«عقل صورتی» داستان کودکان در حال انقراض
«مهلا لرزمانی»، انصاف نیوز: در این روزها که بسیاری از تئاتر های کودکان، سطحی و با هدف تاثیرگذاری لحظه ای بر مخاطب هستند، تماشای تئاتری که به موضوعات عمیق کودکان میپردازد و دارای بافت حرفهای و حساب شده ای است، باعث امیدواری است. نمایش «عقل صورتی» به کارگردانی«مهدی فرشیدی سپهر»
از 15 فروردین 96 همه روزه، ساعت پنج و نیم عصر در کانون پرورش فکری پارک لاله روی صحنه میرود. به همین منظور گفت و گویی داشته ایم با کارگران این کار:
انصاف نیوز: از دغدغه تان برای ساخت این تئاتربفرمایید.
مهدی فرشیدی سپهر: ما این نمایش رو اینطور معرفی میکنیم که: این نمایش راجع به نوع منقرضشدهای از بچهها و انسانهاست که بجای پز دادن در مورد بنز، کلفت کردن بازو، بجای گل زدن بیشتر و دانستن اسم فوتبالیستهای خارجی، به درون عالم نگاه میکنند. در جهان کمپینهایی وجود دارند که از انقراض پلنگ و گوزن جلوگیری میکنند ولی هیچکس از انقراض بچههایی که میتوانند به درون نگاه کنند جلوگیری نمیکند. سابقاً آقای کیومرث پوراحمد یا مرحوم صمد بهرنگی و داستانهایی مثل قصههای مجید داستانهایی داشتند که در مورد بچههای درونگرا بود ولی الآن اغلب بچههای ما میخواهند که کلاس تر باشند میخواهند که شبیه خارجیها باشند و این برای من خبر بدی هست. به این سبب ما عقل صورتی را طراحی کردیم تا راجع به خردورزی و خودآگاهی به خانوادهها و بچههاهشدار بدهیم.
با توجه به این موضوع که بچهها به همراه بزرگترهایشان به تماشای این نمایش میآیند، مخاطب را چطور در نظر گرفتید؟
ما نوشتیم نمایشی برای کودکان و نوجوانانی که توان خواندن و نوشتن دارند و هر انسانی که میخواهد به قهرمان درونش سری بزند. در این نمایش ما 25 بازیگر حرفهای داریم، از بچهی پنج و نیم ساله تا زن چهل پنجاهساله! و شما دیدید که تقریباً فشردهای از جامعه را میبینید، مادر، بچه و …در آن حضور دارند. واکنش خانواده هاله تئاتر ما را که روی دیوارنوشتهاند میتوانید دستخطهای پیشرفتهی بزرگترها و دستخطهای بدوی بچه هارا ببینید که چطور در کنار هم به تماشای این تئاتر نشستند.
راجع به شخصیت معلم پرورشی و جایگاهش در قصهی آدمها توضیح بدید.
من این نمایش را یک نمایش فارسیگو میدانم. من به کشورهای مختلفی تئاتر میبرم… تابهحال به ده یازده کشور تئاتر بردهام.ولی این نمایش را فقط برای ایران ساختم و نه کشور دیگری. چون اساساً به چیزی میپردازد که فارسیگویان با آن درگیرند. آقای چهل چهرگانی یا معلم پرورشی برای من یک مثال است، یک پیشنهاد از ذهن هنرمندها برای جامعه. روزهای زیادی صبحها معلمهای پرورشی به تماشای این تئاتر میآیند و آنها اصلاً شبیه چهل چهرگانی نیستند. این فاصلهای که بین حقیقت جاری و چهل چهرگانی قصهی ما است یک شوک ایجاد میکند و معلم پرورشی یادش میآید که غیر از پرداختن به سرود و حقوق و قوانین آموزشوپرورش، قواعد انسانی بزرگتری هم وجود دارد که یادش رفته است.
با توجه به هماهنگی بسیار خوبی که در کار شاهد بودیم، چقدر تمرین داشتید؟ و از تجربهی کار با کودک بگویید.
من 37 سالهام و از بیستسالگی برای کودکان کار میکنم. برای باقی عمرم هم همین برنامه رادارم چراکه کودکان رسانه کم دارند. مثلاً تئاتر شهر، ایرانشهر و…راجع به مسائل بزرگسالان حرف میزنند، خیانت، عشق، گل، نور…ولی بچهها رسانه کم دارند. دانشمندان کمی برای بچهها کار میکنند. اغلب آنهایی که غم نان دارند، چون از طریق بچهها میتوانند پول بیشتری دربیاورند، برای بچهها کار میکنند؛ بنابراین، من 17 سال است که با دغدغهی جامعه گردانی و نه با دغدغهی شاد کردن مردم، برای کودکان کار میکنند.
هماهنگیای که به آن شاره کردید بخش کمی از آن به من مربوط است و مابقی آن برمیگردد به گروه درجهیکی که دارم. مردم فکر میکنند که کار را کارگردان انجام میدهد درصورتیکه یک گروه وفادار و معتقد به کاری که انجام میدهیم دارم که دیگر لازم نیست بخشان تذکر بدهیم که کفشت را بردار، یا چیزی را بردار و…خودش کارش را انجام میدهد.
و حالا درباره اینکه چرا گروه پرجمعیتی را تنظیم کردم، صنف ما در حال اضمحلال است؛ یعنی از بین رفتن به لحاظ هنری…شما نگاه کنید به سی سال قبل و به تولیدات هنری درزمینهٔ کودک. ما در حال پسرفت هستیم، تلویزیون به این پسرفت دامن زده است. اگر مدیران صداوسیما این گزارش را در انصاف نیوز میخوانند، از آنها خواهش میکنم که اوضاع فرهنگی تولیدات هنری کودکان را نجات بدهند. نصف نقشهای ما اگر قرار بود که بر اساس آن اضمحلال و در صنف ما پیش برود باید سایه و صدا میگذاشتیم. چون معمولاً برای اینکه پولی پرداخت نکنند یکمشت مقوا بهعنوان هنری قرار میدهند. تکتک این بازیگرها، مثلاً امیرحسین انصافی که یک دقیقه بازی مصطلح دارد بازیگر حرفهای تئاتر است و من از او خواستم که این نقش را بازی کند برای اینکه از مقوا و ماسکها برای سرهمبندی استفاده نکنم. این گروه حرفهای هستند و خودشان را مدیریت کردند
چرا این سالن را برای نمایش انتخاب کردید؟
خب من همدلم میخواهد که در سالن ایرانشهر یا تالار حافظ اجرا بروم اما آنها به دنبال گروهها و افراد معروفاند و من اینجا را انتخاب کردم چون اولا که اینجا موضوع من را درک میکند و دوما که اسم آن رویش است: کانون پرورش فکر؛ و من همهی هدفم از زندگی همین است، اینکه پرورش بدهم اندیشهی خودم و همزبانها و غیر هم زبانهایم را.
ولی علاقه دارید که بستری باشد که در سالنهای بزرگتر و شناختهشدهتر نمایش بدهید؟
ما بهزودی این کار را به جشنواره فجر میفرستیم. حتماً که دوست داریم. من دلم میخواهد که شبکه یک هر شب یکی از اینها پخش کند. نه چون من ساختم، خودتان دیدید که این موضوع به درد مردم میخورد. همهی بچههایی که به خاطر گل زدن یک گروه در بوندس لیگا هورا میکشند، باید برای نیما یوشیج هورا بکشند. همهی این بچههایی که برای گل زدن یک گروه در دربی فریاد میکشند فریادهایشان به هدر میرود، آنها باید این فریادها را برای دوستشان بکشند که داستانش در منطقه اول شده است. اگر الآن جامعه وارونه است مقصرینی دارد و ما باید روی این موضوعات کارکنیم که این بچهها جیغشان را برای گل زدن یک ایتالیایی به یک فرانسوی نکشند، برای جامعهی خودشان جیغ بکشند
اگر میخواهید چیزی اضافه کنید بفرمایید:
از جامعه گردانها، هنرمندها، سیاستمدارها، مامانها، معلمها و بچهها که خودشان جامعه گردانهای آینده هستند، میخواهم که عقل صورتی را ببینند و بدانند که این تبلیغی برای به دست آوردن پول نیست، بلکه برای شنیدن رازهایی است که مدتی است در رسانههای دیگر بیان نمیشود.
انتهای پیام