جمع مستان | رضا بابایی
«رضا بابایی» پژوهشگر فرهنگی در یادداشتی تلگرامی با عنوان «جمع مستان» نوشت:
یکی از دوستان که چند سالی در یکی از کشورهای اروپایی مأموریت تبلیغی داشت، میگفت: در مدتی که من در آن کشور بسیار مرفه و پیشرفته، اسلام را تبلیغ میکردم، گهگاه برخی از شهروندان مسیحی آن کشور پیش من میآمدند و میگفتند میخواهیم مسلمان بشویم. من چند سؤال از آنها میکردم؛ از جمله اینکه در اسلام چه دیدهاید که میخواهید به آن بگروید. بیشتر آنان، به شمار فراوان مراسم و مناسک دستهجمعی مسلمانان اشاره میکردند: میگفتند: وقتی میدیدیم که مسلمانان در مناسبتهای مختلف گرد هم جمع میشوند و فضایی روحانی پدید میآورند، حسرت میخوردیم که چرا ما این همه دور از هم و پراکندهایم.
مراسم و مناسک جمعی مسلمانان، امتیازی است که در هیچ دین و آیین دیگری نیست. کدام دین را میشناسید که روزی سه بار مردم را به عبادتگاه(مسجد) دعوت کند و برنامههای همچون حج و نماز تراویح و جمعه و عیدین و سفرههای افطاری و مجالس ترحیم و جشنهای میلاد و آیینهای عزاداری داشته باشد؟ کارکرد نخست و بیمانند این برنامهها بیرون آوردن انسانها از لاک روزمرّگی و یادآوری خدا و عالم ملکوت است. چه موافق دین باشیم و چه مخالف آن، نمیتوانیم این امتیاز مهم ادیان را نادیده بگیریم. اگر روشنفکری دینی، به رغم همۀ سرمایههای علمی و توانمندیهایی که در جهان اندیشه و استدلال دارد، هنوز جایی فراخ در میان مردم نیافته است، به دلیل بیبرنامگی و تهیدستی آن در حوزۀ مراسم و مناسک دستهجمعی است. روشنفکری دینی، پا از عالم ذهن بیرون نگذاشته و به میان مردم نیامده است. مولوی که نیای روحانی روشنفکران دینی و اسطورۀ دانایی و معرفتاندیشی است، به شاعری در خانه بسنده نکرد. مثنوی را در جمع یاران سرود و برای شاگردان و مردم عامی قونیه، مراسم قوالی و سماع راه انداخت و سلوک دستجمعی را بر مناسک عرفانی افزود. جمعخانه ساخت؛ هیئتهای مثنویخوانی سامان داد؛ ذکر گروهی را خوش میداشت، و تا میتوانست مریدان و شاگردان را به صلح و وفا فرامیخواند. بیشتر همراهان او از میان مردم عادی و عامی بودند و برخی از همین مردم بر مسند جانشینی او نشستند. مولوی بر خلاف حافظ که در پی فراغتی بود و کتابی و گوشۀ چمنی، میگفت:
خلوت از اغیار میباید نه یار
پوستین بهر دی آمد، نی بهار
«یار» در کلام مولانا یار غیبی نیست. هر سوختهدلی است که عزم همراهی دارد. او همیشه منتظر مستان و نازنازان بود:
اندک اندک جمع مستان میرسند
اندک اندک میپرستان میرسند
دلنوازان نازنازان در رهند
گلعذاران از گلستان میرسند
میگفت: خدا از کوهها خواسته است که با داود همنوایی کنند: «یا جبال اوبی معه». ما کمتر از کوه نیستیم.
کوه با داود گشته همرهی
هر دو مطرب، مست در عشق شهی
باری؛ مناسک گروهی برای دلسوختگان عشق، تفرج است. دریغ است که این تفرجگاههای روحانی را چندان به سیاست و دنيا بیالاییم که خستگان و درماندگان، عطای آن را به لقای آن ببخشند و درهای خانه به روی خود ببندند. نمازهای جماعت و مناسک دینی، پناهگاه روحهای خسته از روزگار است. این پناهگاهها را از مردم نگیرید.
انتهای پیام