هوشمند: یک «ملت» و 31 رئیس «جمهور» ممکن نیست
آسیه توحیدنژاد، انصاف نیوز: احسان هوشمند، پژوهشگر مطالعات قومی گفتگویی مفصل با انصاف نیوز در واکنش به گفتههای رئیس جمهور و معاون اول او دربارهی افزایش اختیارات استانداران تا سطح «رئیس جمهور» و یا تاسیس «پارلمان محلی» داشت.
هوشمند تاکید کرد در ادبیات سیاسی «رئیس جمهور» ملت را نمایندگی میکند و ملت درهم تنیدهی ایران نمیتواند 31 رئیس جمهور داشته باشد.
او در بخش دیگری از توضیحاتش گفت افزایش اختیارات استانداران تا سطح رئیس جمهور حتما باعث میشود که مردم به جان یکدیگر میافتند مثالش هم اعتراضاتی که در مورد آب در یزد و اصفهان و چهار محال و بختیاری رخ داد.
موضوع مهم دیگری که هوشمند به آن اشاره کرد این بود که کشورهایی نظیر ایالات متحده آمریکا از کثرت به وحدت رسیدهاند از این رو فدرالیسم برای ایران که از ابتدا کلی یکپارچه بوده موضوعیتی ندارد.
نکتهی مهم دیگر در گفتههای این پژوهشگر این بود که توسعه یافتگی ربطی به افزایش اختیارات استاندار ندارد چنانکه شاخص توسعهی بخش غربی و شرقی آذربایجان شرقی با یک استاندار واحد فاصلهی بسیار زیادی دارد.
البته صبح شنبه روزنامهی دولت، ایران، نوشت: «تمرکززدایی اداری آری، اما فدرالیسم هرگز.» این «تفسیر» را میتوان عصاره دیدگاه رئیسجمهوری مسعود پزشکیان درباره رابطه مرکز و مرزهای ایران دانست که پس از چند هفته بحث و بررسی در قالب «راهبرد» دولت در جلسه روز چهارشنبه یکم اسفندماه ۱۴۰۳ هیأت وزیران اعلام شد.
رئیسجمهوری در این جلسه رسمی با اشاره به برداشتهایی که از سخنانش در سفر به استان بوشهر انجام شد و گروهی از روشنفکران و حتی حامیان دولت آن را به فدرالیسم تعبیر کردند، گفت: «این یک استنباط نادرست است و ما هرگز از فدرالیسم حرف نزدهایم. آنچه من از آن دفاع میکنم، تمرکززدایی همه امور در پایتخت و تفویض امور اجرایی به استانهاست. قانونگذاری، سیاستگذاری و نظارت با مرکز است اما استانداران باید برای اجرای قوانین و سیاستها اختیار عمل داشته باشند.»
یک ملت و ۳۱ رئیس جمهور؟!
انصاف نیوز: نقدتان به آنچه رئیس جمهور اخیرا دربارهی افزایش اختیارات استانداران به اندازهی رئیس جمهور گفته و یا گفتههای محمدرضا عارف، معاون اول رئیس جمهور، دربارهی مجلس منطقهای چیست؟
از روزی که آقای پزشکیان و اشخاص کلیدی در مجموعه دولت ایشان مدیریت اجرایی کشور را بر عهده گرفتند در ارتباط با برخی مضامین از جمله مباحث مرتبط با استانها نکاتی را مطرح کردند که به نظر میآید از پشتوانهی مطالعاتی و کارشناسی برخوردار نیست. به نظر میآید توجهی به پیوستهای اجتماعی و مطالعاتی مرتبط نمیشود. مقامات اجرایی کشور هم مجری هستند و هم کارشناس!
اتاقهای فکر، دانشگاهها، اندیشکدهها و پژوهشکدههایی که حتی درون دولت هم هستند بایستی جایی به کار ملت بیایند اما خب نه استفاده میشود و نه تولیداتشان متناسب با نیاز کشور است. مثالش هم همین موضوع است.
مگر ما ۳۱ «ملت» داریم که ۳۱ رئیس «جمهور» بخواهد؟!
اما سوال شما، اولا آقای رئیس جمهور یک مثال بزند که کشوری با 50 استان 50 رئیس جمهور هم دارد. مثلا ایالات متحده آمریکا عالیترین مقام هر ایالات فرماندار است. ببینید مفهوم رئیس جمهور در ادبیات سیاسی یعنی یک ملت. آیا در هر استان یک ملت زندگی میکند؟! که رییس قوه اجرائیه در آن استان تبدیل به رئیس آن جمهور یا ملت شود؟! اینها سوالاتیست که بایستی به آنها پرداخته شود.
به نظر میآید این نوع سخن گفتن نشانهی این است که کار کارشناسی در این کشور بی اهمیت است. فرقی هم نمیکند آقای پزشکیان باشد یا آقای محمود احمدینژاد. در این موضوعات نوعی عوام زدگی، رفتارهای پوپولیستی و بیتوجهی به مصالح ملی خود را نمایان میکند.
حرف بنی صدر، پزشکیان و عارف یکیست؟!
البته این نکته هم اضافه کنم که این نوع سخن گفتنها در وقت بحران معنا داشته و انجام شده. ما در سال پنجاه و هفت یک شرایط ویژهای داشتیم. انقلاب شد. احتمالا همه ما این را میدانیم که وقتی انقلاب میشود اولین اتفاقی که میافتد پاکسازی ارتش است.
نهادی که میتواند امنیت مرزهای کشور را تامین کند در همان روزهای اول مورد آماج حملات بیحد و مرز تندروها چه نیروهای انقلابی و چه چپها قرار میگیرند. شما نگاه کنید از 22 بهمن تا 30 بهمن یعنی در کمتر از هشت روز 160 نفر از امرای ارتش بازداشت میشوند یعنی تقریبا تمامی فرماندهان بلندپایه بازداشت میشوند. بعد شورای انقلاب مصوبهای که به موجب آن تا چهار اسفند یعنی چهار روز بعد تعداد بازداشتیها از امرای ارتش به 350 نفر میرسد.
تقریبا تمامی کسانی که درجات بالایی در ارتش داشتند بازداشت شدند. خب کشور با یک بحران بیسابقهای مواجه میشود. پادگانها خالی میشوند، سربازها به خانههایشان رفتهاند و فرماندهان ارتش هم عموما بازداشت شدهاند. همین اتفاق در ادامه برای شهربانی و ژاندارمری هم رخ میدهد. خب کشور دچار یک بحران بزرگی شده.
در همین احوال، 30 بهمن 57، هفت روز بعد از انقلاب، پادگان مهاباد هم توسط مارکسیستها و دموکراتها و کومله خلع سلاح و غارت شد یعنی دهها هزار قبضه اسلحه سبک و نیمه سنگین و مقداری هم اسلحه سنگین دست گروههای مارکسیست کشور میافتد که بعد درگیریهای کردستان آغاز میشود. در این وضعیتِ ارتش ناکارآمد و فرماندهانی که اخراج شدند دولت هم آمده پیشنهاد داده که مدت سربازی یک سال کمتر شود.
در همین وضعیت در شورای انقلاب تصویب میشود که تمام افراد بالاتر از درجه سرهنگی در ارتش و ژاندارمری و شهربانی اگر تا الآن هم بازداشت نشدهاند بازنشسته شوند.
مملکت دچار بحران است. 27 اسفند حمله به پادگان سنندج، خردادماه درگیریهای خرمشهر و قبل از عید 57 و بهمن 57 درگیریهای ترکمن صحرا رخ میدهد و صدها نفر کشته میشوند. کم کم شمار کشتهها به هزاران نفر میرسد و بسیاری از شهرهای مرزی دست گروههای مارکسیست میافتد.
بنی صدر بعد از تصویب قانون اساسی رئیس جمهور میشود. او ضمن اینکه معتقد بوده ارتش باید به مناطق درگیری برود و کار را یکسره کند در یک سخنرانی گفت که هر استانداری باید نخست وزیر استان خود باشد. عین همین جمله آقای پزشکیان ولی یک فرقی دارد: آن زمان ما در میانهی یک بحران بودیم.
ارتش نبود، سپاه پاسداران تازه در حال شکل گرفتن بود و کشور دچار بحران حضور انواع گروههای مسلح مارکسیست، چریکهای فدایی خلق، پیکار، توفان، خلق عرب در خرمشهر و… بود. در این وضعیت بنی صدر چنین صحبتی میکند تا بر این بحران فائق بیاید. الان کشور با چه بحرانی روبروست؟! آیا اختیارات استانداران جز مسائل اساسی کشور است؟!
حتی اگر روی عنوان «رئیس جمهور» در گفتههای آقای پزشکیان حساسیت به خرج ندهیم و فرض کنیم ایشان به ادبیات علوم سیاسی آشنا نیستند باز هم مسئله این است که در عمل در استانها مسئله اختیارات استانداران است؟!
افزایش اختیارات استانداران توسعهی نامتوازن را حل نمیکند | خطکشی در میانهی آذربایجان شرقی
در حال حاضر 31 استاندار در کشور ما فعالیت میکنند. یکی از این استانها که آقای رئیس جمهور بسیار خوب با وضعیت آنجا آشناست استان آذربایجان شرقیست. آقای پزشکیان نمایندهی آنجا و رئیس دانشگاه بودهاند.
استان آذربایجان شرقی از این نظر که من عرض خواهم کرد استان ویژهایست. این استان بعد از انقلاب هفده استاندار داشته که محلی بوده و با زبان آذری صحبت کردهاند. شرایط متفاوتی با کل کشور دارد. در استانهای دیگر انتخاب استانداران چنین نبوده است. جالب است که این موضوع نه فقط در مورد استاندار بلکه تقریبا در مورد تمام مدیران این استان صادق است.
الان آذربایجان شرقی از نظر شاخصهای توسعه ششمین استان کشور است. مثلا از نظر بسیاری از شاخصهای آموزش و پرورش جزو رتبههای شش گانهی کشور است.
این هم در پرانتز میتوان گفت که پس اینکه میگویند دوزبانه بودن موجب افت تحصیلی میشود نادرست است چون موفقیت تحصیلی بیشتر با توسعه ارتباط دارد تا با دو، سه یا چند زبانه بودن.
با تمام این شاخصهای خوب استان آذربایجان شرقی اگر فقط یک ویژگی نداشت احتمالا رتبه توسعهاش یک یا دو بود! آن ویژگی بخش شرقی این استان است!
اگر روی نقشۀ آذربایجان شرقی یه خطکش بگذاریم و تبریز و بخش غربیاش را از بخش شرقی آن جدا کنید میبینید شاخصهای توسعهی بخش شرقی با نصف غربی بیست سال فاصله دارد!
آیا استاندار، نمایندگان مجلس از جمله خود آقای پزشکیان و دیگرانی که در برنامهریزیهای توسعهای استان دخیل بودهاند خدای ناکرده نسبت به بخش شرقی استان دچار یک نگاه منفی و بدتر از آن حساس به تفاوت زبانی مذهبی بودهاند که شرایط بخش شرقی اینطور شده یا اینکه این شرایط نشان میدهد که از همین اختیارات موجود هم به نحو مطلوبی استفاده نشده؟!
این موضوع خاص آذربایجان شرقی نیست. در زنجان هم این مسئله وجود دارد ولی به یک شکل دیگری. زنجان دیگر مثل آذربایجان شرقی نیست که نصفش کنیم. در زنجان چند نقطهی خاص و پراکنده شرایط توسعه بهتر است.
خب چرا شاخصهای توسعه در آذربایجان شرقی یا بقیه استانهای کشور نامتعادل و نامتوازن است؟! برای اینکه مسئله اختیارات استاندار و مانند این نیست و اساسیتر است. مسئله فقدان کار کارشناسی در نگاه نظام حکمرانی ماست.
ما نیازی به افزایش اختیارات نداریم. با همین اختیارات هم اگر کارآمدسازی صورت بگیرد میتوانیم وضعیت بسیار بهتری داشته باشیم.
میدان دادن به متخصصین ایرانی فارغ از دین و سلیقهشان
به جز کارآمدسازی مسئلهی دیگری هم اینجا خودنمایی میکند. آقای رئیس جمهور در همان سخنرانی در بوشهر به نکتهی بسیار مهم دیگری هم اشاره کردند. ایشان گفت من را برای نمایندگی مجلس در این دوره تایید نکردند اما برای رئیس جمهوری من را تایید کردند!
یعنی چه تایید نکردند؟! یعنی نهادهایی در کشور وجود دارند که اجازه نمیدهند همه هموطنان ما با سلایق سیاسی، نگاه و ویژگیهای مذهبی متفاوت بتوانند در اداره کشور ایفاگر نقش باشند.
روشنتر بگویم اگر از جامعهی مندائیان هموطن ما یا کلیمیها یا مسیحیها یا اهل حق و یارسان ایران آدم متخصص و وطنپرستی باشد که خیلی هم کاربلد و باتجربه باشد و بخواهد در ایران رئیسجمهور شود، میتواند؟! خیر! وزیر یا استاندار چطور؟ باز هم خیر! حتی اگر جز هیچ یک از این دستهها نباشد و صرفا یک مسلمان متعهد و متخصص باشد که انتقادات اساسی به سیستم دارد باز هم چنین امکاناتی برای او وجود ندارد!
پس به نظر میرسد مسائل توسعه در حال حاضر نه ناشی از اختیار داشتن یا نداشتن بلکه ناشی از این است که به منتقدین و دگراندیشان و سلیقههای سیاسی و فکری متفاوت اجازه داده نمیشود که در اداره کشور مشارکت شایستهای داشته باشند.
اینجا ضعف نظام حزبی هم در کشور مشخص میشود. اگر در کشوری سیستم چند حزبی واقعی برقرار نباشد و احزاب اجازه گردش منطقی نخبگان را نداشته باشند نیروهای شایسته گمارده نمیشوند.
سوالم از آقای پزشکیان این است که ایشان اگر دستش باز بود همچنان بخش عمدهای از این وزرا انتخاب ایشان بود؟! یا همین آدمها را به عنوان استاندار انتخاب میکرد؟! قطعا خیر. چون آدمهای شایستهتری هم هستند.
آدمهای دلسوز این مملکت وقتی که اجازه مشارکت ندارند آدمهای درجه دو و سه ادارهی کشور را به دست میگیرند. اگر اختیارات زیادی هم به اینها بدهیم چیزی حل میشود؟! قاعدتا خیر.
خودتان هم اختیارات کافی ندارید تا چه رسد به استاندارانتان!
انصاف نیوز: جالب است که منتقدین آقای پزشکیان در فضای مجازی گفته بودند «مگر شخص شما اختیارات کافی دارید که حالا دنبال افزایش اختیارات استاندارانتان هستید؟!»
درود بر شما. وقتی خود رییس جمهور هم اختیارات کافی ندارد چطور میخواهد اختیارات استانداران را افزایش دهد؟! همین الان رئیس جمهور میتواند در سیاست خارجی تصمیمی بگیرد که چهار موتورسوار بدون مجوز به خیابان نیایند؟!
در حالیکه در هر استان ما با تعدد نهادهای تصمیمگیری از جمله امام جمعه، استاندار، نیروهای نظامی و امنیتی و… مواجهیم افزایش اختیارات استاندارها چه کمکی میکند؟! در چنین شرایطی اصلا دولت چنین توانایی دارد؟
گذشته از این با گفتههای رئیس جمهور سوال پیش میآید که خب چرا هر «استان» یک رئیس جمهور داشته باشد؟! چرا معیار هر «شهر» نباشد؟! بعضی استانها مثل سیستان و بلوچستان خیلی بزرگند.
افزایش اختیارات استانداران مردم را به جان یکدیگر میاندازد | آب و نفت
انصاف نیوز: این نوعی مغلطه نیست آقای هوشمند؟ هر جا حرف از فدرالیسم میشود منتقدین میگویند دایرهی این تصمیم به استان یا ایالت ختم نمیشود و میتواند به شهر و حتی خانه ما هم برسد! اما با توجه به تجربههای جهانی میتواند در حد همان ایالت بماند.
بله، اما باید روی این حرف مطالعه میشد. حرف زدن به اصطلاح کیلویی که نمیتواند مشکل مملکت را حل کند.
همین الان استانهای ما اختیاراتی دارند ولی مسائلی هم دارند. الآن ما مسئله آب داریم. بخشی از آب زاینده رود به یزد منتقل میشود. چند سال قبل تعدادی از کشاورزان اصفهانی اعتراض کردند که به برخورد سخت با آنها هم منجر شد. خب اگر اختیار استانداران اضافه شود بحث بر سر اداره آب چه میشود؟! استاندار اصفهان بگوید ما تا الآن اختیار نداشتیم حالا که داریم از فردا اجازه نمیدهم آب به یزد برود! خب آنوقت میخواهید جلویش را بگیرید؟! اینکه نشد افزایش اختیارات!
یا استاندار چهارمحال بختیاری مثل دولت روحانی بگوید ما خودمان در این حوزه چالش داریم چرا باید آب به اصفهان برود؟!
مثال دیگری بزنم آذربایجان غربی بحران دریاچه ارومیه را دارد اما با این حال آب این استان از بوکان به تبریز منتقل میشود! 95 درصد آب آشامیدنی شهر تبریز از بوکان تامین میشود. استاندار آذربایجان غربی اختیاراتش بیشتر شود میگوید ما خودمان در بوکان کشت دیم گندم را میخواهیم آبی کنیم یا دریاچه ارومیه در حال خشک شدن و با طوفان نمک نمیدانیم چه کنیم! من اختیار دارم و دیگر اجازه نمیدهم آب به تبریز برود!
یا استاندار خوزستان بگوید من خودم با حاشیهنشینی درگیرم و از فردا اجازه نمیدهم نفت به پالایشگاههای تبریز برود! باید به این نکات و کارشناسی در این امور دقت کرد.
ایالات متحده آمریکا از کثرت به وحدت رسیده است | ایران یک کل یکپارچه بوده
اما شما به نظام ایالتی اشاره کردید. ایالات متحدهی آمریکا، سوئیس و یا امارات متحده عربی نمونهای از این نوع نظام سیاسیاند. نکته اینجاست که این کشورها از وحدت به کثرت نرسیدند. یعنی یک کشور تاریخی مثل ایران نبودهاند که بعد بگویند حالا میخواهیم استانها را جدا کنیم و قدرتشان را افزایش دهیم. بالعکس واحدهای پراکندهای بودند که خواستند متحد و یک واحد سیاسی شوند.
به عبارت دیگر، فدرالیسم الگویی از کشورداریست که میخواهد جامعه پراکنده را متحد کند. نه اینکه شما یک کشور تاریخی را پراکندهاش کنید!
این کار را غربیها در آفریقا انجام دادند. اتیوپی یکی از کشورهای دیرینهی آفریقاست. ببینید با همین بحث ایالتی کردن چه بلایی به سرشان آوردند! ملت آن کشور را به جان هم انداختند.
ملت ایران یک ملت تاریخیست که هزاران سال با هم زندگی کرده ودر هم تنیدهاند.
درهم تنیدگی ایرانیان | خواجه نصیرالدین «طوسی» در «بغداد» تحصیل کرد و رصدخانهای در «مراغه» داشت
انصاف نیوز: اما تا پیش از رضاخان که شکل مملکتداری اینگونه نبوده! اختیارات هر بخش بیش از این بوده.
دوران رضاخان و رضاشاه البته متفاوت است. منظور شما حتما دورهی قاجار است. باید دقیقتر به این مسائل تاریخی نگاه کنید. فقط بحث اختیارات نیست بحث ارتباطات، درهمتنیدگی و… است. همهی اینها را با هم ببینیم.
ما در طول تاریخ جامعه درهم تنیدهای بودهایم. من اسمش را درهم تنیدگی ایرانیان گذاشتهام. یعنی چی؟! جامعهی ایران در دورهی چند هزار سالهی تاریخش به دلایل تاریخی، جامعهشناختی، اقتصادی و مانند آن جامعهای بوده که دائما در حال بده بستان با یکدیگر بوده. این بده بستان اجتماعی، جمعیتی، اقتصادی و… بوده.
من یک مثال تاریخی میزنم. خواجه نصیرالدین طوسی را در نظر بگیرید. رجال مملکتی بوده و به این کشور در دوران اشغال کمک کرده است. ایشان اهل طوس(توس) نیست اهل نیشابور است. در بغداد درس میخواند و رصدخانهاش را در مراغه بنا میکند. چرا به نیشابور نرفت و به مراغه رفت؟! این جامعه در هم تنیده است.
در نظر بگیرید که در دوره ملوکالطوایفی هم که دورهی خلاء قدرت بوده مثل دوره نزدیک به مشروطه قدرت منطقهای نبوده بلکه عشایری بوده. هر جایی که قدرت عشایر بیشتر بوده آنجا حکمرانی میکردند مثل طغیان نایبیان در کاشان، طغیان اسماعیل آقا سیمیتقو در آذربایجان غربی و یا طغیان شیخ خزعل در خوزستان. اما در دوره قاجار که مدنظر شماست دولت که داشتیم!
قبل از رضاشاه امرای استان چه کسانی بودند؟! شاهزادگان قاجار بودند. عباس میرزا کجا مستقر بود؟ تبریز. تبریز ولیعهد نشین کشور بود. مگر میشود گفت تبریز اختیاراتی داشت که تهران از آن بیخبر بوده؟! یا دورهی شاه عباس و دورهی صفویه را هم اگر نگاه کنید به همین نتیجه میرسید. بدون مستندات تاریخی نباید تصویری که دیگران در مورد ما ساختهاند را تکرار کنیم.
ما در جامعه ایران تجربه بسیار دردناکی از به هم خوردن نظم در دورهی به اصطلاح ملوک الطوایفی داریم. بعد از مشروطه رضاشاه میآید تمام اینها، میرزا کوچک خان، شیخ خزعل و… را جمع میکند.
اینکه فکر کنیم اختیارات آن زمان به شکل نظام ایالتی ولایتی بوده خب درست نیست. شما میخواهید تصورتان از دنیای کهن عین دنیای جدید باشد. دو بحث جداست. اصلا شباهتی ندارند.
در دنیای کهن شخص حاکم یعنی شاه در ایران میتوانست حتی بدون دستگاه قضایی اراده کند و جان حاکم فلان منطقه را بگیرد. اموال حاکم اصلا مال خودش نبود.
پس «ممالک محروسه ایران» یا «ملوکالطوایف» از کجا آمده بود؟!
انصاف نیوز: شما وجود چنین سیستمی را در ساختار سیاسی کشور به کل نفی میکنید اما آن زمان حتی به پادشاه قاجار هم میگفتند پادشاه ممالک محروسهی ایران.
در ادبیات آن زمان ممالک را به عنوان دین به کار میبردیم. امروز است که میگوییم ملت ایران. بین «ممالک» و مثلا ایالات متحده آمریکا شباهتی نیست! فریب مفاهیمی که نادرست به کار برده میشوند را نخورید.
ممالک دورهی کوتاهی به کار برده شد. ما در دوره صفویه یا اوایل دوره قاجار میگفتیم خان نشین اردلان یا امارت اردلان و کردستان یا امارت گروس. آنجا یک امیرنشین داشت. امیر که بود؟ عین آب خوردن میآمد و میرفت. چه کسی او را میآورد و میبرد؟! نظام سیاسی.
سیستم اداره کشور و نظام سیاسی ایران ویژگیهایی داشت. اتفاقا دیدم بعضی از این پانعربها هم در فضاهای مجازی میگویند ایران متشکل از چهار ملت یا مملکت بوده و یکی از این چهار مملکت هم اهواز بوده.
این در حالیست که ما در تاریخ طبری هم نام خوزستان را داریم. برای نقد ادعایی که مطرح کردید به یک حقیقت دیگر هم میتوان اشاره کرد خب شیخ خزعل خواهان اتحاد با چه کسی بود؟! شیخ خزعل، تلاش میکرد با مدرس، ایلات بختیاری و… اتحادی تشکیل دهد تا بتوانند علیه رضاشاه کاری کنند. یعنی بحث قومی هم نبود.
گذشته از این توضیحات اصلا فرض غلط بگیریم که تعبیری که شما در سوالتان گفتید و برخی پانها میگویند درست باشد آیا این دورهی کوتاه در زمان قاجار دورهی مطلوبی بوده؟! خیر. بسیار نامطلوب و هرج و مرج حاکم بود.
از این منظر نگاه کنید که ما یک ملت یکپارچه و در هم تنیدهایم. همین الان شما به تبریز بروید خانوادههایی را میبینید که فامیلیشان امیریست، قائم مقامیست یا فراهانیست. خب اینها چه کسانی هستند؟! نوادههای امیرکبیر یا قائم مقام فراهانی هستند. اینها اصلا معلوم نیست ترکاند؟! شیرازیاند؟! تبریزیاند؟! نام خانوادگی آشتیانی در تبریز یا نام خانوادگی تبریزی در تهران هم از این دست است.
در اصفهان ما محلهای به نام عباس آباد داریم. محله معروفی در دوره شاه عباس صفوی بوده چون محله اعیان نشین بوده. همهشان تبریزی هستند ولی الان دیگر تبریزی نیستند اصفهانیاند! میخواهم بگویم درهم تنیدگی فرهنگی و سیاسی در جامعه ایران تاریخیست.
ما تنها در دورهی اشغال ایران توسط شوروی شخصی در یک نقطه از ایران خود را رئیس جمهور خواند. این هم به دستور شوروی بود. در همان دوره هم بر خلاف قانون اساسی بود.
در مجموع به نظر میآید که ما نبایستی با مفاهیم امروزی سراغ پدیدههای دیروزی برویم که ویژگیهای خاص خودشان را در آن دوره تاریخی داشتند.
دو نکته را باید در نظر بگیریم یکی اینکه چرخ توسعه استانها باید روانتر شود و دو اینکه اختیارات هم اضافه شود اما نه اینکه اشخاص عنوان رئیس جمهور بگیرند. عنوان رئیس جمهور مبنای حقوقی پیدا میکند. همه اینها نیازمند مطالعات چندوجهیست.
انتهای پیام
در کشورهای پیشرفته مانند المان و یا جهان سوم مانند پاکستان از روش فدرالیسم تبعیت می کنند که مشکلات با سرعت بیشتر و بوروکراسی کمتر حل می شود و نیاز به مکاتبه با مرکز نیست
می خواهند در کشور ابتدا فدرالیسم را راه بیاندازند ، تا پس از آن شرایط برای تجزیه کشور آماده شود .
چه تحلیل های جالب و دقیقی داره آقای احسان هوشمند.خیلی با دلیل و موشکافانه صحبت میکنه.لذت بردم