عبدالکریمی: بسیاری از مولفان آثار دینی از تفکر دینی برخوردار نیستند
بیژن عبدالکریمی، معتقد است که اثر دینی باید حاصل «تجربهای زیسته» و نحوه بودن و زیستی دینی باشد و متأسفانه بسیاری از مولفان آثار به اصطلاح دینی منتشرشده در جامعه در سدههای اخیر از یک چنین تفکر و تجربه زیسته دینی برخوردار نیستند.
ایبنا در مقدمه ی گفتگویی با وی نوشت: کتابهای حوزه دین، عرفان و پژوهشهای قرآنی، با توجه به حساسیت روی این حوزهها، ضرورت دارد با دقت و نظارت بهتری در بازار ارائه شوند. عدم نظارت علمی و کیفی بر نشر آثار دینی ممکن است آسیبهای جدی به فضای جامعه و باور افراد وارد کند. دکتر بیژن عبدالکریمی، فیلسوف و دانشیار گروه فلسفه دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران شمال، معتقد است: «اثر دینی باید حاصل تجربهای زیسته و نحوه بودن و زیستی دینی باشد. متأسفانه بسیاری از مولفان آثار به اصطلاح دینی منتشرشده در جامعه در سدههای اخیر از یک چنین تفکر و تجربه زیسته دینی برخوردار نیست.» با این نویسنده و پژوهشگر درباره کتابسازی در حوزه دین و درباره پدیده کتابسازی و دلایل بروز این پدیده در حوزه دین، گفتوگویی انجام دادهایم که در ادامه میخوانید:
چه تعریفی از اثر تالیفی دارید؟
اساسا تالیف اصیل در دوران کنونی امر بسیار نادری است. ما در دوران انحطاط تاریخی تمدن خویش بهسر میبریم. لذا تقریبا میتوان گفت که در دهههای اخیر فاقد «تألیف آثاری اصیل» در همه حوزهها، از جمله در حوزه تفکر دینی بودهایم. سنتگرایان ما از سرمایهها و میراث گذشتگان و نوگرایان ما عمدتا از ترجمه آثار غربیها تغذیه میکنند. در دهههای اخیر بسیاری از آثار اندیشمندان ما خطابی (rhetoric) و حاصل خطابه بوده و در خلق متون اصیل، کلاسیک، ماندگار و برخوردار از اثرگذاری تاریخی بسیار ناتوان بودهایم. هم در حوزههای علمیه و هم در دانشگاهها کمتر توانستهایم متونی تولید کنیم که جانشین متون گذشته و موجود باشد.
آیا میتوان به هر تولیدی در حوزه نشر دینی عنوان تألیف را اطلاق کرد؟
در برخی از مراکز نشر، فرضا در حواشی حوزههای علمیه قم، مشهد و برخی از دیگر شهرها صرفا آثاری همچون «جامع المقدمات»، «سیوطی» و «شرح لمعه»، تکثیر و منتشر و توزیع میشود یا شاهد انتشار آثار بسیار زیاد کلامی و به اصطلاح اعتقادی در سراسر کشور هستیم. باید دید که آیا میتوان به یک چنین آثاری عنوان «اثر دینی» اطلاق کرد؟ اثر دینی باید حاصل «تجربهای زیسته» و نحوه بودن و زیستی دینی باشد. متأسفانه بسیاری از مولفان آثار به اصطلاح دینی منتشرشده در جامعه در سدههای اخیر از یک چنین تفکر و تجربه زیسته دینی برخوردار نیستند. بسیاری از آثار به اصطلاح دینی و اعتقادی بسیار عامیانه و تکراری و صرفا بازگویی و تقلیدی از عرفان و تصوف تاریخی هستند که میکوشند به نحوی بیگانه از زمان، حرفهای مؤمنین و بزرگان دینی و عرفا را از گذشته تکرار کنند، بدون آنکه آن حقیقت اصیل در جان مؤلفانشان حضور داشته باشد.
تولید یک چنین آثاری چه آسیبی به نشر دینی و حتی باورها و اعتقادات جامعه وارد میکند؟
بسیاری از این آثار متعلق به افراد عوام است. آثاری که عامیانه و بیگانه از مبانی نظری و حکمی هستند نمیتوانند به بحرانهای متافیزیکی و فلسفی جوانان و نسلهای جدید جامعه امروز پاسخ دهند اما اگر افراد بسیار استثنایی نیز پیدا شوند که بکوشند براساس یک تجربه اصیل دینی و بر اساس آشنایی با زبان معاصر از امر دینی، زیست دینی و نحوه دینی بودن در جهان معاصر و تجربه دینی دفاع کنند، آثار بسیار نادر آنها، از سوی برخی روشنفکران، دانشگاهیان و از سوی بعضی نهادها فهم نشده و ممکن است، به سردی و بیاعتنایی با آنها برخورد شود.
بهعنوان مثال، فهم نشدن سیاهمشق اخیر اینجانب با عنوان «پایان تئولوژی» که تلاشی است برای نقد نظامهای بشرساخته، عرفی، تاریخی و فرهنگی از حقیقت مطلق دینی در جهت دفاع از امکان تجربه اصیل از امر قدسی به واسطه تجربه «فراتاریخ». این به دلیل بیگانگی ما با حقیقت امر دینی و تجربه اصیل دینی است و در واقع تلاش به منظور احیاء هرگونه تجربه اصیل دينی، به واسطه گفتمانهای رسمیت یافته و نهادینه شده اجتماعی و تاریخی ما طرد میشود و همین امر یکی از دلایل بسط سکولاریسم و نیهیلیسم در جامعه، بهویژه در میان نسل جدید است. به بیان سادهتر، برخی گفتمانهای حاکم به اصطلاح دينی و مذهبی در جامعه ما، به دلیل بیگانگی از حقیقت خودِ نحوه تفکر و زیست دينی ، از مهمترین عوامل رشد سکولاریسم و بیدینی در جامعه بودهاند.
به تبع فضای کلی فرهنگ اجتماعی ما، صورتگرایی و ظاهرگرایی بر جامعه نشر دينی ما نیز غلبه یافته است. تفکری که به حقیقت اصیل دينی تمایل داشته باشد، طرد میشود و نهادهای رسمی اداری، اجرایی و بوروکراتیک ما نیز سیاستاندیشانه و مصلحتاندیشانه و چه بسا فرصتطلبانه و گاه نیز جاهلانه و ناآگاهانه به این صورتگرایی تن دادهاند. اراده معطوف به حقیقت، باطن دین و اخلاق در مدیریتهای فرهنگی ما کمتر وجود دارد. این ظاهرگرایی همه لایههای فرهنگ از جمله فرهنگ دينی را از درون تهی و بدتر از آن مسخ کرده است.
انتهای پیام
جناب عبدالکریمی دریغ درد که دراین دیار از عصر صفویه تا حال انچه را که نمی فهمند دشمن می پندارند نه خود می اندیشند ونه دیگران را مجال