چرا مریم میرزاخانی اینقدر محبوب است؟
یورونیوز: خبر درگذشت مریم میرزاخانی فضای سیاسی و رسانهای ایران را تکان داد. از رییس جمهور اعتدالگرا گرفته تا رییس اصولگرای فرهنگستان زبان و ادب فارسی، خاموش شدن این ستاره پرفروغ ایرانی-آمریکایی را تسلیت گفتند. رضا داوری اردکانی، رییس فرهنگستان علوم ایران گفت که قرار بود این نهاد علمی-پژوهشی به ریاضیدان برجسته عضویت افتخاری اعطا کند. مجلس شورای اسلامی که از هفتهها پیش طرح اعطای تابعیت ایران به فرزندان مادران ایرانی و پدران خارجی را آغاز کرده بود، برای اجرای وصیت مریم میرزاخانی یک فوریت به این طرح افزود.
شاید این دست واکنشها نسبت به درگذشت نامهای بزرگ در فرهنگ ایران چیز غریبی نباشد. اما به نظر میرسد مریم میرزاخانی نماینده بسیاری از آمال و آرزوها و همینطور گرهگاههای بخشهای بزرگی از جامعه شهرنشین ایرانی بود: زن، نبوغ، مهاجرت، فرار مغزها، دوتابعتی، موفقیت و ایرانی بودن.
دهه هفتاد: دهه المپیادیها
با پایان جنگ هشت ساله ایران و عراق، تلاشها برای «سازندگی» همهجانبه –و نه لزوما متوازن- در ایران آغاز شد. نهادهای متولی آموزش هم از این موج مستثنی نبودند. همزمان با خصوصی سازی آموزش و پرورش و گسترش دانشگاههای آزاد در دولتهای هاشمی رفسنجانی، تلاش برای شناسایی نخبهها و استعدادهای برترشدت گرفت.
غلامعلی حداد عادل – که در آن زمان هنوز سیاسی نشده بود- باشگاه دانشپژوهان جوان را برای آماده سازی تیمهای المپیادهای علمی و ورود به میدان رقابتهای دانش بنیان بینالمللی به راه انداخت. مریم میرزاخانی، دانشآموز دبیرستان فرزانگان تهران در سالهای ۱۳۷۳ و ۱۳۷۴ به تیم ملی المپیاد ریاضی ایران راه یافت و در رقابتهای جهانی هنگکنگ و کانادا مدال طلا گرفت. افرادی که دهه هفتاد را در خاطر دارند، استقبالهای پرشور از «افتخارآفرینان علمی» در بخشهای خبری صدا و سیما را به خاطر میآورند. مصاحبه با المپیادیها، تلاش، پشتکار و نبوغ آنها بخشی جدایی ناپذير از برنامههای تلویزیونی نوجوانان آن سالها بود. مریم میرزاخانی در سالهای میانی دهه هفتاد، یکی از دهها الگوی نوجوانان، جوانان و البته والدین بسیاری از خانوادههای ایران بود. حتی اگر نامش در خاطر کسی نمیماند.
فرار مغزها
تلاش برای برخورداری از یک زندگی بهتر در محیطی آزادتر، بسیاری از نخبگان علمی ایران را به مهاجرت به آمریکا و اروپا واداشت. دانشگاههای بسیاری از کشورهای غربی، دانشجویان و دانشپژوهان ایرانی و غیرایرانی را با بورس پذیرش میکردند. خروج گسترده المپیادیها و استعدادهای برتر دانشگاهی، بهویژه در رشتههای ریاضی و فنی و تجربی، به یک چالش گسترده برای دستگاههای آموزشی و اجرایی ایران بدل شد. آنهایی که میرفتند، معمولا باز نمیگشتند. مریم میرزاخانی، یکی از صدها و شاید هزاران المپیادی بود که رفت و برنگشت. کسب جایزه فیلدز به عنوان اولین زن تاریخ در سال ۲۰۱۴ اما نام او را بر سر زبانها انداخت.
زن موفق ایرانی-آمریکایی
اراده بهبود جایگاه زنان در جامعه ایران پس از انقلاب، دستکم از اواخر دهه شصت و اوایل دهه هفتاد شمسی تا کنون، یکی از مطالبات ثابت بخشهای گستردهای از جامعه و گروه و نهادهای سیاسی داخل و خارج از نظام است. مریم میرزاخانی بدون حجاب، نمونه یک زن موفق ایرانی است. آنهم در خارج از کشور، جایی که قید و بندهای جامعه ایران برای ادامه تحصیل و کار وجود خارجی ندارد. تجربه وی، برای بسیاری از فعالان حقوق زن و حتی طیف گستردهای از زنان ایرانی، مثالی شد از توانایی بالقوه یک زن ایرانی که در شرایط مساعد، شکفته است. فراتر از آن، وصیت این دانشمند به اعطای تابعیت ایرانی به فرزندش و تاثیر آن بر شمار قابل توجهی از نمایندگان مجلس شورای اسلامی، بار دیگر مطالبه انتقال تابعیت از مادر ایرانی به فرزند را بر سر زبانها انداخت؛ امری که از مدتها پیش یکی از مطالبات «جنبش» برابریخواهانه حقوق زنان در ایران بود.
واکنشها به درگذشت مریم میرزاخانی کماکان ادامه دارد. غلامعلی حداد عادل – که دیگر سالها است که نه به ریاست فرهنگستان و موسس باشگاه دانشپژوهان، بلکه بهعنوان سیاستمداری اصولگرا شناخته میشود در یک برنامه تلویزیونی گفت: « مسلما اگر نوابغ علمی ایرانی در کشور خود باقی بمانند بهتر است چرا که از حضرت علی علیه السلام نیز اینطور روایت است که مردم مانند معادن طلا و نقره هستند و بنابراین ما باید نوابغ خود را به عنوان معادن طلا و نقره حفظ کنیم و از آنها استفاده کنیم اما اگر نتوانستیم از آنها استفاده کنیم خارجیها از این معادن بهره میگیرند.»
انتهای پیام