خرید تور نوروزی

عیدِ فلسفه

فلسفه در «میدان» جان می‌گیرد!

امیرعلی مالکی، سردبیر نشریه پراکسیس در سایت این مجموعه نوشت: «فلسفه‌ورزی چون لحظۀ «عید» است، به‌مانند بودن در موقعیتی که در آن افرادی می‌خواهند با یکدیگر، براساس موقعیتی که در آن حضور دارند، ارتباط برقرار کنند.

بااین‌حال، مفاهمه در اینجا به‌منظور ردوبدل کردن یک‌سری واژگان مشخص و تخصصی نیست، بلکه بیشتر به «باهم‌بودن» و «سهیم‌بودن» در یک موقعیت ویژه، که می‌توان آن را در معنایی عام‌تر، صرفِ «بودن» و «هستی‌ورزی» معنا کرد، اشاره دارد. از دیدِ گادامر1، هر عیدی برای زمانِ معینی ظاهر می‌شود که عیدانه است و تمامی افرادی که در آن سهیم می‌شوند به حال و هوایی عیدانه ارتقا می‌یابند، و در بهترین شکل، به‌نحوی عیدانه احوالاتشان دگرگون می‌شود.

عید برای گادامر نه لحظه‌ای خاص در یک ترتیبِ زمانی، بل جایگاهی است که خود، نظمِ زمانی را پدیدار می‌سازد. به همین علت، کسانی که به آن تعلق دارند، در متنِ آن قرار گرفته و به عبارتی دیگر در آن حل می‌شوند. در چنین رویدادی، به‌تناسبِ «اکنون» [لحظۀ عید]، حال‌وهوایِ افراد تغییر کرده و به‌مثابۀ نمایشِ آن، که یک ساختارِ روایی به‌خصوص دارد (مرسوماتِ آن)، وجودِ مردم در این برگزاری، زمان‌مند محقق می‌گردد.

البته می‌بایست اشاره کرد که در عید افق‌های گذشته و اکنون «ذوب نمی‌شوند» بلکه در عودِ عید، با بازآوریِ گذشته (به‌خصوص در ارتباط با آیین‌ها)، و یادآوریِ اهمیتِ آینده (مهم بودنِ پساعید، برای برنامه‌ریزی)، نوعی رابطۀ متمرکز و ضروری با اکنون برقرار می‌شود که تمامی لحظات را همراهِ یکدیگر در خود دارد، و با همراهیِ گذشته و آینده، اندیشۀ بودن در اکنون، متناسب با موقعیت معاصر، تنظیم شده و اهمیتِ نمایشِ زمان‌مند عید را یادآوری می‌کند.

در نتیجه، هر عیدی یک اکنونِ منحصربه‌فرد و شرایط‌محور را به نمایش می‌گذارد، زیرا «اکنون‌بودگی» بایستگی‌هایی معاصر را در تحلیل خود از زمان (با نگاهی ویژه به گذشته، برای تحلیل حال و دوراندیشی در بابِ آینده) پرورش می‌دهد. چنین است که هیچ عیدی، کاملاً شبیه به عید دیگری نیست، زیرا آدمی جذبِ آن چیزی می‌شود که او را به‌تناسبِ حضورش مجذوب و دگرگون می‌کند. در «حقیقت و روش»2اندیشۀ سهم‌داشتن در ذاتِ عید برجسته می‌شود.

کسی که در عیدی شرکت دارد، «حضور» دارد و با آن عجین است، به این دلیل که در آن توسطِ جهانِ اطراف خود موردِ خطاب قرار گرفته و می‌بایست به خود و دیگری بازگو کند که در آن لحظۀ به‌خصوص از موقعیتِ «برجسته‌»ای برخوردار است.

در درس‌گفتارهایِ سالزبورگ3، گادامر تاکید می‌کند که برگزاریِ عید دربردارندۀ اشتراکی بالقوه می‌بایست باشد، زیرا به‌تنهایی نمی‌توان عید گرفت، چون هایمن که بر پدرش، کرئن، در مدحِ «باهم‌بودگی» و «یکی‌بودگی» در نمایشنامۀ «آنتیگنه»4گفت: «اگر می‌خواهی به‌تنهایی حکومت کنی، به بیابان برو». چنین است که «عیدِ فلسفه»، در اشتراک به زمانِ به‌خصوص خویش، «هست» و براساسِ آن «توافق» می‌کند که متناسب با شرایط، حتی اگر گذرا باشد، با متنِ زایندۀ خود، ارتباط برقرار کند.

عید، چون عیدِ فلسفه، در اوجِ زمان‌مندی، امرِ ماندگار، یعنی نمایشی از فرهنگ را، در امری گذرا، جشن می‌گیرد، البته به‌صورتی که هر دو مولفه، یعنی هم امرِ ماندگار و هم امرِ گذرا، هم‌زمان در ارتباطی معاصر بایکدیگر به اندیشه می‌آیند. هر عید در این موقعیت، به اهمیت شکنندگیِ قطعیت و درعین‌حال توجه به اکنون‌بودگی، به‌عنوان عنصری برای یادآوری مفهوم نخست، اشاره دارد، زیرا همواره بایست در عید بود، اندیشید و ارتباط برقرار کرد تا متوجه شد که بسیاری از امور سُست و متزلزل هستند تا برای بیانِ «ناگفتنی‌ها»، با تکیه بر لحظۀ مهمی چون عید، که اشتراک را یادآوری می‌کند، مجالی پیدا شود.

بنابراین در عیدِ فلسفه، از زمان به‌منزلۀ زمان، یعنی همچون موهبتی که «ما هستیم»، آگاه می‌گردیم. حال در این عید، که ما حضورِ خود در اشتراک با دیگری را در می‌یابیم، حتی شده با لکنت و عدمِ قطعیت، باز به تعلقِ خود به متنِ خویش، یعنی وطن (نه صرفاً جغرافیایی، بل فرهنگی)، می‌اندیشیم و این موقعیتی است که یک نظامِ فلسفی می‌تواند اعلام حضور کند، زیرا در هوایِ محیط خود نفس می‌کشد و با «توجه» به احوال آن و چیزهایی که از گذشته دارد، که می‌تواند با بازنگری در کوچک بخشی از آن، به‌کارش بیاید، شروع به حرکت می‌کند.

چنین است که در عیدِ فلسفه، موقعیتِ گذشته، اکنون و آینده با بازآوری آنچه گذشت و یادآوریِ آنچه برای بعد با توجه به «بودها»، به اکنون بازگشته و ضرورت «این‌جهانی» و «معاصر» بودنِ خود را به یادِ برگزارکنندگانِ خویش می‌اندازد. عیدِ فلسفه بااین‌حال، باتوجه به امرِ ماندگار، ذکر می‌کند که بخشی از آگاهیِ بیرون آمده از لحظۀ عودش، می‌رود و محو می‌شود، اما، خودِ عید، می‌ماند و در هر لحظه‌ای که «اشتراک» (با هرچیز، ازجمله نیازِ روزِ وطن) باشد، می‌توان آن را با حضورِ خود جشن گرفت و برگزار کرد، چون آنجا که فردوسی می‌گوید: «همه روزگارِ تو نوروز باد»5. شاید چنین باشد که فلسفه نمی‌میرد، مگر آنکه از متنِ پدیدآورندۀ خود، یعنی وطنِ خویش، دور شود، زیرا نمی‌توان در هجرت، هیچ عیدی را عمیقاً درک کرد، به آن علت که دایرۀ ارتباطیِ حُضار، اندک و اندک‌تر می‌گردد.



برایِ تکرار، می‌توان عیدِ فلسفه را چنین دریافت که نه صرفاً در کتب و رسائلی این‌چنینی، بل با در «وطن‌بودگی» و درکِ آن، و ارتباط با دیگر حضار خود، حتی آنان‌که مستقیماً دل در گرویِ فلسفه ندارد، پاس داشته می‌شود و در غیراین‌صورت هیچ نیست مگر توهمی غریبانه از فلسفه‌ورزی. پس عیدِ فلسفه در «میدان»، به‌مثابۀ جایی برای حضور (به هر شکل، نه محیط‌هایی نسبتاً مربوط)، بایست محافظت شود.

مدنیت نیز، به‌عنوان یکی از آیین‌های محترمِ فلسفه، آنطور که کراراً از توکویل نقل شده، مبنی‌بر التزام و مشارکتِ سیاسی است، زیرا گردهمایی‌های شهری، که برای ما همان «در میدان‌بودگی» معنا می‌شود، از دیدِ این متفکر، بیشتر از هرجایِ دیگری، آزادبودن را به مردم آموخته و به آنان یاد می‌دهد تا چگونه از آن استفاده کنند. طبیعی‌ست که حضور در میدان، به‌مثابۀ لحظه‌ای که عمیقاً ما را درگیر می‌کند، چون عید، حتی اگر صرفاً به اعتراضاتی گسترده نیز منتهی نشود، باری دگر اهمیت توجه به اشتراکات و چگونگی استفاده از آن را در ذهن ما روشن می‌سازد.

در بابِ تصویر اصلی:

تکه‌ای از «تُحْفَهُ‌الاَحْرار»6دربارۀ «عید» و «باهم‌بودگی» – این اثر مربوط به یکی از منظومه‌های «هفت‌اورنگ»7، به پیروی از «مَخزَن‌الاَسرار»8بوده که توسط جامی9سروده شده است. – در بالایِ تصویر، سمت راست و همچنین در پایین تصویر، سمت چپ، غزل شمارۀ ۱۶۳ حافظ، به چشم می‌آید. | خط: روح‌الله میرک10

دربارۀ متن:

این متن، بخشِ آغازین مقالۀ «عیدِ فلسفه: یک روایت مدنی – آموزش مدنی در فلسفه اسلامی چه پیامی برای زمانه معاصر دارد؟» بود که به‌صورت کامل در شمارۀ ۱۵۰ مجلۀ «چشم‌اندازِ ایران» در دسترس است.

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا