خرید تور تابستان

هیچ گزارشی بی طرف نیست | لوییس والاس

«لوييس والاس» یادداشتی با عنوان «هیچ گزارشی بی طرف نیست» در «كوييل» (دوماهنامه انجمن روزنامه‌نگاران حرفه‌اي آمريكا) نوشته است که با ترجمه‌ی سعيد اركان‌زاده‌يزدي در روزنامه‌ی شرق منتشر شده و متن آن به همراه دو متن مرتبط دیگر در پی می‌آید:

هر كسي داستان زندگي خود را دارد. وقتي من يك روزنامه‌نگار شدم، بيشتر داستان زندگي‌ام را پشت سرم قايم كردم: به عنوان نانوا، پيشخدمت بار و فروشنده، كارگري كرده بودم. خيلي از دوستانم آدم‌هايي خلاف و آنارشيست بودند. بيشتر كساني كه دور و اطرافم بودند حداقل يك بار ترك تحصيل كرده بودند. من در آنا آربور در ايالت ميشيگان بزرگ شدم، اما وقتي ١٧ ساله بودم خانه را ترك كردم، وسط جاده‌ها سوار ماشين‌هاي غريبه شدم و سراسر كشور را گشتم و به گذشته‌ام پشت پا زدم. من از سياست ليبرالي خوشم نمي‌آيد،‌ تقريبا به همان اندازه كه از میهماني‌هاي احمقانه پر از آدم شنگول و ملنگ خوشم نمي‌آيد.

اما وقتي كه پنج سال پيش يك روزنامه‌نگار تمام‌وقت شدم، درباره اينكه دوستانم در زندان هستند يا توي كارهاي خلاف‌اند صحبت نكردم؛ گاهي درباره مدركم از دانشگاه نورث‌وسترن صحبت مي‌كردم و اينكه پدر و مادرم چه ‌كاره هستند (وكيل و استاد دانشگاه). اين كار تا حدي به اين خاطر بود كه تشويق شده بودم عاري از هر داستان يا كاري باشم كه ممكن بود سوگيري‌اي از طرف من را نشان بدهد و من طوري درباره فعالان حوزه‌هاي خبري‌ام از بيرون از گود صحبت مي‌كردم كه به نظر مي‌رسيد عاري از هر‌گونه سوگيري روشني در قبال آنها هستم.

اما اين كار، معيارهاي ناگفته‌اي را نشان مي‌داد: در تحريريه، اينكه پدرت يك وكيل باشد يا مادرت يك استاد دانشگاه، كمابيش طبيعي است،‌ در صورتي كه اگر يك آدم با آن سوابق و يك فعال حقوق اقليت‌هاي به‌حاشيه‌رانده‌شده اجتماع باشي، اين طور نيست. با برخي تجربيات زندگي به عنوان تجربياتي بي‌طرفانه برخورد مي‌شود: «كجا مدرسه رفتي؟» يك سؤال متعارف در تحريريه است. اما سؤال‌هاي ديگري هستند كه غيرمعمول‌اند: «از ضمير مؤنث براي خودت استفاده مي‌كني يا ضمير مذكر؟» سؤالي است كه به معني واقعي كلمه، در يك تحريريه هرگز آن را نشنيده‌ام، اما يكي از جنبه‌هاي متعارف آداب و معاشرت جامعه‌اي است كه من در آن بزرگ شده‌ام و آدم‌هاي زيادي با اختلال جنسيتي (ترنس) در آن حضور داشتند.

اوايل امسال، از كارم در سِمت روزنامه‌نگار سراسري براي برنامه راديويي عمومي «ماركت پلِيس» اخراج شدم. توي خبرها آمد و شما هم شايد درباره‌اش شنيده باشيد. اما اگر بخواهم اين داستان طولاني را كوتاه كنم، بايد بگويم اخراج شدم به علت مطلبي كه توي وبلاگم درباره بي‌طرفي نوشتم. فقط چند روز بعد از شروع به كار ترامپ بود. خلاصه آن مطلب اين بود كه گفته‌ بودم برخي استدلال مي‌كنند كه اگر بي‌طرفي را رها كنيم، به جناح پسا‌واقعيت اجازه داده‌ايم كه پيروز شود، اما هم ما‌ هم خوانندگان و شنوندگان ما آن قدر قوي هستيم كه از يك ديدگاه ويژه به موضوعي نگاه كنيم و همچنان حقيقت را بگوييم. نوشته بودم كه به عنوان عضو يك اجتماع حاشيه‌اي، هرگز فرصت اين را نداشتم كه بي‌طرف باشم و اقليت‌ها بعد از سال‌ها كه اصلا ديده نمي‌شدند، حالا صدايشان در رسانه‌ها شنيده مي‌شود، اما به ترتيبي كه تازه درباره‌شان بحث مي‌شود كه مثلا بايد به آنها اجازه بدهيم كه زندگي كنند و در جامعه مشاركت داشته باشند و نبايد آنها را آزار بدهيم، اخراج‌شان كنيم يا حتي نبايد بكُشيم‌شان. آخر سر هم در آن مطلب نوشته بودم كه واضح است من نمي‌توانم در يك بحث بر سر اجتماعي كه عضو آن هستم، بي‌طرف يا ميانه‌رو باشم.

من پيشنهاد نداده بودم كه همه ما بايد نظرات خودمان را در مطالب‌مان منعكس كنيم، اما اين ايده را توضيح داده بودم كه هيچ يك از ما نمي‌تواند بي‌طرف باشد و اينكه شايد حالا در دوران حمله آشكار به روزنامه‌نگاري به وسيله يك رئيس‌جمهور تازه‌مستقر، به عنوان روزنامه‌نگار بيشترين نفع ما در اين نباشد كه ادعاي بي‌طرفي بكنيم. كارفرماي من فكر مي‌كرد كه اظهار نظر علني من در رد بي‌طرفي و عينيت، بازتاب‌دهنده ديدگاه سازمانش درباره روزنامه‌نگاران نيست و بعد از كمي كش‌و‌قوس، من زير بار نرفتم كه مطلبم را از وبلاگ شخصي‌ام پاك كنم و اخراج شدم.

يكي از سؤالاتي كه از آن موقع به بعد، از من پرسيده شده اين است: روزنامه‌نگاري «از يك زاويه نگاه خاص» واقعا شبيه چيست، اگر چرنديات معمولي چپ‌گرايانه يا پروپاگانداي محافظه‌كارانه شبه-برايتبارد (يك محافظه‌كار معروف) نباشد؟

جواب من ساده و به‌سختي انقلابي است: من فكر مي‌كنم همه كار روزنامه‌نگاري از ديدگاه‌هاي خاص برمي‌خيزد. همه ما هويت‌ها و واقعيت‌هاي زيسته‌اي داريم كه به‌‌ايده‌هايي كه بيان مي‌كنيم شكل مي‌دهند و مشخص مي‌كنند چه صدايي را در گزارش‌هايمان بگنجانيم و چه سؤالاتي بپرسيم. من فقط در حال ابراز خودآگاهي‌ام از وجود اين زاويه نگاه هستم. اين امر تا قسمتي مهم است؛ چون رسانه‌ها به يك حد وسط پذيرفته‌شده تمايل دارند كه بيشتر از زاويه نگاه يك فرد سفيدپوست، مرد، تحصيل‌كرده و هوادار سرمايه‌داري كه به عنوان معيار بي‌طرفي در نظر گرفته مي‌شود، نيست.

مي‌خواهم مثال‌هايي را از زاويه نگاهي پيدا كنم كه در پوشش خبري خودم از اتفاقاتي بزرگ در سال ٢٠١٦ داشته‌ام. يكي از آنها انتخاب دونالد ترامپ است و يكي انفجار كلوپ «پالس» در اورلاندو. من روي كار خودم تمركز مي‌كنم فقط به اين خاطر كه مي‌دانم چطور فكرم را كه آن مطلب را شكل داده است توضيح بدهم.

بعد از انفجار كلوپ «پالس» در اورلاندو، من از طرف سردبيرم به فلوريدا فرستاده شدم و از همان ابتدا، داراي يك برنامه كاري بودم. دو گزارشي نيز كه از اين حادثه تهيه كردم،‌ بر مبناي عصبانيتي بود كه من از هر دو حزب دموكرات و جمهوري‌خواه درباره زاويه نگاه آنها به اقليت‌ها داشتم. بنابراين با يك برنامه مشخص به اورلاندو رفتم  كه مسير گزارش‌هاي من را مشخص مي‌كرد. من با افراد حاشيه‌اي كه عمدتا رنگين‌پوستان بودند صحبت مي‌كردم و آنها مشكلات خود را بيان مي‌كردند. برخلاف گزارش‌هايي كه در رسانه‌هايي با اكثريت سفيدپوست و انگليسي‌زبان منتشر مي‌شد، اين گزارش‌ها  از سوي بسياري از افراد حاشيه‌اي ديده شد و ميليون‌ها مخاطب به دست آورد. اما هيچ كس به من نگفت كه اين گزارش‌ها غيرمنصفانه است يا جهت‌گيري دارد.

در همان زمان،‌ يكي ديگر از همكاران من از رسانه‌اي ديگر بعد از انفجار كلوپ «پالس» به آنجا آمد و اتفاقا او هم گزارش‌هايي با صداهايي متفاوت منتشر كرد كه مورد استقبال قرار گرفت. بدون شك، زاويه نگاه خاص او هم به چارچوب گزارشش شكل داد، هم به دسترسي‌هايي كه او بايد به فضاهاي شخصي و خودماني افراد مي‌داشت. اين گزارش‌ها تا حدي نشان مي‌دهند كه چرا تنوع در گزارش‌ها بايد از ظاهرسازي صرف فراتر برود: هر يك از ما، بيش از يك هويت واحد داريم كه در گزارشگري‌مان اثر مي‌گذارد.

پوشش ترامپ

در روز انتخابات رياست‌جمهوري ٢٠١٦، من در تحريريه برنامه «ماركت پلِيس» در نيويورك بودم. خيلي‌ها از نتيجه شگفت‌زده بودند: اوهايو، ايالتي كه من بعد از چند سال گزارشگري در آن، اخيرا آنجا را ترك كرده بودم، برخلاف انتظار خيلي از روزنامه‌نگاران، سرانجام به نفع ترامپ رأي داد. تحريريه‌هاي سراسري فورا شروع به جست‌وجوي روايت‌هاي جديد كردند و عمدتا تصميم گرفتند حمايت از «طبقه كارگر سفيدپوست» را به عنوان دليل بيان‌شده براي نتيجه انتخابات پررنگ‌تر كنند.

اوهايو براي من يك ايالت يكدست پر از سفيدپوستان عصباني نبود. جاي پيچيده‌اي بود، مثل هر ايالتي كه پر از نوسان و تغيير موضع است. اين ايالت به‌شدت با صنعت‌زدايي و ركود بزرگ سال ١٩٢٩ به آتش كشيده شده بود. جاي زخم نژادپرستي نهادي و جداسازي ساكنان، حتي در ميان مردم سفيدپوست و افراد كارگر رنگين‌پوست دوشادوش يكديگر در كارخانه‌ها و مشاغل خدماتي، باقي مانده بود و بسياري از جوامع فقير خيلي مشتاق بودند به مهاجراني كه بيشتر آنان نيز طبقه كارگر يا مستمند بودند خوشامد بگويند.

اصرار داشتم كه به ديتون در ايالت اوهايو فرستاده شوم. دبير مهربانم قبول كرد. روز ١١ نوامبر حركت كردم.

من با چند هدف مشخص و سؤال‌هاي زيادي رفتم. مي‌خواستم فرضياتي را كه درباره «طبقه كارگر» در بسياري از رسانه‌هاي سراسري منتشر شده بود به چالش بكشم. ديتون عمدتا به معني واقعي كلمه فقير و كارگري است كه با حومه‌هاي پول‌دارتر شهر، يك پايگاه نظامي و مزارع زيادي احاطه شده است. با اينكه هنوز برخي از ساكنان آنجا در صنعت هوا و فضا يا خودروسازي كار مي‌كنند، امروزه بسياري در بخش خدمات يا مراقبت‌هاي بهداشتي فعال‌اند. در انتخابات، شهر مونتگومري كانتي به دو جناح تقسيم شد.

قصد داشتم گزارش‌هايي تهيه كنم كه بر پايه كليشه‌ها نباشند (كارگران اخراج‌شده عصباني كارخانه‌ها كه تقريبا هميشه مرد هستند؛ نخبگان رأي‌دهنده به كلينتون كه به‌ندرت فقيرند). مي‌خواستم با  آدم‌هاي سياه‌پوست طبقه كارگر صحبت كنم؛ با آدم‌هاي سفيدپوست فقير كه همچنان حامي مهاجران هستند؛ رأي‌دهندگان به ترامپ كه مرفه‌اند و مي‌خواستم چيزهايي را كه به پيچيده‌ترين روش‌هاي ممكن به آدم‌ها انگيزه رأي‌دادن مي‌دهد، درك كنم.

در نهايت گزارش‌هاي متعددي تهيه شد. در يكي از آنها، دو زن كه با هم در يك كارخانه كار مي‌كردند درباره اعتقادات سياسي‌، طبقه و نژادشان صحبت مي‌كردند. يكي از زن‌ها كه سفيدپوست بود، كيت گيگر، نگراني درباره نگاه ترامپ به زنان و مهاجران را تأييد مي‌كرد ولي در درجه‌اول، بر اساس ديدگاه‌هاي دولت كوچك و ضدسقط جنين ترامپ به او رأي مي‌داد، مثل يك جمهوري‌خواه سنتي. در مكالماتم با گيگر، سؤال نيشداري از او پرسيدم كه باعث گفتن يكي از قوي‌ترين ديالوگ‌هايي شد كه تا به حال ضبط كرده‌ام: «اگر يك زن مسلمان بودم و خودم را نمي‌شناختم، از خودم وحشت مي‌كردم».

همكار سياه‌پوست او، روبين پينك، از نظرات ترامپ درباره ن‍ژاد و جنسيت احساس انزجار كرد. او به كلينتون رأي داده بود. اما همچنين احساس مي‌كرد كه دموكرات‌ها كار زيادي در جامعه خود براي مردم گرفتار انجام نداده‌اند. او مي‌گفت: «نمي‌دانم مردم اين روزها چطور زندگي را مي‌گذرانند».

يكي ديگر از گزارش‌هاي من به طور كامل متمركز شده بود روي كساني كه در محوطه بيروني يك مركز خيريه توزيع غذا به نيازمندان در ديتون مي‌ديدم. جمعيت بر اساس اينكه از چه كانديدايي حمايت مي‌كردند به دو دسته تقسيم شده بود ولي در نظرخواهي تصادفي من، روي يك نقطه توافق داشتند: اينكه سياست‌مداران هميشه منافع پول‌دارها را منعكس مي‌كردند.

براي حاميان ترامپ، اين اميدواري وجود داشت كه او آدم متفاوتي باشد. براي مخالفانش، اين اعتقاد بود كه مطمئنا اين‌طور نيست. اما هر كسي براساس اقتصاد رأي نمي‌داد؛ طي زماني كه من آنجا ايستاده بودم و ضبط‌صوتم كار مي‌كرد، استدلال‌هاي پرشوري درباره حقوق زنان عنوان شد.

براي ديدن نقطه مقابل اين وضعيت، فقط كافيست عبارت «رأي‌دهندگان سفيدپوست طبقه كارگر» را در اينترنت جست‌وجو كنيد. در اغلب موارد (البته نه هميشه) به نظر مي‌رسد كه انگار خبرنگاران از واشنگتن يا نيويورك سوار هواپيما به اوهايو مي‌آيند با هدف پيداكردن يك مرد سفيدپوست كه براي دلايل اقتصادي به ترامپ رأي داده است. غالبا آن مرد، در عمل خودش شغل خوبي دارد؛ منطق اين رأي‌دادن به‌ندرت پرسيده مي‌شود و در اوهايو، شما مي‌توانيد كلي آدم را از هر نوعي كه دنبالش مي‌گرديد پيدا كنيد. احساس مي‌كنم اين مصاحبه‌ها عمدتا همان روايتي را تقويت مي‌كنند كه همين حالا هم نوشته شده است.

من نمي‌توانم بگويم كه چه‌چيزي اين طرز نگرش را برمي‌انگيزد يا شكل مي‌بخشد، ولي مي‌دانم زاويه نگاهي كه با گزارش‌هايم از اوهايو آوردم، مي‌توانست كارهاي زيادي براي خاتمه‌دادن به فرضيات درباره مناطق مياني كشور و مردمي كه در آنجا زندگي مي‌كنند انجام دهد. پوشش خبري من انقلابي نبود، ولي با مطالبي كه قبلا شنيده بودم فرق داشت و منطبق با هدف مشخص خودم بود.

زاويه نگاه

قبول‌كردن اينكه ما يك زاويه نگاه داريم و اينكه اين زاويه نگاه به روزنامه‌نگاري ما شكل مي‌دهد، ترسناك است. ما بايد از خودمان سؤالات ناراحت‌كننده‌اي را بپرسيم:

ما به دليل اينكه چه كسي هستيم يا چطور فكر مي‌كنيم، ممكن است چه چيزهايي را از دست بدهيم؟

چه سؤالاتي را نمي‌پرسم؟

من به طور فعالانه دنبال چه چيزي هستم كه ممكن است حقايق ديگر را پنهان كند؟

موقعيت برتر من نسبت به موضوع، مانع توجه به چه چيزهاي ديگري مي‌شود؟

چه مي‌شد اگر من از آن نوع آدم‌هايي نبودم كه منابع خبري‌ام معمولا با آنها راحت حرف خود را مي‌زنند؟

نقش نژاد در تعاملم با منابع خبري‌ام چيست؟

درباره نقش طبقه و تحصيلات در تعامل با منابع خبري چطور؟

اگر من اهل اينجا يا اهل يك كشور ديگر بودم يا هيكل ديگري داشتم، چه سؤالاتی ممكن بود بپرسم؟

نگرش‌هايي كه به وسيله نژاد، طبقه، زبان، جغرافيا، توانايي بدني، جنسيت يا كوهي از تجربيات ديگر زندگي من شكل داده مي‌شود، براي افرادي كه در موقعيت‌هاي برتر يا در موضع قدرت هستند، كمتر مشهود است؛ براي مثال، دبيران سرويس‌ها كه به طرز بي‌تناسبي مرداني سفيدپوست هستند، اغلب بر اساس تمايلات يا فرضيه‌هايي درباره اينكه مخاطبانمان چه مي‌خواهند،‌ تصميم‌گيري مي‌كنند، ولي اين يك حق ويژه قائل‌شدن براي خود است كه فرض كنيد تمايلات و ديدگاه‌هاي شما، در گزارش‌ها به وسيله هركس ديگري بازتاب داده مي‌شود.

اگر شما معلول نباشيد، كِي به اين فكر مي‌كنيد معلوليت‌نداشتن شما چطور ممكن است روي گزارش‌هايي كه تهيه مي‌كنيد و اينكه چگونه آنها را تهيه مي‌كنيد اثر بگذارد؟ اگر شما سفيدپوست باشيد، آيا سراغ تعامل با ديگر سفيدپوست‌ها مي‌رويد تا بررسي كنيد چطور نژادتان روي اين تعاملات اثر مي‌گذارد؟ اگر شما دچار اختلال جنسيتي نباشيد، چندبار در تعامل با منابع خبري، وقت صرف پيدا‌كردن هويت جنسي‌تان در فضاهاي عمومي مي‌كنيد؟

و بنابراين نپرسيدن اين سؤالات، توانايي تحريريه‌ها براي گزارش‌دادن دنياي ما آن‌طور كه واقعا هست، ديدن داستان‌هايي كه گفته نمي‌شوند و گزارش‌هاي داراي زاويه‌‌هاي نگاه متفاوت و عمیق را محدود مي‌كند.

من به پرسيدن اين سؤالات و نيز گفتن اينكه داشتن برنامه براي كارم عمل درستي است ادامه مي‌دهم. فكر مي‌كنم همه ما اين كار را مي‌كنيم؛‌ چه به آن آگاه باشيم، چه نباشيم. گفتن اينكه كسي كه يك برنامه براي كارش در نظر دارد نمي‌تواند يك روزنامه‌نگار باشد – يك داستان‌گوي كنجكاو كه قدرت را زير ميكروسكوپ قرار مي‌دهد – صرفا يك تصور نادرست ديگر است در زمانه‌اي كه بيش از هر وقت ديگري ما شديدا به دفاع از حقيقت نياز داريم.


اخبار جعلی در اجلاس رسانه‌های پیشرو

موضوع «اخبار جعلی» و منابع خبری نامعتبر در اجلاس بین‌المللی رئیسان رسانه‌های پیشرو از کشورهای مختلف جهان در شهر سن‌پترزبورگ روسیه بررسی شد.  به گزارش خبرنگار ایرنا، اجلاس سران رسانه‌های پیشرو جهان با حضور حدود ٤٠ رئیس و مقام‌های ارشد خبرگزاری‌های مختلف از پنج قاره جهان عصر جمعه در چارچوب نشست بین‌المللی اقتصادی سه‌روزه سن‌پترزبورگ برگزار شد.

موضوع این اجلاس «اخبار جعلی، چالش جهان اطلاعاتی معاصر» بود که شرکت‌کنندگان کارکرد و اهداف انتشار این مطالب را که  به شیوه معمول بسیاری از رسانه‌های غربی تبدیل شده، بررسي كردند و مشکلات آن را برای نظام آگاهی‌رسانی و افکار عمومی برشمردند. سخنگوی وزارت امور خارجه روسیه در آغاز این اجلاس گفت: انتشار اخبار جعلی در کشورهای غربی همیشه جریان دارد و بسیاری از رسانه‌های این کشورها بدون شواهد، کشورها یا ملت‌های دیگر را متهم می‌کنند.  خانم ماریا زاخارووا  افزود: وضعیت کنونی انتشار اخبار جعلی در رسانه‌های غربی، وضعیت پیش از جنگ دوم جهانی و دهه ٣٠ میلادی را در اروپا تداعی می‌کند که به جنگ خانمان‌سوز و کشتار بزرگ انسان‌ها منجر شد. وی در تازه‌ترین مورد موج انتشار گسترده اخبار جعلی به مطالب ادعایی مرتبط با انفجار شیمیایی در ١٥ فروردین‌ماه شهر خان‌شیخون سوریه و خبرسازی رسانه‌های غربی دراین‌باره اشاره کرد و افزود: ما از رسانه‌هایی که حکومت بشار اسد را مسئول این حمله معرفی می‌کنند، می‌پرسیم آیا خبرنگار در محل داشتید و چرا با این قاطعیت و بدون ارائه شواهد، حکومت سوریه را متهم می‌کنید؟ سرگئی میخائیلوف، رئیس خبرگزاری ایتارتاس،  نیز در ادامه اجلاس با بیان اینکه سازمان ملل نیز از انتشار اخبار جعلی مصون نیست، اظهار کرد: دبیرخانه سازمان ملل نیز مبارزه با این اخبار را آغاز کرده است.  وی ادامه داد: مسئله خبرسازی و اخبار جعلی در آمریکا بسیار جدی شده است، به‌گونه‌ای که دونالد ترامپ،  رئیس‌جمهوری این کشور، مقام‌های دولت خود را از تماس با شبکه خبری سی‌ان‌ان  منع کرده است.

در نشست سن‌پترزبورگ که رئیسان و مقام‌های خبرگزاری‌های کشورهای مختلف ازجمله آمریکا، ایتالیا، ژاپن، مغولستان، کره‌جنوبی، مقدونیه، هند و بلغارستان شرکت داشتند، همچنین خطرهای انتشار شایعه‌ها در جامعه و تبدیل آن به اخبار جعلی بررسی شد.

نشست بین‌المللی سه‌روزه سن‌پترزبورگ که با حضور محمود واعظی، وزیر ارتباطات و فناوری اطلاعات، امیرحسین زمانی‌نیا، معاون امور بین‌الملل و بازرگانی وزارت نفت، مهدی سنایی، سفیر جمهوری اسلامی ایران و مدیرعامل ایرنا، گشایش یافت.

دیدار و مذاکره با مقام‌ها و رئیسان هیئت‌های کشورهای مختلف و طرح دیدگاه‌های جمهوری اسلامی درباره محورهای مطرح در نشست سن‌پترزبورگ از دیگر  برنامه‌های کاری مقام‌های جمهوری اسلامی در این اجلاس است.  در نشست اصلی، اجلاس تخصصی و همچنین ده‌ها پنل و کارگروه سن‌پترزبورگ، بیش از  ١٢‌ هزار نفر ازجمله مقام‌های ارشد کنونی و پیشین کشورها، سازمان‌های بین‌المللی و شخصیت‌های مختلف شرکت خواهند کرد.  بررسی مسائل مهم و چالش‌های بین‌المللی ازجمله اقتصادی و اجتماعی، اوضاع خاورمیانه، بحران‌های منطقه‌ای، آینده جهان و روابط بین کشورها از محورهای این نشست‌هاست که ولادیمیر پوتین، رئیس‌جمهوری روسیه،  نیز در آن حضور دارد.


ناموفق‌بودن روس‌ها در تمرکز بر رسانه

اگرچه اکثر شهروندان روسیه همچنان خبرهای روز را از تلویزیون دریافت می‌کنند، اما آمارها از افت اعتماد مردم این کشور به اخبار تلویزیون حکایت دارد. به گزارش ایسنا از ریانووستی، مرکز افکارسنجی عمومی روسیه (لودا)،  اعلام کرد شبکه‌های تلویزیونی همچنان مانند گذشته منبع اصلی دریافت اخبار و اطلاعات میان شهروندان روسیه به‌شمار می‌رود.

بااین‌حال براساس این گزارش، در چند سال اخیر اعتماد شهروندان روسیه به تلویزیون این کشور افت کرده و از ۶۲  درصد در سال ۲۰۱۵ میلادی به ۵۲  درصد در سال ۲۰۱۷ میلادی رسیده است. همچنین در دو سال گذشته تعداد کسانی که اخبار را از تلویزیون می‌بینند تا ۱۰  درصد کاهش یافته است. در مقابل، محبوبیت اینترنت در میان مردم رشد داشته و هم‌اکنون ۳۲  درصد مردم روسیه از اینترنت برای دسترسی به جدیدترین اخبار و تحولات کشور استفاده می‌کنند. در این نظرسنجی رادیو و روزنامه کمترین استفاده خبری را در میان مردم روسیه دارد؛ به‌طوری‌که فقط سه درصد از سؤال‌شوندگان از رادیو و چهار درصد از روزنامه برای دسترسی به اخبار استفاده می‌کنند. از سوی دیگر ۶۵  درصد از پرسش‌شوندگان این نظرسنجی بین ۱۸ تا ۲۴ سال و ۵۰  درصد بین ۲۵ تا ۳۴ سال، اینترنت را منبع اصلی اخبار نامیدند و معتقدند  به اخبار واقع‌بینانه درباره بلایای طبیعی، فعالیت‌های رئیس‌جمهور و وضعیت کشور در عرصه بین‌المللی که در اینترنت منتشر می‌شود، اعتماد دارند.

چند روز پیش، بحث بر سر رسانه‌های روسیه به جدالی لفظی بین مقامات روسیه و فرانسه تبدیل شده بود. وزیر امور خارجه روسیه نسبت به اظهارات اخیر رئیس‌جمهور فرانسه علیه رسانه‌های روسی واکنش نشان داد. به گزارش خبرگزاری اسپوتنیک، هفته گذشته سرگئی لاوروف، وزیر امور خارجه روسیه،  اظهارات اخیر امانوئل مکرون، رئیس‌جمهور فرانسه، علیه رسانه‌های روسی شامل راشاتودی و اسپوتنیک را محکوم کرده است. مکرون اخیرا این رسانه‌ها را به‌عنوان «پروپاگاندا»ی روسیه معرفی کرده بود. لاوروف در کنفرانسی خبری به همراه همتای نیجریه‌ای خود در شهر مسکو گفت این اظهارات مکرون علیه شبکه راشاتودی و خبرگزاری اسپوتنیک، بازتاب «اینرسی ضدروسی» است که جهان غرب را گرفتار کرده است. وی خطاب به مکرون گفت: ارزیابی‌هایی که شما نقل کردید بازتاب اینرسی کاملا شناخته‌شده کمپینی است که علیه روسیه به راه انداخته‌اید؛ کمپینی که دولت باراک اوباما به جریان انداخت و چندین کشور غربی دیگر را ازجمله در اروپا دربر گرفت و اکنون شرکای غربی ما دیگر نمی‌توانند از این اینرسی فرار کنند. حقیقتی به جز چیزی که من گفتم،  وجود ندارد.

روسیه که مدام سعی می‌کند نظارت بر رسانه‌های خود را مدنظر داشته باشد، تلاش کرده با نهادسازی‌هایی، خبرنگاران کشور را نیز در مسیرهای دلخواه خود بکشاند. ازجمله این نهادسازی‌ها، ایجاد یک شبکه ویژه برای خبرنگاران خود بوده است. در هفته‌های گذشته اعلام شد  شبکه‌ای اجتماعی برای خبرنگاران، دبیران مطبوعاتی و روزنامه‌نگاران در روسیه راه‌اندازی شد. به گزارش روسبالت، این شبکه اجتماعی روسی به آدرس Deadline.media  به صورت رایگان راه‌اندازی شده که خبرنگاران می‌توانند به‌راحتی با دریافت دعوت‌نامه عضو آن شوند. هدف از راه‌اندازی این شبکه اجتماعی، دسترسی سریع خبرنگاران به اطلاعات موثق، امکان تبادل نظرات و حوادث خبری میان اصحاب مطبوعات و رسانه و ایجاد فضایی مناسب برای فعالیت خبری سالم در روسیه اعلام شده است.

سال گذشته، حسین مفیدی‌احمدی، پژوهشگر مسائل اروپا، در مقاله‌ای نوشت که روسیه در سال‌های اخیر تأکید بیشتری بر استفاده از ابزارهای قدرت نرم خود ازجمله رسانه‌ها، سازمان‌های مردم‌نهاد و کلیسای ارتدکس برای پیشبرد اهداف حوزه دیپلماسی عمومی و رسانه‌ای کرده است. ابعاد مختلف این راهبرد جدید روسیه، در مقاله سال ٢٠١٢ پوتین با عنوان «روسیه در جهان در حال تغییر» کاملا هویداست؛  مقاله‌ای که قدرت نرم در آن به‌عنوان «مجموعه‌ای از ابزارها و روش‌ها برای کسب اهداف سیاست خارجی بدون استفاده از اسلحه» تعریف می‌شود. به نظر می‌رسد کنش‌های رسانه‌ای روسیه در اروپا بیش و پیش از هر چیز از نگرانی این کشور از گسترش هنجاری و جغرافیایی اتحادیه اروپا و ناتو به سمت شرق قاره ناشی می‌شود. روسیه همواره نگران گسترش اتحادیه اروپا و همچنین ایده‌های این اتحادیه در قالب «سیاست همسایگی»  یا «برنامه مشارکت شرقی اتحادیه اروپا» (EAP) بوده است. به‌عنوان مثال هدف اصلی «سیاست همسایگی» اتحادیه اروپا، ایجاد «حلقه‌ای از دوستان» در اطراف اتحادیه و تشویق این کشورها برای مدرن‌کردن سیاست، اقتصاد و برنامه‌های اجتماعی در راستای انطباق با استانداردهای اروپایی بوده است. نقطه مرکزی این سیاست نیز ارائه مشوق‌های اقتصادی و تجاری و همچنین استفاده از ابزارهای قدرت نرم برای تقویت جامعه مدنی، پشتیبانی از رسانه‌های مستقل و کمک به روند تحول دموکراتیک در این کشورها بوده است. بدیهی است این سیاست در تضاد مستقیم با منافع راهبردی روسیه در حفظ کشورهای باقی‌مانده از فروپاشی شوروی و بلوک شرق در مدار خود و همچنین جلوگیری از گسترش فزاینده حضور بلوک غرب در قالب ناتو و اتحادیه اروپا در مرزهای این کشور بوده است.

در این چارچوب، راهبرد اصلی رسانه‌ای روسیه در مورد کشورهای عضو برنامه مشارکت شرقی اتحادیه اروپا (کشورهای ارمنستان، جمهوري‌آذربایجان، بلاروس، گرجستان، مولداوی و اوکراین)، متقاعدکردن افکار عمومی این کشورها درباره این پیام بوده است که ادغام بیشتر در اروپا، ارزش‌های سنتی زندگی آنها را به همراه اقتصاد و استقلال آنها به خطر می‌اندازد. از دیگر سو روسیه در تلاش است با وخیم نشان‌دادن ساختار حکمرانی و اقتصاد کشورهایی مانند اوکراین، این نگرانی را میان افکار عمومی کشورهای عضو اتحادیه اروپا ایجاد کند که پیوستن این کشورها به این اتحادیه، منافع اقتصادی و امنیتی آنها را با مخاطره مواجه می‌کند.

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا