مفهوم کاوی «نقد» در دستگاه نظری شریعتی
«عباس نعیمی جورشری» جامعه شناس و عضو بخش تحلیلی انصاف نیوز در یاددشتی به مناسبت سالگرد درگذشت دکتر علی شریعتی نوشت:
مقدمتا میتوان علی شریعتی را مهمترین روشنفکر دهه پنجاه دانست، خاصه اینکه بیشترین تأثیر را بر جامعه و مخاطب عام نهاد. صف بندی موافقان و مخالفان او به ویژه پس از انقلاب نوسان داشته است بااینحال میتوان اذعان داشت که حسب تحولات اجتماعی جامعهی ایران، از خیل عاشقان او کاسته شد لکن همچنان مطرح و نام آور است.
ذیل این مشاهدات میتوان پرسید که دستگاه نظری شریعتی – اگرچه ناتمام و متغیر است – متکی به کدام مفاهیم است؟ نگارنده معتقد است مفهوم «نقد» مهمترین مؤلفهی این دستگاه نظری است که علیرغم سیالیت نظرات و آثار مؤلف، پایدار میماند.
شریعتی یک پروژهی در حال «شدن» است که با آزمون و خطا به پیش میرود. این نکته در تفاوت آثارش در برهههای مختلف زندگی قابل ردیابی است. این امر از یکسو بیانگر گسترهی کاری اوست که الزاماً یک روشنفکر کنشگر را به خود جلب میکند و گریزناپذیر است. از دیگر سو فقدان یک محور مشخص و استاندارد را نشان میدهد.
بااینحال فصل مشترک آثار او همانا در پارادایم «نواندیشی دینی» قابل تصریح است. ضمن اینکه قدرت تفکر و تحلیل او در طرح سازی معطوف به عمل، آشکار است.
۱. رویکرد شریعتی به پدیده اجتماعی در کنه خودش انتقادی است. چه در قلم او و چه در بیان او. برخورد او با سنت برخوردی است نقدآمیز. دین سنتی، آموزشی سنتی، … همه تحت نقد او قرار میگیرند.
مواجههی شریعتی با فرهنگ شیعی منتقدانه است. او بر ارتباط بیواسطهی خالق – مخلوق تاکید میکند. به تعبیر خودش گونهای پروتستانتیسم اسلامی که امروز میدانیم طرحی ناقص بود. این امر او را در کشاکش با دستگاه روحانیت سنتی قرار میدهد.
نقد او به فرهنگ سنتی شیعی از یک سو غلظت اگزیستنس میابد. وجودگرایی شریعتی متأثر از اگزیستانسیالیسم «سارتر» است که در زمانهی خویش مورد استقبال روشنفکران جوانی بود. انسان در مرکز جهان فهم شدنی قرار دارد و اختیار و اراده به تغییر جهان الزاماً در بطن این تفسیر نهفته است. خالق یکتا در فرای این انسان قرار گرفته است. همین نقطهی تمایز شریعتی از سارتر میشود و به سمت فلسفهی وجودگرای «کگور» تمایل میابد.
از سوی دیگر روحیهی عرفان خراسانی نیز در این وجه منتقدانهی شریعتی دخیل است. رمزگذاری کردن هستی و معنابخشی به اشیا و وقایع او را به نوعی رمانتیسم اجتماعی میکشاند که ضرورتاً به نقد چارچوبهای خشک و تعین یافتهی سنت میانجامد. در این فهم از جهان، خداوندگار کدگذار است و بشر به عنوان مخلوق هبوط یافته، موظف به کدگشایی. در این عرصه شریعتی به هرمنوتیک نزدیک میشود اما نمیتوان گفت که بدان وارد میشود.
۲. همینگونه است مواجههی او با مدرنیته و نظام سرمایه داری که با نقد منظم همراه است. نگارنده معتقد است شریعتی از این حیث به مکتب فرانکفورت نزدیک میشود. نقدهای شریعتی به مدرنیته خاصه در آنجا که ملبس به عناصر فرهنگی کاپیتالیسم و صنعت فرهنگ است، اوج میگیرد. او همزمان قرائتی سوسیال دموکرات ارائه میدهد که با گفتمان چپ زمانه یعنی مارکسیسم لنینیسم متمایز است. سوسیالیستی که هم منتقد دموکراسی است و هم ستایشگر آن؛ «بزرگترین دشمن دموکراسی خود دموکراسی است».
این سوسیال دموکراسی آبشخور توحیدی دارد. وجه توحیدیاش نیز از فرهنگ شیعی آرمانی نشات دارد. آبشخور شریعتی در اینجا به «محمد نخشب» فعال فکری – سیاسی دورهی مصدق متمایل است.
۳. قلمرو انتقادی شریعتی به سنت و مدرنیته، متضمن نقد قدرت است. همین وجه است که او را در قامت یک کنشگر سیاسی مطرح مینماید و روبروی نظام سیاسی قرار میدهد. ایده پردازی وی در جبههی اپوزیسیون سیاسی محصول نگاه انتقادی است که نهاد قدرت سیبل مرکزی آن است. ۱۸ ماه زندان انفرادی! نتیجهی این وجه است که اتفاقاً برای درک علی شریعتی مهم است چون بیش از هر نکتهای بر جدیت «نقد» در دستگاه نظری او دلالت دارد تا آنجا که چنین بهای سنگینی پرداخت میشود. بنابراین شریعتی از نقش تحلیلگر و ایدئولوگ اجتماعی به اکتیویسیت سیاسی فرا میروید.
- بنابراین میتوان اذعان داشت که دستگاه فکری شریعتی سیال است اما در محدودهی نواندیشی دینی. کلیدواژهی این دستگاه نیز «نقد» است که همهی وجوه آن را سامان میدهد.
انتهای پیام
جدیدا کتابچه های کوچک ولی پر محتوایی از ایشان به چاپ رسیده که مطالعه اش بسیار تاثیر گذار است.
به شخصه تمام آن کتابچه ها را خریداری و خواندم. قیمتشان هم بسیار ارزان است.