خرید تور نوروزی

«مشروطه» ، آغاز بی‌پایان

«رضا بابایی» پژوهشگر فرهنگی در یادداشتی تلگرامی با عنوان «مشروطه ، آغاز بی‌پایان» نوشت:

اقدام برای اصلاح ساختار حکومت در تاریخ معاصر ما با مشروطه آغاز شد. پیش از آن یا نصیحة الملوک بود یا سیاست‌نامه و یا حداکثر اعتراض به شخص حاکم، نه انتقاد از تئوری و ساختار حکومت او. اعتراض عمومی به حاکم نیز در وضعیتی بسیار خاص صورت می‌گرفت. حاکم می‌بایست مانند ضحاک از نژادی بیگانه(عرب) می‌بود و ظلم او به نهایت می‌رسید و جانشین نیز باید فره ایزدی می‌داشت و از نژاد شاهان پیشین می‌بود(فریدون) تا مردم به پا خیزند. سپس ریش و قیچی را به شاه نژاده می‌سپردند و خود به دکان آهنگری می‌رفتند(کاوه). مشروطه، نخستین و بلکه تنها جنبش ملی در ایران است که با ساختار و تئوری قدرت چالش کرد؛ یعنی مشکل را نه در حاکم، که در سازمان حکومت دید و خواست آن را اصلاح و مشروط کند.

زمینۀ ذهنی برای چنین چالشی با حکومت، از شکست شاه اسماعیل صفوی در جنگ چالدران پدیدار شد. پایان نکبت‌بار جنگ‌های ایران و روس و قراردادهای دلخراش گلستان و ترکمن‌چای نیز، آن را بارور کرد. شکست شاه اسماعیل در چالدران، شکست سپاهی از سپاه دیگر نبود؛ شکست تصوری خام از مناسبات جدید جهانی و فنون جنگی، از تصوری آگاه‌تر و به‌روزتر بود. می‌گویند علت پیروزی عثمانی‌ها در آن جنگ، کاربست ادوات جدید جنگی بود. درست است؛ ولی شاه اسماعیل هم می‌‌توانست توپ‌های جنگی را به کار بگیرد. هم کشورهای اروپایی به او پیشنهاد خرید سلاح‌های جدید را داده بودند و هم برخی سران قزلباش از او خواستند که با شمشیر به جنگ باروت نرویم و اگر می‌رویم، نخست با شبیخون، توپخانۀ دشمن را از کار بیندازیم(ر.ک: تاریخ عالم‌آرای عباسی، ج1، ص42). اما شاه اسماعیلِ بیست‌وهشت‌ساله، به دلیل احساس برخورداری از پشتوانه‌های معنوی و نیز به دلیل اعتقادی که به شیوه‌های سنتی جنگ داشت و غیر آن را در شأن خود نمی‌‌دانست، منطق بشری جنگ را نپذیرفت(ر.ک: دانشنامۀ جهان اسلام، مدخل باروت). پس جنگ را باخت و سرانجام نیز از غصۀ همین شکست، در 37 سالگی دق‌مرگ شد. به قول مولوی:
تیغ چوبین را مبر در کارزار
بنگر اول، تا نگردد کار، زار

نصرالله فلسفی، در مقالۀ «جنگ چالدران» می‌نویسد: «شکست چالدران در اخلاق و رفتار شاه اسماعیل صفوی تأثیر فراوان کرد. خودخواهی و غرورش به نومیدی و ملال تبدیل شد. پس از آنکه از دشت چالدران به تبریز و از آنجا به درجزین رفت، آن شکست را ماتم گرفت. لباس سیاه پوشید و عمامۀ سیاه بر سر نهاد و دستور دارد که عموم سادات نیز سیاه پوشیدند.» (مجلۀ دانشکدۀ ادبیات دانشگاه تهران، «جنگ چالدران»، ص121). پیامدهای روحی، جانی و مادی جنگ چالدران برای شاه صفوی و مردم ایران، اکنون برای ما قابل تصور نیست. عثمانی‌ها پس از پیروزی در این جنگ، به تبریز آمدند و آنچه خواستند و توانستند، کردند. تبریز همان شهری بود که شش سال پیش از این، شاه اسماعیل در آن تاجگذاری کرده بود؛ در کمال غرور و هیبت شاهانه و احساس هم‌بستگی با نیروهای غیبی و برخورداری از امدادهای آسمانی.

جنگ‌های ایران و روس نیز دومین ضربۀ مهلک را به تصور ایرانیان از سلطنت مطلقه فرود آورد. اگر در جنگ چالدران، شاه اسماعیل ارواح مقدسۀ اهل بیت(ع) را پشتیبان خود می‌دانست، در جنگ‌های ایران و روس نیز، فتعحلی‌شاه چشم به معجزۀ جهاد مسلمین و وعده‌های الهی داشت که از زبان روحانیان بزرگ آن عصر می‌شنید(ر.ک: رسالۀ جهادیه). بدین رو وقتی کار به گلستان و ترکمن‌چای رسید، دو رکن از ارکان سنت لرزید: نخست تفوّق ارادۀ ملوکانه و دوم مرجعیت علمای طالب جنگ با بلاد کفر(ر.ک: رسالۀ جهادیه).

این پس‌زمینه‌ها و نیز درخشش شمع‌‌های روشنفکری در گوشه‌وکنار کشور و آشنایی بازرگانان و دانش‌آموختگان ایرانی با نظام‌های گوناگون حکومت و همراهی روحانیون آگاه، تغییر را ناگزیر می‌کرد؛ تغییر قدرت مطلق به قدرت مشروط. در مطلع قرن بیستم میلادی، همه چیز برای اعتراض به «ساختار» حکومت فراهم شد و به جرقه‌ای نیاز داشت تا مهم‌ترین تحول تاریخ معاصر ایران آغاز شود. آن جرقه، گرانی ارزاق عمومی و ماجراهای پس از آن بود.

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا