استندآپ كمدي مناسب حال و روز ما نيست
شما ازجمله کارگردانهایی هستید که در سینما و تلویزیون فیلمها و سریالهای کمدی متفاوتی ارائه داد و هنوز فضای کارهای شما تازه و بهروز است و غالبا بسیاری از آثار شما مسائل اجتماعی را دربر میگرفت. در ابتدا درباره نگاه شما به طنز صحبت کنیم.
صحبت کنیم، من حرفی ندارم، از همین حالا تا هر وقت که شما بخواهید صحبت میکنیم، شما دهها سؤال بپرسید، من هم تا دلتان بخواهد پرحرفی میکنم، آسمانوریسمان را به هم میبافم، سعی میکنم کم نیاورم، انواعواقسام نظریهها را برایتان ردیف میکنم، از معضلات ریزودرشت جامعه برایتان میگویم و از ضرورتها. البته حتیالامکان تلاش میکنم آبروداری کنم تا خدشهای به تهمانده موقعیت مثلا هنری و اجتماعیام وارد نشود، اما واقعا این گفتوگوها چه فایدهای دارد؟ به نظر من هیچ، واقعا هیچ. روزگاری بود که این نوع گفتوگوها کموبیش کارساز بود، طالب و خواننده مؤثر داشت. اما امروز اینطور نیست. سالهاست آدمهای متفکر و اندیشمند جامعه، با دلسوزی تمام در حوزههای مختلف نظریهپردازی میکنند، نظریهها و عملکردهای مختلف را به چالش میکشند، مقاله مینویسند، گفتوگو میکنند و این نظریات در نشریات معتبر هم چاپ میشود، اما آنچه میبینیم و شاهدش هستیم، بیاعتنایی به این بحثهای فنی و تخصصی است، تاجاییکه روزبهروز به جای پیشرفت، شاهد پسرفت هستیم. من نمیخواهم این نظریه را در همه امور جامعه تعمیم دهم، ولی تا جاییکه به من و حوزه کاری و تخصصی من مربوط میشود، سالهاست با وجود انتشار صدها و چهبسا هزاران مطلب و مقاله و گفتوگو، هیچ اصلاح و پیشرفتی در کار نیست و هر سال با حسرت و اندوه زمزمه میکنیم که دریغ از پارسال!
معمولا وقتی مطلبی منتشر میشود، به طور طبیعی گروههای مختلفی در سطح جامعه هستند که بر حسب علاقه یا با انگیزههای دیگر، آن را میخوانند و با صاحب کلام ارتباط برقرار میکنند. این خیلی خوب است، چون حداقل کاری که میکند این است که سطح آگاهی عمومی جامعه را ارتقا میدهد. ولی این کافی نیست. شما به گروه دیگری از مخاطبان هم نیازمندید که من اسم آنها را مخاطبان عامل میگذارم. این دسته از مخاطبان، مدیران و مسئولان ذینفوذ حوزه فرهنگ و هنر هستند که فرمان هدایت و تعیین مسیر فرهنگی جامعه در دست آنهاست. به نظر من، یکی از دلایل بیفایدهبودن یا اگر با اغماض بگوییم، کماثربودن نقدها و نظریههایی که در قالب گفتوگوهای تخصصی شکل میگیرد، ازدستدادن همین مخاطبان عامل است. مشغلههای مختلف و بیش از حد مدیران فرهنگی، فرصتی برای ایجاد ارتباط با بدنه جامعه هنری و شنیدن حرفهای یکدیگر را باقی نمیگذارد. این طیف از مخاطبان اگر علاقهای هم به موضوعی که آن را مدیریت میکنند داشته باشند که معمولا اینطور نیست، چنان دست به گریبان گرفتاریهای متعدد و بیشمار پیرامونی خود هستند که فرصت خواندن نامههایی که امضا میکنند را هم ندارند، چه رسد به خواندن و شنیدن حرفهای من و شما. دوستی نقل میکرد که در بعضی از کشورهای پیشرفته، تعریف جالبی از یک مدیر موفق دارند. آنها معتقدند مدیر خوب، مدیری است که قهوه بخورد و روزنامه بخواند!
پشت این تعریف ساده نکات مهمی وجود دارد. مدیر موفق کسی است که فرصت کافی برای فکرکردن داشته باشد، آرامش داشته باشد، با طیف متفکر و نخبه جامعه از طریق نشریات ارتباط مستمر داشته باشد و بهروز باشد. مطمئن باشید چنین مدیری هم خودش را نقد میکند و هم به نقد و نظر دیگران اهمیت میدهد. البته فکر میکنم در سیستم اداری ما چنین مدیری را در همان روز اول به جرم بیکفایتی و وقتگذرانیهای بیهوده و از همه مهمتر، خوردن قهوه از اداره بیرون بیندازند.
این ناامیدی تا حد زیادی از نقدهایی است که به مدیریت فرهنگی وارد میدانید و درنهایت تأثیرنداشتن در عملکرد آنهاست؟
البته من آنقدرها که نق میزنم ناامید نیستم. میبینید که باز برای مصاحبه دم لای تله شما دادم. در جواب شما عرض میکنم که مسئولیت اول طنز زیر ضرببردن عملکرد مسئولان است، یعنی همان مخاطبان عامل که نه روزنامه میخوانند و نه قهوه میخورند، مسئولیت دومش هم خنککردن دل مردم است.
به نظر شما دلیل اینکه سالهاست فیلمها و سریالهای کمدی ما کماثرتر و بیرمق شده چیست؟
اجازه بدهید کمی موضوع سؤال شما را باز کنیم. در این سالها فیلمها و سریالهای کمدی خیلی خوبی هم ساخته شده، خیلی بهتر از کارهايی که من ساختهام. ولی از آنجا که در این سالها اقبال تماشاگران به کارهای کمدی افزایش چشمگیری داشته، برخی فیلمسازان صرفا تحتتأثیر این خوشاقبالی و فروش درخورتوجه فیلمهای کمدی، بدون درنظرگرفتن فهم و درک و استعدادشان در خلق موقعیتهای در واقع کمیک، سراسیمه و بدون مطالعه خود را در میدان پرریسکِ ساختن آثار کمدی میاندازند. ممکن است بعضی از این همکاران من، به پول و پلهای هم رسیده باشند، ولی حتما در مقابل، اعتبار فیلمسازی خود را هزینه کردهاند و از آن بدتر باعث صدماتی جدی به اعتبار سینمای کشور و جایگاه رسانه ملی در جامعه شدهاند.
بله، قطعا این طیف را بیشتر میتوان نقد کرد.
در این صورت من هم با شما موافقم. متأسفانه این معضل تنها مختص به آثار کمدی نیست. ما در انواع آثار سینمایی و تلویزیونی با این وضعیت روبهرو هستیم. چهبسا در فیلمها و سریالهای درام، وضعیت حتی بدتر از آثار کمدی هم باشد. اگر نسبت کارهای درام کممایه، کماثر و بیرمق را با کارهای اثرگذار و عمیقی که در همان سال تولید شدهاند مقایسه کنید و نگاهی دقیقتر به تعداد فیلمها و سریالهای غیرکمدی ساختهشده در طول سال بیندازید، خواهید دید که از میان حدود صد فیلم و دهها سریال تولیدشده، تنها تعداد انگشتشماری از آنها، آثاری قابل دفاع و ارزشمند هستند. به نظر من دلیل این گرفتاری دوسویه است. یک سوی آن وجود مدیران خودشیفته و متوهمی است که معلوم نیست با چه معیار و چه میزانی از دانش و تجربه، مسئولیتهای مدیریتی حوزه فرهنگ، هنر و رسانه را در قبضه خود گرفتهاند و کوتاه هم نمیآیند. این مدیران عزیز و محترم با وجود شکستهای پیدرپی و بزرگی که در سالهای متمادی مسئولیت خود داشتهاند، بدون هیچگونه مؤاخذهای، همچنان در مسند خود نشستهاند و خیال میکنند عنان رستگاری جامعه را سفت و محکم در دستان خود گرفتهاند. اما سوی دیگر این معضل، خود ما فیلمسازان هستیم. من و همکاران من. بسیاری از ما فیلمسازان هم دچار نوع دیگری از خودشیفتگی و توهم هستیم. بسیاری از ما در مسیر خلق یک اثر سینمایی یا تلویزیونی دچار سوءتفاهم و محاسبات غلط میشویم. جایگاه واقعی خودمان را پیدا نمیکنیم، چون بیرونآمدن از این لایه خودشیفتگی همراه با توهمی که ما را احاطه کرده، بههیچوجه کار سادهای نیست. در این صورت نه برای ارزیابی آثار دیگران متر و معیار درستی داریم، نه توانایی خودمان را خوب سبک و سنگین میکنیم. به همین دلیل بدمان نمیآید به محض موفقیت یک فیلم کمدی یا غیرکمدی، آستینها را بالا بزنیم. لابد در خلوت خودمان میگويیم چراکه نه؟! مگر کاری دارد؟! درحالیکه به گمان من یک کار کمدی موفق مثل یک درام موفق، سهل و ممتنع است. همانقدر که آسان به نظر میرسد، دستیافتنی نیست. پیچیدگیهای خاص خودش را دارد و نیاز به درک و توانایی در ساخت موقعیت ناب کمدی دارد. این فرق میکند با سروزبانداشتن، یا بانمکبودن و خوبجوکگفتن. خیلی از فیلمسازان سادهانگار و جویای نام ما فکر میکنند ساختن فیلمی مثل مثلا «فروشنده» کار آسانی است. یک قصه ساده، چند بازیگر سرشناس، یک آپارتمان، چند ماشین و چند خیابان، همین! درحالیکه اینها تنها بخشی از ابزار کار خلاقانه است، مثل رنگ و بوم و قلم برای یک نقاش زبردست. وجه پیچیده و دستنیافتنی کار، همان فوت استاد است. استادی مثل اصغر فرهادی که کار را کارستان میکند. بنابراین در یک نگاه کلی، این نقطهضعف منحصر به فیلمها و سریالهای کمدی نیست، بلکه در کل تولیدات سینمایی و تلویزیونی ما بهعنوان یک آسیب جدی وجود دارد.
به نظر شما دلیل اقبال مردم به فیلمهای کمدی چیست؟
به نظر من اقبال مردم نهتنها به فیلمهای کمدی که به کلیت سینمای ایران افزایش درخورتوجهی داشته است. نگاهی به فهرست فروش میلیاردی فیلمهای سال گذشته نشان میدهد سینمای ایران در حال خارجشدن از وضعیت رکود سالهای پیش و واردشدن به دورهای تازه است. عوامل متعددی در فراهمشدن زمینههای این تغییر مؤثر بودهاند، عواملی که خیلی در دست مدیران و از روی برنامهریزی دقیق نبوده است. من سعی میکنم به اندازه فهم خودم و تا جایی که ظرفیت این گفتوگو اجازه میدهد، به بعضی از دلایل افزایش اقبال مردم به سینما در سالهای اخیر، اشارهای داشته باشم. به گمان من سینمای ایران با وجود همه کاستیها و نقاط ضعفی که دارد، در مجموع آبرودارتر از گذشته شده است. موفقیتهای جهانی سینمای ایران در سالهای اخیر باعث توجه و احترام بیشتر جهانیان به سینمای ایران شده است. همین توجه و احترام باعث توجه بیشتر جامعه خودمان به سینمای وطنی میشود. در دنیای رسانهای امروز، هر واژه خوب و مثبت درباره سینمای ایران، بدون شک باعث ایجاد یک موج مثبت قوی در بطن جامعه میشود. بستهشدن خانه سینما و تلاش گسترده جامعه سینمایی برای بازگشایی آن باعث شد سینما یکی از موضوعات قابل بحث و مورد توجه عموم مردم و مسئولان شود چون اساسا مردم ما کنجکاو هستند، حتی اگر موضوعی كه برایش به سختی کندوکاو میکنند، کوچکترین ارتباطی با زندگیشان نداشته باشد. به خاطر دارم در آن دوران همهجا صحبت از خانه سینما و کنجکاوی برای یافتن علت بستهشدن آن بود. از داخل تاکسیها تا مطب دکترها، تقریبا همه جا موضوع صحبت شده بود. به نظر من این اتفاق به طور ناخواسته، باعث شد سینما منزلت و احترام تازهای در میان اقشار مختلف جامعه پیدا کند. دلیل دیگر افزایش اقبال مردم به سینما میتواند بالارفتن سطح تحصیلات، آگاهی و دانش عمومی جامعه باشد. علاوه بر این من افزایش حضور اجتماعی خانمها در جامعه و پررنگشدن نقش آنها در زندگی شهری را یکی از مهمترین عوامل این افزایش میدانم. البته فاصله عمیق شبکههای تلویزیونی وطنی با سلایق و خواستههای بخش گستردهای از جامعه شهری هم بسیار مهم و تأثیرگذار است. درواقع، هرچه چراغ تلویزیون خاموشتر باشد، چراغ سینما روشنتر میشود. در کنار این عوامل، افزایش سالنهای متناسب با شأن و شخصیت طبقه متوسط جامعه شهری که بیشترین مخاطب سینما را تشکیل میدهند، یکی دیگر از مهمترین دلایل اقبال مردم به سینماست. سابق بر این، تعداد سالنهای سینما محدودتر و به لحاظ فیزیکی دور از دسترس این طبقه بود ولی درحالحاضر تلاش شايستهاي صورت گرفته تا با ساخت پردیسهای سینمایی، سینما را به محل زندگی و تفریح این طبقه نزدیک کند. این یک اصل بدیهی در معادلات تجاری است؛ محصولی را که تولید کردهاید در دسترس مصرفکننده بگذارید تا با صرف وقت و هزینه کمتر آن را انتخاب کند. اتفاقی که در این سالها در سینما رخ داده و نتیجهاش افزایش اقبال مردم به سینما شده است. البته در این میان ممکن است سینمای کمدی و شبهکمدی سهم بیشتری از این رونق و افزایش اقبال عمومی کسب کرده باشد که این هم به کمبودها و نیازهای روانی جامعه برمیگردد.
البته این نقد مطرح است که برخی از فیلمهای کمدی این روزهای سینمای ایران فاقد محتوا و قصههای جذاب است، چقدر با این موضوع موافقید؟
البته نوشتن یک قصه خوب و جذاب هیچوقت کار آسانی نبود، حالا دشوارتر هم شده است. هزینههای بالای تولید و تضمین بازگشت سرمایه از یک طرف، دخالتها و اعمال ممیزیها از طرف دیگر، ساخت و پرداخت یک قصه سروشکلدار، آبرومند و در عین حال پرفروش را خیلی دشوار کرده است. حالا وقتی قرار میشود این فیلمنامه سروشکلدار و آبرومند، کمدی و در ضمن پرفروش هم باشد، دیگر کار را از سختی هم میگذراند. اصولا در فیلمهای کمدی موفق جهانی، روابط خصوصی زن و مرد، امکانات بالقوهای را برای شوخی فراهم میکند که در ایران این فضاها پیشاپیش و در ذهن نویسنده قصههای کمدی کنار گذاشته میشود. همینطور خطقرمزهای نانوشتهای که دست و ذهن نویسنده را به سختی میبندد. من نمیخواهم همه تقصیرها را بر گردن ملاحظات فرهنگی جامعه و خطقرمزهای زیادی که برای خلق یک اثر طنز یا کمدی خوب وجود دارد بیندازم. کممایگی، آسانگیری و آسانپسندی هم در این میان نقش مهمی دارد. من در یکی، دو سال اخیر دهها فیلمنامه به ظاهر کمدی را خواندهام که به نظرم اصلا کمدی نبودند. درحالحاضر یک گرایش مفرط غیرسازنده نسبت به ساختن فیلم کمدی وجود دارد. امیدوارم این تب بالای ساختن فیلمهای به ظاهر کمدی هرچهزودتر فروکش کند و در وضعیت نرمال و طبیعی خودش قرار گیرد.
زمانی فیلمهای کمدی مثل اجازهنشینها یا مومیایی در سینمای ما جریانساز میشد و این روزها کمتر از این دست فیلمها در سینمای ایران وجود دارد. تحلیل شما نسبت به این موضوع چیست؟
به نظر من اجارهنشینها یک فیلم فوقالعاده و یک استثنا بود. فیلمهایی مثل اجارهنشینها و شاید مومیايی امکان تکرار ندارند. این نوع فیلمها محصول زمان خودشان هستند. معنای حرفم این نیست که دیگر نمیشود فیلمهایی به قدرت اجارهنشینها ساخت، بلکه امیدوارم با فراهمشدن شرایطی نزدیک به همان شرایط، دوباره شاهد تولید آثاری جریانساز در سینمای کمدی باشیم.
درحالحاضر بسیاری از آثار طنز تلویزیون ایران به سمت آثار ترکیبی یا اجرای استندآپ کمدیهایی رفته که مخاطب را چندساعتی سرگرم میکند. فضای تلویزیون نسبت به گذشته و زمانی که شما در این حوزه کار میکردید، چقدر تفاوت دارد؟
استندآپ کمدی یک تولید سرگرمکننده ارزان و متکی به کلام است، تولید آن کار بدی نیست، ولی حتما میدانید که یک پای اصلی این نوع کمدی خود تماشاگران هستند. این نوع کمدی بیشتر به مسائل روز و عموما سیاسی میپردازد، تماشاگر این نوع کمدی باید دانش کافی از این دست موضوعات داشته باشد تا کمدی شکل بگیرد. شوخیهای کلامی این نوع کمدی با فرهنگ سیاسی و عمومی جامعه ما و همینطور محدودیتهای حاکم بر رسانه خیلی همخوانی ندارد. ظاهرا هنوز چنین ظرفیتی در جامعه ما وجود ندارد. به همین دلیل فکر میکنم استندآپ کمدی خیلی مناسب حالوروز ما نیست. زمانی که ما مجموعه کاکتوس را میساختیم، به نظرم فضا به مراتب بازتر بود. این روزها، هر بار که فیلم مومیایی از شبکههای تلویزیونی پخش میشود، شاهد سانسورهای بیشتری نسبت به پخشهای قبلی فیلم هستیم. بعید نیست در پخشهای آینده، شما فقط تیتراژ اول و آخر مومیايی را ببینید. این در حالی است که من و همکارانم آقایان پرستویی و میرکیانی بهعنوان مالکان این فیلم اصلا نمیدانیم این پخشهای بیشمار مکرر، در شبکههای متعدد سیما بر چه مبنایي قرار داد و با رعایت کدام حقوق انجام میشود. من از این فرصت استفاده میکنم و از مسئولان محترم سیما خواهش میکنم نسبت به حقوق هنرمندان کشور بیاعتنا نباشند.
شما سالها در تئاتر کار کردید و دیگر ادامه ندادید. از فضای تئاتر چه بهرهای در فضای تصویر گرفتید؟
دوران تئاتر برای من کلاس زندگی و فهم نمایش بود. دوران تجربه شکسپیر و فهم شخصیتپردازی و تراژدی، دوران لذتبردن از نوآوری و جسارت برتولد برشت، دوران زندگی با شخصیتهای چخوف، مولیر، میلر، ایبسن، هارولد پینتر و ساموئل بکت.
حصار در حصار از جمله نمایشهای موفق شما بود؛ چرا این سبک از کار را ادامه ندادید؟
تصور نمیکردم کسی حصار در حصار را به خاطر داشته باشد. خیلی سال از آن میگذرد. حس عجیبی پیدا کردم. شما با این سؤالتان مرا غافلگیر کردید. من را به ٣٧ سال پیش بردید. به سالهای خاطرات خوب و بد، به سالهای شور و شوریدگی، به سالهای سادگی و صداقت. نمیدانم الان چه حسی دارم، هم میخواهم درباره حصار در حصار حرف بزنم، هم نمیخواهم. ماجراهای این کار و حواشی آن بسیار زیاد و جالب است. شاید در آینده فرصتی برای بیشترگفتن درباره این نمایش و هیجانی که آن روزها در کشور ایجاد کرد، پیدا کنم. به نظرم برای ثبت در گوشهای از تاریخ نمایش کشور بد نباشد. اما درباره سؤال شما، فکر میکنم ناخواسته تمام کارهای بعدی من به نوعی در ادامه همان حصار در حصار است، با مضامین و قالبهای متفاوت.
بههرحال نمایشهای روحوضی یکی از اصیلترین گونههای نمایش طنز در ایران است. چقدر از این فضا در آثارتان استفاده کردید؟
احتمالا از شوخیهای کلامی، ایجاد سوءتفاهم و متلکگوییهای این نوع نمایش در کارهایم بهره گرفتهام. بهویژه در مجموعههای سهگانه تلویزیونی کاکتوس.
دلیل کمکاری شما چیست؟
من بههیچوجه کمکار نیستم. مدام کار میکنم. میخوانم، میبینم و مینویسم. برای یک هنرمند اینها کارهای جدی است. ولی اگر منظور شما ساختن فیلم یا سریال است، منتظر شرایط مناسب هستم که ظاهرا در حال فراهمشدن است. انشاءالله امسال پشت دوربین میروم.
انتهای پیام