خرید تور تابستان

فقرا چگونه زندگی می کنند؟

به گزارش انصاف نیوز، دکتر نعمت الله فاضلی، جامعه شناس در گفتگویی که در مجله نمایه تهران منتشر شده، می گوید:
یک روز یک خاخام در خیابانی راه می‌رفت، صدای الیاس پیغمبر را شنید که می‌گفت، گرچه تو روزه می‌گیری و عبادت می‌خوانی، هرگز لیاقتت برای اخذ جای بهتر در بهشت بیشتر از آن دو نفری که در آن طرف خیابان ایستاده‌اند نیست، خاخام به طرف آن دو نفری که در آن طرف خیابان ایستاده بودند دوید و گفت آیا شما به فقرا خیلی کمک می‌کنید؟ آن دو خندیدند و جواب دادند، خیر، ما خودمان فقیر هستیم. خاخام پرسید پس حتماً همیشه نماز می‌خوانید و خدا را نیایش می‌کنید؟ جواب دادند؛ خیر، ما انسان‌های غافلی هستیم. حتی نمی‌دانیم که چگونه باید نماز خواند. خاخام گفت: پس به ما بگوئید که چه می‌کنید؟ جواب دادند: ما لطیفه و حرف‌های خنده‌آور می‌سازیم، ما کسانی را که غمگین هستند، شاد می‌کنیم (وورمبراند، 1360).
بحث درباره فقر و شادی، دشوار است زیرا نه تنها فقرا، با رنج‌ها و دشواری‌های زیادی در زندگی خود درگیرند، بلکه همه آنها که به مطالعه فقر پرداخته‌اند یا همه کسانی که برای تولید بازنمایی از زندگی فقرا در غالب فیلم، رمان، داستان یاگزارش تلاش کرده‌اند، تصویر زندگی فقیرانه را معمولا تصویری تراژیک، انباشته از مصیبت ها و فجایع ترسیم‌کرده‌اند. در ادبیات فارسی، به ویژه ادبیات معاصر ما، فقر و زندگی فقیرانه، معنایی جز بدبختی، رنج، عذاب و ناخوشی و ناشادی ندارد. در سینمای ما نیز اگرچه فقرا حضور پررنگی دارند اما آنها نیز زندگی را با رنج، عذاب و مصیبت‌های بسیار تجربه می‌کنند. من تاکنون به ندرت دیده‌ام، گزارش مستد، اثر هنری یا ادبی که نشان‌دهد فقرا هم مثل اغنیا و دیگران به شیوه‌های مختلف خوشی وشادی را تجربه‌می‌کنند.
ما هنگام بحث درباره شادی با توجه به نکاتی که گفتم، با دو مشکل روبه رو هستیم یکی اینکه اگر از شادی های‌فقیرانه و شادی فقرا صحبت کنیم ممکن است متهم به فرار از واقعیت‌های سخت و تلخ زندگی فقیرانه بشویم. دوم اینکه بازنمایی‌های موجود از زندگی فقرا اجازه نمی‌دهد که ما بتوانیم بازنمایی متفاوتی داشته باشیم. البته اگر به ادبیات عرفانی و سنت صوفیه مراجعه کنیم می‌بینیم که فقیر و فقر، نه تنها دلالت‌های معنایی بد و نازیبا ندارند بلکه به عکس، به شکل‌های مختلفی در یک جهان‌بینی عارفانه، دور بودن از دنیای مادی و شیء گونه موجب تجربه لذت بخش عرفانی می‌شود از این رو بسیاری از عارفان و شاعران ما تخلص فقیر داشتند و در ستایش فقر، ابیات بسیاری را سروده اند. از این رو واژه فقر در ادبیات عرفانی ما نه تنها به معنی فقدان یا محرومیت نیست بلکه به نوعی به معنای غنا و برخورداری است. امروزه البته چنین برداشتی از فقر در ذهن ما وجود ندارد. من در اینجا تلاش می‌کنم تا به نوعی نشان دهم که فقرا و فقر از تجربه‌های گوناگون و متکثری برخوردارند. بازنمایی فقر به معنای محرومیت، فقدان، حرمان و رنج، تنها یک روی زندگی فقیرانه است. آن روی دیگر سکه مجموعه گسترده و پیچیده‌ای از پدیده‌هاست که یکی از آنها اشکال گوناگون شادی‌ها، لذت‌ها و خوشی‌های روزمره، مادی و فرا مادی است که فقیران آنها را تجربه می‌کنند.
در همین ابتدا باید یادآوری کنم که تصویر من از شادی‌های فقیرانه به معنی ارائه یک تصویر رمانتیک تخیلی و دور از واقعیت زندگی فقیرانه نیست. من در اینجا  نمیخواهم انشایی زیبا یا تاثر برانگیز از فقر ارائه کنم بلکه به عنوان انسان شناس تلاش می‌کنم تا به شکل‌های مختلفی نوعی آگاهی واقع‌بینانه از زندگی فقیرانه ارائه کنم. تصویری که اینجا از فقر ارائه می‌کنم بر مبنای تجربه زیسته، مشاهدات و تاملات من در محیط و جامعه ایران معاصر ماست. من درروستا به دنیا آمده و به مدت بیست سال آنجا زندگی کرده‌ام. در محیط روستایی محرومیت از کالا‌ها و امکانات حداقل در نیم‌قرن گذشته که من به دنیا آمدم، امری عمومی و معمول بود. بسیاری از امکانات فناورانه، ثروت‌ها و خدمات عمومی امروزی در گذشته در روستاها وجود نداشت. ما در روستایمان، آب بهداشتی، برق، جاده آسفالته، اتومبیل، تلویزیون و آشپزخانه مدرن و بسیاری از کالا ها که امروزه سوپر مارکت‌ها و فروشگاه‌های زنجیره‌ای عرضه می‌کنند در اختیار نداشتیم. روستای 50 سال پیش ایران، جامعه‌ای بود که در دوره کمیابی قرار‌داشت. ما هنوز در آن زمان از جامعه وفور و فراوانی امروز آگاهی نداشتیم. بسیاری از کالا‌ها، خدمات و امکاناتی که امروز هر شهروندی اعم از شهری و روستایی از آن برخوردار است، در نیم قرن پیش وجود نداشت. از این‌رو اگر از چشم‌انداز امروزی به جامعه روستایی 50 سال پیش نگاه کنیم، همه مردم روستای من، کمابیش، زندگی فقیرانه‌ای داشتند.
من بر اساس تجربه‌های زیسته ام در زندگی روستایی و جامعه آن روزگار، میخواهم در اینجا نشان دهم که فقرا، شادی را چگونه تجربه می‌کنند. علاوه بر این من مانند بسیاری از افراد دیگر در جامعه شهری زندگی کرده‌ام و با گروه های مختلف مردم، چه آنها که در شمال تهران زندگی می‌کنند یا آنها که در جنوب این شهر بزرگ هستند، داد و‌ستد و حشر‌و‌نشر داشته‌ام من نیز در این شهر محله‌های فقیر در منطقه 12 یا شرق تهران را می‌شناسم. کمابیش با آنها رفت و آمد داشته‌ام. همانطور که با محله‌های شمال شهر نیز حشر‌و‌نشر داشته‌ام. مشاهدات من از این محله ها و رفت و آمد و داد‌و‌ستد‌های من با مردمان این نواحی می‌تواند برای من دستمایه‌ای برای مطالعه ابعاد گوناگون زندگی فقرا از جمله شادی‌های انها باشد. علاوه بر این من باید در این مقدمه به این نکته نیز اشاره کنم که مطالعه فقر و شادی و بحث درباره آن مهم است.
ما در اینجا با یک مقوله روشنفکرانه یا یک بحث آزاد ادیبانه سر و کار نداریم. مسئله این نیست که به هر حال از یک سوژه جالب برای تولید یک متن استفاده کنیم. واقعیت این است که اگر ما تصویری همه جانبه از فقرا و زندگی فقیرانه نداشته باشیم ممکن‌است در سیاست‌هایمان برای فقرزدایی یا حتی سیاست‌ها و خط مشی‌هایمان برای سیاستگذاری‌های رفاهی، اجتماعی و عمومی، دچار اشتباه شویم. مسئله فهم شادی و فقر، مسئله‌ای ضروری برای جامعه امروز ایران لست زیرا ما نه تنها در فهم زندگی فقرا بدون درک وجوه شادمانه زندگی انها دچار مشکل شده‌ایم بلکه مهم‌تر از ان در درک مقوله شادی و شادمانی نیز بدون فهم مناسبات بین فقر و شادی دچار اشتباه می‌شویم.
شادی، استراتژی زیست فقرا
تصور عمومی وجود دارد که شادی و شادمانی مساوی با ثروت، رفاه و برخورداری مادی است. این تصور نادرست از مفهوم شادی و شادمانی موجب میشود که همه کسانی که رویای زندگی شاد دارند، شادی را قربانی انباشت ثروت کنند چرا که گمان می‌کنند لازمه شاد زیستن یا مقدمه ان کسب ثروت و انباشت آن است غافل از اینکه بعد از سالها تلاش برای انباشت ثروت ناگهان درمیابیم که آن چیزی که برای انباشت این ثروت هزینه کرده‌ایم، شادمانی بوده‌است. به عبارت دیگر برای فهم مفهوم شادی و شادمانی یکی از مهمترین مقولاتی که باید به درستی فهم شود، مقوله فقر و مناسباتش با شادی است.
من همانطور که بعد خواهم گفت معتقدم که رفاه، بهداشت، درمان وسایر خدمات می‌توانند به شادی ما کمک کنند اما شادی راه‌های گوناگون و ابعاد پیچیده‌ای دارد. زندگی شادمانه میتواند به کمک رفاه مناسب به دست آید. ولی راه‌های رسیدن به شادی و شادمانی لزوما محدود به ثروت نیست. علاوه بر‌این به کمک فهم مقوله شادی و فقر ما می‌توانیم به یک برداشت دقیق تر و بهتری از انسان و قابلیت‌های او برسیم. زندگی انسانی، پیچیده و دارای لایه های معنایی گوناگونی است. مطالعه شادی و فقر میتواند قابلیت های حیرت‌انگیز انسان را برای طراحی استراتژی ها پیچیده به منظور تطبیق و تطابق با شرایط گوناگون اشکار سازد. خلاقیت انسانی تنها در حوزه هنرها، ادبیات و علوم، محدود یا آشکار نمی‌شود. ما انسان‌ها خلاقیت خود را در موقعیت‌های عینی، ساده و پیش پا افتاده زندگی روزمره، بیش از حوزه هنرها، علوم و ادبیات به منصه ظهور می‌رسانیم اما از آنجا که خلاقیت‌های احتماعی، که در استراتژی‌های زندگی روزمره آشکار می‌شوند، مانند یک تابلوی نقاشی یا یک اثر هنری و علمی در جایی ثبت و ضبط نمیشود و بر آن نامی نمیگذاریم، اغلب از دیده،های ما پنهان است. همانطور که بعد توضیح خواهم داد، فقرا به کمک خلاقیت‌های خود، از شادی به عنوان یک استراتژی برای درمان دردها، تسکین و آرام بخشی خود، کسب لذت و تولید خوشی و به عنوان راهبردی برای شکل دادن به هویت انسانی‌شان کمک می‌گیرند.
در اهمیت بحث شادی و فقر، باید به این نکته نیز اشاره‌کنم که مطالعه مناسبات شادی و فقر ممکن است به ما کمک کند تا بازنمایی‌های مصیبت بار و انسان‌زدایی که از فقیران داشته ایم را تاحدودی تصحیح و تعدیل کنیم. من اگرچه میدانم نیت داستان نویسان، رمان نویسان، کارگردانان و محققانی که از فقر بازنمایی‌های تراژیک داشته اند، نیتی کاملا خیرخواهانه، انساندوستانه وبرای بهبود وضعیت انسانهای فقیر بوده‌است اما پیامد تلاش آنها لزوما به معنای این نیست که انها توانسته‌اند به ارائه تصویری انسانی و خوب از زندگی فقیران کمک کنند. علاوه بر این باید به این نکته نیز اشاره کنم که مطالعه شادی و فقر میتواند یک دستور کار تازه برای همه کسانی که در حوزه برنامه‌ریزی اجتماعی و توسعه کار می‌کنند باشد. مهمترین هدف برنامه‌ریزی‌های توسعه این است که به نیازها، چالش‌ها و مشکلات جامعه انسانی پاسخ دهیم. نظریات اقتصاد محور توسعه همواره بر این تاکید داشته اند که توسعه باید به منظور افزایش رشد اقتصادی، تامین نیازهای مردم و بهبود شاخص های گوناگون اقتصادی و اجتماعی باشد اما در سال‌های اخیر این دیدگاه به وجود امده است که مهمترین شاخص توسعه، شادی یا خوشبختی است.
اینکه مردم چه حسی از زندگی دارند؛ رضایت از زندگی، کیفیت زندگی و عبارت‌هایی از این نوع، امروزه گفتمان توسعه در جهان را شکل داده است. شادی از مفاهیم کلیدی امروزی گفتمان توسعه یا پیشرفت است. اگر بخواهیم مانند گذشته همچنان یکی از هدف‌های توسعه را بهبود زندگی فقیران بدانیم  و از طرف دیگر شادی و خوشبختی را مفهوم کلیدی توسعه در نظر بگیریم، دراین صورت، فقر و شادی دال مرکزی گفتمان توسعه را تشکیل خواهد داد.
با توجه به این نکات باید در نظر داشته باشیم که بحثی که اکنون ما اینجا در زمینه شادی و فقر بیان می‌کنیم میتواند در چارچوب گفتمان علوم اجتماعی مورد توجه قرار گیرد. امیدوارم که مباحث من موجب سو تفاهم نشود من دراینجا نمی‌خواهم تصویری کمیک یا رمانتیک از زندگی فقیرانه ارائه کنم همانطور که ارائه تصویری تراژیک برای فهم زندگی فقیرانه مناسب نیست، داشتن تصویری رمانتیک نیز نمیتواند به فهم زندگی فقیرانه کمک کند. مباحثی که دراینجا به عنوان شادی و فقر ارائه میکنیم درامدی است بر این موضوع. نکات بسیاری است که ما از بیان آن درینجا عاجزیم. محدودیت جا و زمان به ما فرصت بیان جزییات زیادی را نمیدهد. علاوه بر این در زمینه فقر و شادی در ایران تاکنون مطالعاتی انجام نشده است در نتیجه ما برای بیان دیدگاه‌ها و ایده ها در این زمینه با محدودیت اطلاعات و نظریه ها روبه رو هستیم.
هنگامی که در زمینه فقر و شادی بحث می‌کنیم، گویی که از رابطه دو ضد سخن میگوییم. فقر به نوعی به معنای فقدان شادی است و شادی به معنای غنا، برخورداری و نبود فقر است. این تصور عمومی از مفهوم شادی و فقر در ذهن همگان است. من در اینجا می خواهم به نوعی این تصور عمومی را به چالش بکشم و نشان دهم که فقر دارای معانی مختلفی است. گونه های مختلفی از فقر و انسان فقیر داریم و شادی نیز معانی و انواع مختلفی دارد. اگر بتوانیم انواع فقر و شادی را از یکدیگر جدا کنیم، در آن صورت ممکن است به نوعی از شادی‌های فقیرانه و فقر شادمانه برسیم.
شادی را اگر چیزی بدانیم که دارای سه وجه مختلف است، وجه شناختی، وجه عاطفی و وجه رفتاری؛ می توان گفت وجه شناختی شادی عبارت‌است از ارزیابی افراد از زندگی. در صورتیکه افراد ارزیابی شان از زندگی مثبت باشد و در کل به این نتیجه برسند که زندگی خوب، موفق و قالب قبولی دارند، می‌توان گفت از نظر شناختی، از نوعی شادی برخوردارند.
وجه دوم شادی عبارت‌است از وجه عاطفی و هیجانی و احساسی آن. احساس شادی در اینجا به معنای نوعی ادراک حسی از زندگی است. ادراکی که لزوما بر پایه نوعی ارزیابی دقیق، عمیق و روشن از فعالیت‌ها، جریان زندگی، دستاوردها، پیروزی‌‌ها و برخورداری‌ها نیست بلکه  حاصل نوعی تجربه زیسته، درک شهودی و هیجان یا احساس درونی ما از جامعه، جهان و خودمان است. وجه هیجانی و عاطفی شادی، را می توان به نوعی با واژه خوشی نیز توضیح داد. احساس خوش داشتن، خوشی‌ های کوچک یا بزرگی که ما در زندگی روزمره خود تجربه می‌ کنیم. لذات نیز به نوعی احساس شادی را به ما می دهند. لذت ناشی از خوردن، نوشیدن یا ارضای میل جنسی. وجه عاطفی و احساسی شادی و خوشی گاهی به طور گذرا و موقت و گاهی برای مدت طولانی تری در ما شکل می گیرد.
گاه وقتی صبح ها  از خانه برای رفتن به کار بیرون می آییم، تماشای گل‌ها، نسیم بهاری، جنب و جوش مردم و زیبایی صبح نوعی احساس خوب  یا حس خوش را در ما تولید می کند. این خوشی، لذت و هیجان را می توان بعد عاطفی یا احساسی شادی نامید.
بعد رفتاری شادی عبارتست از مجموعه فعالیت‌ها، اعمال و رفتار و کوشش‌‌هایی که ما برای شاد زیستن، تولید شادی و کسب تجربه شادی و خوشی، انجام می‌دهیم. رقصیدن رفتاری شادمانه است. گفتگوهای دوستانه یا گپ زدن‌های ما، سفرکردن، دید و بازدید دوستان رفتن، پرهیز از تنش، میل به دوستی، گذشت‌کردن و امثال این‌ها ، مجموعه‌ای از رفتارهای شادمانه‌اند. ما معمولا شادی را با لبخند می شناسیم. چهره‌های خندان نماد بارز انسان‌های شادند. لبخند، رفتاری انسانی است. گوسفندان نمی‌خندند، گل‌ها و گیاهان نیز از نعمت لبخند محرومند. انسان حیوانی‌است که لبخند می‌زند. از این رو باید گفت شادی در رفتارهای ما و در کارهایی که انجام می‌دهیم تولد پیدا می‌کند.
لذات فقر
اکنون می‌خواهم از این زاویه به موضوع فقر و مناسبات آن با شادی بپردازم. آیا فقرا خوشی را تجربه می‌کنند؟ اگر تجربه شادی و خوشی در بین فقرا باشد، کدام وجه از شادی در بین آنها بیشتر است؟ ابتدا بگذارید این واقعیت را نیز توضیح دهیم که فقر برچسب خشونت باری است که ما به جمعیتی زیادی از انسان ها منصوب می‌کنیم. انسان‌ها ویژگی‌های اجتماعی، فرهنگی و شخصیتی گوناگونی دارند، هیچ‌گاه نمی توان میلیون‌ها نفر را به دلیل داشتن یک ویژگی مشترک، مثلا درآمد کم، در یک مقوله گنجاند و گفت همه کسانی که درآمدشان از ایکس مقدار پایین‌تر است فقیرند و بعد مجموعه وسیعی از ویژگی‌ها را برای فقرا نام برد و گفت همه کسانی که فقیرند این ویژگی‌ها را دارند. از آنجایی که فقر نوعی برچسب منفی است، بنابراین وقتی برای میلیون ها نفر به شیوه منفی نام‌گذاری می‌کنیم، طبیعتا مجموعه‌ای از صفات منفی را نیز برای آنها در نظر می‌گیریم. فقر چیزی شبیه سرطان، جذام یا ایدز نیست که همه دارندگان آن به یک درد مبتلا شده باشند. اگر چه همه کسانی که سرطان دارند نیز همگن و مشابه هم نیستند. بیماران سرطانی نیز به گروه‌های عمومی، جنسیتی، دینی، زبانی، نژادی و گروه‌های اجتماعی مختلف تقسیم می‌شود.
کسانی که درآمد کمتری دارند، قطعا از این جهت که درآمد آنها پایین است مشترکند اما زندگی، مجموعه‌ای از مولفه‌های گوناگونی است که درآمد تنها یکی از آنهاست. اقتصاد‌دان بزرگ پرویی، فرناندو دسوتو(1941) در کتاب بزرگ و امروزه، کلاسیکش به عنوان «راز سرمایه» و همچنین کتاب دیگرش، «راه دیگر» که هر دو به فارسی نیز ترجمه شده اند، به ما نشان داد که فقرا نیز سرمایه‌های زیادی دارند. ما باید تعریفمان از سرمایه را اصلاح کنیم. به اعتقاد دسوتو اگر ما اشکال گوناگون سرمایه‌هایی که فقرا دارند به رسمیت بشناسیم و زمینه سرمایه‌گذاری و بهره‌برداری از اشکال گوناگون سرمایه‌ها برای فقرا فراهم شود، آنها نیازی به کمک‌های مالی ما ندارند. فقرا از سرمایه اجتماعی و سرمایه فرهنگی، سرمایه عاطفی، سرمایه انسانی، سرمایه طبیعی و اشکال دیگر سرمایه های خاص خودشان برخوردارند. حتی به اعتقاد دسوتو فقرا سرمایه اقتصادی نیز دارند اما راه‌های توسعه و بهره برداری از این سرمایه اقتصادی را خوب نمی‌دانند.
اکنون اجازه دهید به پرسش اصلی‌مان بازگردیم. اینکه آیا فقرا شادی را تجربه می‌کنند یا خیر. ما هنگام بحث در زمینه شادی این را می‌پذیریم که دست یافتن به یک تجربه شادی پایدار و حس خوب زندگی، با رفاه و خدمات گوناگون مانند خدمات بهداشتی و درمانی، آموزش، تحصیلات دانشگاهی، مسکن مناسب، برخورداری از اشکال گوناگون بیمه‌ها و دیگر امکانات زندگی رابطه و هم‌بستگی مستقیم دارد. امری کاملا بدیهی و مسلم است که رنج و درد به حس شادی و خوشی‌های ما لطمه می‌زند. تردیدی نیست که شکم‌های گرسنه، نمی‌توانند شاد باشند. همانطور که بدن‌های مجروح و بیمار از شادی‌های زندگی محرومند. اما آیا فقرا با وجود محرومیت‌های گوناگونی که دارند، شادی را تجربه نمی‌کنند؟
گمان می‌کنم اگر اکنون توصیفی از خوشی‌ها و شادی‌های انسان‌های فقیر ارایه کنم متهم به نوعی رمانتیسیزم و واقع‌گریزی می‌شوم. اما برای اینکه از چنین اتهامی جلوگیری کنم می‌خواهم به یک اثر کلاسیک بپردازم و با استناد به این اثر کلاسیک بزرگ نشان دهم‌که شادی و خوشی برای فقرا نه تنها وجود دارد بلکه راهکار اصلی فقرا برای مواجهه با فقر و سازگاری با زندگی، تولید شادی است. شادی اگر برای اغنیا غایت و هدف زندگی است، فقرا آن را راهکاری برای مواجه با فقر و فرار از فشارها رنج‌ها، محرومیت‌ها، ناامیدی‌ها، و دیگر مشکلات کوچک و بزرگ خود انتخاب می‌کنند.
اسکار لوییس (1914 – 1970) در کتاب فرزندان سانچز تلاش می‌کند تا تصویری از زندگی فقرا ارایه کند. اسکار لوییس در سال 1959 کتاب فرزندان سانچز را که حاصل مطالعه میدانی مردم نگارانه طولانی مدت او در بین خانواده‌های فقیر مکزیکوسیتی بود، منتشر ساخت. اسکار لوییس در این کتاب مفهوم فرهنگ فقر را ابداع کرد. به اعتقاد لوییس فقر نوعی شیوه زندگی است به این معنا که فقر عبارتست از مجموعه از ظرفیت‌ها، باورها، ارزش‌ها، قانون‌ها، عرف‌ها ، هنجارها و اعمال الگومندی که اجتماعات و گروه‌های فقیر، آنها را درونی کرده‌اند و از نسلی به نسل دیگر منتقل می‌کنند. فرهنگ فقر به مثابه شیوه زندگی به نوعی به فقرا این امکان را می‌دهد که بتوانند با با سختی‌های زندگی کنار بیایند. وضعیت خود را در جهان بفهمند،‌ هویت و معنایی بر پایه فقر برای خود دست و پا کنند و به کمک فرهنگ فقر با شرایط زندگی خود را سازگار سازند.
به اعتقاد اسکار لوییس فرهنگ فقر عبارتست از نوعی نوعی جهان بینی تقدیر گرایانه، یعنی اینکه فقرا به دلیل ناتوانی در تغییر سرنوشت خود به این باور رسیده‌اند که خداوند و دست سرنوشت یا تقدیر چنین چیزی بر آنها رقم زده‌است. از این رو فقرا به سرنوشت خود رضایت می‌دهند و تسلیم تقدیر می‌شوند. همچنین فرهنگ فقر عبارتست از نوعی فرهنگ لذت طلبی. از آنجا که فقرا نیازی به رعایت همه آداب و اصول و اسلوب طبقات میانی یا طبقات فرادست اجتماعی ندارند، احساس می کنند که می‌توانند هر چه می‌خواهند بگویند و بشنوند و انجام دهند. رعایت ادب و آداب در زندگی اجتماعی و تن دادن به انضباط و نظامات مدرن، تنها امری اخلاقی نیست بلکه به موقعیت افراد نیز بستگی دارد. کسانی نظم اخلاقی موجود و آداب آن را کاملا پذیرا هستند که حفظ وضع موجود با منافع آنها سازگاری دارد. فقرا که در وضع موجود نفعی برای خود نمی‌بینند التزامی هم برای رعایت همه آداب آن ندارند در نتیجه بسیاری از خویشتن‌داری‌ها، مبادی به آداب بودن‌ها، و تن‌دادن‌ها برای فقرا اهمیت و معنایی ندارد. از این رو آنها گویی آزادترند.
علاوه بر این فقرا نمی توانند خوشی های بزرگ را تجربه کنند. مسلما لذت ناشی از سفرهای دور و دراز، زیستن در جزایر قناری یا خوشی‌های ناشی از زیستن در کاخ‌های بزرگ و باشکوه و حتی خوردن غذاهای لذیذ و متنوع بهداشتی و سالم برای بسیاری از فقرا همیشه امکان پذیر نیست. اما به همین دلیل فقرا ناگزیرند خوشی های کوچک را مغتنم بدانند، دم را غنیمت شمارند و به جای جست و جوی خوشی های بزرگ زندگی را در همین لحظه های کوتاه تجربه کنند. فقرا به دلیل اینکه فقیرند به یکدیگر نیازمند‌ترند . آنها چندان از یکدیگر دور نمی‌شوند. آیین ها، رسوم و گردهمایی‌های کوچک و بزرگ از ضرورت‌های زندگی فقیرانه است. آنها نیاز دارند تا در عروسی‌ها ، مجالس ترحیم و هرجایی که غذایی هست، و فرصتی برای زندگی، مشفقانه شرکت کنند. فقرا ناگزیرند یکدیگر را دریابند. بین آنها داد و ستدهای زیادی همیشه در جریان است. باید به یکدیگر قرض دهند، در کارها یکدیگر را یاری کنند، آنها یکدیگر را اگر چه گاه با خشونت و ظاهری نامهربان اما عمیقا دوست دارند.
فقرا به نوعی ناگزیرند بدون اتکا به فناوری‌های پیشرفته یا بدون واسطه پول و سرمایه تنها با ابزارهای ساده انسانی مثل شوخی‌ها ، گپ زدن‌ها، یا حتی کشتی‌گرفتن و بازی‌های جسمی با همین اندام‌های ساده بدن، شادی‌های انسانی را تمرین کنند. فقرا ناگزیرند به جسمشان خیلی تکیه کنند. اگر برای ثروتمندان بدن هدف زندگی است، برای فقرا، جسم و جان، ابزار انهاست. آنها بارکشی می‌کنند، یا کارگری و عملگی. آنها به کمک بدن‌هایشان پول در می‌اورند همین است که بدن‌های آنها مجروح میشود. اما در عین حال بدن، ابزار اصلی شادی‌ها و لذت‌های آنها نیز هست. مالتوس (توماس رابرت مالتوس 1834-1766)، جمعیت شناس کلاسیک می‌گفت: فقرا بستر گرمی دارند. شاید برای همین فقرا، عیالواردار ترند و خانواده ای شلوغ دارند. گاهی ما گمان می‌کنیم که شرابخواری و افراط در لذت‌های جسمانی، موجب فقر می‌شود اما تحقیق کلاسیک اسکار لوییس نشان میدهد که لذات جسمانی، بخشی از فرهنگ فقر است. فقرا ناگزیرند که به جسم خود تکیه کنند. شاید اگر آنها هم می‌توانستند، سفرهای توریستی به اقصی نقاط عالم داشته باشند یا اگر می‌توانستند خانه‌ای مجلل با همه امکانات داشته‌باشند، یا اگر فقرا آنقدر کار و مشغله و سرمایه داشتند که دیگر مجال سرخاراندن برایشان نبود، قطعا، دست از سر جسم نحیف و آسیب دیده‌شان برمی‌داشتند. فقرا ناگزیرند برای آرام کردن بدن بارکش یا زحمت کش خود، تن به تجربه های تلخی مثل نوشیدن الکل، استعمال دخانیات و لذات جسمانی پر‌مخاطره بدهند.
بگذارید یک لحظه از زاویه ای دیگر به روایتی که گفتیم نگاه کنیم. جسم فقرا، ابزار زندگی و لذت های گوناگون آنهاست. اگر از منظر شادی و خوشی‌های کوچک نگاه کنی، فقرا، فارق از علت‌ها و معناهایی که می‌توان برای شادخواری ها یا لذت‌های انها در نظر گرفت، واقعیت این است که تجربه‌های گوناگونی از خوشی و شادی را به دست میاورند. البته شادی‌های فقیرانه، چندان تشریفات و تجملات پر زرق و برق و هیاهو ندارد. شادی‌های فقیرانه محدود به شادی‌های جسمانی و انسانی است که حلقه‌های کوچک فقرا آنرا تجربه می‌کنند.
اگر از زاویه شادی به زندگی فقرا نگاه کنیم، دنیای فقرا، اگر نگوییم از دنیای اغنیا بزرگتر است، کوچکتر هم نیست. من دنیا را تنها به عرصه تعاملات انسانی محدود می‌کنم. دنیای انسانی، مجموعه‌ای از اشیا، کالاها، یا حتی جهان کائنات نیست. دنیا برای انسان، چیزی جز همان مبادلات عاطفی، اخلاقی، رفتاری و دیدارها و گفتگوهای میان ما آدم‌ها نیست و نمی‌تواند باشد. از این دیدگاه اگر دنیا را معنا کنیم، فقرا دنیای کوچکی ندارند. همانطور که گفتم فقرا ناگزیرند در کنار هم باشند، به یکدیگر تکیه کنند و به داد هم برسند. فقرا را اساسا ثروتمندان به نوعی به گوشه‌ای می‌رانند. آنها در هرجایی اجازه اقامت ندارند. اغنیا آنها را محکوم به نوعی زیست متراکم وانباشته کرده‌اند. محله‌های فقیرنشین معمولا محله‌های پرجمعیتی است. آنها را به محله‌های دیگر راه نمی‌دهند. علاوه براین فقرا برای رفتن به جاهای دور، پول و ابزار لازم را ندارند. در نتیجه فقرا محکوم به با هم بودن‌اند.
در محله‌های فقیر‌نشین، کیفیت ویژه ای از زندگی وجود دارد. برای من اینجا دشوار است این کیفیت ویژه را با همه ابعادش توضیح دهم. در محله‌های فقیر نشین، رفت و امد زیاد است، مردم در کوچه‌ها، میدان‌ها و خیابان‌ها پرسه می‌زنند. همه یکدیگر را میشناسند و با یکدیگر خویشاوند یا دوست هستند. در این نوع محله‌ها مردم ناگزیرند حداکثر استفاده را از فضای عمومی ببرند و تنها جایی که ارزان یا رایگان در اختیار آنهاست، کوچه ها، پارک‌ها، خیابان‌ها و میدان‌هاست. از این رو وقتی وارد میدان‌ها و خیابان‌های محلات فقیرنشین می‌شویم. نوعی سرزندگی و نشاط از حضور گرم آدم ها احساس میشود. در این نوع محلات، کوچه یا خیابان در اشغال دستفروش‌ها، دوره گرد‌ها و عرضه کننده خدمات گوناگون مانند میوه فروشان، اغذیه فروشان و امثال اینهاست. گاری هایی که بر روی آنها سیب زمینی و تخم مرغ داغ عرضه میک‌نند یا کسانی که سماور و قوری را در کنار خیابان گذاشته و چای میفروشند، دستفروشانی که لباس می‌فروشند و مجموعه مبادلاتی که در کوچه و محله و میدان‌های فقیرنشین انجام می‌شود، نوعی گرمی و حال و هوای انسانی به این محلات می‌دهد.
شاید تصور کنید که می‌خواهم یک صحنه رمانتیک یا عاطفی از یک محله پر رنج را برای شما ارائه کنم اما واقعیت این نیست. چیزی که زندگی را برای فقرا تحمل‌پذیر می‌سازد همین حال و هوای پر رفت و آمد، شلوغ و استفاده گسترده مردم از فضاهای عمومی شهر و محله است. علاوه بر این در محلات فقیر نشین آیین‌های جمعی نیز رونق و حال و هوای دیگری دارند. آنجا نذری بیشتر است. سفره ها بیشتر پهن میشود، دیگ‌های بیشتری به بار گذاشته می‌شود. در این نوع محلات مردم ناگزیرند به کمک آیین‌ها و در چارچوب یک زندگی جمعی نشان‌دهند که یکدیگر را دوست‌دارند. فقرا اگر چه ثروت مادی کمتری برای خود تصاحب می‌کنند اماباورهای جمعی مشترک، اعتقادات، رسوم و ایین‌های کهن، سرمایه‌های مشترک جمعی آنهاست. فقرا ناگزیرند نه به کمک اتومبیلهای گران قیمت یا لباس های اشرافی، بلکه به کمک آیین  ا و رسوم اجدادی، قومی و محلی‌شان برای خودشان هویتی دست و پا کنند. نباید فراموش کنیم که فقر، نوعی بودن نیست بلکه تنها شیوه ای از زیستن است. فقرا ناگزیرند برای خود بودنی را بیافرینند. ازین رو انها نسبت به ایل و تبار و دین و ایین خود و اداب و رسوم محلی‌شان و بسیاری چیزهای دیگر از این نوع تعصب دارند. شاید کسانی که از دور به این فقرا نگاه می کنند انها را مردمی خرافی و اعتقاداتشان را از روی جهل می‌پندارند اما واقعیت این نیست، این باورها و آیین‌ها و رسوم، بودن فقراست. چنین بودنی برای فقرا مزیت‌هایی دارد که زندگی فقیرانه را تحمل‌پذیر می‌کند.
تجربه اجرای ایین‌های جمعی، تجربه نشاط بخش و شادی‌آفرینی است. همه ما لحظاتی که در یک جشن عروسی یا حتی یک مجلس تحریم شرکت کرده ایم را به خاطر می‌اوریم. سرزندگی ناشی از بودن در میان جمع لذت‌بخش است. من شرکت در مجالس ترحیم را دوست دارم. به ویژه وقتی مجلس به پایان می‌رسد و مردم بیرون مسجد با یکدیگر گفتگو، درد دل و احوالپرسی می‌کنند. همیشه گمان می‌کنم آن بخش از مجلس بیش از بخش‌های دیگر آن ارزش انسانی دارد. برای فقرا، که ناگزیرند به طور پیوسته در همایش‌ها و هم نشینی‌های خانوادگی، ایلی، قومی و قبیلگی زندگی کنند این نوع تجربه‌های کوچک، فراوان است. فقرا حتی از سوگواری‌های مذهبی نیز لذت می‌برند. ما حتی اگر از لذت عرفانی یا دینی ناشی از انجام یک تکلیف مذهبی چشم بپوشیم می‌توانیم به لذت انسانی ناشی از با هم بودن، همدردی کردن یا حتی لذت ناشی از ارامش و تسکین بعد از گریه‌ها یاد کنیم. فقرا دردها و زخم‌های زیادی دارند و به همان نسبت آنها محتاج آرامش و مرحمند.
شادی و خوشی برای فقرا، حکم دارو برای تسکین بخشیدن به دردها و زخم‌هایشان را دارد. قطعا فقرا به امکانات و تجهیزات دارویی و درمانی زیاد دسترسی ندارند. آنها ناگزیرند برای تمام دردهای جسمی و روحی‌شان از همین ابزارهای ساده گفتگو، درددل، گپ زدن و کنارهم بودن کمک بگیرند. از انجایی که فقرا اغلب کار ندارند و بخشی از فقر آنها ناشی از شکستشان در دست‌یافتن به یک فرصت شغلی است در نتیجه وقت آزاد زیادی به آنها تحمیل می‌شود. فقرا ناگزیرند تا این نوع تحمیل‌های اجتماعی را به فرصت‌هایی برای زندگی بهتر تبدیل‌کنند. وقت آزاد آنها فرصت خوبی است تا ساعت‌های زیادی با هم گپ‌بزنند، خود را تخلیه کنند و آرام بخشند. همچنین فقرا برای زیستن ناگزیرند به اشکال مختلفی به یکدیگر اعتماد کنند یا نشان‌دهند که به یکدیگر اعتماد دارند تا بتوانند در موقعیت‌های سخت که بقایشان در خطر است، به داد هم برسند. فقرا محکوم به نوعی زیست برادرانه‌اند. 
موقعیت فقر نوعی موقعیت انسانی است. اگرچه میدانیم که فقر ممکن است برخی از مارا به اعمالی مانند دزدی یا خشونت کشاند. اما نباید فراموش کنیم که دزدی و خشونت شیوه اصلی فقیرانه زیستن نیست. همانطور که اغنیا هم دزدی میکنند یا خشونت می‌ورزند ولی شیوه زندگی ثروتمندانه، دزدی و خشونت نیست. فقر موقعیتی انسانی است که در آن، مجموعه‌ای از انسانها ناگزیرند از راهبرد‌ها و استراتژی‌های مختلفی برای داشتن یک زندگی بهتر و بقای خود کمک بگیرند. فقرا فقیرانه زیستن را انتخاب نمیکنند اما تلاش میکنند به کمک استراتژی‌هایی امکان زیستن در موقعیت فقر را برای خود به‌دست آورند. شادی و خوشی از جمله راهبردهای مهم فقرا برای زیستن در موقعیت فقیرانه‌شان است. استراژی‌های شادی، استراتژی‌های خرد و کم هزینه‌ایست که فقرا آنها را ابداع و پیروی می‌کنند.
همانطور که در مباحث گذشته توضیح دادیم فقرا تلاش می کنند از آیین های گوناگون به عنوان استراتژی‌هایی برای تمرین زیستن و تولید خوشی بهره گیرند. علاوه بر این فقرا از استراتژی های کلامی و زبانی نیز برای خوش‌بودن نهایت استفاده را می‌کنند. فقرا، مصداق بارز هرچه میخواهد دل تنگت بگو، هیچ ترتیبی و آدابی مجوی، هستند. دلتنگی های فقیرانه با شوخی ها و صمیمیت ها و زبان ساده و بی پیرایه آنها التیام میابد. نهایت سادگی و صمیمیت را میتوان در زبان فقیرانه مشاهده کرد. زبان و کلام برای فقرا که پول ندارند تا زندگی را به کمک آن شکل دهند، اهمیت زیادی دارد. فقیرا، شاید بیش از ثروتمندان در دنیای زبان زندگی میکنند. همانطور که توضیح دادیم آنها فرصت زیادی دارند که در کنار هم بنشینند، درد دل کنند و درباره تجربه‌هایشان با هم سخن بگویند. زبان فقیرانه، واژگان زیادی ندارد اما لحن، طنین و آهنگ انسانی تاثیر گذاری دارد. دستور و ساختار نحوی زبان فقیرانه پیچیده نیست اما لایه های احساسی و معنایی واژه های کوتاه و عبارت های فقیرانه بسیار پرمعناست.
انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

یک پیام

  1. ای جان امروز نون ندارم بخورم بچمو مدرسه راه نمیدن پول ندارم ثبت نامش کنم سوء تقضیم دارهیه دفعه از حال رفت زنم میره خونه های مردم کار میکنه ولی به به عجب روز زیباییه بذار یه جوک مثل همین جوکایی که دکتر فاضلی به خوردمون دادن تعریف کنم یه کم بخندیم دور هم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا