امکان یا امتناع بازسازی اصولگرایان
«عباس عبدی» تحلیلگر سیاسی اصلاح طلب در یادداشتی با عنوان «امکان یا امتناع بازسازی اصولگرایان» در هفته نامهی «صدا» نوشت:
پس از سال 1390 و خانهنشيني 11 روزه احمدينژاد روشن بود كه جناح اصولگرا بايد يك خانهتكاني اساسي بنمايد. زيرا تمام تخممرغهايشان در سبد احمدينژاد بود و اين سبد از آنان دست افتاد و چیز چندانی سالم نماند. ضرورت بازسازي اين جناح از آنجاست كه بخش مهمي از قدرت را هميشه در دست داشتهاند و چنين نيرويي مآلاً بايد واجد حداقلهاي سياسي لازم باشد و گريزي از اين ضرورت نيست. در سال 1390 سعي كردند كه صداي اين افتادن سبد و شكسته شدن تخممرغها را در نياورند. دليل آن نيز پنهان نبود. پس از اتفاقات سال 1388، غيرقابل فهم بود كه به اين سرعت راه خود را از احمدينژاد جدا و يا او را محكوم كنند. شايد اگر اتفاقات سال 1388 نبود، همان سال 1390 او را استيضاح ميكردند و مسير ديگري را در پيش ميگرفتند. اصولگرايان دچار مشكلي شدند كه در گذشته اصلاحطلبان نيز آن را تجربه كردند و در نهايت به وضعيت 1388 رسيدند. در واقع به جاي بازنگري اصولي در راهبردهاي خود، به اميد آن بودند كه فرجي حاصل شود و با پيروزي در سال 1392، گذشتهها را به طاق نسيان بسپارند تا بلكه روز از نو، و روزي از نو را تجربه كنند.
از 1390 تا 1392 استخوان در گلو بودند كه نه ميتوانستند آن را بيرون آورند و نه آنكه فرو دهند. فقط به انتظار يك عطسه سياسي بودند، بلكه با فشار آن، استخوان احمدينژاد از گلوي آنان بيرون انداخته شود. استخواني كه ديوارههاي گلو را نيز زخمي و چركين كرده بود. نتيجه ولي جز آن چيزي بود كه انتظار داشتند. از اين رو به جاي آنكه 1392 را فرصتي براي بازسازي نمايند، شكافهاي درون آنان بيشتر و بيشتر شد ولي پس از آن نیز به اميد انتخابات مجلس در سال 1394 كه داراي ساختاري متفاوت از انتخابات رياست جمهوري است ماندند، بلكه از اين طريق و در جريان عمل بتوانند خود را بازسازي كنند. اين بار نيز نتيجه فاجعهبار بود، بويژه آنكه رد صلاحيتهای رقیب نیز گسترده بود ولی برای موفقیت آنان افاقه نکرد.
پس از آن انتخابات و تا کنون در چندين نوبت بر ضرورت بازسازي اصولگرايان اشاره كردم. ولي به نظر ميرسيد كه نه تنها بازسازی رخ نداده بلکه جناح مذكور چند شقه شدهاند. يك گروه به كلي خود را از آنان جدا كردهاند، گروهي كه بخش تاريخي و اصيلتر آنان هستند. آقاي ناطق و نزديكان وی و رييس مجلس. يك بخش از آنان هم که به طور سنتي پرچمدار اصولگرايي بودند از تب و تاب فعاليت افتادهاند، هرچند سعي ميكنند رابطه خود را با جناح فعال اصولگرايي حفظ كنند. افرادي چون آقايان باهنر، توكلي و محبيان و مجموعههاي نزديك به اين گروه هستند. حتي آقاي باهنر با زرنگي تمام توانست از نامزد شدن در انتخابات مجلس خود را كنار بكشد. يك جناح كه طرفدار احمدينژاد بودند يا طرد و انحرافي خطاب شدند يا در سطوح پايينتر كه كمتر شناخته شده بودند، سرگردان ميان احمدينژاديسم و اصولگرايان فعال بودند. بلاخره بخشي نيز در كنار يكديگر ماندند تا بلكه اين لشگر پراکنده را همچنان جمع و جور كنند، همانهايي كه در نهايت جمنا شدند. بخش قابل توجهي از جوانان خوشفكر اين جناح نيز درون خود مشغول انتقاد و اعتراض شدند و يا از روي ترس يا بنابر مصلحت كمتر به عمومي كردن اعتراضات پرداختند.
اوج بهمريختگي و ناكارآمدي سياسي اين جناح پرسابقه را ميتوان در انتخابات 1396 ديد. يك جناح از آنان به كلي به دولت و روحاني و اصلاحطلبان نزديك شدند و حتي از او حمايت رسمي كردند. از روحاني حمايت كردند كه جناح ديگر اصولگرايان فعاليت خود را در دشمني و ستيز با روحاني تعريف كرده بود! يك جناح ساكت ماندند و يا به صورت شرمنده و ضعيف از دو نامزد اصولگرا حمايت كردند. يك جناح هم رفت دنبال نامزد مستقل يعني آقاي ميرسليم. يك جناح هم زد به سيم آخر و جلوي نظامي ايستاد كه تا به حال كسان بسياري را با همين عنوان از دم تيغ سياستِ خود گذرانده بودند. و از همه بدتر آنان كه در ميدان ماندند و از دو نامزد اصلي حمايت كردند، در نهايت نه تنها دچار نقار شدند، بلكه از تاكتيكهايي سود جستند كه همه را دچار سرگيجه نمود. مهمترين آن، ديدار آقاي رييسي با امير تتلو بود. مشكل اين ديدار در حدي بود كه بسياري از همانها تحليل كردند كه يكي از علل شكست اصولگرايان و يا حداقل يك علت ريزش آراي آنان همين ديدار بوده است. در طرف اصلاحطلبان هم اغلب تحليلگران آن را يك تصميم برنامهریزی نشده تلقي ميكردند كه به صورت ارتجالي رخ داده است و هيچ فكر و انديشه منسجمي پشت آن نيست و صرفاً و با خوشخیالی تمام با هدف رأيآوري انجام شده است. ولي هنگامي كه در هفته گذشته اين اقدام در سطح رسميتر و بالاتري اجرا شد، معلوم گرديد كه مسأله فراتر از يك تصميم ارتجالي بوده و بايد ريشهكاوي عميقتري صورت گيرد.
وقتي كه تقدير و احترام از آقاي مقصودلو از سوي جناح اصولگرا به سطح بالايي رسيد و با نشستن در صف اول يك مراسم رسمي عینیت یافت، مراسمي كه در گذشته چنين جايگاهي مخصوص علماي تراز اول اصولگرايان بود، تعجب همگان و خشم بسياري از اصولگرايان را برانگيخت ولي مشكل اصلي نه اين اتفاق كه در ادامه آن رخ داد. مشکل اصلی در فهم نادرست و مقلوب جلوه دادن نگاه منتقدين بود. آنان به سرعت موضوع را به توبه فرد ربط دادند. گويي كه منتقدين متعرض اين مسأله هستند. مطلب كوتاهي هم كه بنده در اين زمينه نوشتم، دچار همين كژتابي عمدي شد، گويي كه بنده ميخواهم گذشته تتلو را به رخ آنان بكشم. در حالي كه مسأله اين نبود و نيست. برخورد احترامآميز و با محبت با هر كس از جمله آقاي مقصودلو چه در گذشته و چه در وضعيت فعلي او و چه در شرایط آينده او یا هر کس دیگر يك اصل بديهي است. در هر حال او سبك زندگي خاص خود را در پوشش و آرايش پوست و حتي خوانندگي دارد و اينها ربطي به ما ندارد. به علاوه هر كسي كه در گذشته كار خطايي كرده و در ادامه عميقاً و صادقانه توبه كند، محترم است، و اگر هم در گذشته مرتكب خطايي شد و مجازات آن را متحمل شده، باز هم پاك است و بايد از همه حقوق برخوردار باشد. او نيز پيرو سبكي از زندگي است كه به هر دليلي طرفداران قابل توجهي دارد. بنابر این رفتارش حتماً نيازي را پاسخ ميداده كه اين تعداد طرفدار دارد. حتي اگر من يا شما يا هركس ديگر آن را نپسندد. اگر من هم با چنين كسي مواجه شوم جز رعايت احترام متعارف كار ديگري نخواهم كرد. اتفاقاً وی نشان داده که فرد زرنگی هم هست که بدون دادن چیز دندانگیری به دعوتکنندگانش از آنان امنیت و مهمتر از آن رسمیت خریده است. بنابراين نقد اين رفتارها هيچ ربطي به گذشته و حال و حتي آينده آقاي مقصودلو ندارد و بنده هم شناخت كافي از او ندارم که در این موارد اظهار نظر کنم. ضمن اينكه برخلاف دوستان مدعی بنده قسيم بهشت و جهنم هم نيستم. نه تنها ايرادي هم ندارد از افرادي كه توبه ميكنند قدرداني شود که کار خوبی هم هست و هر روز دهها نفر از افراد زیر حکم چنین کاری را انجام میدهند. پس مسأله چيست؟ چرا به اصل مسأله توجه و پاسخ داده نميشود؟
مسأله اصلي كسب اعتبار است. اينكه “الف” به “ب” اعتبار ميدهد يا اعتبار ميگيرد؟ هر رفتاري در حقيقت در چارچوب يك مبادله قابل فهم است. اينكه چه چيزي مبادله ميشود برحسب موضوع فرق ميكند. فرض كنيد كه در يك جشن يا برنامه سياسي و يا هنري هستيم. اگر توجه كنيم برخي افراد سعي ميكنند كه در كنار افراد شناخته شده قرار گيرند و يك عكس يادگاري از آنها گرفته شود. در واقع فرد كوچكتر (از زواياي گوناگون) دوست دارد كه با افراد معروفتر و بزرگتر عكس بگيرند تا آن فرد از اين طريق به واسطه همجواري يا همتصويري با او ارتقاي جايگاه پيدا كنند. به همين علت است كه براي شلوغ شدن برخي از مراسم اعلام ميكنند كه با حضور فلان مقام يا شخصيت برگزار میشود. به علاوه هر شخصيتي يك وجهه خاص دارد. مثلاً خيليها دوست دارند با رونالدو يا مسي يا فدرر عكس بياندازند. ولي اين ربطي به تأييد ويژگيهاي اخلاقي آنان ندارد. ولي عكس انداختن با فلان عارف و معلم اخلاق معناي ديگري دارد. يا عكس انداختن با فلان هنرمند معناي خاص خود را دارد.
پرسش اين است كه در اين دعوتهاي اصولگرايان از آقاي مقصودلو چه چيزي مبادله شده است؟ كدام طرف در مقام كسب اعتبار از طرف ديگر بوده است؟ كدام معرِّف و کدام معرَّف بودهاند؟ اصل چنين ديدارهايي مسأله مهمي نيست. اگر طرف توبهكننده معرَّف باشد، این ديدار عملي اخلاقي و پسنديده است ولي اگر ماجرا عكس باشد، قضيه فرق ميكند. آنچه كه از ديدارهاي مذكور دريافت ميشود اين است كه آقاي مقصودلو در موضع برتر سياسي و فرهنگي و رفتاري قرار دارد. اوست كه به طرف مقابل خودش اعتبار و هويت ميبخشد و در مقام معرِّف قرار دارد. اين امر نشان از سقوط تصور از خود نزد چنين افرادي است. در اين ديدارها هيچگاه هويتِ موجودِ وي تحت تأثير هويت اصولگرايان قرار نميگيرد. شاهد آن نيز تصاويري است كه او پس از اين ديدار منتشر كرده است. اصلاحطلبان كه از اين وضع ناراضي نيستند، بنده هم اگر نقد كردم به اين علت بود كه دوست ندارم كه آنان در چنين وضعي ديده شوند. اعتراض اصلي از سوي اصولگراياني است كه نميدانند با اين رفتارها چه كار كنند؟ نه جرأت اعتراض جدي دارند و نه آن قدر از وجدان و اخلاق دور هستند كه بتوانند سكوت كنند. اين وضع كه كسي در درون يك جناح نقد داشته باشد ولي نتواند بيان كند زنگ خطري براي آن جناح است.
اين رفتار پرسشهاي بزرگي را جلوي اصولگرايان ايجاد خواهد كرد. پرسشهايي كه رفتارهاي دوگانه آنان را به چالش خواهد كشيد. اينكه همه را از روي ظاهر قضاوت ميكنند، ولي در اين مورد بيخيال ظاهر ميشوند. اگر يك فوتباليست يك تتوي 5 سانتيمتري داشته باشد، بايد جوري آن را بپوشاند تا فرهنگ ناب اصولگرايان در نفی تتو یا همان خالکوبی تحت خطر قرار نگيرد، ولي در جلسه خودشان حتي ميتوان پيراهن آستين بلند پوشيد و به عمد آستين را بالا زد كه ببينيد من اين قدر تتو دارم یا کلاه را کج گذاشت. با این قیافه افراد را به ادارات راه نمیدهید بعد در بالاترین سطح تقدیر میکنید؟ صداقت سياسي اقتضا ميكند كه اصولگرايانِ موردِ نظر، به جاي توهين به منتقدين نگاهي به گذشته كنند و ببينند كه مشكل ريشهايتر از آن است كه بتوان با كسب اعتبار از اين افراد مشكلات عدیده خود را برطرف كرد. به نظر ميرسد كه از بازسازي اصولگرايان بايد به كلي نااميد شد. هرچند نااميدي گناه است.
انتهای پیام