها اشاره می‌کند آنجا که می‌فرماید :”و من الناس من یعجبک قوله فی الحیوه الدنیا ویشهد الله علی ما فی قلبه و هو الدالخصام؛واذا تولی سعی فی الارض لیفسد فیهاویهلک الحرث والنسل والله لا یحب الفساد؛واذا قیل له اتق الله اخذته العزه بالاثم فحسبه جهنم و لبئس المهاد”

خداوند اینجا به افرادی اشاره می‌کند که در مقام سخنرانی بسیار قوی و غرا هستند و باعث تعجب و تحسین انسان‌ها می‌شوند و مردم فکر می‌کنند چه انسان‌های دانشمند و توانایی هستند اما در نهایت آنها در راه فساد و هلاکت انسان‌ها گام برمی‌دارند این افراد می‌توانند از اقشار مختلف باشند اما افرادی که لباس و ادعای دینی دارند و خبره و متبحر در مسائل اعتقادی هستند همانگونه که می‌توانند بسیار به فلاح و رستگاری و شادی انسان‌ها کمک کنند می‌توانند باعث انهدام و هلاکت انسان‌ها شوند.

خارج شدن مسیر اجتماع و خارج شدن اداره اجتماع از مسیر علمی خود و افتادن امور در دست افراد نااهل و مستولی شدن جهل و تکبر بر جامعه از مهمترین عوامل هلاکت و تخریب جامعه است، وقتی که با تکبر و نگاهی از بالا و بدون همراهی دانش نوین و عقلانیت بشریت قوانین جامعه وضع می‌شود و اجرا می‌گردد هر صدای معترضی نیز به اتهام مخالفت با فرامین الهی سرکوب و منکوب می‌گردد.

دین خود را وارد عرصه‌ای کرده است که انتظارات زیادی از آن می‌رود و یکه تازی می‌کند و باید در حوزه‌هایی کار کند که قطعاً توان آن را ندارد و این اشتباه مهلک منجر به ضربه خوردن به خود دین می‌شود.

وقتی که قرار بر این می‌شود انسان‌ها از دین بیش از شناخت خدا و آخرت توقع داشته باشند و مظاهر تدین را در احکام اجتماعی و مناسبات جامعه و قوانین و مقررات و دستورات و رفتارهای سیاسی و اقتصادی می‌بینند، با عدم برآورده شدن توقع انسان‌ها وعملکرد خطا و با آسیب زدن به حیات اجتماعی مردم آنچه که از کف می‌رود خود دینداری و آنچه آسیب می‌بیند خود متولیان و مبلغان است.

وقتی که مردم به اصرار خود مبلغان و متولیان دینی فراموش می‌کنند معرفت در مورد خدا و آخرت هدف انبیا بوده است و می‌پندارند اداره جامعه و وضع قوانین اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی و نظامی و تبیین احکام قضایی و نشر دانش‌های روز هدف انبیا بوده است و ناکامی متولیان دینی را در این حوزه می‌بینند از خود دین فاصله می‌گیرند مولا علی می‌فرمایند: “الفقیه کل الفقیه من لم یقنط الناس من رحمه الله ولم یویسهم من روح الله ولم یومنهم من مکر الله”(فقیه کامل کسی است که مردم را از آمرزش خدا مایوس،واز مهربانی او نومید نکند واز عذاب ناگهانی خدا ایمن نسازد) میبینیم که مولا برای توصیف شرایط کمال فقیه هیچ رد پایی ازاداره جامعه و رتق و فتق امور مردم نمیدهد بلکه دقیقاً وظیفه یک فقیه رو و کامل بودن او را منوط به ارتباط با خدا و امادگی برای اخرت می‌داند.

پیامبر نیز می‌فرمایند:”ایاکم والغلو فی الدین دفانما هلک من کان قبلکم بالغلو فی الدین”( از افراط در دین بپرهیزید زیرا کسانی که قبل از شما بودن به خاطر افراط در دین نابود شده‌اند) و چه افراطی بیشتر از اینکه در حوزه‌های مختلف دین را دخالت دهیم و در تمام عرصه‌های اجتماعی قائل به کنشگری متولیان و مبلغان دینی باشیم؟

برخلاف ادعای بسیاری که شرط رهبری و حاکمیت جامعه اسلامی را بر فقاهت می‌دانند و دانستن علوم دینی و تسلط بر احکام فقه می‌دانند، پیامبر می‌فرمایند:”ما من احد افضل عندالله من امام ان قال صدق وان حکم عدل”( کسی نزد خدا از رهبری بهتر نیست که اگر حرف بزند راست بگوید و اگر قضاوت نماید عدل را رعایت کند) ایشان عدالت وصداقت را شروط رهبری جامعه اسلامی می‌دانند که هیچ ربطی به دانش فقهی انسان ندارد.

پس از نظر پیامبر اکرم افرادی برای مدیریت یک جامعه مناسب هستند که عادل صادق و دانشمند باشند و جامعه باید به وسیله دانشمندان با اخلاق اداره شود و قوانین به وسیله آنها وضع شود و احکام قضا به وسیله آنها تدوین شود. در کلام قرآن و پیامبر اکرم مطلقاً اثری نمی‌بینیم که در آن احاطه بر فقه و احکام دینی شروط مسئولیت پذیری و اداره جامعه شود و نمی‌بینیم توصیه شده باشد که احکام اجتماعی و قوانین اداره جامعه را از متون مقدس استخراج نمایید.

وقتی که دین از حوزه اصلی خود خارج می‌شود و در ساحت‌های مختلف سپهر جامعه خود را متبلور می‌کند از هدف اصلی خود نیز غافل می‌شود و دیگر به طرف خدا و آخرت نیز رهنمون نمی‌شود. اگر متولیان دینی و مبلغان دینی تمام توان و انرژی خود را برای اداره جامعه بگذارند و احکام دینی را در سطح جامعه دنبال کنند، دین از هدف اصلی خود که اشنایی انسان‌ها با خداوند و رهنمود آنها به طرف سعادت اخروی است دور می‌شود.

درگیر شدن انسان‌ها با تظاهرات اجتماعی دین و احکام ساری و اجتماعی متولیان دین و ناکامی آنها در اداره درست و خوب جامعه وکاهش رفاه و شادی برای مردم موجب کم فروغ شدن معرفت‌های معطوف به خدا و آخرت اموزه های دینی می‌شود و بلکل هدف بعثت انبیا در اذهان انسان‌ها تیره و تار می‌شود و چه ظلمی از این بزرگتر بر خداوند و پیامبر که جاهلانه یا مغرضانه چنان اهداف دین را مغشوش و مغلول کنیم که هدف بعثت پیامبر محقق نشود و از معرفت در مورد خدا و آخرت و توجه به آن و اهتمام به آن باز بمانند.

برخی مبلغان تصور می‌کنند با فراخ کردن گستره دخالت دین و حداکثری کردن آن و کشاندن آن به ساحت‌های مختلف اجتماع به پیامبر و دین اسلام خدمت می‌کنند بلکه دقیقاً برعکس عمل می‌شود و نه تنها خدمت نمی‌شود به رسول الله و دین اسلام بلکه موجب محو شدن هدف بعثت پیامبر در اجتماع و سپهر زندگی انسان‌ها می‌شود.»

1.فاطر 28 2.اطلبوالعلم من المهد الی الحد 3.حدید 25 4.بقره 143،ال عمران 104

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا