نگرش علمی و واقعبینانه به سخنان عارف | اصغر دادبه
اصغر دادبه، معلم بازنشسته فلسفه از دانشگاه علامه طباطبایی و مسئول بخش ادبیات مرکز دایره المعارف بزرگ اسلامی، در یادداشتی به بهانهی سخنان محمدرضا عارف، معاون اول ریاست جمهور دربارهی اختیارات استانداران و ایدهی فدرالیسم، در گاهنامهی مانتره زیر نظر کانون ایرانشناسی دانشگاه تهران نوشت:
«از دید دولت وفاق ملی، استاندار هر استان رئیسجمهور هر استان است»
(معاون اول رئیس جمهور)
به مسائل مختلف انسانی، که مسائل سیاسی، اجتماعی و اقتصادی را نیز دربر میگیرد، میتوان از دو دیدگاه نگریست: دیدگاه آرمانی و دیدگاه علمی.
چنین مینماید که معاون محترم ریاست جمهوری، جناب آقای دکتر عارف، به موضوع از منظری آرمانی نگریستهاند و اظهارنظر فرمودهاند و در جهان آرمانی که تصویر فرمودهاند چون اهل علماند و قائل به تخصص، اصل تخصص را هم پیش چشم داشتهاند چنین نتیجه گرفتهاند:
تردید نیست که وقتی دیگر یک تن، با همه هوشمندی و دانایی و توانایی، با عنوان «فیلسوف» در همه علوم دخالت نکرد و علوم تقسیم شدند و تخصص ظهور کرد. انسان در طریق پیشرفت افتاد و بسیار گرهها که گشوده شد.
دولت مرکزی هم هرقدر دانا و توانا باشد درست مثل فیلسوف روزگاران گذشته است که از عهده همه کارها برنمیآید و باید تخصص را که عبارت از تقسیم کارهاست اینجا هم اعمال کرد و از استانداران روسای جمهور ساخت و کارهای مربوط به حوزه مسئولیتشان یعنی استانها را به آنها واگذاشت و بدانها گونهای استقلال عمل داد!
این صورت خوشبینانه و آرمانگرایانه حکایتی است که با آن مواجهیم.
اما نگرش به موضوع از منظر واقعگرایانه:
۱) آرمان واقعیت:
در عالم آرمان همه چیز، مثبت است. راه هموار است، اما در عالم واقع مثبت و منفی درآمیخته، راه ناهموار، حتی سنگلاخ است؛ «سنگلاخی از غرضها و مرضها و کجاندیشیها!»
بگذارید از تعبیر «استاندار هر استان رئیسجمهور هر استان است» آغاز کنم. بیگمان جناب عارف در ذهن آرمانگرای خود تشبیهی سامان دادهاند تا بگویند استاندار در حوزه مسئولیت خود اختیاراتی دارد شبیه اختیارات رئیسجمهور، اما در روزگاری که بهسرمیبریم ذهن کجاندیشان صاحب غرض و مرض بهجای استان کشوری جدا با رئیسجمهوری جداگانه درنظر میگیرد! کار هم به ذهن محدود نمیماند و کوششها میشود و نقشهها کشیده میشود تا ماجرا از «ذهن به عین» آید و صورت عمل پیدا کند!
نیازی به توضیح من معلم نیست. مگر سیاستمداران صبح تا شب نمیشنوند که در کمال بیحیایی از جداییطلبی سخنها میرود؟
این وضع نامطلوب خطرناک آنگاه تشدید میشود که خدای ناکرده بعضی از مسئولان هم با داشتن چنان اختیارات وسیع به قول شاعر چونان معشوق بیوفا سری با عاشق داشته باشد و دلی با رقیب! تجربه سالهای گذشته هم مثبتِ مدعای ماست.
چرا ما باید خودمان «سرود یاد مستان بدهیم»؟ چرا؟
میدانم که میخواهید از کاغذبازی بکاهید و راه را هموار کنید تا مشکلات مردم زودتر حل شود، اما تردید نکنید که راه هموار نمیشود و بر ناهمواری راه هم میافزاید. فعلا نمیخواهم وارد جزئیات بشوم. همین اندازه عرض میکنم در بعضی استانها بعضی از مسئولان بدون داشتن عنوانی که میخواهید به آنها بدهید خلاف نظر بزرگترها عمل میکنند! با داشتن چنان عنوان و چنان اختیارات چه خواهند کرد؟!
کوتاهکردن راه و حل مشکلات پیچیده اداری و کاستن از مراحل کاغذبازی راههای تجربهشدهای دارد که علمای علوم اداری از آن نیک آگاهند. غیر از علمای علوم اداری این امر مسلم است که برای انجامگرفتن هرکار به بهترین وجه دو شرط ضروری است: یکی، انتخاب علاقهمند بدان کار؛ دوم، تأمین معاش او.
اگر این دو شرط در انتخاب رعایت شود علاقه که از آن احساس مسئولیت بهبار میآید و به تأمین معاش میپیوندد از کارگزار، عاملی چابک و پویا میسازد و کارها هم نظم و نظام مییابد، هم سرعت.
۲) وحدت در عین کثرت:
در فلسفه ایرانی-اسلامی صدرالمتألهین (= ملاصدرا)، که خاستگاه آن حکمت ملی ایران است، بر وحدت در عین کثرت تأکید میشود، یعنی هرچه در جهان دیده میشود گونههای مختلف وجود است. بنابراین گرچه بهظاهر مختلف و متکثر و به زبان ساده متعدد و گوناگون بهنظر میرسند، اما بهواقع یکی است؛ واحد است.
درپی بحث فلسفی نیستم، اما برآنم بهنکتهای بس مهم توجهتان را جلب کنم؛ بدین نکته مهم که فلسفه هر کشور به گونهای بازتاب «چگونگی» آن کشور در ذهن متفکران جستجوگر است.
وحدت و کثرت و وحدت در عین کثرت که به عنوان بحثی فلسفی از آن سخن رفت درست و راست آیینه تمامنمای میهن ما، ایران است؛ ایرانی که بهظاهر متکثر مینماید و بهواقع، واحد است. اقوام گوناگون، در جاهای گوناگون، با لهجهها و زبانهای گوناگون، اما همه ایرانی و در اتصاف به صفت واحد ایرانیت، مشترک و این یعنی همان وحدت در عین کثرت است: کثرت ظاهری و وحدت واقعی.
آنجا در نظام فلسفی، چشم ظاهربین، پدیدهها را متکثر و مختلف میبیند و خرد ژرفبین ژرفاندیش، جمله پدیدههای بهظاهر متکثر و مختلف را جلوهها و شکلهای وجود واحد و لاجرم واحد میبیند و اینجا در تنوع حاکم بر میهنمان ایران، ژرفاندیشان واقعنگر بهگواهی تاریخ، کثرت ظاهری میهن را عین وحدت میبینند و از اقوام ایرانی سخن میگویند، اقوام ایرانی سخن میگویند، اما ظاهربینان، بهویژه آنگاه که بهتعبیر مولوی غرض، پوشاننده هنر شود و حجاب مانع نگرش درست گردد:
چون غرض آمد هنر پوشیده شد
صدحجاب از دل به سوی دیده شد
کثرت میبینند و وحدت نمیبینند و نمیخواهند ببینند و از هر چیز بهانهای برای تکثر میتراشند، آنهم تکثری که در نگاه آنان برهان جدایی است!
خلاصه آنکه ایران عین وحدت حقیقی است همراه با کثراتی تَبَعی و در این میان آنچه حقیقی است وحدت است، نه کثرت که کثرت ظاهری است و ذیل معنای وحدت ایران معنی مییابد و چنین است که یکپارچگی و به اصطلاح تمامیت ارضی میهن حفظ میشود. تاریخ، گواه این وحدت حقیقی و این کثرت ظاهری است.
به نظر میرسد آنچه خدای ناکرده بناست انجام شود مقدمه تبدیل وحدت حقیقی میهنمان، ایران -زبانم لال- به کثرتی واقعی است، که واقعی نیست، زیرا باز هم تاکید میکنم که اصل، وحدت است و کثرت جلوهای است از این وحدت.
بگذارید به تعبیر قدما «پوست بازکرده» یعنی صریح و بیپرده بگویم: همیشه اصل، ایران بوده است و همچنان اصل، ایران است و باید چنین باشد و اگر به هر صورت به کثرات که فروع وحدتاند نقش اصل بدهیم یا کاری کنیم که مغرضان چنین مجالی بیابند در عین تاسف باید عرض کنم نتیجه کار میشود آنچه نباید بشود که چنین مباد که چنین مباد!
در پایان بر نکتهای که در آغاز گفتم تاکید ورزم؛ این نکته که حتما دستاندرکاران دلسوزند و درپی حقاند و احقاق حق، اما بیم آنست و سخت بیم آنست که این «حق» ره به «باطل» برد و از مصادیق این سخن بلند گردد که: «کلمةالحق یُرادُ بهالباطل»؛ حقی که مغرضان و کجروان از آن اراده باطل کنند.
آخرین جملههای این یادداشت را که مینوشتم «از این باغ بر دیگری رسید» و از زبان اخبارگو شنیدم که میگفت: سخنگوی دولت اعلام کرده است قرار است پایتخت به گوشهای از خاک میهن، در منطقه مکران، منتقل شود. این خبر بر حیرتم افزود و از خود پرسیدم: آیا خردمندانی که در طول هزاران سال ایران را اداره کردهاند و در این جهان پرآشوب به روزگار حاضر رساندهاند جمله راه خطا پوییدهاند که مرکز سیاسی میهن را مرکز تقریبی آن انتخاب کردهاند؟! (در یادداشتی دیگر بدین مهم نیز خواهم پرداخت).
سخن را با بیتی از حافظ بهسر میبرم:
گفتگوهاست در این راه که جان بگدازد
هرکسی عربدهی این که مبین، آنکه مپرس
شمارهی هشتم گاهنامهی علمی-فرهنگی مانتره به صاحبامتیازی کانون ایرانشناسی دانشگاه تهران با محوریت واکنش به سخنان معاون اول رئیسجمهور منتشر شد، با این عنوان: «به نام تمرکززدایی، به کام نابودی ایران»؛ یادداشت ۱۵ استاد دانشگاه و پژوهشگر برجسته در واکنش به سخنان آقای محمدرضا عارف، معاون اول ریاست جمهوری دربارهی اختیارات استانداران و ایدهی فدرالیسم.
انتهای پیام