آیا رابطه ای بین اسلام و فقر وجود دارد؟
چرا عمده کشورهای مسلمان، توسعه نیافته یا در حال توسعه هستند؟ آیا رابطه ای بین اسلام و فقر وجود دارد؟ نظر دین راجع به تولید ثروت چیست و چرا خداوند در قرآن بر پرداختن زکات تاکید کرده است؟ نگاه دین به مقوله کار و کسب درآمد چه تاثیری در بهبود اقتصاد کشورها دارد؟ این پرسش ها و بسیاری پرسش های دیگر درباره زندگی مسلمانان و دلایل عدم رشد اقتصادی اغلب کشورهای مسلمان و دلایل بروز فساد اقتصادی در جامعه اسلامی موضوعاتی است که شفقنا با مهندس محسن صفایی فراهانی، اقتصاددان به بحث گذاشته است. او معتقد است مشکل عقب ماندگی کشورهای مسلمان ربطی به دین ندارد و اتفاقا دین اسلام به کار و تلاش و کسب روزی حلال سفارش بسیاری کرده است.
به گزارش انصاف نیوز، متن گفت وگو با مهندس صفایی فراهانی را در ادامه می خوانید:
*رابطه مسلمانی و ثروتمندی و توانگری یک بحث گاه پارادوکسیکالی شده است. از یک طرف از حضرت امیر(ع) در حدیثی آمده است، از دری که فقر وارد شود ایمان خارج می شود و از یک طرف تبلیغ می شود جهان از آن مستضعفان است و مستضعفان صاحبان آینده جهانند و در واقع ضعیف نگه داشته شدن به نوعی بهتر از ثروتمندی به حساب می آید. توانمندی و توانگری نافی مومنین و ایمان داشتن و مسلمانی دیده می شود و حتی عده ای معتقدند همواره بین مسلمانی و ثروتمندی تضاد وجود دارد. واقعا از نظر اعتقادات اسلامی بین دینداری و ایمان داشتن و تمکن و توانگری مالی منافاتی وجود دارد؟
صفایی فراهانی: من نه واقعا مفسر دینی هستم و نه در این زمینه کارشناس خبره ای هستم، ولی به عنوان یک مسلمان و به عنوان کارشناسی که در حوزه اقتصاد اندک تجربه ایی دارم، می توانم اظهارنظر کنم. معتقدم در هیچ کدام از ادیان توحیدی اصلا بحث داشتن ثروت سالم نفی نشده است. چه اسلام، چه مسیحیت و چه یهود. پس اینکه گفته شود داشتن ثروت برای مسلمانان ایراد دارد، در هیچ متن مدونی چنین چیزی را پیدا نخواهید کرد. این بیشتر پرداخته کسانی است که در برخی کشورهای اسلامی می خواهند از آب گل آلود ماهی بگیرند و فرصت را برای این کار غنیمت می دانند. کشورهای منطقه ما کشورهای نفت خیز و متکی به درآمدهای نفتی هستند و همین متکی بودن به درآمدهای نفتی باعث شده نفت برای یک گروه خاص حلال باشد و برای عامه مردم آن کشور مکروه. به همین دلیل شما می بینید که رانت نفت در جیب عده ای خاص در این کشورها می رود و بقیه مردم در منتهای مشکلات، زندگی می کنند. اینها هیچ کدام به دین، ربطی ندارند چون هیچ کدام از ادیان منعی برای چنین کاری نگذاشتند. البته امروز دنیا نشان می دهد که برخی کشورها مسلمانند و دین رسمی آنها هم اسلام است و عملا کشورهای موفقی هستند. برونئی در آسیای جنوب شرقی یا مالزی هر دو مسلمانند، یکی حکومت پادشاهی است و دیگری نظام پادشاهی بر اساس سیستم حزبی اداره می شود، ولی در هر دو کشور مردم از رفاه نسبی برخوردارند.
*این کشورها استثنا نیستند؟
صفایی فراهانی: خیر! در اروپا، بوسنی هرزگوین از یوگسلاوی به عنوان کشوری که وجه غالب آن مسلمانان هستند، جدا شد. آیا این کشور واقعا فقیر است؟ پس اینها استثنا نیستند فکر می کنم برمی گردد به این مساله که متاسفانه با تبلیغ بسیار زیاد تلاش شده و می شود که واقعیت اینکه اسلام که هم دین این دنیاست و هم آن دنیا، فقط محدود به آن دنیا شود؛ یعنی اینقدر در این تبلیغات به بحث مسایل شخصی پرداخته شده است و اینقدر سختگیری های زیاد روی آن انجام می گردد که اسلام در معنا فقط به نوعی عزلت گرفتن و عبادت کردن و عزاداری خلاصه می شود. فکر می کنم یک نگاه قشری بر کشورهای مسلمان به وجود آمده است که متاسفانه روز به روز هم بیشتر می شود و امروز شما شاهدید که حتی در کشورهای اهل تسنن که وجه غالب کشورهای مسلمان دنیا و نزدیک 90درصد مسلمانان دنیا را تشکیل می دهند، متاسفانه از چنین فرهنگی تبعیت می کنند و به نوعی محدودیت های شخصی سختگیرانه تر می شود، در عربستان حتی اجازه داده نمی شود خانم ها رانندگی کنند، در نقطه مقابل بهیچ وجه به حوزه عمومی که زندگی مردم و پیشرفت جوامع است پرداخته نمی شود.
اگر به حوزه عمومی که حیات جامعه را در بر می گیرد پرداخته شود مطمئنا به حضور مردم در صحنه سیاسی، توسعه جامعه مدنی و نهایتا رشد اقتصادی منتهی می شود و آنوقت پادشاه جائر دیگر نمی تواند ادعای امیرالمومنین نماید! و تمامی اینها برمی گردد به اینکه پرداختن به حوزه عمومی در اسلام شروع شود و روی حوزه عمومی کار جدی به عمل آید. اگر این اتفاق رخ دهد، شاهد خواهیم بود در کشورهای اسلامی هم ثروت های ملی منطقی و صحیح به وجود خواهد آمد. یک نمونه اخیر در ترکیه است، فارغ از بحث های سیاسی یکی دو ماه اخیر اگر بخواهیم ترکیه را به عنوان کشوری که اکثر مردم آن مسلمان هستند مثال بزنیم، اقتصادش بر پایه اقتصاد دولتی نیست و بخش خصوصی، عامل فعال آن است، در آنجا داشتن شهرت قابل توجیه شده است و صاحبان صنایع و فعالان اقتصادی رشد خوبی کردند و حوزه نفوذشان را در کشورهای آسیای میانه، در روسیه و شمال آفریقا به خوبی شاهد هستید.
تصور می کنم مشکل کشورهای اسلامی برمی گردد به همین مشکل تاریخی و تبیینی که در دین و در افکار عمومی رسوخ کرده است. حوزه عمومی مساله حکومت و مردم فقط به حوزه خصوصی خود مشغول باشند! در ایران اطلاعات از سلاطین را بعد از حمله مغول در بسیاری از نوشته های علمای وقت به نوعی تایید کرده اند و در اصل به جای اینکه به صدر اسلام رجوع شود که صرفا بیعت گرفتن و نظر مردم مبنای انتخاب بوده، ولی در سده های اخیر این مدل چه در کشورهای اهل تسنن و چه در کشورهایی که مذهب شیعه دارند، عملا از دور خارج شده است و نتیجتا کسانی که خواستند به نوعی بر کل جامعه سلطه داشته باشند از طرف علمای دین حمایت شدند. طبیعی است در چنین فضایی داشتن ثروت محدود به افراد خاصی می شود و آنها نیز اغلب نگران هیات حاکمه هستند و بقیه مردم به زندگی محقر و توام با رنج ادامه می دهند به امید آنکه در دنیایی دیگر از موهبت های آن دنیا برخوردار شوند!
در حالی که تصور من و استنباطم از قرآن این است که وقتی این همه در آیات مختلف در مورد زکات در کنار نماز و روزه تاکید می شود، باید حاکی از داشتن ثروت باشد تا انسان بتواند زکات دهد. یعنی کسی که ثروت و مکنت نداشته باشد چگونه می تواند زکات بدهد؟ در حالی که در آیات متعددی در سوره های مختلف قرآن، خداوند دادن زکات را برای مومنین و مسلمین امری دانسته است که به موازات نماز مطرح شده است. وقتی امری به موازات نماز مطرح می شود یعنی امری عمومی و نه برای یک عده محدود در جامعه و این حاکی از این است که توانمند شدن و داشتن ثروت در اسلام، مجاز و قابل قبول است که باید زکاتش داده شود. نمی شود آدمی مال حرام به دست بیاورد و بعد بخواهد زکات بدهد. پس کار کردن در اسلام سفارش شده است. اگر تفاسیر قرآن واقعا بر اساس حوزه عمومی نوشته شود، نگاه به زکات فقط این نمی شود که باید بخشی از مالمان را به فقرا بدهیم بلکه همین امر نشان می دهد که جامعه باید به توانمندی های خود روز به روز اضافه کند. مطمئنا در آن جامعه نه فقر فکری و نه فقر مادی خیلی معنی پیدا نخواهد کرد.
*آقای مهندس حضرتعالی اشاره کردید اولا دین را بیشتر آن جهانی تعریف کردند تا این جهانی. دوم گریزی هم زدید به بحث حاکمانی که در برخی جوامع اسلامی می خواهند سیطره پیدا کنند. حال ما اهل سنت را فعلا فاکتور می گیریم، اما در ارتباط با بحث این جهانی و مکتب تشیع در بین نحله های اسلامی وقتی به صدر اسلام و به خصوص به رفتار حضرت امیر با تحولات سیاسی و حتی نظامی مواجه می شویم، می بینیم حضرت امیر نظر مردم یا افکار عمومی برایشان بسیار بسیار اهمیت دارد. براساس آن جامعه ای که برای ما در دوره زعامت و خلافت حضرت امیر ایده آل و سرمشق است، حضرت امیر به نظر و رای مردم بسیار توجه دارند. در خلال صحبت مان هم بود که حتی در ماجرای حکمیت بین معاویه و حضرت امیر به رغم اینکه حضرت امیر کاملا برایشان روشن بوده که چه اتفاقاتی می افتد، اما چون نظر مردم این بوده است که به این طریق مصالحه انجام شود، ایشان می پذیرند. چرا به رغم وجود چنین منابعی در اسلام و در شیعه، جامعه ما و اساسا شیعیان نتوانستند آنگونه که باید و شاید جامعه خود را دموکراتیزه کنند؟
صفایی فراهانی: فکر می کنم کلام خدا هم در این زمینه بسیار گویاست. وقتی قرآن به صراحت بیان می کند«ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم» واقعا این در جامعه یعنی چه؟ یعنی سرنوشت هر قومی و هر ملتی برمی گردد به توانایی های خود و حرکت خود. قرآن نمی گوید سرنوشت قومی به حرکت امیر یا فرمانده بستگی دارد، چون به هرحال برای بنده و شما ممکن است درک و کشف همه مسایل بسیار پیچیده باشد، ولی برای درگاه ربوبی همه چیز مشخص و معین است و این بر مفسران آگاه و مسوول است که تفسیر واقعی از قرآن را به میان مردم ببرند و آنها را برای تعیین سرنوشت خود و جامعه مسوول بدانند.
* کلام خدا سرنوشت انسان ها را به خود آنها مربوط دانسته است و من سوالم این است که چه اتفاقی در جامعه اسلامی افتاده که توجه به این نگاه فراموش شده است؟
صفایی فراهانی: زنده یاد دکتر شریعتی جمله جالبی دارند، ایشان می فرمایند متاسفانه در کشور ما قرآن محدود به قبرستان ها شده است و کتاب دعا روی طاقچه منازل مردم آمده است. برای اینکه ببینیم چرا به این سمت رفتیم، باید به عقب بازگشت یعنی برمی گردد به سده های گذشته و نگاهی که به هرحال به وجود آمده است. وقتی پادشاه را ظل الله و نایب امام دانستند، آن هم پادشاهانی که یا از سر مردم شهرها مناره می ساختند یا اینکه مثل شاه سلطان حسین صفوی که علامه مجلسی، عالم برجسته دربار او بود و در موقع حمله محمود افغان با یک سپاه اندک اصفهان محاصره می شود و او به جای مقابله فقط دست به دعا و پختن آش نذری می نماید و نهایتا هم تاج را خودش بر سر محمود افغان می گذارد! برای جامعه ای که گفته می شود ” الناس علی دین ملوکهم” و فرهنگ مردم این چنین شکل داده شده است، چگونه می توان توقع دیگری داشت. یکی از دلایل عقب ماندگی مردم این است که آنچه واقعیت اسلام است برای آنها بیان نمی شد و نشده است.
*چه منفعتی در بیان نشدن واقعیت اسلام وجود دارد؟
صفایی فراهانی: اگر به فرمایشات ائمه جمعه ایران به خصوص در دهه اول انقلاب برگردیم در صحبت های مقام رهبری یا صحبت های آقای هاشمی در نمازهای جمعه کرارا مطرح می شود؛ به دلیل نپرداختن به حوزه عمومی و نپرداختن به مسایلی که مبتلابه اداره جامعه و حکومت است، بهتر است که حوزه های علمیه روی این مطالب کار بیشتری نمایند، ولی باید دید چقدر واقعا روی اینگونه مطالب کار شده است؟ امروز چقدر در حوزه، روی حوزه عمومی کار انجام می شود؟ راجع به رای مردم در همین انتخابات اخیر، مقام رهبری می گویند رای مردم حق الناس است. پس نشان می دهد وقتی که ایشان به این مطلب می پردازد موضوع را در قوانین و ضوابط اجرایی آن به نحوی پیاده نمود، که این امر نیاز به توجیه مجدد نباشد و این یک موضوع از ده ها موضوع در حوزه عمومی است، در اوایل انقلاب رهبر انقلاب در مورد رعایت زندگی خصوصی مردم و عدم تجسس، نظر صریح خود را اعلام کردند، آن دستور باید در قالب حقوق شهروندی تنظیم و ضوابط اجرایی آن هم نوشته و به صورت دستورالعمل های روشن با ضمانت اجرای درست ابلاغ می شد، مثال دیگر مقابله با فساد در اقتصاد است که در زمان دولت اصلاحات از طرف بالاترین مقام کشور به سران سه قوه ابلاغ شد و طی مراحلی قانون اجرایی آن ابلاغ شد، بعد هم توصیه به حماسه اقتصادی می شود و حمایت از تولید مطرح می شود باید پاسخ داده شود. واقعا برای عملیاتی شدن این مسایل چه قوانین و مقرراتی وضع شد و چرا وضع تولیدات کشور روز بروز بدتر شد، چرا همه فقط به نطق و خطابه بسنده کردند، در حالی که ماموریت آنها پرداختن به این مسایل و ایجاد شرایط رقابت در اقتصاد بود که جلوی فساد را بگیرند،آیا اینچنین شد؟
*چرا نمی توان این نظرات را عملیاتی و کاربردی کرد؟
صفایی فراهانی: خیلی ساده است و اشاره هم کردم و گفتم یکی از بحث های عمده منطقه، متاسفانه مساله رانت و قدرتی است که از رانت نصیب عده خاصی می شود و آن عده خاص به هیچ وجه علاقه مند نیستند این اتفاقات بیفتد. خیلی راحت می توان هزینه بسیاری از مسایل را پرداخت و جلوی بسیاری از فعالیت ها را گرفت و مسیر را تغییر داد. و نگذاشت این خواسته ها به عمل تبدیل گردد. وقتی قرار است سرمایه در کشور فعال شود و کسب و کار فعال شود یعنی چی؟ یعنی دولت فعال شود؟ یا مراد این است که جامعه اقتصادی فعال شود ولی می بینید این بحث ها بعد از مدت کوتاهی فراموش می شود، چون مسایل دیگری ساخته می شود که این مسایل گم می شود یعنی آن مسایل اصلی حاشیه ای می شود و مسایل حاشیه ای را اصل می نمایند. به عنوان مثال دو سال پیش بحث مشکل بانکی ایران و مساله اختلاس سه هزار میلیارد تومانی مطرح شد. فکر نمی کنم هیچ ارگانی بررسی کرده باشد که ریشه این مساله به خاطر چیست و باز هم فقط به معلول پرداخته شد. اینکه بگویند آقای فلان و فلانی اعدام شوند آیا کافی بود؟ در کشوری که حقوق متوسط کارمندان دولت، ماهی یک میلیون تومان است، سه هزار میلیارد تومان عدد کوچکی نیست. من در یک مصاحبه گفتم اگر یک ایرانی به طور متوسط ماهی صد میلیون تومان قادر به پس انداز باشد که امکان آن از راه حلال نیست و احتمال آن خیلی کم است، 2500 سال طول می کشد تا 3000میلیارد تومان پس انداز کند یعنی از زمان کوروش تا اکنون باید ماهی صدمیلیون تومان پس انداز کند تا بشود 3000هزار میلیارد تومان. به جای اینکه به سراغ علت ها بروند، با معلول سر همه گرم می شود!! اگر به علت می پرداختند هم فساد تکراری نمی شد و هم راه صحیح استفاده از منابع برای تولید ثروت ملی روشن تر می شد.
*این بحث های ترکیه هم این سوال را ایجاد کرده است که مگر تولید ثروت الزاما توام با فساد است؟
صفایی فراهانی: به هرحال در ذات بشر نوعی گرایش به فساد وجود دارد. وجود شیطان به نوعی یعنی فساد و اگر قرآن این همه راجع به شیطان بحث می کند یعنی در درون مان جایی وجود دارد که اگر مواظب نشویم ممکن است به انحراف رود. مهم این است که می توان با ضوابط و مقررات صحیح و ضمانت اجرایی منطقی این وسوسه ها را به حداقل رساند یا نه. اگر قرار بود این فسادها اینقدر گسترده شود، کشورهای توسعه یافته هیچ وقت نمی توانستند توسعه پیدا کنند. این تعداد دانشگاه، این مقدار سوابق علمی و این مقدار رشد اندیشه و تفکر مدیریت که وجود دارد از کجا ناشی شده است؟ پس آنها هم وجه غالبشان باید فساد باشد؟ هر قدر بتوان سیستم را منظم تر کرد یعنی امکان فساد کمتر شده و بدیهی است که هر قدر بدون سازمان و سیستم مناسب حرکت شود، آب گل آلودتر و امکان رشد فساد بیشتر می شود.
*یعنی شما تولید فساد به خصوص در جامعه اسلامی را که بالاخره اعتقاداتی پشت هر فعالیت اعم از سیاسی، فرهنگی و اقتصادی وجود دارد، ناشی از ناکارآمدی یا فقدان سیستم منظم می دانید؟
صفایی فراهانی: مشکل فساد به دین برنمی گردد، درست بالعکس است. تحقیقی را سازمان ملل بر روی کشورهایی که قانون گرایی و روش های قانونی در آنها بالای 70 درصد مبنای عمل است و کشورهایی که اجرای قانون در آنها اهمیتی ندارد، انجام داده است. در این تحقیق ارزیابی شده است، در کشورهای قانون گرا یک دلار سرمایه گذاری، گاهی اوقات تا 400درصد بهره وری دارد و در کشورهایی که قانون گرایی وجود ندارد یک دلار حتی به یک دلار بازگشت هم نرسیده است. این نشان می دهد، هرجا که مدیریت نظم، قانون و انضباط مالی به وجود بیاید، اقتصاد رشد می یابد، ولی در دنیای امروز فقط نمی توان مبنا را اتکا به دین فرض کرد. دین مبنای صحیحی است برای اینکه کمک کند، ولی از آن طرف باید قوانین و مقرراتی را در چارچوب دین تنظیم کرد، به نوعی که بشود واقعا این مسایل را به نحو احسن پیش برد.
*در حال حاضر در کشور ما و در زمینه اقتصاد، کمبود مقررات وجود دارد؟
صفایی فراهانی: بسیار زیاد. قانون تجارت ایران مربوط به حدود 60سال پیش است.
*یعنی سال 1332…
صفایی فراهانی: ببخشید برای 80 سال پیش است. آخرین ویرایش ها برای 40 سال پیش است. این قانون اصلا به روز نیست، قانونی که 80 سال پیش نوشته شده است با این همه تحولی که در دنیای تجارت اتفاق می افتد حتما بایدتغییر کند و بسیاری از مسایل دیگر مثل حقوق مالکیت که در همه قوانین جای آن خالیست.
*پس این همه قانونگذاری که وجود دارد…
صفایی فراهانی: به نظرم اتفاقا یکی از مشکلات، سیستم قانونگذاری ایران است.
*چه مشکلاتی؟
صفایی فراهانی: یکی از بزرگترین مشکلات قانونگذاری در ایران این است که هیچ حزبی که پشتوانه کار کارشناسی داشته باشد و بتواند با برنامه حرکت نماید و برنامه خود را تبدیل به قانون و مقررات کند اصلا شکل نگرفته است. نتیجتا پارلمان ایران چه قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب فارغ از احزاب سازمان یافته، در واقع با اتکا بر وجود شخص است. شخص عمل می کند، نه یک گروه متفکری که بدنه کارشناسی پشت سیستم آنها باشد. مجلس ایران یک مرکز پژوهش ها دارد، اگر مجلس ایران یک مجلس حزبی بود، خود آن حزب این مرکز پژوهش ها را پیدا می کرد و دائما این برنامه ها منظم می شد و اگر می خواست به قانون تبدیل بشود، قانونی بود که نشات گرفته از جامعه بود. قانونی که از جامعه نشات نمی گیرد طبیعی است که نمی تواند مشکل آنها را حل نماید، در حال حاضر تنظیم قوانین در ایران یا یک لایحه است که دولت ارائه می نماید یا طرح است، در مورد دولت مشخص است که آنهم چون حزبی نیست فقط مشکلات دولت در لایحه دیده میشود و طرحها هم همین مشکل را دارد. درحالی که قوانین باید بر اساس حل مشکلات جامعه تنظیم شود، که نمی شود!
* درست است که مشکل قانون داریم و سیستم قانونگذاری درست نیست، اما چرا اینقدر قانون گریزی زیاد است؟
صفایی فراهانی: چون کسانی که در دولت حضور دارند، منظورم از دولت فقط قوه مجریه نیست بلکه هر سه قوه است، اینها به معنای واقعی هنوز نگاهشان منافع ملی نیست و تا مادامی که منافع ملی در نظر گرفته نشود این مشکلات وجود دارد. یعنی بین دستگاه های اجرایی ایران دائما اختلاف وجود دارد، من در یک سفر از یکی از وزرای مالزی در زمان آقای ماهاتیر محمد پرسیدم آیا شما انتقاد از یکدیگر را در دولت مجاز می دانید یا غیرمجاز و ایشان گفتند اتفاقا یک ساعت اول جلسه دولت بحث این است که وزرا اگر نسبت به دستگاه های دیگر مساله ای دارند همانجا اعلام کنند. من سوال کردم کسی هم انتقاد می کند؟ او گفت بله! گفتم مشکلی به وجود نمی آید؟ گفت خیر! زیرا در آن انتقاد مشکل مملکت مطرح می شود نه مشکل آدم ها با یکدیگر. ضمن اینکه این اشخاص اکثرا عضو یک حزب هستند اما اگر در ایران بخواهند همین کار را انجام دهند، اولین مشکلی که به وجود می آید، وزیر مورد انتقاد فکر می کند خود منتقد مشکلی با او دارد. یعنی همواره اگر کسی از وزارتخانه ای انتقاد کند همیشه این برداشت می شود که با وزیر مشکل وجود دارد. پس عملا به جای اینکه به رفتار قانونی توجه شود به روابط توجه می شود، یعنی از بالا اشکال شروع می شود. نمی دانم به صحبت های رییس جمهور قبل توجه فرمودید یا نه. ایشان در جلسه ای با نمایندگان مجلس خیلی صریح فرمودند، شما قوانینی را وضع می کنید و اینقدر این قوانین برای ما مشکل است که آنها را اجرا نمی کنیم! یعنی وقتی رییس دولت که علی القاعده باید خودش مبنای رعایت قانون و قانون گرایی باشد به این صراحت اعلام می کند که قانون را اجرا نمی کند، دیگر قانون گریزی یک اصل مورد قبول برای همه آحاد جامعه و دستگاههای اجرایی می شود.
*نتیجه می گیریم تولید ثروت اساسا منافاتی با آموزه های دینی ندارد، اما تولید ثروت مشروع و حلال نه تنها موکدا در دین اسلام تاکید شده است بلکه نیاز جامعه توانمند هم هست؛ برای اینکه بارها در قرآن تاکید شده است، زکات بپردازید و زکات را کسانی می پردازند که تمکن و توانمندی مالی داشته باشند. شاید بتوان این نتیجه را هم گرفت که تاکید قرآن برای این است که فقیر اصلا وجود نداشته باشد که زکات به او پرداخت شود. دیگر اینکه تولید ثروت در دنیای امروز اگر بخواهد به صورت حلال و مشروع انجام شود حتما و حتما باید در چارچوب و یک بستر سیستماتیک منظم قانونمند باشد. تجربه ای که در دنیا هم شده و اتفاق افتاده است. من این چکیده را گفتم تا به تدبیرها و چاره اندیشی ها برسیم. جامعه ایرانی، یک جامعه 75 میلیونی و در واقع در کانون ژئواستراتژیک دنیا قرار گرفته است. تمام دنیا نگاهشان به این است چون در بیضی استراتژیک انرژی قرار دارد، در کانون تولید ثروت و اساسا چرخه دنیا قرار دارد. ایرانی ها هم می خواهند زندگی عزتمندی داشته باشند، تولید ثروت بکنند و زندگی کم دردسرتری را حداقل به نسبت ادوار گذشته داشته باشند. دولت در آغاز راه است، من همه این شرایط را جمع می کنم تا بپرسم چه کار کنیم که سال 1400 با توجه به اینکه در سند چشم انداز هم سال 1404 را داریم، دوباره از این سوالات مطرح نکنیم و 10- 12 سال دیگر نپرسیم ما چگونه ما شدیم به طور فهرست وار اهم مسایل چیست؟ آیا باید نظام حزبی را تقویت کرد که به تبع آن نظام پارلمانی تقویت شود؟ آیا باید قوانین کارآمد را تصویب کرد؟ آیا باید دولت را کوچک کرد؟ آیا باید پایتخت را منتقل کرد؟
صفایی فراهانی: فکر کنم آنچه که شما فرمودید اگر بخواهد واقعا اتفاق بیفتد در وهله اول نگاه مسوولان باید اصلاح شود و در اصل، نگاه باید برگردد به سمت اینکه در عمل واقعی مردم را صاحب اصلی کشور بدانند و وقتی این نگاه اصلاح شود طبیعی است که به سمت چگونگی عملیاتی کردن این نگاه می روند. برای عملیاتی کردن این نگاه اولین حرکت این است که اجازه داده شود، فعالیت های صنفی، سندیکایی و حزبی در چارچوب قوانین مدون و روشن و شفاف شکل بگیرد،زیرا بهرحال صاحبان اصلی کشور مردم هستند و خود آنها باید برای سرنوشت خود تصمیم بگیرند و باید برای مشارکت در اتخاذ تصمیم، شرایط لازم برای حضور آنها فراهم شود، در آن صورت مطمئن باشید نظام آموزش و پرورش دگرگون خواهد شد یعنی آنچه که الان شاهد نیستیم این است، دانش آموزی که از سیستم آموزش و پرورش بیرون می آید به هیچ وجه مسوولیت های جامعه را نمی شناسد و اساسا برای مسوولیت پذیری تربیت نشده است. یک سری محفوظات در ذهن این جوانان گذاشته شده است که این محفوظات به هیچ وجه آنها را برای یک زندگی اجتماعی آماده نکرده. در حالی که انسان وقتی بخواهد در اجتماع امروز مسوولانه زندگی کند باید برای آن مسوولیت تربیت شود، اگر مراد از آموزش دادن، آماده کردن انسان ها برای زندگی در جامعه است، این ها هم بر می گردد به حضور جدی و مسوولانه مردم در جامعه و در آن صورت مجلس و دولت حاصل انتخاب آنها نوع دیگری عمل می کند.
*این تنها وظیفه آموزش و پرورش است؟
صفایی فراهانی: نه! حاصل آن تغییر نگاه است که منتهی به تغییر در آموزش نسل های آتی می شود.
*پس دیگر دستگاه های آموزشی مثل تریبون های عمومی و صدا و سیما چطور؟
صفایی فراهانی: آنها نقش دومی را دارند، همان بحث اولیه که عرض کردم یعنی مردم را صاحب اصلی دانستن. آن نگاه می آید آموزش و پرورش را تغییر می دهد، در رسانه هم جای خود را پیدا می کند یعنی گردش اطلاعات آزاد در جامعه خودش باعث تولید فکر خواهد شد و این زمینه ای برای تحرک جدیدی در جامعه میشود، اگر این اتفاقات بیفتد، در یک دوره زمانی شخص، کشور صاحب احزاب قدرتمند می شود، صاحب مجلس با احزاب قوی و اصناف و انجمن های صنفی دارای پتانسیل هایی خواهند شد که از حقوق خود دفاع کنند و حقوق خود را بشناسند. الان سازمان نظام پزشکی هست، واقعا این نظام پزشکی برای حل همه مشکلات جامعه پزشکی کشور چقدر قدرت دارد؟ نظام مهندسی و نظام پرستاری آیا اینها واقعا جایگاهی پیدا کردند که در صنف خود بتوانند خوب برنامه ریزی کنند و برای مسایل صنف خود راه حل داشته باشند؟ نگاه نسبت به مردم باید تغییر کند و کسی خود را قیم مردم نداند، یعنی کسانی که در راس قرار می گیرند احساس نکنند بیش از مردم می دانند. من خاطرات آقای مجیدی را که 5سال آخر رژیم گذشته رییس سازمان برنامه و بودجه بود را می خواندم. ایشان گفته بود وقتی گزارش آخری را از وضعیت اقتصاد ایران به شاه ایران دادیم و اقتصاددانان هم بودند، شاه خیلی ناراحت شد و با تشر و حتی توهین گفتند اینها مزخرف است! این به معنی این است که او فکر کرده که خودش بیشتر از هر کسی به اقتصاد اشراف دارد. همین نگاه در دهه گذشته در ایران حاکم بود. یعنی تمام اتفاقاتی که اکنون در اقتصاد ایران رخ داده است، طی چندین نامه از اقتصاددانان ایران به مسوولان وقت منعکس شد، ولی کسی گوش نکرد زیرا فکر کردند خودشان بیشتر از بقیه می دانند و خودشان را عالم تر از بقیه دانستند. تا مادامی که نگاه به این صورت باشد و کسی که در بالا قرار می گیرد فکر کند صاحب کشور است و حق دارد هر طور خواست تصمیم بگیرد و بقیه اصلا نمی فهمند و اوست که فقط خوب می فهمد بدیهی است که نمی توانید از این مسیر عبور کنید. فکر می کنم آنچه شما فرمودید یعنی اگر بخواهیم واقعا برگردیم به شرایط مناسب و اینکه به عنوان کشور اسلامی در منطقه الگوی مناسبی برای کشورهای منطقه باشیم، اولین گام اینست که باید شرایطی به وجود آورد تا اعتماد در جامعه شکل بگیرد و راه ایجاد اعتماد هم گفته شد.
* برای این تغییر نگاه بنیادین، اراده ای وجود دارد؟
صفایی فراهانی: من چون در جایگاهی نیستم، نمی توانم بگویم.
*به عنوان کسی که فضا را رصد می کنید، دولت، رفتارها، رویکردها و سیاست ها را نگاه می کند…
صفایی فراهانی: به صورت کلان بله! این اراده وجود دارد، ولی اینکه در عمل چرا اتفاق نمی افتد برای اینکه تغییر رفتار کار بسیار سنگینی است. یک هماهنگی، یک کار منظم پیوسته و یک کار مطالعاتی دقیق می خواهد. یک مثال بزنم. وقتی برنامه اول جمهوری اسلامی نوشته می شد، من در وزارت صنایع سنگین مسوولیت داشتم و دبیر کمیته برنامه ریزی صنعت و بازرگانی بودم. آن موقع سه وزارتخانه صنعتی بودند و وزارت بازرگانی که برنامه آنها با هم تنظیم می شد و من دبیر آن جلسات بودم و مسوولیتی بر گردنم گذاشته شده بود که دنبال قضیه بروم. خیلی کنکاش کردم که کارهای برنامه ای در کدام کشورها چگونه انجام شده است. قبل از انقلاب در خود ایران 5 برنامه پیاده شده بود، آنها چطور انجام شده است و کشورهای مشابه یا کشورهایی که بحران هایی را داشتند و از آنها گذشته بودند و موفق شده بودند، چطور موفق شدند. از جمله به مطالبی برخوردم در مورد ژاپن که برای خودم خیلی جالب بود. آن مطالب به این صورت بود بعد از جنگ جهانی دوم و شکست ژاپن وقتی هنوز مک آرتور به عنوان نماینده آمریکا سکان دار ژاپن بود- بعد از سقوط ژاپن مثل اتفاقی که در عراق افتاد، آمریکایی ها طی مدتی حاکم گذاشته بودند و ژنرال مک آرتور در ژاپن اداره ژاپن را مدتی بر عهده داشت- در همان مدت ژاپن 80 میلیون نفر جمعیت داشت و امروز 130 میلیون نفر جمعیت دارد. ژاپنی هایی که آن فشار جنگ را تحمل کرده بودند شکست را لمس کرده بودند، اقتصاد به هم ریخته بود و همه مشکلاتی که باید می داشتند را داشتند. صنایع از کار افتاده بود و نفت و گاز هم نداشتند و 80 میلیون جمعیت در خاک کوچک فکر کردند که باید چه کنند. این مطالعات نشان می داد ژاپنی ها حدود 500 انستیتو را در دانشگاه های مختلف مسوول کردند تا روی کلیه مسایل و چالش هایی که در ژاپن وجود دارد مطالعه نمایند. این انستیتوها روی تمام چالش هایی که وجود داشت کار کردند و نتایج آن مطالعات را تلفیق کردند و برنامه از آن درآوردند. جالب بود که محور آن برنامه ها برگشته بود به آموزش، این موضوع مربوط به دهه 50 میلادی است و آن برنامه گفته بود ژاپن باید تا دهه 70 میلادی جامعه ای داشته باشد که هر نفر خود را مسئول در قبال کل ژاپن بداند،مساله آموزش را کاملا دگرگون کردند، و شما از دهه 70 می بینید که در صنعت ژاپن تحول اساسی اتفاق افتاد و آن نسل امروز در ژاپن واقعا تا قبل از اینکه چین به عنوان اقتصاد دوم دنیا شود، به عنوان اقتصاد دوم دنیا حرکت می کرد. پس نگاه کنیم ببینیم که کشورهایی که با این بحران ها و شرایط مواجه بودند از تمام متفکرینشان کمک گرفتند تا بیایند و تمامی چالش ها را شناسایی کنند و برای آن چالش ها راهکار بگذراند و بعد هم اولویت گذاری کنند که چگونه آن راه ها را بروند. مطمئنا آن انستیتوها تنها به مساله آموزش نپرداخته بودند و به مسایل متعددی پرداخته بودند، ولی محوریت برنامه به مساله آموزش رسیده بود و حالا نسلی که در ژاپن امروز هست یک نسل مسوول است.
من در اولین سفری که به ژاپن داشتم فکر می کنم سال 82 میلادی بود. در هتلی که اسکان داشتیم، دیدم غروب سرتاسر پیاده رو را تعمیر می کنند. به همراهانم گفتم مثل اینکه ما هرجا می رویم قبل از ما خرابی هم با ما می آید و مثل اینکه چند روزی را باید از این گل و لای رد شویم و جالب بود که صبح دیدم اصلا هیچ خبری نیست. یعنی معلوم بود شبانه همه آن لوله یا کابل را کشیدند و تمام کردند و پر کردند و تمیز کردند. همه چیز آماده شده است و فردا صبح هیچ خبری نبود و دومین نکته ای که آن روز من در ژاپن با آن برخورد کردم این بود که از هتل که خارج شدم دیدم همه در پیاده رو خیلی سریع میروند. فکر کردم اتفاقی افتاده است که مردم همه تند میروند، ولی چیزی که توجه ما را جلب کند ندیدیم، به مجردی که وارد جلسه شدم اولین سوالم از میزبان همین بود که ما صبح از هتل دیدیم همه می دوند و او گفت می رفتند سر کار! آن وقت نتیجه اش این می شود که شما امروز می بینید سازمان ملل در گزارشی که روی کارایی ملت ها می دهد می گوید در 8 ساعت کار، کارگر ژاپن هفت ساعت و نیم کار مفید انجام می دهد و در ایران کمتر از نیم ساعت!! یعنی تفاوت دو نگاه به دو کشور و جامعه را بیان می کند و من به نظرم می آید که جامعه وقتی مشارکت دارد پس مسئول است و به دنبال آن اعتماد و حرف اصلی خواهد بود.
اعتماد داشتن مهمترین مساله است. در سال 1995 تا سال 2000 در ژاپن 5 نخست وزیر به دلیل فسادهای زیر یک میلیون دلاری که در دولتشان اتفاق افتاد استعفاء دادند. این نگاه هست که اعتمادساز می شود و این نگاه باعث می شود مردم احساس کنند در جامعه شان می توانند موثر و تاثیرگذار باشند، ولی وقتی این شرایط به وجود نیاید، نه ثروت سالمی تولید می شود و نه اندوخته ها، اندوخته های سالمی می شود و نه جامعه، جامعه سالمی می شود. پس در یک کشور اسلامی برای اینکه جامعه از یک رفاه نسبی برخوردار و به عنوان الگو مطرح باشد و بخواهد واقعا در منطقه ادعا کند، در درجه اول باید نگاه را تغییر داد و قبول کرد مردم صاحب اصلی اند. برای اینکه این حرف عملی شود باید شرایط حضور مردم فراهم شود، اگر شرایط حضور مردم فراهم شود بسیاری از اتفاقات دیگر هم در ادامه رخ خواهد داد. کما اینکه در کشورهای دیگر این اتفاق افتاده است و زاییده یکی دو روز و یک تفکر خاص و آدم خاص نیست. همین مثالی که در رابطه با ژاپن زدم، در همان دوره با تغییر 5 دولت هیچ اتفاقی در اقتصاد ژاپن نیفتاد. یعنی مطلقا تزلزلی در اقتصاد ژاپن به وجود نیامد. پس این نشان می دهد که فرد در اقتصاد موثر نبوده است و سیستم کار می کرده است و اتکایی که مردم به آن سیستم داشتند و کار می کردند، مشکلی را به وجود نیاورده است که نگران شوند. در حالی که اینجا نگاه می کنید، می بینید مردم می آیند در صف سکه و دلار می ایستند و یک روز هم در صف اتومبیل خریدن می ایستند. این شرایط را باید تغییر داد، اگر این شرایط تغییر کند مطمئن باشید می توان الگوی موفقی در دنیای امروز بود. انشاالله…
انتهای پیام