خطر دو قطبیهای «سفید و سیاه»
«سمانه جعفرزاده» روزنامه نگار در یادداشتی با عنوان «خطر دو قطبیهای «سفید و سیاه»» که در اختیار انصاف نیوز قرار داده است، نوشت:
فضای انتخاباتی دوازدهمین دوره ریاست جمهوری در ایران نشان میدهد این فضا پس از گذشت 8 سال از فضای به شدت دو قطبی شده و بداخلاق دو دوره قبل، همچنان آبستن مهم ترین اتفاقات حیات سیاسی ایران می تواند به شمار رود که در نوع خود قابل بررسی است.
در این دوره همگان شاهد انواعی از بداخلاقی های سیاسی و انتخاباتی بودند. از تهمتها و دروغ گوییها تا مناظرههای بیپروایی که برای مردم ایران می رود تا این روند عادی سازی شود. اگر چه نقطه عطف خلق چنین فضایی متاثر از مناظره رودرروی دو کاندیدای سال 88 بود اما چون بسیاری از ابهامات و اتهامات زده شده به اشخاص حقیقی و حقوقی مورد پیگرد بی طرفانه نهادهای نظارتی واقع نشد در این دوره که فضای دو قطبی بداخلاقی پیرامون ماندن یا نماندن «دولت روحانی» نیز شکل گرفته است را هم از سوی کاندیداها و هم از سوی هوادارن آنان مشاهده کریم.
اما برخی ممکن است این سوال برایشان مطرح شود که آیا اساسا فضای انتخاباتی در ایران می بایست چنین باشد؟ یعنی در هر دوره آیا این فضا باید متاثر از سیل و هجمه علیه یک عده یا گروهی سیاسی که دارای پایگاهی در میان جامعه نیز هست باشد؟ اگر چه برخی نهادهای قدرت نتوانستهاند آن طور که برایشان مفهوم استقلال در عرصه انتخابات تعریف شده است را فی الواقع حفظ کنند و به طرق مستقیم و غیر مستقیم تاثیرات مهمی بر جلب آرای مردم و سوق دادن آنها به سمت و سوی کاندیدای خاصی را در دستور کار داشته اند اما وجود فضای به شدت ایزوله شده در طی یک مدت زمان کوتاهی که حتی در این مدت بسیاری از نامها و سوابق کاندیداها نیز بعضا برای خیل عظیمی از مردم ناشناخته است و به یکباره این شناخت بایستی حاصل شود، موجی از بداخلاقیها و تهمتها را برای جلب آرا فراهم میکند که این امر میتواند از دو سو قابل تامل باشد:
نخست اینکه پس از قطع حیات طبیعی و غیرطبیعی بزرگان جریانات سیاسی و گروهی در ایران بعد از انقلاب از جمله حبیب الله عسگراولادی، آیت الله مهدوی کنی و سپس آیت الله هاشمی رفسنجانی که هر کدام وزنه مهمی در میان گروههای سیاسی بودهاند و همچنین از سویی در خفا نگه داشتن افرادی نظیر سیدمحمد خاتمی که به عنوان رهبر جریان اصلاح طلبی به شمار می رود، طیفی از جریانات و گروههای سیاسی در عرصه انتخاباتها فعال شدهاند که کمتر شناخته شدهتر و به تعبیری دارای شناسنامه نامشخصتری هستند. این طیف که نشان دادند حتی به میثاق های جمعی میان خودشان نیز پایبند نبودهاند لذا پشتوانهی کار جمعی را با خود همراه ندارند و از سویی فقدان بزرگان و ریش سفیدان این جریانات نیز به خوبی نشان میدهد که خلق فضاهای دو قطبی شده و بداخلاق کنونی چه اندازه میتواند متاثر از این موارد باشد.
دوم اینکه به نظر می رسد سکوت دستگاههای نظارتی و قضایی در برابر سیل تهمت زنیها و دروغ پردازیها از سوی جریانات نوپای سیاسی نسبت به یکدیگر تا اندازهی زیادی میتواند ابهامات موجود را بیافزاید. اگر عرصهی سیاست در ایران زمانی عرصهی مصلحت سنجیها بوده است اما در حال حاضر با وجود شبکههای اجتماعی که میتواند نقل و مضمونی را درست یا نادرست در نسخههای میلیونی قابل انتشار کند باید جای خود را به شفافیت بدهد. پاسخ گویی به چنین ابهاماتی و البته به طور مستقلانه و بیطرفانه قادر است بسیاری از این ابهامات را کاهش دهد.
اما اگر چنین فضای مبهم و به دور از اخلاق و درکی از عقلانیت ادامه یابد چه خواهد شد؟ چنانچه سوالات و ابهاماتی که اینک پس از مناظرهها بر ذهن و فکر جامعهی ایرانی به جا مانده حل نخواهد شد همانگونه که در مناظرهی رودرروی دو کاندیدای سال 88 هم حل نشد چه پیامدهایی را برای مردم به دنبال خواهد داشت؟
شاید اولین پیامد آن کاهش سریع و غیرقابل جبران اعتماد مردم به نهادهای حکومتی و دولتی باشد. اینکه کسانی بخواهند هر حرف نادرستی را در تریبونهای رسمی بیان کنند و تکلیف آنها مشخص نشود علاوه بر کاهش اعتماد میتواند انشقاق و دو قطبیهای خطرناکی از جمله فقیر در برابر غنی، دولت در برابر مردم، مذهبی در برابر غیرمذهبی، اصلاح طلب در برابر اصولگرا را موجب شود.
دو قطبیهایی که نهایتا بر ذهنیتهای سفید و سیاه دامن خواهد زد. اینکه هر که مخالف ما بود و در برابر ما مطرود است و فقط این ما هستیم که دانای کل هستیم، میتواند بر تعمیق این فضای سفید و سیاه دامن بزند و صد البته هر چه هم بگذرد این بذر کینه و نفرت نسبت به ایرانی در برابر ایرانی را منجر خواهد شد. اگر از سوی همگی این اصل پذیرفته شود که همهی ما ایرانی هستیم اما ممکن است از نظر عقیدتی سیاسی سلیقهای و اندیشهای در عین اشتراکاتی چون دین و وطن و هم نوع، با یکدیگر متفاوتیم و این تفاوتها نسبت به محیط پیرامون را در عرصههایی نظیر انتخابات برجسته کنیم تا اینکه سیلی از تهمتها و انگ چسبانیها و خلاف گوییها را نسبت به یکدیگر حواله کنیم میتوان به آینده حیات سیاسی ایران خوشبین بود. البته فراهم آمدن چنین فضایی نیاز به ابزارهایی است که میتواند در سایهی باورمندی به مواردی همچون نهادمندی احزاب و جریانات سیاسی شناسنامهدار، فضای شفاف اطلاع رسانی و وجود نهادهای نظارتی مستقل و بیطرف محقق شود.
انتهای پیام
مطالب و تیتر های دیگر سایت انصاف رو ببینید
شما خودتون استاد قطبی سازی اونم از نوع دوم هستید
مثلا : این جمعه مثل ۲ خرداد ۷۶ یا ۳ تیر ۸۴؟
بخاطر زندگی فرزندانمان
بخاطر باقی مانده روزهای زندگی خودمان
و بخاطر اینکه شما مهمتر و برتر از ما نیستید
و چون مردم مهم اند
به روحانی رای می دهم ، نه هر که شما خودی ها بخواهید
دو قطبی شده وشما باعث شدین. ولی سید قطب مثبت و مارمولک قطب منفی
آخر هفته روحانی رفته
علی برکت الله
کسانی باعث و بانی این دو قطبی هستند که جامعه ایران را به خودی و غیرخودی یا به تعبیر علم الهدا در تجمع 9 دی به حزب الله و حزب الشیطان تقسیم بندی کردند ، اگر نبود نجابت ذاتی مردم ایران ، این تقسیم بندی چنان نفرتی میپراکند که نه از تاک نشان میماند و نه از تاک نشان !