خرید تور تابستان ایران بوم گردی

چرا منتقدان داخلی جمهوری اسلامی در باره آمریکا سکوت کرده‌اند؟

«عبدالله گنجی» مدیر مسوول اصولگرای روزنامه‌ی «جوان» کانال تلگرامی خود، یادداشتی از دکتر جواد کاشی با عنوان «چرا این همه سکوت» را با توضیحی منتشر کرده است. دکتر کاشی درباره‌ی همان موضوع یادداشتی تکمیلی با عنوان «استبداد عکس‌ها» نوشته است. در زیر، توضیح آقای گنجی و دو یادداشت آقای کاشی می‌آید:

عبدالله گنجی: «دکتر کاشی از استاتید علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی، برای اهل اندیشه شخصیتی شناخته شده است. او حتی فراتر از اصلاح طلبی در نشریات دگر اندیشان هم (بعضا) مطلب می نویسد. علیرغم اختلافات فکری جدی که با ایشان دارم اما حقیقاً در دوره دکتری از وی بهره بردم. مطلب ذیل که ایشان در نقد نگاه روشنفکران و اصلاح طلبان نسبت به آمریکا نوشته‌اند را عیناً اینجا قرار می‌دهم و معتقدم در نوع خود کم سابقه است و امثال زیبا کلام باید بیشتر بدان توجه نمایند».

چرا این همه سکوت؟

چرا منتقدان داخلی جمهوری اسلامی در باره آمریکا سکوت کرده‌اند؟

پا از ایران که بیرون بگذاریم، با یک صحنه جهانی مواجهیم که آمریکا قدر قدرت آن است. اگر تصور می‌کنیم که نظم جهانی یک بهشت تحقق یافته زمینی است پس خوب است روشنفکران صادقانه بگویند که الحمدالله الگوی آرمانی حیات سیاسی در جهان به رهبری آمریکا تحقق یافته و علناً به مدح و ثنای آن مشغول شوند. اما سوال این است که اگر چنین نیست و آمریکا در جهان شرارت‌هایی می‌کند، ستون حمایت کننده ستم‌های بزرگی است که در اقصی نقاط جهان جاری است، پس چرا این جوانب از عملکرد آمریکا در زبان روشنفکران ایرانی هیچ جایگاهی ندارد؟

به نظرم چند پاسخ دراین زمینه قابل تصور است:

اول: تبلیغات سیاسی از سوی محافل رسمی سال‌ها و دهه‌هاست که مرتب به آمریکا بد و بیراه می‌گویند. فضای سیاسی ایران پر از کلیشه‌های از ریخت افتاده در باره آمریکاست. شاید روشنفکران و فعالان سیاسی تصور می‌کنند اگر آنها هم لب به سخن در باره آمریکا بگشایند، با رقیب خود در ایران همزبان می‌شوند و آنگاه بازار خود را از دست می‌دهند. به نظرم این پاسخ قانع کننده نیست. روشنفکران و فعالان سیاسی وظیفه دارند بیرون از کلیشه‌های جاری دست به کار تولید تحلیل‌های غیر کلیشه‌ای در این زمینه شوند.

دوم: شاید برخی روشنفکران و فعالان سیاسی از فشارهای آمریکا بر نظام سیاسی در دل شادند. فکر می‌کنند این سنخ فشارها، دست نظام سیاسی در داخل را خواهد بست و به گسترش فضای دمکراسی در ایران کمک خواهد کرد. به نظرم این شادی پنهان از وضعیتی ناصادقانه و مزورانه حکایت دارد. اثبات کننده آن است که پشت چهره اصلاح طلب، نیات مزورانه پنهان کرده‌اند. بنابراین باید به رقیب حق داد که چندان به آنها اعتماد نکند و مدعیات اصلاح طلبانه آنها را جدی نگیرد. نکته مهم‌تر اما این است که آنها باید بتوانند خود را قانع کنند که به جد مساله آمریکا در ایران، بسط دمکراسی و حقوق بشر است. اگر نتوانند اثبات کنند که نمی‌توانند، چه پاسخی به وجدان خود و مردم خواهند داد اگر روزی روزگاری آمریکا ایران را عرصه تاخت و تاز و حمله ویران ساز خود قرار دهد؟ روزی که دیگر نه از تاک نشان باشد و نه از تاک نشان.

سوم: روشنفکران منتقد ایرانی، اصولاً به یک روایت ساده دلانه از نولیبرالیسم دچار آمده‌اند و اصولاً قدرت نقد مناسبات بین المللی را از دست داده‌اند. اگر چنین باشد واقعاً تحفه‌ای است. برای اینکه حتی روشنفکران لیبرال عالم نیز این چنین در مقابل عملکرد رسوای آمریکا در بسیاری از مناطق جهان خاموش و ساکت ننشته‌اند.

اصلاح طلبان ایرانی نباید فراموش کنند که یکی از موانع تداوم مسیر اصلاحات در ایران، پیش و پس از انقلاب، آمریکا بوده است. از ماجرای نفت و دکتر مصدق بگذریم، قرار دادن ایران در محور شرارت در دوره سید محمد خاتمی را چگونه باید تحلیل کرد؟ مگر همین اقدام، مقدمه‌ای برای ظهور دولت احمدی نژاد نبود؟ در حال حاضر نیز عملکرد دولت آمریکا در خصوص برجام، واقعاً شرم آور است.

این صورت خیالی که گویی فشار دولت آمریکا به ایران، فضای دمکراسی سازی در ایران را هموار خواهد کرد یک تصور باطل و خطرناک است. روشنفکران ایرانی با سکوت خود در باره آمریکا اجازه می دهند که این خیال خطرناک در میان عوام مردم توسعه پیدا کند.

به نظرم یکی از شروط اثبات کننده صداقت روشنفکران و نیروهای اصلاح طلب داخلی، تعیین تکلیف با آمریکاست. واقعاً چه موضعی در باره آمریکا دارند؟ دهه‌های متمادی آمریکا به منزله امپریالیسم جهانی، کانون مباحث و محافل روشنفکری بود. اما اینک هیچ کس در باره آمریکا و نقش‌های جهانی، منطقه‌ای و داخلی آن سخنی به میان نمی‌آورد.


استبداد عکس‌ها

هر عکس دقیقاً نقطه مقابل نگاتیو خود است. هر چه در عکس سفید است، در نگاتیو آن سیاه است. نگاتیو با پوزیتیو خود ستیز دارد. انگار یکی انکار دیگری است. ما کسانی را دوست داریم ممکن است عکس‌شان را در اتاقمان نصب کنیم. معلوم است که از عکس پوزیتیو او استفاده می‌کنیم. اما محال است عکس کسی را که از او تنفر داریم در اتاق بچسبانیم اگرچه به شکل نگاتیو.

صور نگاتیو و پوزیتیو اگرچه رویاروی هم‌اند، اما به همان اندازه که با هم تفاوت دارند، به هم شباهت دارند. یک تصویرند که رنگ‌ها در آن جا به جا شده است. اگر کسی دوست داشتنی است یا موضوع تنفر ماست، پوزیتیو و نگاتیوش یکی است.

همین واقعیت بدیهی را اگر به عرصه عام اجتماعی و فرهنگی و به ویژه سیاسی بکشانید، به همین اندازه بدیهی نیست. دو گروه را تصور کنید که با هم خصومت دارند و یکی هستی خود را در نیستی دیگری می‌جوید. ذهنیت هر یک را می توانید یک عکس تصویر کنید که هیچ تفاوتی با هم ندارند الا اینکه آنچه در یکی سیاه است در دیگری سفید شده است و به عکس. این دو گروه به این دلیل که خصومت علیه یکدیگر را به مضمون اصلی زندگی خود تبدیل کرده‌اند، از خود جهان، پچیدگی و تنوع و رنگارنگی عالم و از تحولاتی که در آن جاری است غافلند. این دو در بستر تعارض و ستیز به شدت به هم شبیه شده‌اند و جهان خود را به چند موضوع خاص محدود کرده‌اند و همه دلخوشی شان این است که آنچه او سیاه می بیند من سفید می بینم و به عکس.

این اتفاق در عرصه سیاست به شدت جریان دارد و امروز نسبت جمهوری اسلامی و منتقدانش از همین سنخ است. تبلیغات رسمی جمهوری اسلامی پر از کلیشه‌های از مد افتاده است. منجمله از آنها کلیشه‌هایی که سی سال علیه آمریکا و اسرائیل و وضعیت جامعه غرب و امثالهم ساخته است. تصویر ساده شده‌ای از جهان که همه چیز موقعیتی ثابت و تغییر ناپذیر دارد. امکان ندارد از آمریکا حرکتی سر بزند که مصداق و نماد شرارت نباشد. هر چه بکند و بگوید، اثبات کننده ایده شیطان بزرگ است. تا به حال دیده‌اید در تلویزیون ایران گفته شود فلان حرکت یا تصمیم آمریکا مثبت بود؟ به نفع مردم جهان بود؟ چنانکه هیچ وقت نشنیده‌اید که مثلاً شیعیان عراق در فلان زمینه اشتباه کردند. در جنگ سوریه، ارتش بشار شکست خورد. یا در فلان میدان ستیز و جنگ، حزب الله اشتباه کرد. متقابلاً در میان بسیاری از منتقدان جمهوری اسلامی هم با همین وضعیت مواجهید. اولاً در تصویر ذهنی‌شان، چیزی جز آمریکا و اسرائیل و حزب الله و بشار اسد وجود ندارد. تنها تفاوت این است که در تصویر ذهنی آنها هیچ وقت آمریکا اشتباهی مرتکب نشده است. آنچه درتبلیغات جمهوری اسلامی جنابات اسرائیل قلمداد می‌شود، در نگاه آنها دفاع اسرائیل از موجودیت خود فهم می‌شود و بدیهی دانسته می‌شود.

گاهی از خودم می پرسم چرا جمهوری اسلامی دست از کلیشه‌های تبلیغاتی خود بر نمی‌دارد. کم کم به این نتیجه می‌رسم که خیلی هوشمندانه عمل می‌کند. چرا که مردم را با کلیشه‌های خود به دو گروه تقسیم می‌کند. یک گروه که تماماً این تبلیغات را باور می‌کنند که به مراد خود می‌رسد. گروه‌هایی هم باور نمی‌کنند اما در نگاتیو آنچه در کلیشه‌ها ساخته شده متصلب می‌شوند. به این ترتیب همه را تحت تاثیر تبلیغات خود قرار می‌دهد. به این ترتیب همگان را تحت کنترل خود در می‌آورد.
ایستادن در نقطه نگاتیوی که رقیب در صحنه سیاسی می‌سازد، هیچ ثمره‌ای جز تصلب ذهنی ندارد. او که تصلب ذهنی دارد خود قادر به تفکر و اندیشیدن نیست. قدرت داوری مستقل خود را از دست خواهد داد.

آمریکا پیش چشم همه ما عراق را در اشغال خود درآورد. نظام مستقر را ساقط کرد و منتظر بود که همگان یکباره به مدل دمکراسی که آمریکایی‌ها برایشان به ارمغان آورده بودند هجوم ببرند. اما اینطور نشد. آنها فرقه فرقه شدند و به هم هجوم بردند. علی الاصول آمریکای اشغالگر وظیفه داشت تا اعاده امنیت در عراق در این کشور بماند. اما به محض این که دید قدرت عمل در این میدان آشوب ندارد، کشور را ترک کرد. نقش خود را به استحصال نفت در عراق منحصر کرد تا بخشی از هزینه هجوم خود به عراق را تامین کند. کشور را ترک کرد و عراق هر روز بیشتر و بیشتر درگیر جنگ‌های خانمان سوز داخلی شد. چطور ممکن است هیچ کس در این دیار دم بر نیاورد؟

لیبی جایی در نقشه آفریقا داشت. یکی از مرفه‌ترین کشورهای شمال آفریقا بود. به این کشور هجوم بردند. به کلی از نقشه جعرافیای عالم محو شد. آنچه مانده است خشونت بارترین جدال‌های خونین میان گروه‌های مسلح است. مردم بدبخت یا در فقر و خشونت می‌سوزند یا گروه گروه سوار قایق راهی اروپا می‌شوند و شمار کثیری از آنها غرق می‌شوند. آنها که آمدند و زدند و ویران کردند، نه تنها لیبی را ترک کردند بلکه حتی در خبرگزاری های عالم نیز دیگر خبری از لیبی نیست.

چطور ممکن است تحصیل کرده، روشنفکر و اهل فکری که خود را برده و بنده حقیقت می‌شمارد، هیچ وقت در باره این صحنه‌ها در عالم دم بر نیاورد.

ما دچار فاجعه‌ایم. همه در صورت نگاتیو تصویر کلیشه‌ای که صدا و سیما ساخته اسیر شده‌ایم. فراموش می‌کنیم او که کلیشه می‌سازد، هر وقت که لازم باشد کلیشه‌های خود را تغییر هم می‌دهد. اما ما که در نگاتیو آن کلیشه‌ها زندگی می‌کنیم دست از کلیشه‌های خود نمی‌کشیم. به کلیشه‌ها که کشنده آگاهی و وجدان اخلاقی‌اند، مثل یک زیارتگاه مقدس می‌نگریم.

من کینه ضد امپریالیستی در دل انبار نکرده‌ام. به جهان محدودی می‌اندیشم که زندگی در نگاتیو کلیشه‌‌ها برای ما ایجاد کرده است. زندگی در این نگاتیوها، تنها دید ما را محدود نکرده، وجدان ما را نیز محبوس کرده است. کسی که به اعتبار این کلیشه‌های نگاتیو، وجدان اخلاقی‌اش محبوس است، نمی‌توان به هیچ گفته و عمل‌اش اعتماد کرد.

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا