«بیانیه خبرگان [در نقد روحانی] اشکالات علمی داشت»
شفقنا: دکتر بهرام دلیر نقده ای در نقد بیانیه رییس مجلس خبرگان با بیان اینکه امام خمینی(ره) آرای مردم را تشریفاتی نمی دانست گفت حکومتی که مطلوب امام راحل است و آن را دینی میداند جمهوری اسلامی است و امام آرای مردم را تعیین کننده میدانست.
حجت الاسلام والمسلمین بهرام دلیر نقده ای، عضو پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی در گفت و گو با شفقنا درباره تجمیع عرفان و سیاست در وجود امام علی (ع) اظهار کرد: بهترین الگوی پیوند عرفان و سیاست و عرفان و تحولات سیاسی اجتماعی به گمان من علی ابن ابیطالب (ع) است که هم خطبه ها، هم نامه ها و هم کلمات قصار او را در دسترس داریم. من در خصوص پیوند عرفان و سیاست دوازده نکته از امیرالمومنین که مربوط به رفتارهای سیاسی و اجتماعی حضرت است که صاحبان قدرت سیاسی جغرافیای مسلمین عموما و صاحبان قدرت سیاسی ما در ایران خصوصاً چارهای ندارند و باید به اندیشههای امیرالمومنین بازگردند. اگر نظام ما بخواهد کارآمد باشد این کار با الگوساختن امیرالمومنین امکان پذیر است.
او در ادامه افزود :آن دوازده نکته ای که در ذهن دارم تقدیم میکنم، اولین نکته این است که به محضر امیرالمومنین رساندند فردی در خانه اش به لهو و لعب و گناه و فحشا مشغول است، حضرت نگفت که به این مرکز فساد حمله کنید و خانه را بر سر صاحبانش خراب کنید و بروید شلاقشان بزنید، بلکه گفت خانه حریم شخصی و خصوصی است و در واقع ابتداییترین حقوق شهروندی است. غرب هم معمولاً بحثهای خصوصی را از بحثهای نهادهای عمومی یا حکومت و سیاست جدا میکند. در اینجا امیرالمومنین چقدر زیبا رفتار میکند، او میفرماید اولاً خانه، خانه شخصی و حریم خصوصی است و به گویندگان این خبر میگوید به شما ربطی ندارد. خود حضرت هم با چشمان بسته وارد میشود بعد هم که از خانه خارج میشود چشمانش را باز میکند و می گوید من چیزی ندیدم. ما در اینجا میتوانیم درسهای بسیاری بیاموزیم و به حریم خصوصی افراد احترام بگذاریم، تفتیش کردن درست نیست، تجسس بد است، رسوا کردن زشت است پس اگر فسادی در جایی رخ داده است ما نباید آن را همه جا پخش کنیم.
دلیر نقده ای با بیان اینکه حضرت علی(ع) حکومت را به هر قیمتی نمی خواست اظهار کرد: نکته دوم از نکات دوازده گانه این است وقتی مردم بعد از قتل عثمان خلیفه سوم با اصرار از امیرالمومنین خواستند که حاکمیت را قبول کند، حضرت در جواب آنها فرمود «مرا رها کنید و سراغ کسی دیگر بروید» یعنی بدین بیان که به هر قیمتی که شده نمیخواست حکومت کند. امیرالمومنان تمام ابعاد را بررسی میکرد که آیا قبول این حکومت اثری دارد یا نه؟ جامعه در چه حالی است یا استقبال جامعه چطور است؟
این استاد حوزه و دانشگاه با بیان اینکه حضرت علی(ع) اولین کسی بود که به حاکمیت رسید ادامه داد: سومین نکته این است که حضرت علی(ع) در این قضیه اول کسی بود که با رأی مردم به حاکمیت رسید. مردم از سه خلیفه اول خسته شدند و با انگیزه به امیرالمومنین روی آوردند با آرای طبیعی و حضرت علی(ع) بعد از انتخاب شدن به مردم نگفت به خانه بروید و مطیع من باشید. حضرت خطاب به مردم فرمود «در صحنه بمانید و اظهار نظر کنید» به اعتقاد ما شیعیان ائمه عصمت دارند و حضرت با اینکه معصوم است به همگان میگوید من ایمن از خطا نیستم مگر اینکه خدا نگاهم دارد. بارها در سخنان خود انتقاد از حاکم را تکلیف شرعی مردم میدانست که این قاموس قرآن کریم هم هست که وقتی قصه حضرت یوسف را میخوانیم میفرماید «إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَهٌ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّی » نگفت من یوسف هستم، فرزند یعقوب و من پیامبر هستم. بلکه گفت نفس آدمی، آدمی را به بدیها و فسادها می کشاند مگر این که خدای من رحم کند. یعنی همان منطق در زبان امیرالمومنین(ع) که وظیفه شما هست از حاکم و حکومت انتقاد کنید و این درس بزرگی در دنیای امروز است. مردم نمیگویند که حق آزادی و حق انتقاد به ما بدهید بلکه این امیرالمومنین است که از مردم میخواهد نقد کنند.
نقده ای ادامه داد: چهارمین نکته از این نکات دوازده گانه سعد بن ابی وقاص است که مشروعیت دولت امیرالمومنین را نپذیرفت، حتی با امام علی(ع) هم بیعت نکرد اما حضرت خانه سعد بن وقاص را بر سرش خراب نکرد، زندانیاش نکرد درحالی که سعد ابن وقاص علیه امیرالمومنین شانتاژهای تبلیغاتی هم داشت، اما باز هم امیرالمومنین او را به زندان نینداخت، خانه را بر سرش خراب نکرد یا پیراوانش را تشویق نکرد که به او حمله کنند.
نکته پنجم: طلحه و زبیر نزد امیرالمومنین آمدند و از حضرت پست و مقام خواستند اما حضرت نپذیرفت. چند روز بعد مدینه را به قصد مکه و تدارک جنگ جمل علیه امیرالمومنین ترک کردند، علی(ع) به آنها گفت کجا میروید؟ آنها دروغ گفتند. حضرت در جواب آنها گفت «میدانم برای جنگ با من میروید» اما با این وجود آنها را زندانی نکرد. زندانی سیاسی در حکومت علوی معنا ندارد. یعنی در طول حکومت امام علی(ع) موردی نداریم که حضرت او را به خاطر مخالفت با سیاستهای امیرالمومنین یا انتقاد از حضرت به زندان انداخته باشد. طلحه و زبیر رفتند و جنگ جمل را راه انداختند.
عضو پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی بیان کرد: نکته ششم، در روز جنگ جمل اول سپاه مقابل تیراندازی کردند و یک سرباز امیرالمومنین را کشتند، یاران امیر المومنین گفتند جنگ را شروع کنیم، حضرت گفت نه. سر به آسمان بلند کرد و گفت «الهم اشهد» خدایا شاهد باش. سپاه مقابل دومین تیر را انداخت و دومین سرباز امیرالمومنین را کشت باز یاران امیرالمومنین گفتند شروع کنیم، حضرت باز مخالفت کرد، سر به آسمان بلند کرد و گفت «الهم اشهد» یعنی خدایا شاهد باش. تیر سوم را انداختند و سومین سرباز او را هم کشتند، سر به آسمان بلند کرد و گفت خدایا شاهد باش که ما شروع کننده جنگ نبودیم آنگاه شمشیر کشید و لذا امیرالمومنین ماجراجو نبود، جنگ طلب نبود، فرزندش حسین ابن علی هم در کربلا جنگجو نبود، جنگ طلب نبود تا دقایق آخر هم رایزنی کرد، رایزنی کرد که به جنگ منتهی نشود، عمر سعد و همه دشمنان مقابلش را نصیحت کرد بعد جنگ شروع شد.
او با بیان اینکه امام علی(ع) سیاست علوی را هدایت محور می دانست تصریح کرد: نکته هفتم این است که دنیا باید به امیرالمومنین احسنت بگوید، نه فقط ما شیعیان. شرق و غرب باید در این رفتارهای امیرالمومنین به مطالعه بپردازند که بعد از جنگ جمل بر پیکر طلحه گریست، طلحه کسی است که در مقابل امیرالمومنین شمشیر کشیده است و خطاب به او گفت، کاش ۲۰ سال پیش از این مرده بودم و کشته تو را افتاده بر زمین و زیر آسمان نمیدیدم. حتی حرمت جهادهای سابق دشمنش را هم نگه میداشت، یعنی طلحه یک زمانی در راه اسلام شمشیر کشیده بود اما امیرالمومنین این رافراموش نکرده و لذا به کشته شدن طلحه هیچ وقت خوشحال نشد. علی(ع) برای کشتن کسی اصلاً خوشحال نبود. فلسفه وجودی امامت و ولایت علی ابن ابی طالب هدایت است و لذا سیاست مدرن را افرادی مثل ماکیاولی، هابز ، ژان ژاک روسو، جان لاک و ماکس وبر قدرت محور پنداشتند، اما امیرالمومنین سیاست علوی را هدایت محور می دانست و باورش این است که دشمن هم باید هدایت کرد و نباید به قدرت دل سپرد و لذا امیرالمومنین دلداده قدرت نبود، دلداده هدایت بود،خوشبختی امیرالمومنین آن وقتی بود که کسی را هدایت میکرد. بعد از جنگ جمل به سراغ عایشه میرود و عایشه حرفهای درشتی به امام علی(ع)میگوید اما امام علی(ع) همه این حرفها را تحمل کرد و حال عایشه را پرسید و او را همراه با چهل زن مسلح و روپوشیده شبیه مردان جنگجو مشایعت کرد و به وطنش برگرداند، گویا اصلا عایشه علیه امام علی(ع)نشوریده است. امام علی(ع) چنین بود، آنها را متهم نکرد که کافر و مشرک هستند. حضرت هیچ وقت درشت نمیگفت و در مقابل کفار هم سنجیده حرف میزد.
او ادامه داد: هشتمین نکته این است که کسانی که با او جنگیدند و در مقابلش ایستادند و مطیعش نشدند آنها را معارض، منافق و کافر نخواند بلکه گفت برادران مسلمان ما هستند که در حق ما ظلم کردند، این جمله بسیار خواندنی است. نکته نهم هم اینکه در زمان خلافت، تمامی خزانه داریهای سرزمین پهناور اسلام را به دست ایرانیان سپرد و فرمود «ایرانیان قبل از اسلام هم مردمان پاکدستی بودند». یعنی نگفت این افراد باید از نژاد عرب باشند یعنی ملاک سپردن بیتالمال از نگاه امیرالمومنین لهجه و گویش نیست، جغرافیای خاص نیست بلکه پاکدستی است. نکته دهم، هنگامی که خلیفه بود و برای سرکشی به یکی از شهرها رفته بود، مردمانی به دنبال اسب او با پای پیاده راه افتاده بودند و او را مشایعت میکردند، حضرت با فریاد آنها را از این کار برحذر داشت، گفت من هم انسانی مانند شما هستم، بروید به کار و زندگی خود برسید و فقط در برابر خدا تعظیم کنید، حتی اینها علی الظاهر گفتند این فرهنگ ماست، اما امام فرمود «این فرهنگ فرهنگِ خوبی نیست چراکه باعث میشود صاحبان قدرت شما متکبر و مغرور باشند. من سواره، شما پیاده؟ این چه فرهنگی است». فقط در مقابل و محضر پروردگار عالم خدا را تعظیم کنید و دل به او بسپارید.
دلیر نقده ای نکته یازدهم را چنین توضیح داد: ما شیعیان، امیرالمومنین را خلیفه بلافصل بعد از پیامبر می دانیم و به این هم باور داریم، اما برادران اهل سنت ما حضرت علی(ع) را خلیفه چهارم میدانند. زمانی که حضرت خلیفه شد یکی از بزرگترین امپراطوریهای جهان در آن عصر به دست امیرالمومنین سپرده شد. با اینکه امام علی(ع) حاکم است با یک فرد مسیحی اختلاف پیدا کرد و کار به قاضی سپرده شد.حضرت نخواست به زور حرف خود را اثبات کند قاضی در دادگاه امیرالمومنین را محترمانه صدا میکرد و بیشتر به او نگاه میکرد، امام علی(ع) از این کار قاضی خشمگین شد و گفت من و فرد مسیحی نباید برای تو فرقی داشته باشیم، از خدا بترس و عدالت را رعایت کن، چرا بیشتر به من نگاه میکنی و چرا به فرد مسیحی کم توجه هستی. از آنجا که علی شاهدی برای ادعای خود نداشت، قاضی به نفع مسیحی حکم داد و علی ابن ابی طالب حکم را پذیرفت، نگفت من حاکم، امام و معصوم هستم بلکه قانون و حکم هرچه بود آن را پذیرفت.
عضو پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی در رابطه با دوازدهمین نکته از آموزه های حضرت علی(ع) گفت: امیرالمومنین فردی نابینا را دید که در حال گدایی بود، فرمود چرا به او کمک نمیکنید گفتند یا علی او مسیحی است. حضرت فرمود «آن زمان که او بینا بود و برای شما کار میکرد از دین او نمیگفتید. حالا او مسیحی شده است؟» بعد خود امیرالمومنین مقرر کرد از بیت المال مسلمین هر ماه به او مقرری و پولی بدهند تا مجبور به گدایی نباشد. علی(ع) به عدلش علی است.
دلیر نقده ای با تاکید بر اینکه تشکیل حکومت نیاز به رأی مردم دارد اظهار کرد: ما امامیه معتقد هستیم امام حسن(ع)، امام حسین(ع) چه بنشینند و چه قیام کنند امام ملت هستند. پیامبر گرامی اسلام، علی ابن ابیطالب و اولاد امیرالمومنین هم همینطور هستند. پس در خصوص اینکه در مقام امامت و ولایت دارای عصمت هستند و از ناحیه پروردگار عالم هم به امامت برگزیده شدهاند هیچ اختلافی بین امامیه وجود ندارد، اما اینکه بخواهند حکومتی را در خارج و در جامعه تشکیل دهند، امام علی(ع) حاضر به حاکمیت زوری نخواهد شد. یعنی مردم تا نپذیرند امام علی(ع) نمیتواند حکومت تشکیل دهد. اگر مردم نپذیرند امام معصوم و حتی پیامبر گرامی اسلام هم نمی تواند حکومت کند. سوال من این است اگر میتوانستند چرا امام علی ۲۵ سال خانه نشین بود مگر امام علی(ع) از ناحیه پروردگار عالم به امامت نرسیده بود؟ امام و معصوم هم بود پس چرا نتوانست حکومت کند؟ مردم آمادگی پذیرش امام علی(ع) را نداشتند و از خود استقبالی نشان ندادند حالابه هر دلیلی که بود و وقتی جامعه هنوز آماده حکومت امام علی(ع) نشده بود، پس خود را به زور بر ملت تحمیل نکرد.
او با بیان اینکه باید در اندیشه های امام علی(ع) بکوشیم اظهار کرد: برخی علما و دانشمندان اهل سنت بعضاً در تئوری های سیاسی خود این نظریه را دارند که «الحکم لمن غلب» این نظریه تقریبا مثل نظریه ماکیاولی است، ماکیاولی هم همینطور است. آنها می گویند به زور هم که شده قدرت را به دست بگیر اما در منطق امام علی(ع) این گونه نیست. ما در قاموس قرآن کریم «لا اکراه فی الدین» داریم یعنی «هیچ اکراهی در دین نیست» . به نظرم من گزارههای دینی حتی از جمله حکومت دینی، اکراه پذیر نیست. به زور و اجبار نمی شود بر ملت تحمیل کرد و به تفسیر من این جزو بدیهیترین گزارههای سیاسی در بحث های فقه سیاسی و عرفان سیاسی است. همه ما باید در اندیشههای امام علی(ع) بکوشیم و ملاک و معیار زندگی سیاسی و مشارکت های سیاسی را علی(ع) قرار دهیم و صاحبان قدرت اگر الگوهای سیاسی خود را علی و اولاد علی (ع) قرار دهند ضرر نخواهیم کرد.
دلیر نقدهای در ادامه بحث اینکه تشکیل حاکمیت نیاز به رضایت مردم دارد، گفت: حتی امام علی(ع) چندین بار در نهج البلاغه بعد از اینکه مردم پس از قتل خلیفه سوم به سراغش آمدند فرمودند مرا رها کنید و به سراغ دیگری بروید، شما هرکسی را انتخاب کنید شاید من مطیع ترین افراد به او باشم. امیرالمومنین در منطق سیاست از نگاه نهج البلاغه و اندیشه علی ابن ابیطالب (ع) هیچ وقت حاضر نمی شود خود را بر جامعه تحمیل کند، ولو اینکه امام به حق از ناحیه پروردگار عالم، امام علی(ع) است. من یک مثال روز بزنم، امام(ره) آن وقت که در قم بود همین شرایط را داشت، یعنی شرایطی که به عنوان یک ولی فقیه، مرجع جامع الشرایط است و شخصیت بزرگ داشت. وقتی که به ترکیه تبعید میشود باز همان امام است، وقتی که به نجف و پاریس می رود همان امام است، اما امام نمیتواند در راس حکومت قرار بگیرد، چون جامعه ایران آمادگی نداشتند که از امام استقبال کنند. بعد از فروپاشی رژیم پهلوی و پیروزی انقلاب که میرسیم مردم کاملاً آماده هستند اما باز هم امام صرف اینکه مردم آمادهاند بسنده نمیکند.
او با بیان اینکه امام خمینی آرای مردم را تعیین کننده می دانست خاطرنشان کرد : امام بعد از اینکه به ایران وارد میشود بلافاصله رفراندوم را برگزار میکند، چرا برگزار کرد؟ مردم که امام را پذیرا بودند. گفتند همه شما را به عنوان رهبر کاریزماتیک قبول دارند، اما امام بر رفراندوم اصرار کرد تا پس از صد سال نگویند که آمدم و خودم را بر مردم تحمیل کردم. بیش از ۹۸ درصد مردم هم به رفراندوم رای دادند با اینکه امام میتوانست به حکومت دینی تعبیر کند یعنی بگوید حکومت علوی اما امام گفت”جمهوری اسلامی”. عدهای گفتند امام در رودربایستی جمهوری اسلامی گفت یا می خواست هماهنگ با بحثهای روز شود درحالی که امام چنین شخصیتی نبود. امام اگر چیزی را خلاف شرع می دانست ابدا به آن تن نمیداد. امام به چیزی که مخالف اسلام بود ابدا تن نمی داد. جمهوریت، استنباط امام راحل است یعنی حکومتی که مطلوب امام راحل است و آن را دینی میداند جمهوری اسلامی است و امام آرای مردم را تعیین کننده میداند، آرای مردم را تشریفاتی نمیداند. بها به آرای مردم به خاطر رودربایستی یا هماهنگ شدن با صدای جهانی نبود. امام مرجع تقلید بود و استنباط او این بود.
این استاد حوزه علمیه اظهار کرد: چهار رکن شعاری که در اوایل انقلاب داشتیم، استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی هیچ کدامشان نباید آسیب ببینند، نه جمهوریت نظام باید آسیب ببیند، نه آزادی، نه استقلال و بخصوص اسلامیت نباید آسیب ببیند. هرکدام از اینها آسیب ببینند انقلاب دچار آسیب و انحراف میشود. استقلال، آزادی، جمهوریت و اسلامیت همانطور که از اول به عنوان علت محدثه انقلاب بود علت مبقیه انقلاب هم با حفظ این چهار رکن است. هرکدام آسیب ببیند برای انقلاب ضرر دارد، برای ایرانیت، اسلامیت، جمهوریت، آزادی و استقلال ما ضرر دارد پس رضایت و آرای مردم نباشد هم میتوان حکومت کرد اما در واقع یک نوع حکومت توتالیتاریسم است همانند موسولینی در ایتالیا، هیتلر در آلمان و حکومت استبدادی و حکومت دیکتاتوری. اما هیچ کدام اینها با گزارههای امیرالمومنین (ع) سازگار نیست و اندیشه سیاسی امام خمینی هم هیچ کدام اینها را برنمیتابد. مقام رهبری هم اندیشه دیکتاتوری را برنمی تابد، اندیشه سیاسی ایشان هم توتالیتاریسم را برنمیتابد. ایشان هم پیرو امام راحل، استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی را پاس می دارند. ایران به همین چهار رکن تشکیل شده و بر همین چهار رکن هم استوار است و دوام انقلاب به سلامتی این چهار رکن است. هرکدام اینها بیمار شود و آسیب ببیند انقلاب قطعاً دچار مشکل خواهد شد.
او در خصوص ورود مجلس خبرگان به انتشار چنین مباحثی تصریح کرد: به گمان من ورود مجلس خبرگان به چنین بحثی با آن بیانیه اخیر که سرتاسر دارای اشکال است، درست نیست. هر عزیزی که این بیانیه را داده لااقل مطالعه کند و چنین چیزی را صادر کند. همچنین در بحث قانون اساسی ما خبرگان ناظر بر صفات و عملکرد رهبر معظم انقلاب هستند و ناظر بر قوای دیگر نیستند. آن قوای دیگر هم نظارتهای خاص خودشان را دارند. نظر من این مسایل علمی را به عهده حوزویان بگذارند تا در حوزههای علمیه تدریس شود، اگر واقعاً پرسشی هست پاسخ داده شود، پاسخ دادن به این مسایل از وظایف خبرگان نیست چراکه هم به خودشان آسیب میرساند و هم به جامعه. به نظر من آن بیانیه را هر بزرگوار و اندیشمندی که داده بود خیلی اشکال داشت. اولاً اشکالات علمی خیلی فاحشی داشت، دوم نسبت هایی داده بودند که آن نسبتها درست نبود مثلاً اهل سنت و اهل شیعه چنین اتفاقی دارند نه قطعاً چنین چیزی نیست.
دلیر نقده ای اظهار کرد: این چیزهایی که می گویم با آگاهی است من ۲۵ سال است در حوزه تدریس میکنم، دکترای علوم سیاسی و فقه اصول دارم، به عنوان مدرس رسمی در درس خارج فقه و اصول حوزه هم هستم. آگاهانه عرض میکنم، بنده گرایش سیاسی خاصی به چپ یا راست ندارم بلکه آنجا که اندیشه دینی آسیب ببیند دفاع میکنم یا آنجا که آسیب میبیند نقد میکنم، کاری به گرایشات سیاسی ندارم. یک چیزی که متاسفانه وجود دارد این است که مبارزان ما قبل از انقلاب از نهج البلاغه فراوان می گفتند اما امروزه کم کم نهج البلاغه هم منزوی می شود. به گمان من نهج البلاغه را باید مطرح کرد، دیگران باید خودشان را با نهج البلاغه تطبیق کنند نه اینکه نهج البلاغه خود را با ما تطبیق کند. ما نباید ملاک و معیار باشیم. این نکتههای دوازده گانه را هم که گفتم همه سند دار و در نهج البلاغه هم آمده است.
او در پایان خاطرنشان کرد: ما یا به نهج البلاغه درست آشنایی نداریم یا سیاسی رفتار میکنیم یعنی قبل از اینکه نهج البلاغه را بخوانیم دنبال متنی میگردیم که به نفع حزب ما باشد و این سر از رسوایی در می آورد و نهج البلاغه هم ناقص منعکس می شود، یا بیانیه ای می خواهیم صادر کنیم بیانیهای میدهیم که علیه فرضاً یک حزبی تمام شود تا گرایش خودمان آسیب نبیند. مثلاً در بعضی جاها، نهادها در جمهوری اسلامی ایران داور هستند، این داور نمی تواند طرفدار این یا آن طرف باشد همانطور که در ورزش نمی تواند طرفدار پرسپولیس باشد یا داور در مقام داوری نمی تواند طرفدار استقلال باشد! این داوری ها باید حفظ شود. شخصیت های حقوقی داوری باید حفظ شود اگر طرف حزب و گرایش خاصی نشوند می توانند پدری کنند، می توانند داوری کنند اما اگر این شخصیتِ حقوقیِ داوری را از دست دهند قطعاً نمی توانند کاری کنند. به گمان من اگر به حوزه ها واگذار کنند حتی مجلس خبرگان هم از حوزه ها بپرسند بهتر است، حوزه های علمیه توان پاسخگویی به این پرسش ها را عالمانه دارند و نیازی نیست خبرگان بیانیه صادر کند چراکه جزو وظایف قانونی مجلس خبرگان هم نیست و واقعاً آن بیانیه اشکالات علمی فراوان داشت و خیلی نابجا بود.
انتهای پیام
همین مانده که عده ای از دین بی خبر یا غیر خبره (در مقابل فقهای آیت الله مجلس خبرگان) بیایند ادعای اشکال علمی کنند. شاید یک عده احمق یا جاهل یا مظلوم فریب خورده هم باور کنند که باید با وجود چنان متخصصانی در این بحث های تخصصی سراغ این عده که معلوم نیست خود در کارزار مسایل پیچیده علمی الهی چند مرده حلاج اند بروند!!! لااقل قدری شایسته سالاری داشته باشید و با وجود متخصص و بلکه اجماع متخصصین (درون و بیرون مجلس خبرگان) روی این مساله و موضع گیری صریحشان، سراغ معدود غیرمتخصصین گوشه و کنار نروید که خواسته هوای نفس خود را توجیه کنید! بیدار شوید!!! مگر مرگ و حساب را نزدیک نمی بینید؟؟