خرید تور نوروزی

خاطره‌بازی با رویاهای ناکام | محمدرضا تاجیک

محمدرضا تاجیک، نظریه‌پرداز و استاد دانشگاه، در یادداشتی که برای انتشار در اختیار انصاف نیوز قرار داده است، نوشت:

یک

آیا امروز، برای فراهم آوردن بستر و هموارکردن مسیر «آن روز شیرین که با ما آشتی باشد»، باید نخست خویش را از دامچالۀ «رویا» برهانیم؟ آیا اساسا تغییر تاریخی بدون رویا ممکن است؟ آیا تامل در رویاهایی که شکست خورده‌اند، همان شرط و امکان تحقق رویا نیست؟

فیلم کمون (۲۰۰۰) اثر پیتر واتکینز، یکی از مهم‌ترین کوشش‌های رادیکال برای ره‌یافتن به یکی از رؤیاهای به‌واقعیت‌پیوسته، هرچند شکست‌خورده کل تاریخ بشر در راه خلق جهانی متفاوت است که در آن هر انسانی هم فرمان می‌راند و هم فرمان می‌برد، اجتماعِ رهایی‌یافته‌ای که در آن تمایز ریشه‌دار و دیرپا میان امر سیاسی و اداره جامعه به توسط پلیس سرانجام ریشه‌کن می‌شود، جامعه‌ای استوار بر برادریِ رادیکال، برابریِ فکری، و آزادی فکورانه، هویت و موجودیتی جمعی که دیگر نه بر مدار برداشت لیبرالیِ ایدئولوژی‌زده از مالکیت خصوصی و اجماع بر سر تصور آدمیان در مقام مصرف‌کنندگان ابدیِ رسانه‌های توده‌گیر و بازار جهان‌گیر سازمان می‌یابد، بلکه دولت‌شهری به‌راستی پرولتری که در آن ارادۀ وحدت‌یافته و راستینِ جمعی زمام امور وضعیت را به‌دست می‌گیرد.

پروژۀ سینمایی پیتر واتکینز کوششی است در راه روایت، تفسیر، تذکار و توصیف درست و راستِ با عظمت‌ترین شکست خاطره چپ‌های رادیکال، و یکی از گران‌بهاترین پیکارهای بشری در جهت آفریدن خاطرۀ رهایی از دل جهانی داستانی، یا به عبارت دیگر، داستان‌ساختن از واقعیتِ فرایند شکست‌خوردۀ انقلابی بی‌همتا.

دو

در پرتو این آغاز، اکنون با این پرسش مواجه‎یم: «خاطرۀ رخداد رهایی 57 ایران را چگونه می‌توان از نو به خاطره و رویایی تبدیل کرد که در این روزگار تلخ، متضمن تحقق «آن روز شیرین» باشد؟» در اینجا، مسئله این نیست که خویشتن و دیگران را به رویای انقلابی دیگر فراخوانیم، بلکه آن است که از رهگذر تاملی انتقادی، روزنه‌های کوچک سکوت و تعلیق را فراهم آوریم تا چه بسا سرانجام در آن فرصت حیاتی، بازگشت به تکانه‌های اصیل انقلاب را بیابیم، و ظرفیت آموختن از ناکامی‌ها و ارادۀ به‌کارگیری آگاهانۀ رویا را در خویش و دیگران شکوفا کنیم.

خاطره‌بازی با رویا (هرچند شکست‌خورده)، یک بازی استراتژیک، یا نوعی سیاستِ انتقادی رادیکال برای احیاء تکانه‌های انقلاب در شرایط غیاب یا تحریف آنان است. این‌نوع خاطره‌سازی، در واقع، مقاومتی است در برابر آرشیوسازی ایدئولوژیک و شبه‌انقلابیِ انقلاب. از این منظر، نمی‌خواهیم انقلاب را جایی در خاطره یا حافظه قرار دهیم، بلکه می‌خواهیم آن را به‌روشنی بیان و صورت‌بندی کنیم تا بدل به خاطره‌ای شود که متضمن صدابخشیدن به آنانی گردد که با شور و وجد و با تمام وجود درگیر فرایند صیرورت انقلابی و شکستن موانع تاریخ بودند، می‌خواهیم لحظۀ تغییر بشکوه تاریخی را از گذشته به اکنون انتقال دهیم، تا شاید اکنونیان را به سرچشمۀ زلال آن احساس تعهد و التزام به پیکار در راه رویا و یوتوپیای جامعه‌ای بهتر – که ما اینک، به بیان واتکینز، همان‌گونه بدان نیاز داریم که افراد محتضر به پلاسمای خون – رهنمون نماییم.

سه

اما در حالی به این خاطره‌بازی با رویا امید بسته‌ایم که کارگزاران تغییر تاریخی یا سوژه‌های رهایی ایران امروز، بی‌شباهت به پرولترهای رانسیر نیستند: کارگرانی که «بعدازظهرها به پیاده‌روی می‌رفتند و یا از واقعیت‌های صلب کارخانه و مبارزات سازمان‌یافته فاصله می‌گرفتند، کارگرانی که به یک معنا کارگرانی واقعی نیستند، «صنعتکاران عصر باستان‌اند، رؤیابافانی که از روی تفنن شعر می‌گویند و حرف‌های فلسفی می‌زنند، با هم جمع می‌شوند تا روزنامه‌های یک روزه دربیاورند و در جریان این کارها از بادۀ یوتوپیاهای سوسیالیستی و کمونیستی سرمست می‌شوند، گو این‌که عمدتاً کاری دربارۀ آن‌ها نمی‌کنند».

کنشِ بسیاری از کنش‌گران سیاسی و اجتماعی امروز ما نیز، از گسترۀ گفتن و نوشتن فراتر نمی‌رود. آنان دیگر در اندیشۀ «فیگور آوانگارد» نیستند، در اندیشۀ زنده‌کردن خیال‌هایی که پس پردۀ آنچه واقعیت‌های تاریخی خوانده شده‌اند،‌ آرشیو و پنهان گردیده‌اند – و از این رهگذر، ردّ پای آمال و آرزوها و رویاهای باشکوه، اما سرکوب‌شدۀ انقلابیون 57 دنبال‌نمودن – نیستند.

آنان دیگر چندان حوصلۀ به‌دنبال آرشیوهای ممنوعه گشتن در درون آرشیوهای رسمی موجود دربارۀ انقلاب، و بازآفرینش وعدۀ از‌دست‌رفتۀ رهایی را ندارند. گویی از باد سمومی که از باغ ذهنی و احساسی آنان بگذشته، دیگر نه بوی گلی هست و نه رنگ یاسمنی، و گویی، گروهی خسته از ارواح تبعیدی و رنجور را مانند، که در تیرگی، آرام از سویی به سویی می‌روند، خاموش و غمگین، افتان و خیزان، با پشت‌های خم، فرسوده زیر پشتواره‌ی سرنوشتی شوم و بی‌حاصل، چون قوم مبعوثی برای رنج و تبعید و اسارت. شاید از همین‌رو، بسیاری از آنان، دیگر فراغت و کتاب و گوشۀ چمن را به مقام کنش‌گری آوانگارد نمی‌دهند، اگرچه در پی‌شان افتند هر دم انجمنی.

چهار

اما اگر می‌خواهیم مزاجِ روز و روزگار ما، تَبَه نگردد، و اگر نمی‌خواهیم ز تندباد حوادث فراموش کنیم که در این سرزمین پر گهر، به‌رغم سمومی که از آن بگذشته است، همواره بوی گلی بوده است و رنگ یاسمنی، گریز و گزیری جز روان و دوان‌شدن به‌دنبال یافتن فکر حکیمی و رای برهمنی نداریم.

این فکر حکیم و رای برهمن، شاید امکان خاطره‌بازی متفاوتی با رویای رهایی 57 فراهم آورد تا بتوان روایت انقلاب از آغاز تا پیروزی را از روایتِ پساپیروزی آن تفکیک و متمایز کرد، و بگوییم اگر امروز بسیاری مردمان از انقلاب خاطرۀ خوشی ندارند، ضرورتا بدان معنا نیست که روز و روزگار و منظر و نظرشان نسبت به رخداد انقلاب تغییر کرده، بلکه بیشتر بدین‌سبب است که آن‌چه به‌نام انقلاب تجربه کرده و می‌کنند، دیگر رخداد تغییر نیست، دیگر شیوه‌ای خاص برای زیست نیک و انسانی‌ و اخلاقی نیست، دیگر پیام‌آور عدالت و برابری و آزادی نیست، دیگر به هیچ نیاز آدمیان پاسخ نمی‌دهد، دیگر مجال بالارفتن پایینی‌ها و پایین‌آمدن بالایی را نمی‌دهد، دیگر مهلتی برای پژواک صداهای متفاوت و مخالف، و منطقه‌الفراغی برای کنش‌گری «غیر» نمی‌دهد.

در این حالت، با بهره‌ای آزادانه از کوندرا، در واقع، این افراد نیستند که راه خویش را تغییر می‌دهند، بلکه تاریخ پساانقلاب است که به مسیری دیگر رفته، و حوزۀ کنش مردم را محدود به یک دایرۀ بسته کرده: آن‌ها از یک مراسم به مراسمی دیگر رهسپارند؛ مراسم‌هایی که قدرت مستقر برای بزرگداشت خویش (به‌نام انقلاب) ترتیب داده است. این‌گونه است که تاریخ انقلاب‌ها بعد از پیروزی دگرگونه و باژگونه و به توالی یا تکرارِ تکرار برخی مناسک و مراسم خشک و بی‌روح تبدیل می‌گردد، و این‌گونه است که انقلاب‌ها، فرزندان و رهبران و خود را می‌خورد.

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا