«پناهگاه خود را از دست دادهایم»
«محمدجواد غلامرضا کاشی» استاد دانشگاه علامه در یادداشتی تلگرامی با عنوان «پناهگاه خود را از دست دادهایم» نوشت:
معماری ساختمانهای شهری به گمانم تا حد زیادی ساختار شخصیت ما را بیان میکند. در خیابانها و کوچههای شهر که قدم میزنید، ساختمانهای رنگ و وارنگ، با قد و نماهای گوناگون پیش رویمان صف کشیدهاند. هر کدام ساز متفاوتی با دیگری میزند. این تفاوتها، گاهی وسوسه انگیرند. دوست دارید مثل یک روح نامرئی، از تک تک پنجرهها وارد شوید و پشت این نماهای متفاوت، ساختار داخلی این خانهها را هم ببینید.
من همیشه با خیال ورود به یک دنیای تازه وارد ساختمانهای تازه ساز شدهام. اما تقریباً همیشه یکه خوردهام از دیدن اینکه تقریباً همه جا ساختار داخلی خانهها از یک کلیشه همه جا شایع تبعیت میکند. درون همه خانهها مثل هم است. اما نمای بیرونی به دروغ وسوسه ورود به دنیایی متفاوت و منحصر به فرد را القا میکند. دست کم برای من دیگر، نمای ساختمانهای شهر، وسوسهگر نیست. من منتظر هیچ اتفاق تازهای در درون این ساختمانها نیستم. یکی دو اتاق و آشپزخانه و سرویس بهداشتی و … دیگر هیچ. هیچ رازی در میان نیست.
مقایسه میکنم با خانههای قدیم که نمای وسوسهگری ندارند اما ساختار درونی بنا، پیچیده و پر رمز و راز است.
آدمهای این روزگار نسبتی دارند با این ساختمانها. لباسها و طرز سخن گفتن و القاب و موقعیتها، همه در جهت تولید تمایز عمل میکنند. هر کس به نحوی در صدد عرضه نمایی از خود است که او را به کلی از دیگران متمایز میکند. اما من دیگر به ندرت ممکن است وسوسه شوم به درون افراد سر بزنم. همه کم و بیش ترکیبی کلیشهای شدهاند از یکی دو اتاق خواب و پذیرایی و سرویس بهداشتی و…. آدمها در بیرون در جستجوی تمایزند و در درون تکرار و تکرار و تکرار یکدیگر.
باید از همین نماهای جویای تمایز لذت برد. اگر خطر کنید و به داخل و درونه آدمها بروید، خودتان را عیناً در وجود دیگری ملاقات میکنید. ملاقات خود در دیگری و ملاقات دیگری در خود، روزگاری از انسانیت به معنای عام آن خبر میداد و شوق آور بود. امروز اما، ملاقات خود در دیگری، از اوج انحطاط زندگی خبر میدهد. همه مثل هماند نه به این خاطر که یک گوهر قدسی مشابه دارند، بلکه به این جهت که همه کلیشه یکدیگرند.
جهان سرمایه داری ماشین مولد چنین تولیداتی است. اما من از نقش دین میپرسم. کارکرد دین علی الاصول باید به عکس این وضعیت باشد. کارکرد بنیادی و اولی دین، تولید تمایز درونی در حین تشابه در نمای بیرونی است. قرار است مومنان اگرچه در مناسک جمعی دین و در بسیاری از شعائر مثل هم ظاهر میشوند، در درون قرار است دنیاهای متمایز داشته باشند. جهانهایی باشند پر از اسرار رویت ناپذیر. خط منحصر به فردی باشند برای ارتباط با یک منبع قدسی.
جالب توجه است که نه تنها در جامعه امروزی ما، دین چنین نقشی بر عهده ندارد، بلکه ماشین دنیای سرمایه داری را هزاران برابر برای تولید آدمیانی با درونههای کلیشه قدرتمندتر کرده است. گاهی وضعیت ما خیلی غیر قابل تحملتر از آن چیزی است که به سرمایهداری نسبت میدهند. شما فراوان و فراوان میبینید آدمیانی که هم در نماهای بیرونی کلیشهاند هم در نماهای درونی. درون آدمها همان است که در بیرون میبینید، و بیرون آدمها همان است که در نسخههای شایع دیگر مشاهده میکنید.
وضع چنان غیر قابل تحمل است که گاهی همان دروغ جامعه مدرن را یک پناهگاه مییابید. بگذار نماهای بیرونی به دروغ وسوسهگر باشند، دست کم به طور موقت کمی احساس زندگی به تو میدهند. از سنت و دین به ظواهر فریبنده مدرن پناه آوردن تحفهای است واقعاً. پیشترها از ملال ناشی از زندگی مدرن، این فرصت را داشتیم که به دنیای پر معنای دین پناه ببریم.
دین امروز در جامعه ایرانی، یک سوخت موثر برای ماشین دنیای سرمایه داری است. این ماشین البته با این سوخت، خیلی خوب کار نمیکند. محصولات خوب دنیای جدید را تولید نمیکند، اما همین که دین را به سوخت یک ماشین تبدیل کرده به خود میبالد.
دنیای جدید دنیایی است پر از جاذبه و رنگ و خلاقیت، و شوق جستجوی فرداهای متفاوت. دنیای خطی و بی بازگشت به سمت دورترها. اما فاقد پناهگاه است. دنیای حرکت به سمت افقهای دور است، اما منزلگاهی برای نشستن و درنگ باقی نمیگذارد. در این ترکیب ناسازگار و عجیبی که ما ساختهایم، دنیای جدید به دور خود میگردد و در این چرخش بی معنا، ما پناهگاه خود را هم از دست دادهایم.
انتهای پیام