خرید تور تابستان

نمایش درد بچه‌های خاک سفید، لب خط شوش و فرحزاد

«امیرحسین ناظری کنزق»، انصاف نیوز: جمعیت امام علی ع یک سازمان مردم نهاد است که سال‌هاست در مناطق حاشیه‌ای به کودکان خدمات مختلف آموزشی و رفاهی ارائه می‌کند. این خدمات در راستای تحقق زندگی برابر و مناسب برای تمام کودکان است. کلاس‌های آموزش تئاتر هم یکی از خدمات این جمعیت است. حالا پس از دو سال تمرین هشت نفر از کودکان این جمعیت از محله‌های خاک‌سفید، لب خط شوش و فرحزاد تهران آماده‌ی اجرای نمایش «معلم» روی صحنه تئاتر هستند. متن گفتگو به بهانه این اجرا با کارگردان و دو نفر از بازیگران این نمایش در پی می‌آید:

photo_2017-07-08_21-20-43

انصاف نیوز: آقای بابایی! ایده کار و نگارش آن چه بود؟

مسعود بابایی: کار راجع به مدارس داعش است. در یک خبر خواندم که داعش حدود 400 مدرسه دارد که در آنها به کودکان تعالیم اعتقادی می‌دهد. برای اینکه در آینده این کودکان عملیات‌هایی را انجام دهند. چند هزار نفر هم شاگرد این مدارس‌اند. ایده کار از اینجا بودم. فکر کردیم در آینده حتی اگر داعش از بین برود، این کودکان اعتقادات داعشی دارند. فرض کنید 10 سال دیگر اگر داعش از بین رفته باشد شما هزاران جوان می‌بینید که تفکر داعشی دارند. حالا این جوانان در هر حوزه‌ای می‌توانند باشند. در حوزه هنر، ورزش، مهندسی و… این به نظرم بسیار موضوع مهمی است. البته تئاتر ما روی این نکته تمرکز نکرده ولی به آن اشاره دارد. داستان نمایش ما داستان خانواده‌ای است که پدر و مادر قربانی داعش شده‌اند و یک فرزند خانواده هم قربانی داعش می‌شود.

 

خانم نکویی‌راد! راجع به نقش‌تان در نمایش بگویید.

پرستو نکویی‌راد: نقش من نقش دختری است که بعد از درگذشت پدر و مادر خانواده به نوعی سرپرست خانواده است. این دختر، دو برادر و یک خواهر دارد که خواهرش را در یک عملیات انتحاری که در مدرسه صورت گرفته از دست داده است. این نقش هم اسم خودم است؛ «پرستو» شخصیت مغروری است که بعد از مرگ فاطمه گوشه‌گیر می‌شود و تنها هدفش این می‌شود که از معلمی که باعث کشته شدن فاطمه شده انتقام بگیرد. فاطمه در زندگی پرستو نقش مهمی داشته است چون پرستو خودش این شخصیت را بزرگ کرده و جای مادر اوست.

 

خانم شمس! شما از نقش‌تان بگویید.

فاطمه شمس: نقش من همان خواهر کوچکی است که در عملیات داعش از بین رفته و بعد از مرگش هم به صورت رویای خواهر بزرگتر روی صحنه می‌آید. بعد از پدر و مادر، فاطمه به نوعی شخصیت محبوب خانواده بود که از بین رفت. نکته این است که پدر و مادر فاطمه هم در عملیات انتحاری از بین رفته‌اند. این دختر از جنگ نمی‌ترسد. فقط از جنگ بدش می‌آید.

photo_2017-07-08_21-21-02

آقای بابایی! چقدر تمرین کردید برای نمایش؟

مسعود بابایی: ما حدود دو سال است که این گروه تئاتر را شکل دادیم. حدود 6 ماه فقط با بچه‌ها بازیگری کار کردیم. مدت زیادی اتود زدیم ولی هیچکدام نه باب میل من بود نه برای بچه‌ها جذاب بود. این کار را نوشتم و حدود یک ماه زمان برد که در حین کار چند بار بازنویسی شد. وقتی متن نهایی شد ما حدود هشت ماه تمرین کردیم.

 

پرستو! شما دو سال است که تئاتر تمرین می‌کنید. تئاتر چقدر روی زندگی شخصی شما تاثیر گذاشته؟

پرستو نکویی‌راد: خیلی جاها در شرایط بد من توانستم احساساتم را کنترل کنم و این خیلی به زندگی من کمک کرد. ما یاد گرفتیم عصبانیت‌مان و دیگر حس‌های‌مان را کنترل کنیم.

 

فاطمه! شما چطور؟

فاطمه شمس: من قبل از تمرین‌های تئاتر خیلی زود گریه‌ام می‌گرفت. اما با تمرین‌های حس که در تئاتر داشتیم توانستم این را کنترل کنم. همینطور زمانی که عصبانی می‌شدم دیگر نمی‌توانستم خودم را کنترل کنم اما بالاخره توانستم خودم را کنترل کنم و با یک فکر این ناراحتی را از بین ببرم.

photo_2017-07-08_21-20-58

آقای بابایی! شما چقدر تغییر در بچه‌ها دیدید؟

مسعود بابایی: گروه ما هشت نفره است اما الان دو نفر از بچه‌ها اینجا هستند. من بیشتر از همه این تغییر را در یکی از بچه ها دیدم؛ یکی از بچه‌هایی که در اینجا نیست. او همیشه می‌گفت نمی‌توانم یا نمی‌شود. او الان منظم و متعهد سر تمرین می‌آید و خیلی از رفتارهایش تغییر کرده است. در کل بچه‌ها هم تغییرات مثبتی داشتند.

 

فاطمه! در رابطه با دیگر از اعضای گروه و تبادل خوتان با آنها توضیح بده.

فاطمه شمس: گروه ما هشت نفر است، شش پسر و دو دختر. چهار نفر از بچه‌ها افغان هستند و چهار نفر ایرانی. اگر بگویم مشکلی نداشتیم که دروغ گفتم. من زمانی که وارد خانه‌ی علم شدم از افغان‌ها می‌ترسیدم. فکر می‌کردم افغان‌ها خودشان با خودشان جنگ دارند اما بعد از مدتی فهمیدم که فکرم اشتباه است. الان با افغان‌ها همکارم و کار می‌کنم.

 

پرستو شما چطور؟ با توجه به تفاوت فرهنگ شما و افغان ها.

پرستو نگویی راد: من با بچه های گروه مشکلی نداشتم. من از وقتی وارد جمعیت شدم فهمیدم که انسان، انسان است، فارق از دین و ملیت و هر چیز دیگری ما همه انسانیم و باید با هم زندگی کنیم.

 

آقای بابایی! حتما برای شما خیلی سخت بوده این تفاوت‌ها. بچه‌های افغان، ایرانی، دختر و پسر با تفاوت سنی زیاد. چگونه کلاس را مدیریت می‌کردید؟

مسعود بابایی: کوچکترین بازیگر ما فردین است که حدود 9 سال دارد و بزرگترین بازیگر ما جمشید است که حدود 17 سال دارد. ما در کلاس سعی می‌کردیم لذت ببریم. ولی کار بسیار مشکلی بود. چرا که هر کدام از بچه‌ها اخلاق خاص خودشان را داشتند. بعضی بچه‌ها کم‌رو و گوشه‌گیر بودند. بعضی بچه‌ها بازیگوش بعضی گوشه گیر و… اینها را مدیریت کردن بسیار مشکل بود. همین پرستو در ابتدا اصلا حرف نمی‌زد و به شدت خجالتی بود. فاطمه هم همینطور. اما کم کم توانستم کار را درست کنم. جمشید قرار نبود به تیم ما بیاید، قرار بود رنج سنی بچه‌ها 8 تا 12 باشد اما جمشید چون هم قبلا کار کرده بود و هم بسیار علاقه داشت به گروه اضافه شد. حالا بعد از دو سال بچه‌ها به تعامل خوبی رسیدند.

 

از ابتدای کار گروه 8 نفره بود؟ یعنی کسی کم یا زیاد نشد؟

پرستو نکویی‌راد: نه ما پنج دختر بودیم که دو تا از آنها در سن 12 و 14 سالگی مجبور به ازدواج شدند و دیگه اجازه نداند بیایند. این بچه‌ها که یکی‌شان ایرانی بود و یکی‌شان افغان، هر دو ازدواج کردند با اشخاصی که خیلی از آنها بزرگتر بودند. آن یکی هم پدرش اجازه نمی‌دهد به کلاس بیاید.

مسعود بابایی: بله بچه‌ها ازدواج اجباری کردند.

 

آقای بابایی! چرا این موضوع را انتخاب کردید برای این بچه‌ها؟

مسعود بابایی: یکی از دلایل این است که پرستو این مشکل را دارد که با خودش درگیر است. پرستو که به دنبال آن معلم می‌رود آن معلم او را کور می‌کند. بعد از کور شدن، گوشه‌گیر می‌شود. پرستو با تمام محدودیت‌ها آدم مفیدی در جامعه می‌شود. یک معلم می‌شود، معلمی که ضد داعش است. خب خود بچه‌ها به خاطر محدودیت‌ها و کمبود امکانات‌ محیط شان این باور را دارند که ما بزندگی سختی خواهیم داشت! یعنی فکر می‌کنند چیزی کم دارند. اما ما با این نمایشنامه می‌خواستیم به بچه‌های خودمان بگوییم شما هر محدودیتی داشته باشید، حتی اگه کور باشید می‌توانید به دیگران کمک کنید و فرد مفیدی برای جامعه باشید. نمونه‌ی این بچه‌ها را هم در جمعیت داریم. خانم «مینا زمانیان» و خانم «حورا موسوی» توانسته‌اند با همه‌ی مشکلاتی که داشته‌اند الگویی برای بچه‌ها شده‌اند و الان زندگی شخصی و اجتماعی موفقی دارند. ما خواستیم شب اول نمایش را «حورا» و «مینا» افتتاح کنند تا همه بداند این قصه مصداق واقعی هم دارد.

 

شما فکر می‌کنید این نمایش چقدر به اقشار دیگر جامعه کمک می‌کند؟

پرستو نکویی‌راد: به نظرم من خیلی کمک می‌کند. بعضی‌ها فقط به زندگی خودشان فکر می‌کنند یعنی نمی‌دانند که عده‌ای هستند که به سختی زندگی می‌کنند. ما اگر این کار را بکنیم می‌توانیم به آنها این را نشان دهیم که چنین بچه‌هایی هستند که با این وضع زندگی می‌کنند و بزرگ می‌شوند.

فاطمه شمس: این نکته‌ی مهمی است که این بچه‌ها از اول خشم در وجودشان نبوده بلکه بعضی از اتفاق‌ها آنها را خشمگین کرده است. ما همه در ابتدا خوب بودیم. اگر دیگران بدانند که چه اتفاقی برای این بچه‌ها افتاده حتما این بچه‌ها را درک می‌کنند.

 

آقای بابایی! فکر می‌کنید استقبال از کارتان چگونه باشد؟

مسعود بابایی: فضای تئاتر این است که اگر بازیگر معروف یا سالن معروف داشته باشد دیده می‌شود. ما سعی کردیم که کارمان کیفیت خوبی داشته باشد اما نه بازیگر معروف داریم، نه سالن معروف، نه کارگردان معروف. ما حدود 15 شب اجرا خواهیم کرد. تمام تلاشمان را کرده‌ایم که این کار با بهترین کیفیت اجرا شود. از طرفی هم این نمایش همان پیامی را دارد که جمعیت دارد. موضوع درد بچه‌های محروم.

 

بچه‌ها! شما فکر می‌کنید در آینده بازیگر شوید؟

فاطمه شمس: من می‌خواهم بازیگر شوم. نه به خاطر معروف شدن و پول؛ من می‌خواهم به مردم نشان دهم که فقط شما نیستید که زجر می‌کشید. کودکانی هستند که زجر می‌کشند. ما می‌دانیم که اگر با حرف به آنها بگوییم، می‌گویند به ما چه، ما هم زجر می‌کشیم؛ برای همین این راه را انتخاب کرده‌ایم.

پرستو نکوئی‌راد: تئاتر برای ما راهی است که می‌توانیم به وسیله‌ی آن به بچه‌ها کمک کنیم، در واقع اینجوری می‌توانیم درد بچه‌ها را به مردم نشان دهیم. برای اینکه مردم بفهمند که خیلی از بچه‌ها هستند که معصومیت‌شان را به بازی می‌گیرند. می‌خواهیم به همه بگوییم در جامعه‌ای که شما در آن زندگی می‌کنید این مشکلات پیش آمده.

 

آقای بابایی! این اولین تجربه‌ی کارگردانی شماست؛ با توجه به محدودیت سالن و بازیگرها به چقدر از آنچه که می‌خواستید رسیدید؟

مسعود بابایی: تقریبا 80 درصد. من این کار را برای همین سالن نوشتم. روزی که می‌خواستم بنویسم چند نکته را در نظر داشتم؛ یکی اینکه برای آن سالن می‌نویسم، اینکه تقریبا همه‌ی نقش‌ها یکسان باشد؛ اینکه توانایی‌های بچه‌ها چقدر است نوشتم کار را.

 

با توجه به این شرایط، فکر می‌کنید این نمایشنامه را شخص دیگری بتواند اجرا کند؟

مسعود بابایی: شاید نمی‌دانم. داستان ما آنچنان درامی نداشت که مخاطب را تحت تاثیر قرار دهد. برای همین در نوع روایت دستکاری‌هایی کردیم.

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

پیام

  1. من یکسالی هست دارم با جمعیت فعالیت میکنم و از نزدیک شاهد تلاششون برای بهتر شدن زندگی بچه های محروم هستم. واقعا خداقوت داره به این همه تلاش.
    تئاترم دیدم عالی بود

    1
    1
  2. مرسی خیلی خوب بود اما چرا بخش ارسال دیدگاه. مناظره. فتوره چی. از کار افتاده نمییشه نوشت لطفا درستش کنید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا