حیاط فرهنگستان هنر مسدود شد [+عکس]
حیاط فرهنگستان هنر دیشب (چهارشنبه شب) توسط شیشه های ضخیم و بدون اطلاع قبلی مسدود شد.
به گزارش انصاف نیوز حیاط عمومی مجموعه فرهنگستان هنر واقع در خیابان ولیعصر که سالهاست محل نشستن و گپ زدن مردم است دیشب توسط شیشه های ضخیم مسدود شده است.
نگهبان ها و کارکنان کتاب فروشی مجموعه از دلیل این اقدام اظهار بی اطلاعی میکنند.
معمار این بنا «میرحسین موسوی» است که از بهمن ماه 1389 در حصر خانگی است.
میرحسین موسوی سال 1377 این مجموعه را تاسیس کرد و تا دی ماه 1388 رئیس این مجموعه بود.
به نوشته سایت این مجموعه میرحسین موسوی و همسرش زهرا رهنورد که هردو از فعالان عرضه هنرهای تجسمی هستند همچنان از اعضای پیوسته این مجموعه اند.
انتهای پیام
پاك كردن صورت مساله به روش شیشه ای!
بغض و کينه و عداوت (بخوانيد حسادت) تا به کجا!!؟ هرچه بيشتر اين برخوردها و عملکردها ادامه مي يابد، به مظلوميت و حقانيت مير بينظير بيشتر و بيشتر پي مي برم.
سلام ،
همین که نامش را برده اید،مایه تشکر است ! دلم برایش تنگ شده ! میر حسین ابدآ قواره این سیستم ها و تفکرها نیست ! چهره اش مملو از نجابت – سخنش دلنشین و آرام بخش – بطور ذاتی جنتلمن – نگاهش گویای شرافت و اصالت -انسانی وارسته با مفهومی که میشناسیم – متخصص – درویش – قانع – امانت دار- عزیز کرده یک ملت – پدر = همسر – سیاستمدار و در تمام اینها، نمونه ! میرحسین ! مهم نیست که تو در کجایی ! حصری – آزادی _ دارای منصب و پستی – بدون شغلی ، مهم این است که در قلب ما هستی ! باور کن ملتی خواهان سلامتی تو و لبهای خندان تو هستند ! تو را دوست دارند فقط بهخ این دلیل که، میرحسینی ! میرحسین بودن در این روزگار خیلی دشوار است ! و تو چه درسها آموختی ! پس از 20 سال آمدی، اما با نمره 20 آمدی ! تنت سلامت – لبت خندان – قلبت تپان – خونِ گرمت در گردش و چرخان باد !
در ستایش شهر بیدیوار
فرهاد ستوده
نگارنده این مکتوب به عنوان یک رهگذر همیشه با درنگ به نمادهای داخل این فضا و حال و هوای ساکنانش نظر میکردم. چند روز پیش وقتی دیدم در حال نصب این دیوار شیشهای هستند حقیقتاً دلم گرفت و این چند سطر شتابزده هم حاصل همین حس رمیدگی است. میدانم دوستان نادیدهی دیگری میتوانند دقیقتر و بسا روانتر از این واقعه بنویسند و صاحبان هنر با زبان خود از آن بگویند. در این سالهای دمشقی چه بسیار کسان که در معیشت خود فرو ماندهاند و دیوارها را حتی نمیبینند اما رسم دیوارکشی و جدا کردن آدمها از همدیگر، آنها را بیشتر به سرنوشت جمعیشان بیتفاوت میکند.
شهر و کالبد آن در تعامل و تناظر با آدمیان جان میگیرد و بخشی از خاطره و معنای زندگی آنها میشود. چه بسا اسامی و عناوین خیابانها که یادآور خاطرههای جمعی است و نقطه پیوند شهروندان با کالبد و احساس تعلق به یک شهر است. «شهروند» از همین رابطه ساکنان با شهر و ارتباط با دیگران پدید میآید و مشارکت به مثابه احساس پیوند به سرنوشت جمعی از آن نشأت میگیرد.
فضاهای شهری بستر همین مراودات اجتماعی و سختافزار تولد «شهروند» و شکلگیری «مشارکت» هستند. در برنامهریزی شهری یا هر تصمیمی که به این وجه از مناسبات شهری مربوط باشد، این مسأله لحاظ میشود. اساساً «سرمایهاجتماعی» که مقوم یک جامعه و ضامن انسجام و تسهیل کارکرد آن و همچنین کاهش آسیبهای اجتماعی است، در بستر فضاهای شهری مشوق گفتگو و تعامل و سازههای شهروندمدار پدید میآید و تقویت میشود.
واقع این است که آرایش شهر و فضا و کالبدهای آن تجلی تمامعیار ذهنیت آدمیان ساکن شهر و سازندگان آن است. بر همین قیاس کالبد شهری ذهنیت و معنای متبوع اعضای شهر را برمیسازد. با کمی تسامح میتوان از مفهوم «سکنیگزیدن» هایدگر بهره جست و تعلق به مکان و شهر را برآیند ذهنیت و عینیت و ساختن آن دانست. شهروندان با ساختن شهر و از رهگذر زندگی و خلق معنا در شهر سکنی میگزینند.
مفاهیم درهمتنیدهی شهر، شهروند، مشارکت، سرمایهاجتماعی، خاطرهجمعی، اعتماد، سکنیگزیدن و ساختن به تأسیس «شهر شهروندمدار» منجر میشود. در مقابل، وضعیتی است که کالبد شهری افراد را از هم جدا میکند، «دیوار» جای میدان و فضای عمومی را میگیرد. شهروند به وجود نمیآید و مشارکت صورت نمیگیرد. قدرت در تعبیه فضاها جای تعامل را میگیرد و شهر به جای محل احساس تعلق به «معبری» برای عبور و مرور مبدل میگردد که جای ایستادن و تعامل در آن وجود ندارد. حوزهی خصوصی به جایی مقدس بدل میشود و حوزهی عمومی مکانی بیروح است که در آن غریبهها در رفت و آمد بیهدف هستند. این وضعیت را میتوان «شهر زورمندمدار» نامید.
غرض از مرور این بدیهیات مشهور که هر بند آن برنامهی پژوهشی مستقلی برای پژوهندگان جامعهشناسی است، اتفاقی در شهر است که نقطهی پیوند همه این مباحث پراکنده است؛ دیوارکشی مقابل فضای باز ورودی محوطه فرهنگستان هنر در خیابان ولیعصر.
فضایی کوچک از ساختمان فرهنگستان هنر که -در خیابانی شلوغ و در تسخیر بازار و بنگاههای تجاری- بسان یک واحه در میان یک بیابان به نظر میرسید یا «ماهی برای شبهای تار». فضایی که کنار آبنمای آن سکو یا نیمکتی برای نشستن نبود اما عابران که عموماً از دانشجویان و بازدیدکنندگان محیط فرهنگی تئاتر شهر یا کتابفروشیهای نزدیک آن بودند در آن مینشستند و گفتگو میکردند.
به تازگی مقابل این محوطه باز که فضایی آراسته، مدنی و غیرتجاری داشت و میتوانست جایی در آن خیابان شلوغ برای «تنفس» فراهم کند، دیواری شیشهای کشیدهاند که امکان استفاده از آن را برای شهروندان مسدود میکند. ساختن دیوار گویا مد مسلط این روزهاست. اما در شهری که فضای تنفس در آن به اندازه کافی محدود هست و محیطهای عمومی غیر از معابر ماشین و «رهگذران» به تعداد انگشتان دست هستند، کشیدن دیواری شیشهای که تنها امکان دیدن را فراهم میکند نه نشستن، چه توجیه و توضیحی میتواند داشته باشد.
اگر فرهنگستان هنر به همین اندازه از پذیرش شهروندان معذور است چگونه میتواند در بازتولید معنای فرهنگی در جامعه یا دستکم شهری که در آن سکنی گزیده، مفید باشد. راندن افراد از جایی، دیوار کشیدن و نمایش فضا بدون اجازه استفاده از آن چگونه میتواند کنشی فرهنگی را بر انگیزد. فرهنگستان جایی است که باید حتی ساختمان آن محل عبور و مرور شهروندان باشد و اصلاً مراجعه آدمیان را تشویق کند و آنها را در آغوش بگیرد.
دانشگاههای قدیمی اروپا محافل، مراسم و محلهایی برای استفاده شهروندان و جذب آنها به فعالیتهای آکادمیک دارند و همین محمل ارتباط آنها با جامعه است. فرهنگستانها میتوانند فارغ از روال اداری و بوروکراتیک واسطهی میان مردم و بخشهای رسمیتر سیاست، فرهنگ و حکومت باشند. اعتماد افراد رمیده از مناسبات رسمی را جلب کنند و به رسانه خود در جامعه بدل کنند. همهی اینها تنها در جلسات رسمی و برنامهریزیهای کارشناسی اتفاق نمیافتد. فضای فیزیکی فرهنگستان نیز میتواند و باید در خدمت اهداف مکتوب آن باشد. سبب وصل باشیم نه مسبب فصل. صدای شهر را بلند کنیم، شهر بی آواز جای زیستن نیست.
ز سرد مهری شبهای شهر بیآواز/ به بوی صبح برآشفته خواب باغچهها
اینگونه اقدامات ، انهم در این برهه از زمان ، یا برای نشان دادن امنیت کشور است یا برای نشان دادن اینکه ساکنین این بنا از سرمایه های کشور هستند و مورد کینه و عناد دشمن !!