زن، نیچه و جهان امروز
فرهاد قنبری در کانال تلگرامی خود نوشت: «نیچه در پیشانی بشر مدرن در آستانه ورود به قرن بیستم سرنوشتی را مشاهده میکرد که برای انسانهای آن برهه چندان قابل فهم نبود.
نیچه از بزرگترین و اولین متفکرانی بود که بر علیه جامعه و تفکر مدرن و انسان حاصل چنین تمدنی شورید و آینده تاریک آن را پیشبینی کرد. نیچه از گسترش نیهیلیسم تا رشد واپسین انسان و سقوط جایگاه زنان و سقوط اخلاق و اجتماع و مرگ انسان سخن گفت و از تکنولوژیزدگی و سوسیالیسم و دموکراسی و اجتماع گلهای و فمنیسم و هر چیز مد روزی انتقاد کرد.
نیچه در «فراسوی خیر و شر» می نویسد:
“هر جا، روح صنعتی بر روح سپاهیگری و نژادگی چیره شده است، زن آنجا در طلب استقلال اقتصادی و حقوق کارمندانه بر آمده است. «زن در مقام کارمند» کتیبهای است کوبیده بر سر دروازه جامعه مدرنی که در حال شکل گرفتن است. با این دستیابی به حقوق تازه، زن در راه «آقایی» می کوشد و علم و بیرق «پیشرفت» زن را بر میدارد، اما با آشکارگی هولناکی عکس قضیه رخ می دهد: «یعنی زن پس می رود»”
نیچه به وضوح از «کارمند-کارگر» شدن زنان انتقاد می کرد و “کارمند شدن” (کار در اداره و کارخانه و کارهایی که حوزه امور مردانه محسوب می شد) زنان را نه تنها احقاق حقوق زنان تلقی نمی کرد، بلکه از این مسئله به عنوان پس روی جایگاه زنان سخن می گفت. به عقیده او زنان نه در راه تثبیت و پذیرفته شدن به عنوان جنسیتی متفاوت (با روحیات و احساساتی متفاوت از مردان) بلکه در راه «آقایی» و «مرد شدن» می کوشند.
نیچه از منتقدان جنبش فمنیسم در قرن نوزدهم بود و اعتقاد داشت مسیری که زنان فمنیست طی می کنند، تلاشی برای «مرد» شدن زنان است. نیچه برخلاف بسیاری از فمنیست های قرن بیستم به دوگانه «فطری و ذاتی» زن و مرد معتقد بود، دوگانهای که باعث می شود هر انسانی با جنسیت مشخص زن و مرد، مشاغل و وظایف متفاوتی را عهده دار باشند.
زن در دیدگاه نیچه شبیه خدای دیونزوسی اساطیر یونان (خدای رقص، مستی و شراب و شور) و مرد شبیه خدای المپنشین دیگری به نام آپولون (خدای نظم و روشنایی) است. بر اساس چنین رویکردی نیچه عقیده داشت اگر زنان و مردان تلاش کنند که کارویژههای خاص جنسیت خود را رها کرده و در غالب جنسیت دیگر قرار بگیرد نه تنها ارزشمند و محترم نشده بلکه با «آشکارگی هولناکی» جایگاه و ارزش واقعی خود را از دست خواهند داد.
در دهههای اخیر جنبشی جهانی برای از بین بردن مردانگی و اقتدار پدر به بهانه دفاع از استقلال و آزادی زنان راه افتاده است.
این وضعیت شاید در نگاه اول برای بسیاری از زنان که آرزوی خارج شدن از قیمومیت پدر و همسر و به دست آوردن استقلال کامل را دارند باعث خرسندی و خوشحالی بود، اما وقتی کمی با فاصله به این هیاهو نگریسته شود، معلوم میگردد که قربانی اصلی این وضعیت همه جامعه و از جمله خود زنان هستند.
در دهههای اخیر یکی از دلایل اصلی افزایش طلاق و فروپاشی خانواده و رشد فردگرایی غیرمسئولانه و تجاری شدن روز افزون ازدواج و بسیاری از بحرانهای اجتماعی ریشه در همین مسئله دارد.
در دهههای اخیر فمنیسم در پیوندی نامبارک با ووکیسم به جدال و جنگ مردانگی و هر امر مردانه رفت و مردانگی کم کم مساوی با چیزی زمخت و زشت و خشن تعریف شد. در این وضعیت کم کم مردانگی به محاق رفت و مردان ضعیفالنفس و رشدنیافته و همجنسگرا و ترنس و امثالهم به عنوان مردان تراز و الگو به جهانیان معرفی شد.
در غیاب مردانگی، زن مستقل و آزاد از قیمومیت مردانه هم به بهانه استقلال و آزادی زنان، به فردی تنها و منزوی تبدیل شد، زنی که تازه پس از گذران سن جوانی متوجه شد که چه کلاهی سرش رفته و تنها چیزی که به بهانه استقلال از او مانده مانده است روح و جسمی فرسوده و آسیب دیده و افسرده است.
و در این شرایط است که متوجه می شود که تتو کردن و ولگردی و برهنگی و ورود و خروج به روابط متعدد و بددهنی و گل و علف کشیدن و بدمستی و امثالهم به معنای استقلال او نبوده و صورت جدیدی از تبدیل او به ابژه سهلالوصولی بوده است که با یک وعده شام و ناهار و چند کافه رفتن به راحتی در دسترس بوده است.»
انتهای پیام