خرید تور نوروزی

انجمن حجتیه و تکنوکرات‌های مذهبی؛ پدیده‌ای قابل تأمل در اروپا

ضحی معتمدی- انجمن حجتیه یکی از جریان‌های تأثیرگذار در تاریخ معاصر ایران بوده که مواضع آن همواره با ابهامات و چالش‌هایی همراه بوده است. نگاه این انجمن به حکومت دینی، سیاست، تبلیغ مذهبی و مواجهه با سایر ادیان و فرق اسلامی، همچنان موضوعی مهم برای تحلیلگران سیاسی و اجتماعی محسوب می‌شود. اما نشست 95 ام خانه گفتارها، که در تاریخ 4 اسفندماه 1403 با اجرای محمدرضا مهاجر و با اهتمام و مشارکت مجید تفرشی، مدیر و مؤسس خانه‌ی گفتارها برگزارشد، به این انجمن پرداخته است و موضوع آن، نقد، دفاع، وارد کردن اِشکال‌های مرسوم و یا تبلیغ برای این انجمن نیست، بلکه به شکل علمی و مستند به تاریخچه و بیان دیدگاه‌ها و نیز بیان تفاوت‌ها و اشتراکات انجمن حجتیه با سایر گروه‌ها و تفکرات می‌پردازد. 

عنوان این نشست، «انجمن حجتیه؛ از دیروز تا فردا؛ روایات مختلف، قرائت‌های متناقض» و سخنران آن، مجید تفرشی، مورخ و سندپژوه بود. در ادامه، خلاصه‌ای از بیانات مجید تفرشیخواهد آمد. علاقه‌مندان می‌توانند برای اطلاع از تمامی مباحث طرح‌شده به آرشیو خانه‌ی گفتارها در کلاب‌هاوس مراجعه کنند و پوشه‌ی شنیداری این جلسه را بشنوند.

مقدمه: درباره «انجمن حجتیه» یا به تعبیر قدیمی‌تر «انجمن ضد بهاییت» و یا به تعبیر جدیدتر «انجمن حجتیه مهدویه» مطالب زیادی بیان شده اما ناگفته‌ها و ابهام و ایهام آن فراوان است. ضمن اینکه از آن دست موضوعاتی است که دام و چاله‌های تاریخی دارد و هر جهتگیری شما به شدت می‌تواند مورد اتهام و برچسب باشد. اینجا تلاش شده تا چهره کامل و شاملی ارائه کنیم. منابع بسیاری در دفاع از این انجمن وجود دارد. رویکرد سیاسی-اعتقادی مسأله باعث شده که بانیات مختلف از آن صحبت شود. در منابع فارسی تا انگلیسی و محققین امریکایی، اروپایی، عربی، ترکی و اخیراً اسرائیلی درباره آن نوشته‌اند. برخی سرشناس هستند، برخی سعی داشته‌اند متوازن بنویسند و برخی هم جانبدارانه. در حین بحث به منابع مختلف اشاره خواهد شد.

محمود حلبی فعال سیاسی یا مدنی؟

اولین اسمی که همراه نام انجمن حجتیه به گوش می‌خورد،«شیخ محمود حلبی» است. با نام کامل «شیخ محمود ذاکرزاده تولایی» یک روحانی منبری در خراسان اواخر دهه‌ی1320 و اوایل دهه 1330 شمسی، که معروف است روحانی سیاسی و از مشهورترین وعاظ مشهد بود. او در دفاع از آیت الله کاشانی و نیز دکتر مصدق، در جریان ملی شدن صنعت نفت فعال بود، در انتخابات جنجالی مجلس هفدهم و تنها انتخاباتی که در دولت مصدق برگزار شد، علوی مانند تعداد زیادی از مشاهیر بعدی که در آن دوران کمتر شناخته شده بودند کاندید شد. انتخابات پرشور، حساس و پر دردسری بودکه نهایتاً منحل اعلام شد و هیچ نماینده‌ای از مشهد به مجلس راه نیافت.

بعد از کودتای بیست و هشت مرداد به دلایل مختلفی حلبی از سیاست زده می‌شود؛ دلیل اول مسأله‌ی نفوذ و حضور حزب توده و کمونیسم در سپهر سیاسی ایران بود که از شهریور 1320 شروع شده و در ماه‌های آخر دولت مصدق خصوصاً از نهم اسفند 1331 تا مرداد 1332 به اوج رسیده بود. و اینکه مصدق خواسته و ناخواسته به توده‌ای‌ها نزدیک می‌شد و رابطه آشکار و پنهانی که با سران حزب توده به عمل می‌آورد بسیار مورد انتقاد مذهبی‌ها بود. و این شد که در شش ماه آخر ترسان از مصدق به شاه رو کردند.‌ 

دلیل دوم؛ یکی از دوستان نزدیک او به نام سید عباس علوی بود که برای تبلیغ دین با بهایی‌ها تماس گرفته و بعد خودش به مبلغ آنها تبدیل شد و این عملاً ضربه بزرگی برای حلبی بود.

همین باعث شد از ابتدا بهائیت و کمونیسم را خطرات بزرگی برای دین تلقی کند. و سعی کند عمدتاً با رویکرد فرهنگی- تبلیغی و نه سیاسی وارد عرصه مبارزه دینی شود و سیاست به مفهوم حرفه‌ای و آشکار آن را کنار بگذارد.

ضمن اینکه آقای حلبی شاگرد میرزامهدی اصفهانی از مکتب تفکیک بود که طبیعتاً با فلسفه میانه خوشی نداشتند و این البته منشاء یک سری اتهامات جدی برای انجمن می‌شود. اما باید گفت اگرچه بسیاری از کسانی که عضو انجمن بودند نگرشی ضد فلسفه داشتند ولی برخی هم طرفداران فلسفه بودند و هستند. در عین حال حلبی با اینکه با فلسفه میانه‌ای نداشت با افرادی مانند علامه طباطبایی رابطه داشت.

تأسیس انجمن حجتیه در دوراهی کنش سیاسی و کنش فرهنگی

تأسیس انجمن به 1335 برمی‌گردد. جالب این که در همان سال یک مؤسسه فرهنگی، با شعار کنش سیاسی و تربیت نخبگان دینی برای امور دانشگاهی و تخصصی علمی در ایران تأسیس می‌شود که همان «مدرسه علوی» بود. و چون شماری از مؤسسین این مدرسه با حلبی دوست بودند و برخی از معلمان آن زمان با انجمن ارتباط داشتند، همیشه شائبه ارتباط این دو نهاد فرهنگی و دینی وجود داشت.

اندکی بعد به خاطر این که لازم بود که یک ساز و کار خیریه یا سازمان قانونی شکل گرفته و انجمن مجوز بگیرد، اسم افواهی «انجمن ضد بهاییت» به نام انجمن حجتیه مهدویه تغییر کرد و اساسنامه آن هم منتشر شده و موجود است. از همان زمان یک دو راهی بین انجمن و سیاست‌ورزان متدین وجود داشت. اینکه آیا برای اصلاح امور مسلمین و مردمان، حکومت باید تغییر کند و برای این آیا باید کنش سیاسی یا کنش مسلحانه صورت بگیرد، یا اینکه با کنش فرهنگی و راه تدریجی، آدم‌سازی بکنند و تربیت متخصص و تبلیغ باید صورت بگیرد؟ 

انجمن راه دوم را انتخاب می‌کند و تصورش این بود که خصوصاً با تجربه‌ی گروه‌هایی مثل فدائیان اسلام یا تجربه آیت الله کاشانی و یا سایر روحانیون در قالب مشروطه، روحانیون در سال‌های بعد از رضاشاه، به خاطر حضور سیستماتیک و حرفه‌ای و تمام وقت در سیاست باخته‌اند. و در واقع رویکرد فرهنگی درازمدت ترویجی برای تغییر و تأثیر در جامعه و سیاست و نیز ایجاد جامعه نخبگانی دینی مهم بود. سوای آن مسئله‌ای که بابت آن شهرت پیدا کرد یعنی بهائیت، فعالیت دیگری که تمایل به انجام آن داشت تربیت نخبگان تحصیل کرده‌ی غیرسیاسی دغدغه‌مند دینی بود. البته ابتدا راه بازتر بود و وقتی که شرایط به سود انقلابیون در حال تغییر بود مدام این مسأله شرایط را علیه انجمن و به نفع انقلابیون تا حد زیادی حساس‌تر کرد.

مبارزه با بهائیت یا بهائیان؟

مسأله‌ای که از همان ابتدا مطرح بود و تا همین امروز هم وجود دارد اینکه آیا انجمن حجتیه در حال تبلیغ علیه بهائیت است یا در حال مبارزه با بهاییان. عنوان انجمن می‌گوید انجمن ضد بهائیت اما مخالفان انجمن به خصوص مخالفانِ سکولار، چپ و بهایی معتقدند پشت همه‌ی آزارهای فیزیکی و شخصی و ارعابی که علیه بهاییان در ایران صورت گرفته و می‌گیرد انجمن حجتیه است. انجمن و سران آن بارها گفته‌اند که کار ما نظری و تبلیغی است و موافق آزار و اذیت افراد به خاطر اینکه بهایی هستند یا خارج از دین هستند نیستیم و چسباندن کسانی که بهایی‌ستیز هستند به آنها کار نادقیقی است. اما طبیعی است که در یک ائتلاف ناگفته، هم برای دولت و هم برای بهائیان همیشه مطلوب بوده که عنوانی وجود داشته باشد تا همه افعال علیه بهائیان به آن نسبت داده شود و سازمان مخوفی در پشت پرده وجود داشته باشد تا بتوانند به اصطلاح به عنوان دشمن فرضی آن را هدف قرار دهند.

رابطه انجمن با حکومت پهلوی

بحث دیگر مسأله‌ی حکومت پهلوی و کنش بهائیت و ضدبهائیت داخل نظام است. بعد از انقلاب در نوشته‌های مختلف اشاره می‌شد که حکومت پهلوی طرفدار انجمن حجتیه بود و آن را برای مقابله با مسلمانان رادیکال و گروه‌های تندروی مسلح یا غیر مسلح دیگر تقویت می‌کرد. کسانی که این بحث را بعلاوه‌ی حمایت ساواک از انجمن مطرح می‌کنند بخشی از واقعیت را بیان می‌کنند. درست است که بخشی از حکومت و بخشی از ساواک بی‌علاقه به انجمن نبوده اما این یک روی سکه است. کسانی که این ادعا نیمه درست را طرح می‌کنند توجه ندارند که هیچ حکومت و هیچ سرویس امنیتی در دنیا و به خصوص در ایران دارای یک کلیت یکپارچه نیست و جناح‌های مختلف و نواحی مختلفی دارند. در ساواک نیز دسته‌ای گرایش به بهائیت داشت و در مقابل بعضی از گرایش مذهبی و ضدبهایی انجمن حمایت می‌کرد.

بسیاری از کسانی که در حکومت کنشگر اجتماعی سیاسی بودند از روحانی گرفته تا مجاهدخلق و گروه‌های مذهبی مؤتلفه‌ای و گروه‌های دیگر از بازجوی ساواکی شنیده‌اند که به جای فعالیت فعلی با انجمن کار کنید، و درهمان دوران اسنادی از ساواک هست که می‌گوید گویا هر مخالف حکومت شاه ابتدا به انجمن سَری زده و همه آتش‌ها از گور آنها بر می‌خیزد. گویا انجمن «گذار» ی برای فعالیت‌های بعدی ضدشاه و تندروی و به نوعی پوشش بوده است.

مسأله‌ی دیگر در مورد حکومت شاه اینکه هم در دربار و هم در ارتش یک قشر مذهبی ناراضی از جو حاکم وجود داشت. جو حاکم که شامل سکولاریست‌ها، آتئیست‌ها، بی‌دین‌ها، غیر متدینین، باستان‌گرایان و کسانی بود که به آموزه‌های بهایی علاقه‌مند بودند و به مظاهر شدید و افراطی غربی گرایش داشتند. نظر این دسته از مذهبی‌ها این بود که به جای مبارزه سیاسی و مباررزه تند و رادیکال باید شاه ایران یعنی محمدرضا پهلوی را با وظایفش به عنوان پادشاه تنها کشور شیعه آشنا کرد. و این اندیشه باعث شد که بسیاری از افراد انجمن یا علاقمندان و منتسبان به انجمن وارد حکومت اعم ازدربار دولتی و رادیو تلویزیون شوند.

شاخص‌ترین این افراد که من می‌شناسم مرحوم محمد باقر نجفی اسلام‌شناس و ادیب برجسته بود عموی آقای احمد نجفی هنرمند سینما که ثروتمند بودند و در خرمشهر تجارت خرما می‌کردند. آقای نجفی اولین کتاب قطور نقد بهائیان را نوشته که در زمان انتشار اهمیت زیادی داشت. نقدی مؤدبانه و محترمانه و محکم. ایشان دو کتاب داشت که ربطی به انجمن نداشت اما چون میانه ایشان با انجمن خوب بود همیشه به انجمن نسبت داده می‌شد؛ یک کتاب «شاهنشاهی و دین‌داری» و «دینداری و سلطنت» این دو کتاب در واقع یک دستنامه handbook است که پادشاهان ایران چقدر متدین بوده‌اند و به طور ضمنی و تلویحی هشدار و اندرزی‌ست به محمدرضاشاه که خود را از شر بی‌دین‌ها رها کن! چون بر اساس قانون اساسی در مورد تنها کشور شیعه وظیفه‌ی قانونی دارد. 

این دو کتاب اگرچه در زمان خودش توزیع عمومی نداشت ولی در درون حکومت تأثیر داشت. و بسیار می‌توانست برای گسترش و رشد شتابان سکولاریسم در اطراف شاه قبل از انقلاب مانع باشد. محمدباقر نجفی جزو اولین کسانی بود که در پاکسازی‌های صداوسیما بعد از انقلاب اخراج شد، ولی تا پایان عمر به پژوهش‌ها انتشار کتب نفیس در زمینه‌های اسلام و ایران در آلمان ادامه داد. در ارتش هم بسیاری از نظامیان که بعضاً در انقلاب مشهور شدند، دوره‌هایی در انجمن بودند مانند سرتیپ سلیمی یا سرهنگ صیاد شیرازی.

رابطه انجمن با مرجعیت سنتی

تا سال 1356 انجمن با روحانیت و مرجعیت سنتی و حتی تا حدی سیاسی روابط محترمانه‌ای داشت. با روحانیون و مرجعیت غیرسیاسی خیلی خوب بود، ولی با روحانیت سیاسی یعنی آیت‌الله خمینی هم کم و بیش در ارتباط بود. تا شروع روند نهایی پیروزی انقلاب که تقریباً در 1356 شروع می‌شود روابط خوب است. در نیمه‌ی مرداد 1356 برگزاری جشن‌های نیمه شعبان برای اولین بار نه به اسم انجمن بلکه به عنوان روش و منش انجمن رخ می‌دهد. و نمایشگاه بزرگی از آثار مربوط به مهدویت در تهران تشکیل می‌شود و توسط اعضای انجمن به طور آشکارا ابراز وجود گسترده صورت می‌گیرد. و در رسانه‌ها و روزنامه‌ها انعکاس پیدا کرد. دفترچه یادبودی هم از کسانی که بازدید کرده و نظر داده‌اند به جا مانده است. از مشهورترین این افراد آقایان محمد رضا حکیمی، آیت الله حسن سعید چهلستونی، محمدباقر شریعت‌پناه اصفهانی، مرتضی مطهری، علی اکبر غفاری، نعمت آذرم (میرزازاده) که اولین بار در شعر از عنوان «امام» برای آیت‌الله خمینی یاد کرد، آیت‌الله جعفر سبحانی، سیدعلی علم‌الهدی، سیدمحمدعلی سبط، یحیی نوری، دکتر احمد ساعی استاد برجسته علوم سیاسی که اصلاً مذهبی نبود، آیت‌الله جعفر شبیری زنجانی، سیدعلی‌اکبر ابوترابی‌فرد، دکتر حمید عنایت که معروف به آکادمیسین سکولار است از جهت فرهنگی و دینی بسیار تجلیل کرده، مرحوم علامه جعفری، باقر بهبودی، محمود عنایت، آیت‌الله سیدمحمد حسینی بهشتی، جواد اژه‌ای، فخرالدین حجازی، علامه مرتضی عسگری و… . 

این مسأله ادامه پیدا می‌کند یعنی جشن‌های نیمه شعبان تبدیل می‌شود به یک کنش سیاسی که سال بعد موجب گرفتاری برای طرفداران انجمن و منتقدینش می‌شود. و آن زمانی است که در سال بعد که انقلاب به اوج رسیده آیت‌الله خمینی پیامی می‌دهند که برگزاری جشن نیمه شعبان در این شرایط که کشت و کشتار حکومت شاه بالا گرفته کار درستی نیست و تحریم می‌کنند. انجمن حجتیه در همان زمان، از برگزاری جشن نیمه شعبان خودداری کرد، ولی به استناد اینکه برخی افراد منتسب به انجمن به‌صورت انفرادی این جشن را برگزار کردند، تا همین امروز، یکی از اتهامات ضد انقلاب بودن انجمن، برگزاری جشن نیمه شعبان در پاییز 57 است که با ارائه مستندات مورد تکذیب انجمن واقع شده است، ولی باز هم این اتهام‌زنی ادامه دارد.

از نظر انجمن حجتیه به دلایل خاصی، حکومت اسلامی در زمان غیبت جایز نبود. زیرا معتقد بودند که ایجاد حکومت اسلامی در زمان غیبت یعنی تفویض اختیارات معصوم به غیر معصوم. البته افرادی که از جمله شاخص‌ترین آنها امام خمینی بود معتقد بودند حکومت اسلامی در زمان غیبت واجب است و ولایت فقیه امری عادی است، هرچند تعداد زیادی از علما این را قبول نداشتند (که فعلاً بحث ما نیست). 

مباحثی در سال‌های اخیر از جمله همین دو هفته پیش توسط آیت‌الله سید حسن خمینی طرح شده که این انجمن‌ها چون حکومت اسلامی را قبول ندارند، روی دوم سکه سکولاریسم هستند. انجمنی‌ها می‌گویند ما کنشگر فرهنگی هستیم و جاه طلبی سیاسی نداریم و به حکومت قائل نیستیم، در حالیکه اگر سکولار بودیم کنش سیاسی برای ترویج حکومت غیردینی داشتیم.

انقلاب اسلامی

به انقلاب که می‌رسیم داستان پیچیده‌تر می‌شود؛ در آستانه‌ی انقلاب خیلی از اعضای انجمن، دوستان و دوستداران و همفکران مخالف انقلاب بودند به دلایلی که عرض کردم مخالف بودند؛ از طرفی آیت‌الله خمینی با آنها مخالف بودند چون به نوعی آنها را سد راه انقلاب می‌دانستند. 

در بدو ورود آقای خمینی به ایران یک دو راهی جدی پیش می‌آید. یک هم‌آوردی جدی بین طرفداران انجمن و مخالفانش. که این هم‌آوردی باعث شد تا تشتتی نیز در تاریخ‌نگاری روزهای اولیه انقلاب پیش بیاید. در کمیته‌ی استقبال از آقای خمینی دو دسته بودند کسانی که ضمن علاقه به آقای خمینی به انجمن گرایش داشتند و کسانی که به شدت مخالف انجمن بودند.جلساتی در کمیته استقبال وجود داشت که من به عنوان نوجوان در حاشیه آنجا فعال بودم و کم و بیش از خانواده می‌شنیدم که مسأله این بود که آقای خمینی به کدام مدرسه برود؟ در سال 1357 دو مدرسه مذهبی با دو رویکرد کاملاًمختلف وجود داشت؛ یکی مدرسه علوی که علامه علی اصغر کرباسچیان در سال 35 آن را تأسیس کرده بود و مشهور بود که مدرسه‌ای غیر سیاسی است و بچه‌ها را از سیاست پرهیز می‌داد. در مقابل مدرسه رفاه بود با معلمان سیاسی. مدیرمدرسه خانم پوران بازرگان، همسر محمد حنیف‌نژاد بود. او بعداً کمونیست شد و فرار کرد و همسر تراب حق شناس از بنیانگزاران سازمان پیکار شد. در آن سال‌ها مدرسه رفاه محل انقلابیون تندرو بود.

این دو مدرسه در ظاهر شبیه هم بودند ولی با دو راه مختلف کنشگری. در انتخاب اینکه آقای خمینی کجا برود بین آقای خزعلی و مطهری از یک طرف و آقای بهشتی و دیگران از طرف دیگر دعوا افتاد. آقای مطهری و خزعلی نهایتاً موفق می‌شوند تا ایشان را به مدرسه علوی ببرند چون حیاط و سالن اجتماعات مدرسه شماره 2 علوی و در خیابان ایران از مدرسه رفاه در کوچه مستجاب بزرگتر بود. بسیاری چنین تعبیر کردند که این مقدمه‌ی آشتی انجمن با آقای خمینی است. در فاصله‌ی 12 بهمن تا حدود اوایل اسفند که ایشان در مدرسه‌ی علوی بودند، ده‌ها و صدها دیدار عمومی و خصوصی داشتند. سه دیدار آن متفاوت بود و به این بحث نزدیک است؛ یکی دیدار با مرحوم آیت‌الله العظمی خوانساری بود. گرچه روابط این دو دوستانه بود، ولی جلوی در مدرسه یک بی‌حرمتی به ایشان شد که فرزندشان آسید جعفر خوانساری را به دلیل اینکه وابسته دربار و حکومت است راه نمی‌دهند. دیداردوم درباره یکی از مؤسسان مدرسه علوی، آقای علامه بود. ایشان بواسطه رابطه با آیت‌الله بروجردی از دهه 30 با آقای خمینی در ارتباط بود و اولین کسی بود که رساله آقای بروجردی را به سبک نوین تدوین کرده بود. در آن جلسه آقای خلخالی به او می‌گوید شما فهمیدید که راهتان اشتباه بوده؟ شما می‌خواستید آدم بسازید و کار فرهنگی کنید، امام قیام کرد و حکومت را برانداخت و تلاش بی‌فایده یا کم‌فایده شما هم ثمری نکرد. علامه با تظاهر به لودگی همیشگی، نگاه کنایه‌آمیزی می‌کند و می‌گوید «بله آقا ما خر بودیم، نمی‌فهمیدیم، فکر کردیم باید آدم بسازیم، شما خیلی خوب عمل کردید خواستید یک‌شبه همه چیز را درست کنید». اما دیدار سوم، دیدار آقای محمود حلبی است. این دیدار به دلیل نگاه منفی آقای خمینی خیلی سخت و با واسطه‌های زیادی صورت گرفت. البته تا قبل از اوجگیری انقلاب اسلامی آقای خمینی به نوعی یک نماینده غیررسمی در انجمن داشت و آن آقای خزعلی بود. آقای حلبی انجمن را معرفی می‌کند و اینکه کار فرهنگی می‌کنند و کادر، سازمان و نیرو دارند و حاضرند همه را برای مبارزه با الحاد و کمونیسم در اختیار بگذارند و با تمام موجودی خود در خدمت انقلاب و رهبری ایشان باشند. به نوعی نشان دادن پرچم سفید برای تمکین.

گفته شده که آقای خمینی خیلی با غضب در آن جلسه بوده‌اند و خیلی چشم تو چشم نگاه نمی‌کرده‌اند و احتمالاً با فشار آقای مطهری و خزعلی این جلسه شکل گرفته بوده است. آقای خمینی خیلی کوتاه می‌گوید ما خودمان آدم و کادر داریم و نیازی به کمک شما نداریم. گفته شده آقای حلبی بیرون از اتاق دستش را بالا می‌برد و می‌گوید خدایا شاهد باش من تلاش خودم را کردم.

مدارس مذهبی و انجمن حجتیه

در همان زمان و قبل از انقلاب باید به مدارس مذهبی اقماری علوی هم توجه کرد که همیشه متهم به همکاری با انجمن بودند ولی به نظر ارتباطشان سیستماتیک نبود. گرچه برخی از معلمان مدارس همیشه با انجمن همکاری داشتند ولی آقای علامه تلاش می‌کرد که این ارتباط سیستماتیک نباشد. حتی در مواردی به کسانی که از شاخصین انجمن بودند مثل آقای دکتر توانا گفته بودند یا انجمن و یا مدرسه. 

در سال‌های بعد از انقلاب در جمهوری اسلامی تحت لوای آیت‌الله العظمی امام خمینی به تدریج فشار روی انجمن بیشتر می‌شود. به ویژه اینکه تقریباً از آغاز انقلاب جزوه‌های حزب توده و تا حد کمتری فدائیان خلق علیه انجمن به عنوان «خطر مذهبی‌های فرومایه، عقب افتاده، مرتجع و وابسته»، ایجاد می‌شد. از طرفی اتهام بهایی‌ها را از طرف دستگاه انقلابیون رادیکال حامی جمهوری اسلامی نسبت به انجمن داریم و از طرفی این اتهامات حزب توده شروع می‌شود.

دشمن فرضی

در کتاب «کژراهه» که خاطراتی است که به نام آقای احسان طبری منتشر شده اشاره می‌کند یکی از شاخص‌های فعالیت ما در اوایل انقلاب همین ایجاد دشمن فرضی به نام انجمن حجتیه است. و این جزو برنامه‌های حزب توده است. طبیعتاًدر آن زمان لائیک‌ها، خداناباوران و بهائی‌ها درمورد انجمن موضع دارند. جمهوری اسلامی شروع به ایجاد تضییقاتی برای بهائیان و همزمان درمورد انجمن داشته است. نکته‌ای در گفته‌های مرحوم آقای خمینی درباره انجمن وجود دارد که بسیارزیاد گفته و تکرار شده و توسط ایشان برای اولین بار به‌طورآشکار و وسیع مطرح شده است که انجمن معتقد است برای تسریع در ظهور امام زمان باید گناه کرد و گناه را گسترش داد. البته این مسأله با هیچ منطقی سازگار و قابل توجیه نیست. و دیده نشده که انجمنی‌ها فسق و فجور کنند تا امام زمان ظهور کند. 

در همان موقع کتابی توسط آقای عمادالدین باقی نوشته و منتشر می‌شود به نام «در شناخت حزب قاعدین زمان» اولین ادعانامه جدی رسمی علنی و گسترده درباره انجمن حجتیه است. کتاب همان سال‌های اوایل دهه شصت منتشر می‌شود و به شدت هم مورد استقبال قرار می‌گیرد. آقای باقی از خصیصین آقای منتظری بود و دیدگاهش دیگاه ایشان هم تلقی می‌شد. هرچند در چند مورد خود آقای باقی گفتند که آن کتاب، کتاب نادرست و غیر منصفانه‌ای است، اما از همان موقع به واسطه‌ی مواضع آقای خمینی علیه انجمن و همین‌طورکتاب آقای باقی، بخش سیاسی- امنیتی در مورد انجمن فعال شد.

در طول سال‌های بعد از انقلاب تقریباً اکثر قریب به اتفاق مسائلی که به انجمن حجتیه مربوط می‌شد به دست وزارت اطلاعات بود. و اطلاعات سپاه کمتر ورود می‌کرد. بعضی این را به عنوان مسامحه اطلاعات سپاه می‌دانند و برخی می‌گویند نوعی تقسیم کار است. در پی آن، آقای [امام] خمینی در چند سخنرانی پراکنده، آشکار و در کنایه علیه انجمن صحبت کرد که در نهایت باعث شد آقای حلبی بیانیه انحلال انجمن را به‌طور رسمی اعلام کند. برخی البته این را باور نکرده و آن را یک تاکتیک رندانه فرض کردند.

حجت‌الاسلام خامنه‌ای رئیس جمهور وقت در مواردی اظهاراتی راجع به انجمن دارد و یکی از شاخص‌ترین موارد در دیماه 1360 است، وقتی که حجت‌الاسلام احمد جنتی در نماز جمعه علیه انجمن صحبت‌های تند و هتاکی می‌کند، آقای خامنه‌ای دفاع صریح و تندی از انجمن می‌کند در صورتی که همه می‌دانستند موضع آقای خمینی این نیست. آقای جنتی دفعه‌ی بعد صحبتش را تعدیل می‌کند. از همان موقع این رگه فکری ایجاد می‌شود که آقای خامنه‌ای و آقای خمینی رویکردشان یکی نیست و تا حدی آقای خامنه‌ای رویکرد متفاوت و نرم‌تری دارد.

البته همان زمان در اعتراض به مواضع ضد انقلابی انجمن، در انجمن ریزش‌هایی صورت می‌گیرد و افرادی اعلام برائت و جدایی می‌کنند از جمله سران آنها مهدی طیب که از مجریان برنامه‌های مناظره بین حزب توده و چریک‌های فدایی و جمهوری اسلامی بود و مناظره ایدئولوژیک بین آقایان نگهدار، مصباح‌یزدی، طبری و سروش را اداره می‌کرد. این داستان تا فوت آقای حلبی در دهه 70 و انتخاب عملی دکتر حسن افتخارزاده سبزواری به عنوان جانشین ایشان ادامه پیدا می‌کند. از آن زمان فشارهای روی انجمن تشدید و اتهامات جدیدی هم وارد می‌شود.

تعدیل مواجهه دولت با انجمن

بیشترین فشارهای امنیتی به صورت کمی و کیفی در زمان احمدی نژاد صورت گرفته است که با آنها حتی به عنوان جاسوس برخورد شد و به عنوان یک خطر امنیتی در فایل وزارت اطلاعات قرار گرفت. در دولت آقای روحانی با تلاش برخی از همراهان و مشاوران تلاشی برای تعدیل این روش امنیتی‌کردن انجمن صورت می‌گیرد. در سال 94 شمسی جلساتی در دفتر مشاور آقای روحانی جداگانه با مسئولین انجمن و مسئولین وزارت اطلاعات و بعد چهار جلسه باحضور رودرروی انجمنی‌ها با وزارت اطلاعات انجام می‌پذیرد. برای اولین بار این مواجهه علنی و نه در اتاق‌های بازجویی یا همراه با پرونده‌سازی در تاریکی، صورت می‌گیرد. جلسه‌ی اول خیلی با ملایمت پیش می‌رود و گله‌ها و اعتراضات مطرح می‌شود؛ اینکه بخشی از کارکنان انجمنی را از دانشگاه بیرون کرده‌اند و یا خانواده‌هایی تحت فشارند و پرونده‌سازی علیه آنها می‌شود. 

در جلسه‌ی سوم یکی از مسئولان امنیتی به حاضران تندی می‌کند، یکی از آنها،آقای رحیمیان با اعتراض جلسه را ترک می‌کند و نتیجه این می‌شود که جلسه با تلخی تمام می‌شود. ولی با تعجب بلافاصله به دلیل یک تماس تلفنی که با مسئولان از طرف مقامات بالای نظام با پرخاش و تندی گرفته شد جلسه چهارم بلافاصله برای دلجویی و تلطیف تشکیل می‌شود. البته به جایی نمی‌رسد ولی یک اقدام در آن صورت می‌گیرد که فایل پرونده انجمن از معاونت جاسوسی و التقاط به معاونت فرهنگی وزارت اطلاعات منتقل می‌شود که این بسیار معنادار و تأثیرگذار است.

علیه انجمن

در همین زمان دو اتفاق جالب رخ می‌دهد؛ یکی از نویسندگان معروف اسراییلی که ایران‌شناس است و در یکی از دانشگاه‌های مشهور اسراییلی کار می‌کند به نام «رونین.ای.کوهن» برای اولین بار کتابی می‌نویسد تحت عنوان «انجمن حجتیه مؤسس جمهوری اسلامی ایران»، و انجمن حجتیه را بخشی از حاکمیت ایران می‌داند. 

از اشخاص فعال در انقلاب کسانی را نام می‌برد که اینها در انجمن بوده و در تأسیس جمهوری اسلامی ایران دخالت داشتند. و این قرائتی کاملاً متضاد با قرائت جمهوری اسلامی بود که انجمن را ضد انقلاب و جاسوس می‌دانست. در جلسه‌ی سخنرانی این آقا در ماه می 2010 در کنفرانس دوسالانه مطالعات ایرانی، بنده حضور داشتم و به دو دلیل صحبت او به جنجال کشید. یکی چون استاد دانشگاهی در مناطق اشغالی بود و آن زمان دانشگاهیان مستقل و پیشرو در اروپا، آن دانشگاه را تحریم کرده بودند و قصد اخراج او از کنفرانس را داشتند که به بلوا کشیده شد. و در داخل سالن هم خود بنده به محتوای غیرعلمی صحبت ایشان اعتراض کردم. این کتاب در سال 2013 چاپ شد و انجمن حجتیه را از تندروان جمهوری اسلامی خوانده بود. و طبیعی بود که این بدون لابی بهایی نمی‌توانست نوشته بشود.

تقریباً همان زمان یکسری نوشته‌هایی از رضا اکبری آهنگر منتشر شد. او یک روحانی بود که هم از حوزه و هم مدرسه علوی اخراج شده بود و علیه انجمن شروع به نوشتن کتاب و ساختن فیلم کرد و سرویس امنیتی هم طبیعتاً از او حمایت می‌کرد. همین ماه پیش هم در تلویزیون یک برنامه مفصل داشت. و همین چند روز پیش کتابی را منتشر کرده در دو جلد، تحت عنوان «من اطلاعاتی بودم»، خاطرات یک افسر اطلاعاتی علی مهدوی، از تعقیب و مراقبت سپاه، و کشف کودتا تا ورود به اطلاعات، و جلد دوم؛ از مسئولیت انجمن حجتیه تا میز حراست مجلس.

به نظر می‌رسد با توجه به تجربه‌ای که از این نوع خاطره نویسی‌ها دارم این کتاب، مجموعه‌ای از خاطرات و اسناد چند مأمور امنیتی است که به عنوان یک نفر فرضی تجمیع شده است. و با دسترسی به پرونده‌های دیده نشده و محرمانه وزارت اطلاعات یک روایت یکجانبه و تبلیغاتی دارد. کتاب ارزشمندی است که باید با احتیاط دیده شود. آقای اکبری آهنگر در سال‌های اخیر عملاً تبدیل به شاخص‌ترین عنصر فرهنگی علیه انجمن حجتیه شده است. مقاله‌ای هم نوشته شده تحت عنوان «شناسایی مبانی فکری انجمن حجتیه؛ اندیشه‌ی انتظار منفعل و گرایش جوانان تهران به انجمن» که در راستای کتاب آقای آهنگر است.

در سال‌های اخیر بیشتر تلاش شده که انجمن را نه به عنوان یک حزب و سازمان و یک گروه تشکیلاتی منسجم بلکه تعداد زیادی از هیأت‌های کوچک تبلیغی دینی معرفی کنند. در صورتی که به اندازه‌ای که پروژه برای امنیتی‌سازی بهایی‌ها انجام شده به همان میزان درباره انجمن هم کار صورت گرفته است. حتی همین نگرش در bbc هم وجود دارد.

مسائل امروز انجمن حجتیه

مسأله دیگری که مهم است و توسط کسانی که دغدغه‌ی سیاسی ندارند و معارضه سیاسی هم با انجمن ندارند وجود دارد و من هم آن را با اعضای رده بالای انجمن مطرح کرده‌ام، بحث مسائل «ملّی» است. انجمن حجتیه تمرکزش بر بحث تبلیغی، مذهبی و ایدئولوژیک است و به ندرت بحث ایران و مسأله ملی و ایران‌مداری در آموزه‌های انجمن وجود دارد. و این واقعاً عارضه بزرگ و قابل تأملی است که پس از انقلاب هم شاخص‌تر شده است.

مسأله‌ی مرگ آقای دکتر حسن افتخارزاده که حدود 5 هفته قبل، پیش آمد، بحث انجمن را دوباره به سطح جامعه و سطح سیاسی، امنیتی، نخبگانی یا روزنامه‌ها کشاند. بسیاری از شخصیت‌های دینی، حدود 8 مرجع تقلید و حدود 20 مجتهد در مورد آقای افتخارزاده با تمجیدهای کاملاً نامتعارف از ایشان صحبت کردند. و در مراسم تشییع و ترحیم ایشان هم افراد زیادی شرکت کردند. به نظر می‌رسد دو مسأله باعث شد این تأییدات صورت بگیرد؛ یکی مسأله‌ی شدت گرفتن اندیشه‌ی اسلام غیرسیاسی و اسلام غیرحکومتی است که نماد آن را در آقای افتخارزاده می‌دیدند و یکی هم شخصیت خود ایشان. اکنون سؤال مطرح است که انجمن به عنوان سازمان، گروه خاص، تفکر خزنده یا فزاینده چگونه جانشین را تعیین و اعلام خواهد کرد.

در سال‌های اخیر رویکرد انجمن حجتیه فقط معطوف به بهائیان نبوده بلکه به وهابیت، نومسیحیان و یمانی‌ها نیز پرداخته‌اند.

سال گذشته شاهد موضوعی بودم. در یک مراسم سنتی در لندن که برگزارکنندگان آن دلبسته انجمن حجتیه هم بودند، در سالن بزرگ به مناسبت نیمه شعبان حدود 700-600 نفرحضور داشتند. سخنران نوه علامه نائینی بود که از امریکا دعوت شده بود. و در همین حدود، مقدار افرادی بودند که مایل بودند ثبت نام کنند ولی جا نبود و نمی‌توانستند. جشن باشکوهی برگزار شد. این جمع جالب توجه و شاخص بود زیراحدود هفتصد نفر ایرانیِ بیشتر جوان و اکثراً با سطح تحصیلات خیلی بالا و عموماً موفق در امور اقتصادی، تجاری، صنعتی، سرمایه‌گذاری و علمی و اداری در جامعه اروپا و بالای نود درصد بسیار متدین و ضمناً بسیارغیرسیاسی وغیر کنشگر بودند. نه طرفدار جمهوری اسلامیو نه ضد آن. این حجم از ایرانیان مقیم لندن با این گرایش و با این دیدگاه‌های مشترک ما را به فکر وامی‌دارد. این چهره‌ای است که نه از جمهوری اسلامی در رسانه‌های مخالف خارج از کشور دیده می‌شود و نه در داخل ایران. این جمعیتِ نادیده‌گرفته شده مذهبی متدین تکنوکرات نسبتاً سطح بالا و موفق در زندگی، در واقع بخشی از خطری است که در مورد انجمن و آقای افتخارزاده حس شد و به نظر من کسانی که نگران پیشروی نگرش انجمن هستند کاملاً بر حق‌اند. گرچه کنش تندشان قابل قبول نیست، اما قابل درک است.

نکته‌ی دیگر اینکه خیلی از کسانی که انجمنی نیستند ولی آقای افتخارزاده و قبل از آن آقای حلبی را تمجید می‌کردند به نظر می‌رسد به زعم خودشان دارند سرنوشت تشیع و دین‌مداری را از سرنوشت جمهوری اسلامی جدا می‌کنند و می‌گویند ما قبل از جمهوری اسلامی مسلمان بودیم و بعد از آن هم می‌خواهیم شیعه و مسلمان بمانیم. و این نگاهی جدی بین دین‌مداران غیرسیاسی است که هرچه جلوتر می‌رویم کمتر به نام انجمن و بیشتر به عنوان یک روش و منش، جدی‌تر گرفته می‌شود.

نکته‌ی ماقبل پایانی اینکه بخش مهمی از تندروی‌هایی که علیه انجمن انجام می‌شود توسط کسانی است که داعیه‌دار و مدعی و متولی اسلام انقلابی خمینی هستند و در دوران بعد از رحلت آیت الله خمینی جایگاهشان در جمهوری اسلامی کم یا مخدوش شده است. به گمان این‌ها آقای خامنه‌ای با انجمن مماشات کرده و بعد از اختلافاتی که سال 76، 84، 88 و تا امروز بین اصلاح‌طلبان و آقای خامنه‌ای پیش آمده، به نظر من با کمال احترام با همین توهین و حمله‌ی خیلی جدی و امنیتی‌سازی‌هایی همراه بوده که توسط اصلاح‌طلبان تندرو انجام می‌شود.

من فکر می‌کنم که کسانی که نگران انجمن حجتیه هستند؛ بهایی‌ها، تندروان اصلاح‌طلب، سرویس امنیتی ایران و اسراییلی‌ها، در نگرانی خود محق هستند. برای اینکه انجمن جریانی‌ست که با فراز و فرودهای مختلف و اشتباهات مختلفی که حتماً داشته به نوعی در حال تلاش برای آینده‌ای است که ممکن است برای بعضی پساجمهوری‌اسلامی تلقی شود. اگرچه سازمان این را نمی‌خواهد اما در عمل در حال پیش‌آمدن است. همانطور که در اول انقلاب این‌گونه شد. به‌نظر می‌رسد نگرانی از نگاه اسلام غیرسیاسی و توجه به اسلام سنتی و نجات دادن آموزه‌های شیعه از آموزه‌های حکومت ولایت فقیه، دغدغه‌های بجا و قابل تأملی را ایجاد کرده است.

پاسخ تفرشی به برخی پرسش‌ها

همواره برخی چهره‌های شاخص به انجمن نسبت داده شده‌اند، از جمله آقای مصباح یزدی. به دلایل متعددی ایشان عضو انجمن نبوده است. مهم‌ترین دلیل، تمرکز ایشان بر فلسفه است. اما یک دلیل این شائبه این است که آقای مصباح هم قبل از انقلاب به دنبال اسلام غیرسیاسی بود. ولی اگر آثار سازمان‌های تبلیغی آنها را مقایسه کنیم می‌ببینیم که اختلافات جدی و بنیادینی با هم دارند. ضمن اینکه کسانی معدود در دستگاه آقای مصباح بودند که با انجمن هم در رابطه بودند اما به طور سازمانی و شخص آقای مصباح هرگز با انجمن نسبتی نداشته است. آقایان احمدی نژاد و جلیلی هیچوقت عضو انجمن نبوده‌اند کمااینکه بیشترین فشار بر انجمن در دوران آقای احمدی نژاد بود. 

به نظر می‌رسدرویکردهای موعودگرایانه و شیعه به انجمن حجتیه نزدیک تلقی می‌شدند. اما آیا می‌توان گفت ترامپ، داعشی‌ها، سلفی‌ها و تروریست‌های وهابی و زرتشتی‌ها هم چون رویکرد موعودگرا دارند انجمنی هستند؟ انجمن ادعا می‌کند روش ما علمی و پژوهشی است. این نسبت دادن‌ها بیشتر یک رویکردی است که می‌خواهد همزمان هم بحث بهائیان و هم انجمن را بحثی امنیتی- سیاسی و ضد ملی و سیاه و سفید تلقی کند.

 انجمن گرایشی برای کسب قدرت و یا ورود به مبارزه سیاسی نداشته و اتفاقاً همین باعث شد که قضاوت‌ها در موردش متوازن نباشد و همین بسته عمل کردن در بخش روابط عمومی به نوعی به ضرر انجمن هم بوده و نقطه ضعف آن تلقی می‌شود. یکی از پایه‌هایی که به تقویت انجمن کمک کرده و باعث شده که افراد مختلف جذب تفکر حجتیه شوند وجود مدارس متعدد است چون عملاً اکنون چیزی به اسم انجمن حجتیه وجود خارجی ندارد بلکه یک تفکر است. اینکه فرزندان بسیاری از مسئولین حکومت در این مدارس تحصیل می‌کنند برمی‌گردد به اینکه همیشه سطح علمی این مدارس از اغلب مدارس دیگر بالاتر بوده است. و با وجود همه اختلافات مسئولین اکثراً می‌دانستند که تدین سنتی و ریشه‌دار در این نوع مدارس بیش از مدراس دیگر است.

وقتی دستگاه امنیتی سیاسی با بهاییت مواجه می‌شود به عنوان دشمن به او نگاه می‌کند ولی وقتی که با نوعی تفکر مثل انجمن حجتیه مواجه می‌شود بیش از دشمن و به عنوان رقیب به آن نگاه می‌کند هرچند آن‌ها داد بزنند که ما سیاسی نیستیم.

بحث حضور و نفوذ اعضای انجمن در شاکله جمهوری اسلامی بحث قدیمی است. همیشه افرادی از حکومت منتسب و یا متهم به انجمنی بودن هستند. برخی را می‌شود و برخی را نمی‌شود ثابت کرد. کسانی بوده‌اند که در انجمن حضور داشتند و عضو یا هوادار بودند و در حکومت شرکت کرده‌اند این‌ها سه دسته هستند یا کسانیکه به طور کلی ارتباطشان را به لحاظ سازمانی با انجمن قطع کرده‌اند. یا کسانی که اصلاً ارتباط سازمانی نداشتند و فقط ارتباط فکری داشتند، البته معدود افرادی هم بودند از دسته اول که یا اعتقاد به جمهوری اسلامی و انقلاب داشتند و یا می‌خواستند به روش «علی بن یقطین»عمل بکنند و به طور پنهانی در دستگاه اصلاحی کنند. اما در سطح بالای حکومت به جز برخی نظامیان در ابتدای انقلاب و معدودی از سیاست‌ورزان، در زمان تصدی هیچکدام ارتباطی سازمانی (کنش هدفمند با دستور) با انجمن نداشته‌اند.

الان با چندگانگی سیاسی مواجه هستیم. کسانی معتقدند تجربه‌ی کنونی جمهوری اسلامی یا تجربه اصلاحی بعدی می‌تواند برای آینده ایران و کشورهای مسلمان مهم باشد. برخی اساساً معتقدند که دین یک امر زاید و متدین بودن یعنی مرتجع بودن و علاقمندند که جمهوری اسلامی سرنگون شود. در این میان کسانی هستند که متدین هستند و می‌خواهند متدین بمانند کمی از این‌ها انجمنی هستند. درحال حاضر هویت مستقلی به نام انجمن بخصوص پس از آقای افتخارزاده وجود ندارد ولی تصور اسلام منهای حکومت یاتعطیل شدن حکومت اسلامی در زمان غیبت یا مخالفت با سیاسی یا حکومتی کردن دین همچنان وجود دارد. و هر کدام طرفداران خودشان را دارند. اگر از خود انجمنی‌هابپرسید می‌گویند چیزی به نام عضو انجمن نداریم.

اگر پروژه آقای خمینی شکست می‌خورد احتمال زیادی داشت که حلبی بتواند دیدگاه خود را تسری بدهد. اما چنین نشد و دیگاه حلبی سکه رایج نمی‌توانست باشد. از نظر یک دیدگاه، دیدگاه‌های بسیاری از مراجع که همراهی مطلق با انقلاب نداشتند هم مورد انتقاد بود. طرف دوم قضیه وجه امنیتی یک سازمان متشکل و مخفی است که می‌تواند خطرآفرین باشند. پانزده سال پیش مسأله‌ی انجمن به مفهوم یک ساختار و سازمان سیاسی یک خطر بود و الان به عنوان تفکر و منش و روشی که خواستار جدایی از دولت و دنبال اسلام سنتی و جداشدن حکومت دینی در زمان غیبت است.

مسأله‌ی انجمن حجتیه و صحبت در موافقت و مخالفتش برای من یک سنجه و آموزه است. آموزشی برای متوازن صحبت کردن. به خصوص در موضوعات تاریخی آدم باید قضاوت‌های متوازنی داشته باشد، چه در مورد کسانی که به آنها اعتقاد دارد و چه کسانی که مخالفند. شما راجع به هر موضوعی صحبت می‌کنید باید جنبه‌های مثبت و منفی را باهم در نظر بگیرید و قضاوت‌های مختلف را گوش کنید و داوری کنید و فکت‌ها را با شنیده‌های غیر قابل استناد و غیر قابل اثباتی که له یا علیه آنهاست بررسی نکنید.

من از جوانی تلاش کردم که روایت‌های تاریخی را از دیدگاه‌های مختلف بشنوم و بخوانم و خودم را جای آنها بگذارم. خیلی سخت است که مثلاً با آموزه‌های بهاییت مشکل داشته باشم ولی از اذیت آنها در ایران خوشحال نشوم ولی باید تفکیک کرد. این دیدگاه‌های دیو و فرشته، ما را به این وضع رسانده است. نباید تسلیم قرائت‌های رایج تاریخ‌نگاری شد و باید پژوهش محور بود.

جامعه بهایی و گروه‌های لائیک و شماری از براندازان ادعا می‌کنند و اعتقاد دارند که بخش مهمی از تضییقات بهائیان متأثر از انجمن حجتیه است. ولی رهبران و اعضای انجمن حجتیه معتقدند که ما هرگز برخورد فیزیکی با بهاییان نداریم و مسأله ما بهائیت است. بحث ما بحث ایدولوژیک و تبلیغی و تبیینی و مباحثه است و به هیچ وجه وارد کارهای امنیتی و آزار و اذیت بهایی‌ها نمی‌شویم. از قضا یکی از مشکلاتی که با وزارت اطلاعات داشتند اینست که با بحث ایدئولوژیک مانع کارهای امنیتی آنها می‌شوند و ممکن است که منافع ملی به خطر بیفتد.

سید مهدی غنی: آقای افتخارزاده می‌گفت بارها به آقای خزعلی گفتم آقا ما نمی‌خواهیم از ما حمایت کنید.

سید مهدی غنی، روزنامه‌نگار و فعال سیاسی پیش از انقلاب، در دقایقی کوتاه به بیان تجربیات، خاطرات و نظرات خوب در مورد انجمن حجتیه پرداخت و گفت: بستگی دارد که از چه زاویه‌ای به بحث انجمن بپردازیم. آنچه رایج است منظر سیاسی است ولی از منظرهای مختلف دیگر می‌شود به این قضیه پرداخت. 

نگاه سیاسی یک نگاه تمامیت‌خواه است.اینکه چون من سیاسی هستم باید همه سیاسی باشند، لذا از این زاویه حتی کارهای خیریه هم در گذشته نهی می‌شد و رفرمیستی و همراهی با حاکمیت خوانده می‌شد. دوستان سیاسی، من جمله بنده فکر می‌کردیم همه بایستی علیه حکومت وقت درگیر شوند. در آن زمان به جامعه مدنی اصلاً توجه نداشتیم. لذا کسانیکه به عنوان جامعه مدنی در دوره‌ی شاه فعال بودند از نظر سیاسیون به نفع حاکمیت رفتار می‌کردند. مبارزین فکر می‌کردند همه‌ی نحله‌هاوجریانات باید حتماً در زمینه مبارزات وارد شوند وگرنه از مخالفان‌اند. در حالی که از منظر جامعه مدنی بسیاری از تشکل‌ها و نهادهایی که سیاسی نبودند از جهاتی دیگر برای توسعه و پیشرفت بسیار مفید بودند. و در فرهنگ‌سازی مؤثر بودند. 

مثلاً در جامعه‌ی ما که افراد به صورت فردی عمل می‌کنند و کمتر تابع نظم و قانون هستند، خود انجمن حجتیه تشکیلات منظمی بود که افراد منظم بار می‌آورد. نظم بسیارخوبی به زندگی افراد می‌داد، جلسات سر ساعت تشکیل می‌شد و سر ساعت تمام می‌شد. توانمندی‌های زیادی در افراد ایجاد می‌کرد از جمله اینکه فرد بتواند صحبت کند و با مخالف خودش وارد گفت‌وگو شود و در گفت‌وگوی خود به شدت از خشونت و توهین پرهیز می‌کرد. این‌ها آموزش داده می‌شد و افراد سعی می‌کردند در واقعیت اجرا کنند. فرهنگ گفت‌وگو و مناظره در آموزش انجمن بسیار بالا بود. این‌ها متاسفانه توسط سیاسیون دیده نشد درحالیکه افرادی که از انجمن بیرون آمده و وارد مبارزات سیاسی می‌شدند از این توانمندی‌های خود بهره می‌گرفتند. 

لذا مقداری از درگیری انجمن به دلیل نگاه تمامیتی مبارزان و سیاسیون بود. در مورد بهائیت من شهادت می‌دهم که در قبل از انقلاب انجمن خشونت را به هیچ‌وجه تجویز نمی‌کردند برعکس می‌گفتند اگر دوستان بهایی با شما خشونت کردند شما اصلاً حق ندارید مقابله به مثل کنید برای اینکه باعث مظلومیت طرف می‌شود. کارشان این بود که می‌گفتند بیاییم بحث کنیم. و من فکر می‌کنم دوستان بهایی باید به این کار تن می‌دادند. اگر خودمان را حق می‌دانیم چرا از گفت‌وگو پرهیز کنیم؟ ولی متاسفانه دوستان بهایی هم آن زمان انجمن را تحریم کردند و از گفت‌وگو فرار می‌کردند.

مسأله بعدی هم ساواک است. نهادی که می‌گوید من سیاسی نیستم و می‌خواهم کار مدنی کنم باید با حاکمیت طوری رفتار می‌کرد مجوز هم بگیرد پس ارتباط و همکاری با ساواک و انگلیس و غیره اتهاماتی بیش نبود و شاید مماشاتی برای بقا بوده است. نکته‌ی دیگر اینکه چون انجمن جریان آشکار و علنی نبود، دفتر و دستک علنی نداشت و در منازل جلساتش برگزار می‌شد لذا از نظر بسیاری که بیرون بودند چیزی مشهود نبود و بنابراین هر کسی که به شکلی از این‌ها حرف می‌زد یا از امام زمان می‌گفت می‌گفتند انجمنی است. حتی آقای خزعلی در ابتدای انقلاب با اسم از انجمن دفاع می‌کرد و به ظاهر این گفته شد که ایشان نماینده‌ی رابط انجمن و آقای خمینی است. آقای افتخارزاده می‌گفت بارها به ایشان گفتم آقا ما نمی‌خواهیم از ما حمایت کنید ولی ایشان باز بالای منبر حمایت می‌کرد و انقدر بد دفاع می‌کرد که به ضرر اینها تمام می‌شد. ایشان اصلاً عضو انجمن نبود و از روحانیون سیاسی قبل از انقلاب بود و بعد از انقلاب برای کوباندن کمونیست‌ها می‌خواست از اینها استفاده کند. ایشان هم حجتیه‌ای نبود چه رسد به مصباح و احمدی نژاد و دیگران.

حتی آقای افتخارزاده سال 67 و 68 زندان بود و تا پای اعدام هم رفت. بدون شناخت و بدون ارزیابی دقیق تأثیرات مثبت آنها همیشه مورد اتهام بوده‌اند. حجتیه در طول زمان تغییراتی هم داشته که هر کسی از یک بعد آن را می‌بیند. قبل از انقلاب ضد بهایی بودند و حتی در یک دوره‌ای غیر از ضد بهاییت هیچ کار دیگری نمی‌کردند حتی وارد مسائل اسلامی نمی‌شدند. بعد از مدتی وارد مسائل اسلامی هم شدند و مطالعات اسلامی را هم جزو آموزش‌های خودشان قرار دادند. 

بعد از انقلاب به دلایلی تغییر رویکرد دادند و چون دیگر با بهائیت به شکل قدیم نمی‌شد مبارزه کنند بیشتر مارکسیسم و کمونیسم را مورد مقابله قرار دادند. و از یک دوره‌ای به بعد روی خط ولایت ائمه و بحث‌های بنیادین رفتند. پس اگر صحبت می‌کنیم باید بگوییم انجمن در کدام برهه مد نظر است. در پایان لازم به ذکر است که آنها بسیارانسان‌های معتقد و در مرام خودشان صادق و سالم بودند واهل هیچ فساد مالی و اخلاقی نبودند.

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

یک پیام

  1. خوب تریبون را با ساده لوحی در اختیار فارغ التحصیلان انجمن حجتیه قرار می دهید تا سرانشان را سفید شویی بکنند.!!
    حیف که این پیغامها به گوش اصلی ترین صاحب رسانه انصاف نیوز نمی رسد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا