پیامبر اسلام و اسلام پیامبر
«رضا بابایی» پژوهشگر فرهنگی در یادداشتی تلگرامی با عنوان «پیامبر اسلام و اسلام پیامبر» نوشت:
تاریخ گواه است که اسلام در زمان پیامبر(ص)، دین اصلاح بود نه انقلاب؛ جز در مسالۀ چندخدایی که داستانی دیگر دارد. شیوههای انقلابی و ارتجالی در این دین و در هیچیک از آیینهای مانا جایی نداشته است؛ چون زیرساختهای اجتماعی و فرهنگ عمومی، انقلاب و دگرگونی ارتجالی را نمیپذیرند. اسلام نخستین، بیشتر جنبش (Movement) بود تا شورش و انقلاب (Revolution). جنگهای صدر اسلام هم یا دفاعی بود یا بیشتر زمینههای سیاسی – اقتصادی داشت تا عقیدتی.
اسلام حتی در احکام اقتصادی و جزایی، اصلاحات جزئی را بر انقلاب ترجیح داد؛ یعنی در بیرون از زمان و مکان خود سیر نکرد. از همین رو است که غالب احکام اقتصادی و جزائی و حکومتی اسلام، امضایی است، نه تأسیسی؛ یعنی نظم پیشین را بیشوکم پذیرفت و در همان قالبها محتواسازی کرد. بردهداری، ماههای حرام، نابرابری ارث و دیۀ زن و مرد، معاملات رایج در شبهجزیره(مضاربه، جعاله …)، نظام قبیلگی، نوع روابط اجتماعی و خانوادگی، سنت چندهمسری و… در عصر رسالت تعییر اساسی نکرد. اسلام، ساختارهای جدید نیافرید؛ ساختارهای پیشین را برنینداخت و در قالب حکومت و فرایند حاکمگزینی دست نبرد. اگر تغییری داد، در محتوا و اندکی نیز در شکل اجرا بود. عقیدۀ شیعه به وجود نص و نصب الهی برای خلافت امام علی(ع)، استثنا است؛ چنانکه حاکم مسلمانان در سقیفه، به همان شیوهای انتخاب شد که پیش از اسلام سابقه داشت و تا زمان معاویه هم ادامه داشت.
احکام تأسیسی اسلام، عمدتا در بخش عبادیات است؛ در غیر آن، شیوۀ پیامبر اسلام(ص) همراهی حداکثری با زمانه بود؛ نه تغییرات ناگهانی و شهرآشوب. مسلمانان نیز اگر همین شیوه را برگزینند، پا در جای پای پیامبر خویش گذاشتهاند؛ یعنی نه در گذشتۀ دور یا نزدیک بمانند و نه بدون جایگزینهای مجرب و سازگار با زمانه، ساختارها را بشکنند. بنابراین، مسلمانی دو معنا دارد:
1. پیروی از «پیامبر اسلام»؛
2. پیروی از «اسلام پیامبر».
«اسلام پیامبر» یعنی روشی که ایشان برگزید و فرایندی که پیمود تا به «پیامبر اسلام» رسید. «اسلام پیامبر» تا آنگاه که به خلافت تبدیل نشده بود، بسیار ساده و سازگار با سنتها و ساختارهای موجود بود. مثلا اسلام، تقوا را نشانۀ برتری قلمداد کرد، اما این برتری، نظام بردگی را نقض نمیکرد؛ یعنی پرهیزگار برتر است، چه برده باشد و چه مولی. «نظام بردگی» محصول سنتها و تاریخ اعراب بود؛ نقض آن نیز بر عهدۀ سنتهای جدید است، نه فرمان پیامبران که رسالتی دیگر داشتند. اسلام پیامبر در بیرون از زمان و مکان شکل نگرفت که ما پیامبر اسلام را منهای زمان و مکان بنگریم. پیامبر اسلام پایان اسلام پیامبر نیست؛ آغاز آن است؛ یعنی شیوه و روش ایشان در مواجهه با زمان و مکان باید همچنان ادامه مییافت که نیافت.
مسلمانان، پیامبر اسلام را بیشوکم میشناسند، اما در «اسلام پیامبر» چندان نمینگرند؛ یعنی تأثیر نسبتهای زمانی و مکانی را در سیر پیامبرانۀ او نادیده میگیرند. اگر اسلام پیامبر(روش و فرایند) به اندازۀ پیامبر اسلام(نتیجه و برایند) در کانون توجهات مینشست، زمان و مکان همان اندازه برای مسلمانان اهمیت مییافت که برای پیامبر اسلام(ص) اهمیت داشت. برای اینکه پیامبر اسلام(ع) در «مکه = ام القری» و «پیرامون مکه = من حولَها» محصور نماند و عقیده به استمرار رسالت ایشان در زمانها و مکانهای دیگر، با آیاتی همچون «أَوْحَینَا إِلَیک قُرْآنًا عَرَبِیا لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرَی وَمَنْ حَوْلَهَا؛ قرآن عربی را بر تو وحی کردیم تا [مردم] مکه و پیرامون آن را هشدار دهی»(شوری/ 7) سازگار باشد، باید فرایند(اسلام پیامبر) را هم به اندازۀ برایند(پیامبر اسلام) دید؛ وگرنه گزیری از توقف در یکی از ایستگاههای تاریخ نمیماند.
انتهای پیام