چرخش هرمنوتیکی در الهیات مدرن
محمد مجتهد شبستری: امروز مرز بین ادیان و الهیاتهای گوناگون فرو ریخته و مثل گذشته نمیتوان با قاطعیت مرز بین ادیان و همچنین مرزهای دروندینی و بیروندینی را از هم تمییز داد. درنتیجه میتوانیم از یک الهیات به الهیاتی دیگر پل بزنیم. الهیات مدرن مسیحی تفاوت مهمی که با الهیات سنتی مسیحی دارد بحث تعریف خدا است. در الهیات مدرن سؤالهایی مثل «خدا چیست» یا «خدا کیست» مطرح نیست و به جای آن میپرسد، «خدا چه کرده؟ چه میکند؟ و چه خواهد کرد؟»
*****
روزنامه ی شرق: به مناسبت روز جهانی فلسفه و با تأخیری یکماهه نسبت به روز مصوب آن از سوی سازمان یونسکو در تقویم، عصر روز پنجشنبه هفته گذشته سمیناری با عنوان «هرمنوتیک و فلسفه تحلیلی در ایران» با حضور علاقهمندانی از این دو طیف در مؤسسه پرسش برگزار شد. عنوان سخنرانی محمد مجتهدشبستری در این سمینار«چرخش هرمنوتیکی در الهیات مدرن» بود. شبستری در مورد تحولات تاریخی شکلگرفته در مفهوم وحی در الهیات مسیحی صحبت کرد و پروژه خود را در ایران پیگیری این تحول در الهیات اسلامی عنوان کرد و در پایان هم گلایهای نسبت به در غربت قرارگرفتن و از معقولیتانداختن الهیات مدرن در جامعه ایران کرد؛ هم از سوی مدعیان دین و هم از سوی کسانی که با الهیات میانهای ندارند درحالیکه به گمان او روشنفکری دینی هنوز هم حرفهای شنیدنی زیادی دارد.
****
محمد مجتهدشبستری:
ابتدا باید چند مقدمه ذکر کنم تا به بحث اصلی برسم. مقدمه اول: واژه Offenbarung که بهعنوان واژه وحی در الهیات مسیحی به کار میرود در فارسی تقریبا به معنای آشکارشدن است. این کلمه در فارسی به وحی ترجمه میشود که غلط است، وحی معنایی دارد و Offenba rung معنایی دیگر. در الهیات مسیحی خداوند به منظور تطهیر و نجات انسان آشکار میشود ولی در الهیات سنتی اسلامی و همچنین در قرآن به معنای اشاره شتابناک پنهان است.
مقدمه دوم: در الهیات مسیحی مدرن، برخلاف بحثهای الهیات سنتی جهان یک فیگور (امری تجسمیافته و شکلگرفته) نیست تا درصدد بربیایند آن را به چیزی نسبت دهند یا علت آن را روشن کنند. جهانبینیهایی مثل مارکسیسم، پوزیتیویسم و ایدهآلیسم جهان را بهعنوان یک فیگور و سپس بحثهای مربوط به آن را مطرح میکنند. در الهیات مدرن مسیحی بحثها بیشتر ضدمتافیزیکی است نه متافیزیکی. از اصطلاحات متافیزیکی چیزی در آن نمیبینید. وقتی در مورد الهیات مدرن از شما میپرسند، نمیپرسند جهان متافیزیکی شما چیست؟
مقدمه سوم: در الهیات مسیحی وقتی از ایمان یا وحی صحبت میشود به معنای گزارههای مشخص و معین و مطابق واقع نیست، بلکه نوعی جهتگیری و رویکرد است و جهت این رویکرد آنگونه که در بحثم نشان خواهم داد امروز تغییر کرده است. این رویکرد ماهیت هرمنوتیکی و تأویلی دارد. بنابراین ایمان تصویری از واقعیت نیست و الهیات مدرن مسیحی هم تصویری از واقعیت نیست بلکه سخنگفتن مسئولانه از این جهتگیری و رویکرد تفسیری است که قابلیت گفتوگو و بحث عقلانی داشته باشد.
مقدمه چهارم: امروز مرز بین ادیان و الهیاتهای گوناگون فرو ریخته و مثل گذشته نمیتوان با قاطعیت مرز بین ادیان و همچنین مرزهای دروندینی و بیروندینی را از هم تمییز داد. درنتیجه میتوانیم از یک الهیات به الهیاتی دیگر پل بزنیم. الهیات مدرن مسیحی تفاوت مهمی که با الهیات سنتی مسیحی دارد بحث تعریف خدا است. در الهیات مدرن سؤالهایی مثل «خدا چیست» یا «خدا کیست» مطرح نیست و به جای آن میپرسد، «خدا چه کرده؟ چه میکند؟ و چه خواهد کرد؟» در کتابهای متألهان مدرن مسیحی شاید چند دلیل هم برای اثبات وجود خدا ببینید اما این بحث به هیچوجه مهم نیست بلکه سخن از یک سلسله افعال است که در زیستن با آنها مواجه میشویم. الهیات حکایت این افعال از یک زبان قابل دفاع است. در الهیات مدرن گفته میشود کسی هست که با انسان کار دارد. آن کس را میتوانیم خدا بنامیم. یا چیزی از جایی میآید. عرفان اسلامی هم شبیه این گزاره را دارد و میگویند سخنی یا معرفتی از جایی میآید که نمیدانم کجاست. به گفته پل ریکور مهمترین عنصر روایت این است که سخن از کسی است که آن کس چنین کرد و چنان میکند. بهاینترتیب در الهیات مدرن از خدای فیلسوفان خبری نیست. در الهیات سنتی از زمانی به بعد با زبان فلسفه از خدا حرف زدهاند و خدا را علتالعلل مینامند. در الهیات مدرن مسیحی از خدا بهعنوان علتالعلل خبری نیست. الاه کنار رفته و الوهیت آمده.
همه این تحولات الهیات مدرن در مفهوم وحی یا Offenbarung سرریز کرده و چرخشی هرمنوتیکی اتفاق افتاده است. روند این تحول به اینگونه است: در بدو پیدایش عناصر کلام و الهیات مسیحی تلقی این بود که وحی یک سلسله اطلاعات است که از خدا به انسان داده میشود و گزارههایی مطابق با واقع است. در مرحله دوم گفتند وحی مجموعهای از اطلاعات نیست که خدا در اختیار انسان قرار دهد بلکه آشکارشدن خدا بر انسان و نفس این آشکارشدن است؛ گزاره نیست بلکه حادثه است. وقتی این حادثه اتفاق میافتد نتیجهاش این میشود که من و شما دگرگون میشویم و تولد جدید مییابیم و هستی ما تغییر میکند. پس وحی آشکارشدن خدا در روند تاریخ است و مثل عیسی در کلیسا حضور دارد و امری مستمر است. تحول سوم که مورد توجه من است این بود که منظور از وحی یا Offenbarung حادثه نیست بلکه بر اثر آن شناختی برای انسان پدید میآید و انسان از آن به وحی تأویل میکند. وحی در این معنا نوعی تفسیر است. این سخن در الهیات مدرن وحی را از بسیاری از اشکالات فلسفی خلاص کرد و هماکنون مؤثرترین بیان از مفهوم وحی است. در این مرحله چرخش هرمنوتیکی اتفاق میافتد و وحی معنایی تفسیری پیدا میکند. وحی از این پس در الهیات مدرن مسیحی تفسیر است و نه اخباری از واقعیات.
تلقیهای قدیمی از وحی تا حد زیادی بیانی دفاعی بود. مسیحیان قصد داشتند بگویند دین ما حق است و از طریق ظهور عیسی اطلاعاتی به ما داده شده که در اختیار کس دیگری نیست و همه باید به دین ما روی بیاورند. حرفشان این بود که هم طریق حصول این اطلاعات و هم محتوای آنها فوقطبیعی است یعنی مربوط است به یک سلسله موجودات و قلمروهایی از هستی که فوققلمرو طبیعت است. ایمان هم عبارت بود از پذیرفتن این اطلاعات فوقطبیعی. پس در الهیات سنتی وحی بر ایمان مقدم بود. میبایست وحی اتفاق بیفتد تا ایمان به وجود بیاید و ایمان متأخر از وحی بود. سپس مطرح شد که این بحثها در کتاب مقدس آمده و آیا الفاظ هم از طرف خداست یا فقط محتوای کتاب مقدس از جانب خداست و خدا به فرشتگان این محتواها را دیکته کرده است؟ بالاخره متوجه شدند که واقعا برخی سؤالها قابل جوابدادن نیست، چراکه مثلا این مشکل وجود داشت که وقتی دانش و محتوا را فوقطبیعی میدانید و آن را قابلوصول برای انسان نمیدانید، چگونه انسان میتواند چیزی را بفهمد که پایههای فهم آن را ندارد. این سؤال پاسخ نداشت. تلاش کردند راهحلی پیدا کنند و گفتند مافوقطبیعی است اما به شکلی گفته شده که انسانها بفهمند ولی محتوای آن فوقطبیعی است. کلا هیچ علم کلامی بدون ارتباط با حفظ قدرت و خلافت شکل نگرفته است. در اسلام هم کلام و فقه اسلامی بیش از همه حوزهها سیاسی است.
یکی از متألهان مسیحی اشکال عمدهای را مطرح کرد: اگر ادعا میشود که خداوند خود را آشکار کرده است ابتدا باید وجود خدا محرز و اثبات شده باشد تا سپس بتوانیم بگوییم حرف زده و خودش را آشکار کرده است. اما آیا مقدمه اول حاصل است؟ امروز مسئله خدا بیشتر یک مسئله ایمانی است. نهایتا معقول است که کسی بگوید من در جستوجوی معنای معناها هستم و اسمش را خدا میگذارم. معقول است که به قول کییرکگور بگوید من به سمت مبدأیی که اسمش را خدا میگذارم پرش میکنم. امروز خدا بیشتر مسئلهای جهشکردنی است. خدا به این معنا با آن خدایی که او را به تصویر بکشیم و صفاتی به او نسبت دهیم تفاوت دارد.
کارل رانر متأله کاتولیک که در تدوین واتیکان ٢ در دهه ١٩٦٠ فعال بود و کلیسای کاتولیک را از بسیاری مطالب نامعقول نجات داد و نیز ولفهارت پاننبرگ در عالم پروتستان دراینباره پیشقدم بودهاند. آنها معتقد بودند گاهی تجربههایی به انسان دست میدهد و انسان، شناختی از خدا پیدا میکند نه اینکه برای شناخت خدا برهان ارائه دهند. این شناخت بهگونهای است که وقتی میخواهند آن را بیان کنند، میگویند خدا با ما سخن میگوید. بیان یک بیان تفسیری است. تفسیر و تأویلی که در کنار هر تجربهای است. این تجربهای دینی است که گویا خدا سخن میگوید، این معنی وحی است. اگر عیسی سخن گفته برای حواریون از طریق این سنت پیامی به ما میرسد که گویی سخن خداست. کارل رانر حرفی را میگوید که برخی عرفای ما هم میگویند: هر انسانی در درون خود یک شناخت مبهم از خدا دارد (ابنعربی، جلالالدین رومی و مرحوم طباطبایی هم همین حرف را میگفتند) گاهی این شناخت که در درون است متبلور میشود و از طریق برخورد با نمادهایی آشکار میشود. پل ریکور هم در بحث هرمنوتیک اگزیستانسیالیستیاش میگوید وقتی انسان خود را طرح میکند در خلأ این کار را انجام نمیدهد و در ارتباط با یک سلسله نمادها و نمادها که در خارج است خود را طرح میکند. در اینجا او یک گام از هایدگر جلوتر میرود. این تجربه گاهی بروز میکند و از طریق برخورد با نهادهایی فوران میکند، مثلا در برخورد با الهیات تاریخی پانن برگ، یا در برخورد با الهیات فرهنگ تیلیش این تجربه پیدا میشود که در آن فرد اگر بخواهد آن را تأویل کند، میگوید خدا با من سخن میگوید. این آخرین مرحلهای است که الهیات مدرن چرخش مدرن را انجام داده و فعلا در میان تئوریهای گوناگون درباره وحی از همه قابلقبولتر به نظر میآید. من نیز به نوبه خود دنبال همین چرخش هستم.
انتهای پیام