خرید تور تابستان

محرومیت اتباع خارجی در ایران از حق سفر، مالکیت و اقامت در شهر دلخواه

روزنامه‌ی «ایران» در گزارشی با عنوان «جاده‌ها به روی ما بسته است» از «محرومیت اتباع خارجی در ایران از حق سفر، مالکیت و اقامت در شهر دلخواه» نوشته است.

به گزارش انصاف نیوز، متن گزارش «ترانه بنی یعقوب» در ایران در پی می‌آید:

نسیم  54 ساله که 30سال است اینجا زندگی می‌کند و همیشه برایش سوال بوده که چرا بعد از این همه سال زندگی در ایران هنوز این همه محدودیت برایشان وجود دارد. او می‌گوید:

«شوهرم 40 ساله اینجا زندگی می‌کنه. یعنی این همه وقت ما شهروند نشدیم؟ پسرم فقط یک ساله رفته سوئد می‌گه مامان اینجا همه جا می‌تونم برم. می‌گم پس ما چرا اینجا نمی‌تونیم همه جا بریم؟ تازه اونجا ماشین هم خریده به اسم خودش ما اینجا هیچی به اسم خودمون نمی‌تونیم بخریم».

مسعود پسر جوانی که همراه همسر و فرزند کوچکش آمده تا برای شناسنامه دخترشان اقدام کنند. او می‌گوید:

«برای رفتن تا قزوین هم باید برگه تردد بگیریم. 30 – 20 هزار تومن از آدم می‌گیرن تازه وقتی می‌رسی شهر، باید ببری اونجا هم برگه رو مهر کنی. بعد دوباره وقتی برگشتی برگه‌ها رو باید ببری تحویل بدی تا کارت شناسایی‌ات رو بهت برگردونن. خیلی وقته دلم می‌خواد یه سفر بریم شمال اما نمی‌شه به دردسرش نمی‌ارزه. خیلی‌ها هم می‌رن و کسی نمی‌فهمه افغانند اما امان از وقتی که بفهمند. رد مرز شوخی نداره».

تصور کنید 30 یا 40 سال در یک کشور زندگی کرده‌اید، چه احساسی نسبت به آنجا خواهید داشت؟ آیا آن کشور را خانه و کاشانه خود نمی‌دانید؟ آیا دلتان نمی‌خواهد یک روز که دلتان گرفت بار سفر ببندید و به شمال و جنوبش بروید؟ بدون اینکه پی این باشید که از کسی برای عبور و مرورتان اجازه بگیرید؟ دلتان نمی‌خواهد بعد از سال‌ها زندگی در کشوری که دیگر وطن دوم شماست، بدون دلهره شهر موردعلاقه‌تان را برای اقامت یا درس خواندن و سفر انتخاب کنید؟

شاید بد نباشد بدانید افغان‌ها و برخی دیگر از اتباع خارجی مقیم ایران از این حق محروم هستند و اقامت و تحصیل در بسیاری از شهرهای کشور برای آنها ممنوع است. مثلاً سفر به کیش، بندرعباس، زاهدان و… برای آنها تقریباً غیر ممکن است و برای سفر به شهرهای استان گیلان، مازندران، مشهد، شیراز و بسیاری از شهرهای دیگر ایران نیاز به برگه عبور و مرور دارند. برگه‌هایی که باید آن را از مراکز قانونی تحت نظارت وزارت کشور مثل فرمانداری‌ها و استانداری‌ها تهیه کنند و بعد از رسیدن به شهر مقصد به مهر و امضای مراکز قانونی آنجا برسانند. شرایط دشواری که گاه مسافر را از سفر پشیمان و دلزده می‌کند مگر اینکه مجبور باشد. اما مسأله تنها سفر کردن و عبور و مرور و حتی اجازه اقامت نیست، بلکه احساسی است که آنها دارند. برخی‌شان از احساس خود درباره این تبعیض‌ها با من سخن می‌گویند. آنها این حس را رنج آور و دردناک می‌نامند، اینکه چرا بعد از سال‌ها زندگی در ایران هنوز پذیرفته نشده‌اند، درست مثل یک شهروند عادی این سرزمین بزرگ.

یک روز گرم نیمه خرداد ماه است. خورشید درست وسط آسمان می‌درخشد. مقابل اردوگاه «سلیمان خانی» در جاده قدیم کرج هستم. شهروندان افغان مقیم تهران، برای انجام کارهای اداری‌شان به اینجا و دیگر مراکز قانونی مراجعه می‌کنند. آنها برای تمدید کارت آمایش، گرفتن برگه تردد به دیگر شهرها و خلاصه بقیه امور اداری‌شان معمولاً به اینجا می‌آیند. سردر بزرگ سفید رنگ اردوگاه از فاصله دور هم به چشم می‌آید. حیاط اردوگاه بزرگ است اما تنها در بخش کوچکی از آن چند باجه به امور مراجعه‌کنندگان اختصاص دارد. خیلی زود نگهبان‌های اردوگاه سر می‌رسند و می‌گویند اینجا نمی‌توانم با کسی گفت‌و‌گو کنم و اگر هم با کسی حرفی دارم باید مقابل در باشد.

نسیم 54 ساله خیس و عرق کرده و نفس زنان کنار جدول خیابان کنار اتوبان می‌نشیند. آمده تا برای سفر به مشهد برگه عبور بگیرد. به قول خودش از چهره‌اش معلوم نیست افغان است. منظورش این است که چشم‌های بادامی و کشیده ندارد. پیشانی‌اش را با دستمال کاغذی پاک می‌کند و تند و تند حرف می‌زند:

«خیلی اوقات اصلاً جلوی آدم را نمی‌گیرن که بفهمند افغان هستیم اما الان چون می‌خواهیم با قطار برویم، باید بلیت بخریم، کارت‌ها را توی قطار چک می‌کنند. 7 ساله مشهد نرفته‌ام بس که برایم سخته این برگه گرفتن. برگه دستمان باشد دیگر هول و ولا هم نداریم. پارسال عروسی پسر خواهر شوهرم بود رفتیم بندرعباس؛ من کارت ملی یکی از دوستام رو قرض کردم و بلیت‌ها رو با همون خریدم اما کلی استرس داشتم. مدام می‌ترسیدم بگیرند و رد مرزمان کنند. برای بندرعباس اصلاً برگه نمیدن. اونجا کلی سوغاتی خریده بودیم اما اونقدر اضطراب داشتیم همه رو جا گذاشتیم و آمدیم. الان عروسی پسر داییم شیرازه و همه فامیل استرس دارن.»

رد مرز شدن؛ این واژه‌ای است که بیشتر آنها از آن حرف می‌زنند. یک جوری با ترس و اضطراب. رد مرز یعنی بازگشت به کشور خودشان افغانستان و کلی مشکل اداری و قانونی دیگر.

نسیم 30سال است اینجا زندگی می‌کند و همیشه برایش سؤال بوده که چرا بعد از این همه سال زندگی در ایران هنوز این همه محدودیت برایشان وجود دارد:

«شوهرم که 40 ساله اینجا زندگی می‌کنه. یعنی این همه وقت ما شهروند نشدیم؟ پسرم فقط یک ساله رفته سوئد میگه مامان اینجا همه جا می‌تونم برم. میگم پس ما چرا اینجا نمی‌تونیم همه جا بریم؟ تازه اونجا ماشین هم خریده به اسم خودش، ما اینجا هیچی به اسم خودمون نمی‌تونیم بخریم. اینا همه درد ماست. خوبه شما می‌خواهید درباره‌اش بنویسید.»

نسیم از سفرهای خانوادگی‌شان خاطره زیاد دارد مثل چند سال قبل که برای شرکت در نامزدی یکی از بستگان رفتند شیراز:

«توی ترمینال جلومون رو گرفتن گفتن باید برگه تردد می‌گرفتی. یعنی پلیس نه!همین راننده‌های ترمینال. اونقدر هول داشتیم رد مرز نشیم، نگفتیم اصلاً به شما چه؟ از هر کدوم‌مون 30 هزار تومن گرفتن. رسیدیم تهران فهمیدیم ربطی به اونا نداشته. یعنی یه موقع‌هایی بدون برگه هم می‌ریم اما تن و بدن آدم می‌لرزه.»

مسعود پسر جوانی که همراه همسر و فرزند کوچکش آمده تا برای شناسنامه دخترشان اقدام کنند حرف‌هایمان را می‌شنود:

«من که اصلاً ترجیح می‌دم هیچ جا نرم. حالا قیافه این خانم معلوم نیست، ما که قشنگ معلومه افغانی هستیم. برای رفتن تا قزوین هم باید برگه تردد بگیریم. 30 – 20 هزار تومن از آدم می‌گیرن تازه وقتی می‌رسی شهر، باید ببری اونجا هم برگه رو مهر کنی. بعد دوباره وقتی برگشتی برگه‌ها رو باید ببری تحویل بدی تا کارت شناسایی‌ات رو بهت برگردونن. خیلی وقته دلم می‌خواد یه سفر بریم شمال اما نمی‌شه به دردسرش نمی‌ارزه. خیلی‌ها هم می‌رن و کسی نمی‌فهمه افغانند اما امان از وقتی که بفهمند. رد مرز شوخی نداره دیگه!»

مرضیه زن جوان دیگری که تازه به جمع ما اضافه شده و روسری رنگی گلدار بزرگی سر کرده می‌گوید:

«می‌دونی بعضی اوقات اصلاً وقت نمیشه آدم دنبال برگه بره؛ یعنی عجله‌ای می‌خوای بری سفر. همین فامیل‌های خودمون این اشتباه رو کردن عجله‌ای رفتن سفر، توی جاده مشهد – کرمان بازداشت شدن و بعد هم رد مرز. الان به همه می‌گم برای چند روز سفر خودتون رو بدبخت نکنید، بالاخره این قانونه باید رعایت کنیم.»

نسیم که حالا با یک بادبزن حصیری خودش را باد می‌زند وچشم‌هایش را تنگ کرده و خیلی دقیق به حرف‌های زن جوان گوش می‌دهد ناگهان رو به من می‌گوید:

«اینا هیچی. یه ایرانسل چیه؟ یه موتور چیه؟ حق نداریم به اسم خودمون بزنیم. شوهرم 40 ساله توی بازار پارچه فروش‌هاست، هنوز یه خونه و مغازه به اسمش نیست. مجبوریم همه رو به اسم دوست و آشناهای ایرانی کنیم.»

بحث که به اینجا می‌رسد انگار سر درد دل همه باز می‌شود. چند نفری هم به جمع‌مان اضافه شده‌اند:

«همین محله خودمون یک بار یک افغان خانه خریده بود زد به اسم دوست ایرانی‌اش. طرف دیگه پس نداد.» نسیم زود اضافه می‌کند: «البته ما همه مال واموال‌مون به اسم دوستامونه. خیلی هم لطف می‌کنن. این جور ماجراها پیش می‌آد اما همگانی نیست. دردسر سند زدن و نمی‌دونم آزاد کردن موتورمون وقتی توقیف می‌شه افتاده گردن اونا. تازه همیشه شرمنده‌شون هم هستیم. کاش بتونیم اموال‌مون رو به اسم خودمون بزنیم تا این مشکلات پیش نیاد.»

از آنها می‌پرسم هیچوقت به این روند اعتراض نکرده‌اند؟ مسائلی مثل راحت نبودن تردد درشهرهای ایران و مشکلات قانونی به نام کردن اموال. ولی‌الله که کلاه لبه دار سیاه سرش گذاشته تا آفتاب، کمتر اذیتش کند می‌گوید:

«چرا اعتراض نکردیم خانم جان! اما معمولاً جواب‌شان روشن است؛ شما افغانی هستی؟ چی میگی؟ برو مملکت خودت.»

امنیت مرزها عامل محدودیت

فاطمه اشرفی، مدیر انجمن حمایت از زنان و کودکان پناهنده در گفت‌و‌گو با ما محدودیت عبور و مرور پناهندگان افغان در برخی نقاط کشور را این گونه توضیح می‌دهد:

«دولت ایران به کنوانسیون1951 حقوق پناهندگان پیوسته و طبق آن پذیرش پناهندگان در حیطه بحث‌های حاکمیتی است و دولت‌ها تعیین می‌کنند که مهاجران و پناهجویان را چگونه پذیرش کنند. یکی از مواردی که در این کنوانسیون وجود دارد و دولت‌ها درباره‌اش مجوز دارند، محدودیت‌های جا به جایی و ایاب و ذهاب است. اما موضوع نحوه اعمال این قانون است که معمولاً در اعمال قانون ابتدا مسائل امنیتی و منافع ملی در نظر گرفته می‌شود. بنا به مصلحت‌هایی، مسئولان استانی در شورای هماهنگی وزارت کشور این محدودیت‌ها را به تصویب رسانده‌اند. این محدودیت دراستان‌های غربی و مرزی ما وجود دارد و شهرهای شرقی کمتر این مشکل را دارند. بیشتر محدودیت‌ها هم به جابه جایی‌های خارج از اصول قانونی در مناطق مرزی برمی‌گردد. مثل استان‌های سیستان و بلوچستان، خراسان شمالی، هرمزگان، آذربایجان غربی و…»

مصلحت‌هایی که اشرفی به آنها اشاره دارد، مسائل اجتماعی ومنطقه‌ای هر شهر است:

«گاه جابه جایی بیش از اندازه جمعیت هم جمعیت ساکن وهم جمعیت وارد را تحت تأثیر قرارمی‌دهد و دولت‌های محلی و ملی تشخیص می‌دهند که کدام شهر و استان باید در فهرست این محدودیت‌ها قرار بگیرد.»

او این محدودیت‌ها را توهین‌آمیز نمی‌داند:

«دیدن این مسأله به نگاه ما بازمی‌گردد؛ اینکه ما مسائل را از نگاه خودمان می‌بینیم یا در چارچوبی وسیع‌تر، چرا که گاهی دولت‌ها بنا به مصلحت‌ها و ظرفیت‌های شهر و استان این قوانین را وضع می‌کنند.»

از دردها و گلایه‌های مهاجران افغان

«این محدودیت‌ها برای من و بسیاری دیگر از مهاجران واقعاً دردناک است.» سید نادر موسوی، مدیر نشر تاک و سردبیر مجله کودکان آفتاب و شهروند افغان ساکن ایران این را می‌گوید و ادامه می‌دهد:

«ما سال‌هاست در ایران زندگی می‌کنیم. من در بندرعباس بزرگ شده‌ام اما متأسفانه در زمان ریاست جمهوری محمود احمدی‌نژاد یعنی در سال 85 این تصمیمات گرفته شد. تا قبل از این برای مثال برای سفر به بندرعباس به ما برگه تردد می‌دادند اما الان از برگه تردد هم خبری نیست. در جهان امروزی و با وجود ارتباطات گسترده به نظر من این محدودیت‌ها واقعاً دردآور است. خیلی‌ها به رفتارهایی که با سیاه پوستان در امریکا می‌شود اعتراض می‌کنند آیا این رفتارها توهین‌آمیز نیست؟»

او از کودکی درایران زندگی کرده ولی بارها تأکید می‌کند شرایطش با کسی که همین دیروز وارد ایران شده تفاوتی ندارد، همان تبعیض‌ها وهمان تفاوت‌ها. او در منطقه جنوب غربی تهران مدرسه‌ای برای کودکان مهاجر افغان تأسیس کرده:

«خیلی اوقات دلیل این محدودیت‌ها را کم بودن شغل در برخی استان‌های ایران عنوان می‌کنند. مثلاً می‌گویند در این شهرها افغان‌ها بازار کار را اشغال کرده‌اند. درحالی که شواهد نشان می‌دهد مهاجران خودشان در بسیاری از شهرها اشتغالزایی کرده و برای ساکنان آنجا هم بازار کار درست کرده‌اند. آمارها هم نشان می‌دهد در استان‌هایی که ورود مهاجران ممنوع است، میزان بیکاری بالاتر است. یعنی مهاجرها نه تنها باعث بیکاری نمی‌شوند که خیلی جاها دیگران را درگیر کار می‌کنند. نباید برای حل مشکلات صورت مسأله را پاک کرد بلکه باید آنها را با بررسی درست و منطقی حل کرد.»

جمال الدین سجادی، عکاس که در ایران متولد شده و پدرش سال‌هاست در ایران زندگی می‌کند هم در این باره نظرات مشابهی دارد:

«کلاً درباره تردد، قانون مشخصی وجود ندارد و ساز و کارش مشخص نیست. گاهی برگه تردد صادر می‌کنند و گاهی هم نه. یعنی گاهی استثناهایی قائل می‌شوند. به نظر من مهاجران وظیفه خودشان را در کشور شما انجام داده‌اند و حالا نوبت شماست که به مسائل آنها بپردازید. سه میلیون مهاجر در ایران مشکلاتی دارند و باید آنها را بیشتر ببینید.»

مقابل اردوگاه سلیمان خانی کم کم خلوت‌تر شده. نگهبان مقابل در با تعجب از من می‌پرسد چرا با افغان‌ها صحبت می‌کنم؟ او می‌گوید آنها که مشکلی ندارند، بیا درباره مشکلات ما بنویس!

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

یک پیام

  1. سلام
    کار خوبی می کنند مگر شهر هرته! هر کشوری واسه خودش قانونی داره خب افغانی ها بروند کشور سوئد همون جا زندگی کنند.
    کم درد سر درست کردند واسه مردم نجیب ایران. یعنی که چی چند میلیون افغانی ریختند تو کشور ما جا رو تنگ کردند. بلند شن تشریف ببرند کشور خودشون اونجا که آباد تر از ایران شده اینجا پی چی می گردند؟ هیچ کشوری حاضر نیست این تعداد اتباع بیگانه رو تحمل کند موضوع چند میلیون افغانیه نه چند هزار که بشه از پس شون بر اومد. آیا همون سوئد حاضره این تعداد افغانی رو که تو ایران بیش از چهل ساله حضور دارند تحمل کنه؟ شما افغانی ها خودتون بگین! اگر قوانین کشور سخت گیری نداشته باشه ظرف چند سال نسل کشور ما عوض میشه و این قابل تحمل نیست.

    3
    1

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا