انسان ایرانی و نقش آن در آیندهی جهان | رضا منصوری
رضا منصوری، سیاستگذار علم و استاد بازنشستهی دانشگاه، در کانال تلگرامی خود نوشت:
«در عشق دو رکعت است
که وضویِ آن درست نیاید
الّا به خون
در غوغای شهادت منصور، تذکره الاولیاء عطار
میشود دوباره در ایرانْ عشق به انسانیت و مدارا و رواداری دست بالا را بگیرد؟
از غوغای شهادت دیگر خبری نباشد و کسی به خاطر نمازِ عشق با خون وضو نگیرد؟
خِرَدْ همراهِ با عشق دست بالا را بگیرد و ما الگو شویم برای دنیا؛ دنیایی که در آن قدرتِ مطلق دست بالا را دارد و ما درفشِ عشقِ مطلق را در مقابلِ آن عَلَم کردهایم؟
همیاری و تعامل با جهان داشته باشیم و نقشی ایرانی بهعهده بگیریم؟
انسان ایرانی ریشه در ایران دارد
مَنِش و رفتارش ریشه در فرهنگ باستانی ایران دارد و چند هزار سال بالیده است. آیا قدر این ریشه را میدانیم؟ نکند این ریشه را بُنِهکَن کنیم؟ کشورِ بیتاریخ بیریشه است. کشوری که تاریخ خود را نداند، و ریشهء خود را نشناسد، یا از بُنبِکَند، آیندهء خود را نمیتواند بسازد؛ دیگران برایش میسازند! ایران در آستانهء امتحانی بزرگ در تاریخ است. آیا ما خواهیم توانست آیندهء خود را بسازیم؟ با چه نقشی در این جهان رنگارنگ و پر تحرک، همراه با خلاقیتی بیبدیل در علم و فناوری، در کنار یا در میان انسانهایی جهیده در ذهن و رفتار و مَنِش و تفکر؟
تفکر منجمد در تاریخ؟
به رفتار روزمرهء مدنی یا سیاسیِ انسان ایرانی، یا به مکتوبات فیلسوف ایرانی، که نگاه کنیم شاید انجماد ساختار فکری را در قرون ۶ تا ۸ ببینیم. این انسانْ با مفاهیم نوین انسان مدرن بیگانه است! کلمهء شیر را میشنود که بر مفهوم مدرن شیر آب اطلاق میشود اما آن را شیر گاو میپندارد؛ کلمهء علم را میشنود که بر «چیزی» نوین اطلاق میشود اما آن را با علم فارابی و نظامیهای اشتباه میگیرد؛ کلمهء سکولار را میشنود اما آن را با اباحهگری اشتباه میگیرد. این انسان هنوز با فرایند مدرن مفهومسازی بیگانه است! این انسان ناجهیده است!
انسان ایرانی در سردرگمی و شوک
این انسان ایرانی اما، پس از سه هزار سال، در چند دههء اخیر با شوکی معنوی روبهرو شده، ساختار ذهنیاش بههمریخته، درهمشکسته، مفاهیماش نامفهوم شده و هنوز مانده تا مفاهیمی نو جایگزیناش شود! بهنجاری نو در راه است. ترادیسیده میشود. دارد به سمت درک مُدرنیت و الزامات جهان کنونی پیشمیرود. انسان روشنفکر ایرانی هم تازه میخواهد متولد بشود، شاید! اما همین انسان ایرانی با شناخت سُنّت پرارزشاش شاید بتواند، همزمان با درک و پذیرش مدرنیت، انسانِ مدرنِ نوعی دیگر بیافریند مبتنی بر علم و خردمندی نه جهالت، عشق مطلق و نه قدرت مطلق، صلح و نه جنگ، همکاری و همیاری و نه انزوا، میشود، اما نه بدون درک علم مدرن و فراگیری روش تفکر تحلیلی و دینامیک جامعهء مدرن!
نمودهای قدرت و آزاداندیشی در تاریخ
در دوران طلایی اسلام، دوران آزاد اندیشی آل بویه و سامانیان، توانستهایم نقشی بیبدیل در خردگرایی و علم بهنمایش بگذاریم. چرا دورانی اینچنینی تکرار نشود؟ ایران اکنون در آستانهء امتحانی بزرگ در تاریخ است. آیا خواهیم توانست در بازاندیشی و آیندهنگریِ مبتنی بر تحلیل و تفکر آیندهء خود را بسازیم؟ مگر نه که ایران اولین امپراتوری جهان را تأسیس کرده
چندین امپراتوری دیگر را هم پشت سر گذاشته، چه قبل و چه بعد از اسلام، دورانی بیبدیل در آزاداندیشی و تعامل جهانی پشت سر گذاشته پس از حضیضی تاریخی در دوران قاجار، اکنون به بازیگری در منطقه تبدیل شده؛ بدون اینکه هنوز نقش سازنده به عهده بگیرد. چرا و چگونه از تاریخ خودمان و دیگر انسانهای روی زمین عبرت نگیریم و به ساختن آیندهء مطلوب نیندیشیم؟
آیندهی ایران چگونه خواهد بود یا چگونه باشد؟
ایران ما در دوران گذار به نوعی مدرنیت است که خودش خواهد ساخت. اما در این تلاش هنوز از سایهء دوران خردگریزی خود خارج نشده؛ دوران طلایی اسلام را نه در خردگرایی آل بویه که در خرد گریزی پسا-آل بویهای میپندارد. ما هنوز زبان دنیای مدرن را درک نکردهایم. ما بیدارشدگان تاریخایم پس از هشتصد سال، و حالا که سودای بازیگری داریم یا میخواهیم با ایدههایی مستقل در این دنیا زندگی کنیم، با مفاهیمی منسوخ به جنگِ چالشهای ژئوسیاسی و اجتماعی و زیست محیطی میرویم. جواب نمیدهد!
صداقت و جدیت و از جانگذشتگی البته که مفاهیمی بسیار باارزشاند اما نباید آنها را در بافتار مفاهیم و مصداقهای اجتماعی هشتصد سال پیش گنجاند! ما امروزه اقتدار ایران در منطقه و امنیت خودمان را مدیون همین ارزشها و مفاهیم مرتبط هستیم؛ بیتردید! اما کاربرد این ارزشها و مفاهیم محدود است و دارد به مرز تواناییهای خود میرسد. پس، تضمینی برای ادامه این راه و امنیت و عزت و رفاه مردم ایران در کار نیست.
ایران ما در شرایط چندگنی، و نه فقط ناهمگنی، فرهنگی است. شاید به همین دلیل حکمرانان ما توان توجه به نیازهای اساسی برای ماندگاری ایران را از خود نشان ندادهاند. نهادهای فرهنگی کنونی در این امر قاصراند. شاید بخش دفاعی بتواند امنیت کشور را در این شرایط ژئوسیاسی پیچیده مهار کند؛ و شاید همین نیاز باعث شود ایران به علم و فناوری و خردگرایی مدرن تن بدهد. اما مردم و ملت بسیار به دنبال این درک و آماده برای پذیرش و هضم آن در فرهنگ ایرانی است. ایران، بالقوه توان بسیار برای جهشی مدنی در مدتی کوتاه دارد.
الطرق الی الله تعالی بعدد انفاس الخلائق
این الگوی رفتاری انسان ایرانی هیچگاه حاکمیتِ یک طریقت و یک ایدهئولوژی را نپذیرفته. شهروندِ درجه دو خواندن و نفیِ بلدِ کسی که خارج از طریقت حاکم باشد دیگر به تاریخ سپرده شده. حکمرانی اقتدارگرا و تمامیتخواه به تاریخ پیوسته. دیگر برای دادن نان به کسی از اسلاماش و از طریقتاش نمیپرسند. انسان ایرانی مایل است، با درک و هضم مدرنیت، تکیه کند بر فرهنگ ریشهدار انسان ایرانی؛ و جامعهای بیافریند. با مدنیتی مبتنی بر طبیعت انسانی و پذیرش تنوع ایده و مَنِش که خردِ مطلق و علم مطلق را پاس میدارد، و مدنیتی فراهم آورده که بههر انسانی امکان پرورش میدهد با ملتی که به رسانههای خود اعتماد دارد که قدرت نرمَش بیمرز شده که رفتار مدنیاش الگو شده. نه اینکه مزاحمی باشد در جهان، بلکه در تعامل و همزیستی با جهان.
چگونه؟
پرسشهایی که امیدوار باشیم هر کسی با هر تجربه در هر زمینهای که پیشنهادی دارد به آن بپردازد:
آیندهء مطلوب/ ممکن چیست؟
خروج از انزوا را چگونه و با چه تمهیدی میشود تصور کرد؟
ایران چه نقشی در مدیریت جهانی میتواند به عهده بگیرد؟
تعامل جهانی و آرامش و رفاه مردم چگونه ممکن شود؟»
انتهای پیام