انسان جنگ زده و دوالیتههای وجودی
«عباس نعیمی جورشری» جامعه شناس و عضو بخش تحلیلی انصاف نیوز در یادداشتی با عنوان «انسان جنگ زده و دوالیتههای وجودی» نوشت:
جنگ، جامعه شناسی تضاد است و انسان جنگ زده محصول ارتباط در عالی ترین سطح تضاد با دلالتهای وجودی. ارتباط انسانها دستخوش التهاب میشود. ترس و تهدید چشم انداز هستند. ذهن انسان جنگ زده یک ذهن مشوش است. ذهنی آکنده از مباداها. گلوله و موشک و تانک بیش از هرچیز «فهم» آدمی را نشانه میروند. فهم فرد در مواجهه با خشونت سیستماتیک وارد مرحله ای نو از ادراک می شود. ادراکی که خود آبستن اراده است. آبستن تلاش برای زنده ماندن. توگویی این ادراک خود افسونی است نو بر مضامین عرفی شده. مضامین به شکلی بیتاب از دهان یک مرد فریاد می شود. از دهان یک زن شیون می گردد. از چشمهای یک دختربچه در کالبد اشک متولد می شود و در بغض غرورمند پسربچه ای فوران می کند.
جنگ نه تنها جهان واقعی را از افسون لذت تهی میکند بلکه به طرزی پاردوکسیکال جهان ذهن را افسون مینماید. افسونی که در نمایش مرگ رخ می دهد. نزدیکان یکایک فرو می افتند. همچون درختانی بر خاک.
این است که اراده به زیستن در تنگنای تسلیم مرگ تقلا می کند. زندگی و مرگ هر روز، هر ساعت، هر لحظه دوشادوش هم شهر را قدم می زنند. وحشتی که از دیوار بالا می رود گاه در حضور مقاومت فرو می افتد. تقلایی شگفت.
انسان در جنگ به یک خویشتن دیگر دست میابد. خویشتنی رها از مصرف. فارغ از انتخاب و دور از لذت. فارغ از تعمیم های زبانی و دنیای کلمه. کلمات جور دیگر فرا می رسند. گفتگویی در کار نیست لکن هر سکوتی در آن حین ترجمان گفتگویی درونی است.
انسان جنگ زده یک تجسم است که می خواهد بنا شود. بروز بیابد. تعمیم بدهد خود را به قلمرو وجود. عرصه معرفت شناسی جنگ همانا عرصه ای فراخ است که خود منجلابی از وحشت و خشونت و تردید را نمایش می دهد. رها شدن به واقع رها شدنی از این منجلاب است که بیش از هرچیز به تولد می ماند. به زایش واقعیت از دل واقعیت.
دوالیته جنگ همانا دوالیته زندگی و مرگ است. دوالیته تلاش و تسلیم؛ اراده و جبر؛ تداوم و اتمام. دوالیته واقعیت علیه واقعیت. انسان جنگ زده خود موزه ای است از این دوالیتهها.
انتهای پیام