خرید تور تابستان

وجدان پزشکی؛ از آمریکا تا ایران

به گزارش انصاف نیوز، امیر هاشمی مقدم در قانون نوشت:
خبر دادگاه «نیما نصیری» در هفته گذشته در آمریکا، در بسیاری از رسانه‌های ایران، آمریکا و دیگر کشورها بازتاب داشت. این تبعه آمریکا که سال پیش با همسرش «ساناز نظامی» ازدواج کرده بود، دو ماه پیش با وی به شهر کوچک هوتن در میشیگان رفت. اما دو هفته پیش به دلیل ضربات متعددی که به سر همسرش وارد کرد، باعث مرگ مغزی وی شد. آنچه جالب بود، رفتار پزشکان، پرستاران و کارکنان بیمارستانی بود که ساناز در آن بستری شده بود. آنان که فقط نام بیمارشان را می‌دانستند، ابتدا در اینترنت جست‌وجو کردند تا مشخصات و سرنخی از وی و خانواده‌اش بیابند. سپس با خانواده وی در ایران ارتباط برقرار کرده و موضوع را گزارش دادند. نهایتاً به درخواست خانواده وی که نمی‌توانستند به آمریکا بروند، به‌وسیله دوربین لپ‌تاپ و برنامه چت تصویری «اسکایپ» امکان دیدن و ارتباط برقرار کردن خانواده ساناز با وی را فراهم می‌کنند. آنان نهایتاً به مسئولان بیمارستان اجازه دادند اعضای بدن ساناز به بیماران دیگر پیوند داده شود. اما پیش از قطع دستگاه‌ها از بدن وی، از پرستار می‌خواهند که دخترشان را به جای آنان ببوسد. وی نیز این کار را می‌کند و خانواده‌اش از طریق اینترنت این صحنه را می‌بینند. مراسم خاکسپاری ساناز بدون حضور خانواده وی برگزار می‌شود، اما این مراسم خلوت نبود. تقریباً بیشتر پزشکان، پرستاران و کارکنان آن بیمارستان در مراسم تدفین شرکت داشتند. کشیش این بیمارستان نیز برای او آیاتی از قرآن را به زبان انگلیسی خواند و به خانواده وی نیز قول داد تا زمانی که زنده باشد، به جای خانواده‌اش بر سر آرامگاه وی حاضر شده و برایش دعا خواهد کرد.
این یعنی تعهد نسبت به شغل و فراموش نکردن اخلاقیات انسانی. به‌راستی اگر در بیمارستان‌های ایران چنین مشکلی پیش می‌آمد هم می‌توانستیم شاهد چنین صحنه‌ای باشیم؟ بیمارستان‌هایی که بسیاری‌شان تا مبالغ کلان بستری‌شدن و «شیرینی‌ای» جداگانه به پزشک ندهی، حاضر به پذیرش نیستند. بیمارستان‌هایی که بیمارانی که توان پرداخت هزینه‌های‌شان را ندارند، سوار بر آمبولانس کرده و کنار اتوبان قم پیاده می‌کنند و می‌روند، آن هم در حالی‌که بیماران توان بلند شدن ندارند و همان‌جا کنار جاده دراز می‌کشند. می‌توان مدعی شد که از یک‌سو نظام پزشکی ما به‌طور کلی دچار ایراد‌های جدی است و روح انسانیت‌اش در حال کمرنگ‌تر شدن است.
 از سوی دیگر بسیاری از پزشکان ما به‌طور خاص تبدیل به تاجران مرگ و زندگی شده‌اند. برای آنان بیش از تندرستی یا جان انسان‌ها، عواید مادی‌ای که از راه حرفه‌ای‌شان نصیب‌ آن‌ها می‌شود، مهم است. «سوگند بقراط» تبدیل به کاغذی بی‌ارزش شده که بسیاری از پزشکان فقط یک بار در عمرشان آن‌ را روخوانی کرده و سپس دیگر هرگز به سراغش نمی‌روند؛ سوگندنامه‌ای که می‌گوید: «با پرهیزکاری و تقدس، زندگی و حرفه خود را نجات خواهم داد.» پرهیزکاری پزشکان را نمی‌خواهیم و اتفاقاً دوست داریم زندگی مرفهی داشته باشند، اما نه به قیمت بازی با جان و مال مردم. اگرچه نویسنده این مطلب ندرتاً به پزشکان مراجعه می‌کند، اما دو برخوردی که در سال گذشته و امسال با پزشکان داشته می‌تواند نشانگر وضعیت موجود باشد. سال گذشته به درمانگاه بیمه تأمین اجتماعی مراجعه کردم تا در قبال چند سالی که بیمه پرداخت کرده‌ام، دست‌کم از خدمات رایگان یا با تخفیف این درمانگاه برای ترمیم دندان‌هایم استفاده کنم. بیماران بسیاری نوبت‌شان پیش از من بود. هر کدام وارد مطب دکتر می‌شدند، پس از چند دقیقه با یک کارت ویزیت بیرون می‌آمدند. نوبت به من که رسید، دندانپزشک ابتدا مشکلم را پرسید و سپس نگاهی به دندان‌هایم انداخت. اما مدعی شد که در آن درمانگاه کارهای سطحی را انجام می‌دهند و هیچ‌کدام از ایراد‌های دندان‌های من در آنجا قابل رفع شدن نیست.
 بنابراین یک کارت ویزیت دیگر از مطب خودش داد و گفت بعدازظهرها که مطب است، بروم آنجا و به‌طور آزاد درمان کنم. در واقع او در آنجا نشسته بود و برای مطب خودش بازاریابی می‌کرد. بقیه بیماران نیز عمدتاً هدایت می‌شدند به مطب وی. امسال نیز برای مشکلی کوچک به یک متخصص مراجعه کردم. با هیچ بیمه‌ای قرارداد نداشت و ویزیتش آزاد بود. پس از آنکه مشکلم را گفتم، برایم معرفی‌ای به آزمایشگاه نوشت. پس از انجام آزمایش و دریافت نتیجه، در روز بعد به مطب مراجعه کردم. دوباره باید بهای ویزیت را می‌پرداختم. در حالی‌که یک بار پرداخته بودم و پزشک هنوز هیچ درمانی روی من انجام نداده بود. نهایتاً تعدادی قرص داد و گفت پس از چند روز باید دوباره مراجعه کنم. در واقع برخی از پزشکان با ترسی که به دل بیماران می‌اندازند، آنان را تبدیل به مشتریان دائمی خود می‌کنند و هر بار به یک بهانه آنان را وادار می‌کنند تا چند روز یا ماه دیگر، دوباره مراجعه کنند. در حالی‌که بسیاری از بیماری‌ها به نظر نمی‌آید نیازی به چنین روند طولانی درمانی داشته باشند. در پایان باید دو نکته مورد تأکید قرار گیرد. نخست اینکه ما نیز پرشکان بسیاری داریم که اخلاق در رأس اولویت آنان است، هرچند در اقلیت اند. دوم اینکه این بی‌توجهی به شاخص‌های انسانی و در واقع کمرنگ بودن «وجدان کاری» تنها مختص به نهادهای درمانی نیست. بیشتر نهادهای ایران اکنون دچار این اوضاع و نابسامانی شده‌اند. اما این دلیل نمی‌شود که چون ضعف وجدان کاری پدیده فراگیری است، باید چشم‌مان را روی کل آن ببندیم. درواقع باید هر بار و به فراخور موقعیت، این ضعف را در گوشه‌ای هویدا کرد.
انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا