پاسخ محمد محمدرضایی به زیباکلام درباره اسلامی کردن علوم انسانی
دکتر محمد محمدرضایی استاد فلسفه دین دانشگاه تهران و رییس کارگروه تخصصی فلسفه دین و کلام جدید شورای تحول به نامه سرگشاده دکتر صادق زیباکلام استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران به ریاست محترم جمهوری در بارهی اسلامی کردن علوم انسانی پاسخ داد.
متن این پاسخ در پی میآید:
بسم الله الرحمن الرحیم
جناب آقای دکتر صادق زیباکلام، استاد محترم و ارجمند علوم سیاسی دانشگاه تهران
نامه سرگشاده حضرتعالی را به رییس محترم جمهوری حضرت حجت الاسلام و المسلمین دکتر حسن روحانی (دامت توفیقاته) که از ایشان استدعا کرده بودید که جلوی اسلامی کردن علوم انسانی را که یک حرکت ضد علمی و صرفاً سیاسی است، بگیرند، ملاحظه نمودم. اینجانب (به عنوان استاد فلسفه دین دانشگاه تهران و رییس کارگروه تخصصی فلسفه دین و کلام جدید شورای تحول علوم انسانی) نکاتی را از باب تذکر خدمتتان تقدیم میدارم.
در ابتدا، به پارهای از دعاوی جنابعالی در این نامه اشاره و سپس آن نکات را مطرح مینمایم.
1-امروز، جمعی به دنبال سرابی به نام اسلامی کردن علوم انسانی هستند.
2- شارحین علوم انسانی اسلامی به دنبال شستشوی مغزی دانشجویان و ایدئولوژی حکومتی هستند.
3- تعریف مدافعان اسلامی کردن علوم انسانی از علم صحیح نیست و علم بما هو علم نمیتواند اسلامی باشد یا بشود.
4- در اوایل انقلاب عدهای به دنبال اسلامی کردن علوم انسانی بودند و فکر میکردند استکبار جهانی مانع آن شده که عدهای سر فصلهای علوم انسانی اسلامی را از قم به دانشگاه تهران بیاورند.
ملاحظات:
1. جناب آقای دکتر زیباکلام! همان گونه که مستحضرید تحول علوم انسانی براساس چهار اصل عقلانی، روز آمدی، کارآمدی، بومی بودن، و اسلامی سازی صورت میگیرد. اگر این اصول به درستی مورد توجه قرار میگیرند، فکر نمیکنم کسی با آنها مخالفت داشته باشد. براساس اصل روزآمدی در تحول علوم انسانی باید به جدیدترین نظریات در حوزه خاص علمی اشاره نمود و آنها را مورد توجه و امعان نظر قرار داد. و براساس اصل بومی بودن و کارآمدی، باید به گونهای در مورد علوم انسانی رایج برنامهریزی صورت گیرد که فارغ التحصیلان حوزه علوم انسانی، در جامعه کارآمد و مناسب برآوردن نیازهای جامعه باشند.
اما اسلامی کردن علوم انسانی به این معنا است که افق ذهن دانشجویان ارتقاء یابد تا تنها از زاویه محدود و تنگ روشهای تجربی گرایانه و مادی گرایانه به انسان و احوالات او ننگرنند. شما نیک میدانیدکه علوم انسانی رایج، براساس مبانی هستی شناختی، معرفت شناختی، و ارزش شناختی خاصی بنا شدهاند که همه آنها نگاه فلسفی و ایدئولوژیک به علم است. دانشمندی که جهان هستی را محدود به عالم ماده دانسته، یعنی آگاهانه و یا ناآگاهانه ماتریالیسم را برگزیده است و از میان منابع متعدد شناخت (یعنی حس و عقل و تجربههای عرفانی و آموزههای وحیانی)، تنها به حس و تجربه اعتقاد دارد، (در حوزه معرفت اعتقاد دارد که تنها معرفت آدمی از تجربه حاصل و به تجربه ختم میشود) و نیز براساس ارزش و اخلاق خاصی (نوعاً سکولار و سودگرایانه) به انسان مینگرد، طبعاً تفسیر و دیدگاه او از انسان و جهان، متفاوت از دانشمندی است که به چنین مبانی اعتقاد ندارد.
نگاه تجربی گرایانه و علم گرایانه و مادی گرایانه دانشمندان علوم انسانی به انسان، تصویر ناقصی از انسان ارائه و از این راه خسارتهای جبران ناپذیری به بار آورده است. و تا زمانی که آن مبانی اصلاح نگردد، طبعاً نظریات علمی و دیدگاههای آنها در باب خدا، وحی، روح و عالم آخرت و انبیاء الهی و انسان هم صحیح نخواهد بود.
اینک به عنوان شاهد به چند نظریه به اصطلاح علمی و در واقع نادرست در این باره اشاره مینمایم.
دانشمند روان شناسی مانند زیگموند فروید(1856-1939) براساس همین مبانی نادرست است که دین را براساس الگوی روان پریشی و جلوه غریزه سرکوب شده جنسی تفسیر میکند.
او بر این باور است که تصور خدا، نتیجه فرافکنی تصور پدر درون خود انسان است. هنگامی که شما کودک بودید، مشاهد میکردید که پدر شما، پهلوان و قهرمان نیرومندی است که میتواند هر کاری را انجام دهد و همه نیازهای شما را برآورده و بر هر مانع متعارفی که بر سر راه شما در هر مرحلهای قرار داشت، غلبه کند. هنگامی که شما بزرگ میشوید. مشاهده میکنید که متاسفانه پدر شما خطاپذیر و قدرت او بسیار محدود است، اما چون شما هنوز به پدری کاملاً قدرتمند و نیکوکار نیاز دارید، به طور ناخودآگاه نیاز خود را به آسمانهای خالی فرافکنی میکنید و پدری برای خود میسازید. از آنجا که این پدیده، عام و گسترده است؛ یعنی همه ما چنین فرافکنی را انجام دادهایم، به مسجد یا کلیسا یا کنیسه یا هر جای دیگری برای عبادت میرویم و امو موهومی را عبادت میکنیم، اما این امر، خرافه و افسانهای بیش نیست و آسمان تهی است.
با دانشمند جامعه شناسی مانند امیل دورکیم (1858-1917) براساس همان مبانی علم گرایانه است که خدا و باورهای مذهبی و حتی اخلاق را براساس جامعه تفسیر میکند و به تعبیری اولوهیت و جامعه را در واقع یک چیز میداند.
یا دانشمند دیگری مانند ولادیمر ایلیچ لنین (1870-1924) که باز بر اساس همان مبانی نادرست، اعتقاد دارد که دین ناصواب است، زیرا باورهای آن با ماتریالیسم که مارکسیسم بر پایه آن است، ناسازگار است. به نظر ایشان دین یک نهاد اجتماعی است که صرفاً برای دفاع از استثمار و تخدیر طبقه کارگر تاسیس شده تا از منابع طبقه حاکم در جامعه دفاع کند. و نیز نظریات تعداد زیادی از دانشمندان و فیلسوفان علوم انسانی دیگر که در همین راستا هستند.
آیا جنابعالی چنین نظریاتی را در علوم انسانی علم بما هو علم و نظریات مخالف آنها را که به خدا و دین و پیامبران الهی و عالم غیب و آخرت باور دارند، ضد علم و موجب تشویش اذهان جوانان و سراب میدانید!؟
در همان حوزه تخصصی جنابعالی که علم سیاست است. روابط سیاسی بین کشورها بر اساس چه اصولی بنا شدهاند؟
دانشمندان عالم سیاست براساس چه مبانی ارزش شناختی، هستی شناختی و فلسفی، نظریه پردازی کردهاند؟
تئوری پردازان و مدافعان حق وتو در سازمان ملل بر اساس چه اصول ارزشی شناختی و اخلاقی تایید کردهاند که حق وتو، مشروع و قانونی است؟ آیا معیار برتری قدرت، ثروت و تکنولوژی، معیار حقانیت است؟ آیا حقوق اخلاقی انسانها براساس این معیارها توجیه مناسبی دارند؟
آیا روابط صمیمانه کشورهای غربی با حاکمان کشورهای ناقص حقوق بشر و حفظ آنان، صرفاً براساس تامین سود و منفعت مادی، یک اصل علمی و اخلاقی و معقول و غیر ایدئولوژیک است؟
حال اگر دانشمندان اسلامی در حوزه علم سیاست، بر اساس اصول ارزش شناختی صحیح انسانی و الهی، به نقادی این نظریات بپردازند و براساس فضایل اخلاقی و عدالت، نظریه پردازی نمایند، یک فعالیت ضد علمی و ایدئولوژیک در جهت شستشوی ذهنی جوانان، به انجام رساندهاند؟
استاد و همکار عزیز جناب دکتر زیباکلام! اسلامی کردن علوم انسانی، یک حرکت ضد علمی، سیاسی و شستشوی مغزی جوانان و سراب نیست.
اسلامی کردن علوم انسانی به معنای، ارتقاء و عمق و وسعت بخشیدن به افق دید عالمان در حوزه منابع شناخت و در نگاه به هستی و انسان است، یعنی مولد و ناقد بودن نه تقلید صرف و کورکورانه از نظریات نادرست غربی. در یک کلمه به تعبیر حضرت امام خمینی (قدس سره) ما میخواهیم (در حوزه علوم انسانی) شما آقا باشید نه نوکر.
2- جناب آقای دکتر زیبا کلام، شما فرمودهاید که علم بماهوعلم نمیتواند اسلامی باشد. در پاسخ میگویم اگر جنابعالی به مبحث رابطه عقل و دین و علم و دین در حوزه دین پژوهی اسلامی، توجه مینمودید، مشاهد میکردید که تفکر اسلامی ناب و شیعی/ عقل را رسول و پیامبر باطنی دانسته و آن را زیر مجموعه منابع دین میداند. به گونهای که اگر علم و عقل قطعی در مورد مسالهای حاصل شود (و حتی) در صورت ناسازگاری ظاهری با ظاهر آیات و روایات، میتوان آنها را تاویل نمود.
بنابراین عقل، زیر مجموعه دین است نه همانند تفکر شایع مسیحیت خارج از دین و بعضاً ضد دین. بنابراین اگر در حوزهای از دانش علم بماهوعلم حاصل شود، زیر مجموعه علوم اسلامی و مورد تایید اسلام است نه خارج از اسلام.
اما شما نیک میدانید که با نگاه مادی گرایانه و پوزیتیویستی و صرفا تجربه گرایانه به احوالات انسانی و روابط آنها، علم بماهوعلم حاصل نمیشود. این آموزه پیامبر مکرم اسلام (ص) است که علم را طلب کنید هر چند که در چین باشد.(البته به شرطی که علم باشد)
حال آیا پذیرش حق وتو در حوزه روابط بین الملل، علم بماهوعلم است و نظریه مخالف آن ضد علم و شستشوی مغزی جوانان؟!
3- استاد محترم جناب آقای دکتر زیباکلام! حضرتعالی از رییس محترم جمهوری حضرت حجت الاسلام و المسلمین دکتر حسن روحانی(دامت توفیقاته) تقاضا کردهاید که جلوی اسلامی شدن علوم انسانی را که یک حرکت ضد علمی و صرفاً سیاسی در جهت شستشوی مغزی جوانان است، بگیرد.
حال سوال این است که جنابعالی براساس کدام معیار، چنین تقاضایی کردهاید؟ آیا فکر نکردهاید جمع زیادی از همکاران شما در دانشگاه تهران و سایر دانشگاهها با این تفکر شما مخالف هستند و اسلامی کردن علوم انسانی را مانند شما یک حرکت ضد علمی وصرفاً سیاسی نمیدانند.
آیا این تقاضای جنابعالی، ضایع کردن حقوق آنان نیست؟
ای کاش حداقل یک نظر سنجی و آمار دقیق از نظرات اساتید دانشگاهها بعمل میآوردید و بر اساس آن نظر سنجی چنین تقاضایی را میکردید.
اینجانب به عنوان رییس کارگروه تخصصی فلسفه دین و کلام جدید شورای تحول از نزدیک شاهدم که اکثر اساتید دانشگاهها مشتاقانه در فرآیندهای مختلف برنامههای اسلامی کردن علوم انسانی مشارکت دارند. آیا بهتر نیست به نظرات اکثر اساتید احترام بگذارید؟ در ضمن اسلامی کردن علوم انسانی، مطالبه مردم از نظام جمهوری اسلامی است که با رای خود سبک زندگی اسلامی را پذیرفتهاند. طبعاً انتظار دارند که در دانشگاهها نظریات نادرست دانشمندان غربی علوم انسانی تحت عنوان علم بماهوعلم به ذهن جوانان آنان تحمیل نشود (هر چند که مطالعه آنها توصیه میشود) بلکه در کنار آنها، نظریات صحیح اسلامی نیز مورد توجه قرار گیرد. و این است اسلامی کردن علوم انسانی.
والسلام
با احترام
محمد محمدرضایی استاد فلسفه دین دانشگاه تهران
و رییس کارگروه تخصصی فلسفه دین و کلام جدید شورای تحول علوم انسانی
09/05/1396
انتهای پیام
اسلامی کردن علوم انسانی یعنی آقا باشید نه نوکر…!!!
استاد محترم راه آقا شدن متوسل شدن به علم و تکنولوژی و مدیریت علمیه نه چشم دوختن به عالم غیب…! شاهد هم همین کشورهای دنیا با سبک و سیاق حکومت ها و مدیریت هاشون
نمیدانم ایشان عالمانه وبا اگاهی کامل نظریات لنین که برپایه مارکسیسم پی ریزی شده چطور همپایه نظریات فلسفی دیگر نحله های فلسفی غرب همسان تلقی کرده اند مگردر دیار ما بجز تفکر اشراقی (که انهم چنداناقبالی نیافته)نحله های دیگر را مجال رشد وپاسخگویی داده اند ………..؟……
میخواهند تجربه حوزه رادردانشگاه پیاده کنند.صدها حدیث وروایت درست وغلط راواردکتب درسی کنند تادیگرچیزی ازعلم(یعنی تحقیقات بشری درطول تاریخ برروی تمدنهاوجوامع)نماند.فقط یکسری اصول راازروایات(حتی نه ازقرآن)استخراج وتدریس کنند
ای کاش متن را خوب مطالعه می فرمودید…..
مدیرمحترم سایت انصاف نیوز
سلام
با احترام، یادداشتی در ارتباط با پاسخ دکترمحمدرضایی به نامه دکترزیباکلام به رئیس جمهور،به حضور ارسال می گردد ،درصورت صلاحدید درسایت خود درج نمائید.
باتشکر ستارغفاری
دانشجوی ارشدعلوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی
آنچه که بعد از دوره مدرس گرایی در قرون وسطی به نوزایی ازآن تعبیر می شود،قهرا برآمده از فرهنگ وتمدن غربی است که البته در روزگار ما در شاخه علمی نیز غلبه داشته وپیشرو می باشد،لاجرم هر قومی ویا کشوری که بخواهد در علم پیشرفت کند حداقل بایستی به این دستاورد توجه کند ودر آن غور نموده ودر تمام جوانب آن مداقه نماید،و البته بدیهیست که به دور از تعبیر فوکویی از علم ودانش ،داشتن روحیه حقیقت جویی و طلب علم به ماهوعلم در هیچ قید وصفتی محصور ومحبوس نمی شود.
پاسخ آقای دکتر محمدرضایی به نامه دکترزیبا کلام ،به هیچ وجه قانع کننده نبود،درحالیکه که اگر کسی حقیقتا دغدعه دین وعلم دارد می تواند راهی واستدلالی را بیان کند که در عین توسعه علم وپیشرفت دانشی برفرهنگ بومی وغنی شده اتکا شود.
اینجانب خود به بهره گیری از علوم در جهت استغنا وارتقای فرهنگ باور داشته وبه نظر می رسد که باید ابتدا علومی را که به بازیابی وارتقا فرهنگ ایرانی- اسلامی کمک می کند به یاری طلبیده وپس از شناخت همه جانبه فرهنگ خود،قدم در مسیر نقادی وتولید علم برداریم.
اما ذکر نکاتی درباره این پاسخ لازم به نظر می رسد.
۱-با توجه سیاست کلان گروهی که به جای پاسخ گویی به نیازهای جامعه ،سیاست های تهاجمی وحملات کور (با توجه به امکاناتی که در اختیارشان قرار دارد) به در خواست های جامعه ویابخشی از آن دارند، متاسفانه این سیاست کلی نامبارک نیز به حوزه علم ودانشگاه نیز تسری یافته است وقصد دارد مطالبات غیر واقعی ودروغین در دانشگاه ایجاد کرده وبر آن تحمیل کند وبه دنبالش نیرو وتوان بالای دانشگاه را باطرح چنین بحث هایی فرسایشی ،کاهش ومنحرف سازد،که البته هوشیاری اساتید ودانشجویان حقیقت جو را می طلبد.
۲-سوالی که از آقای محمدرضایی وجود دارد این است ،آیا آنچنان که عنوان کرده اسلامی کردن علوم انسانی در واقعیت، خواستگاه مردمی ودانشگاهی دارد ویا یک بخشنامه حکومتی است.
۳-آقای محمدی چهار اصل را برای تحول علوم انسانی ذکر کرده اند(عقل گرایی،روز آمدی،کارآمدی،اسلامی سازی) سوال اینجاست که کدام یک از این اصول بردیگری ارجحیت دارد ودر صورت تعارض مابین این اصول کدام یک ترجیح داده می شود،که البته به نظر ایشان در ادامه بیان کرده اولویت ومرجعیت را به اسلامی سازی داده است واین البته با داشتن بی طرفی وداشتن پیش فرض در علم جویی در تعارض است.
۴-آقای محمدی هدف اسلامی کردن علوم انسانی را گسترش افق دید عالمان به حوزه منابع شناخت درنگاه به هستی وانسان است و این نتیجه را گرفته که باداشتن چنین ادعایی می توان از جایگاه مقلد به جایگاه ناقد دست یافت،اما سوال از آقای محمدی این است که آیا تا به حال در حوزه علوم انسانی این گروه تحول خواه! توانسته کتابی رابه صورت علمی ومستقل در نقد آرا اندیشمندان غربی به نگارش درآورد؟
باید این موضوع را باید به فال نیگ گرفت که یکی نطری داده و دیگر مدبانه نظر او را نقد کرده امید وارم این گفتگو ها ادامه پیدا کند
در مساله اسلامی کردن علوم غالبا به نقد تفکر غربی پرداخته می شود و وجه ایجابی مساله مغفول واقع می شود ای کاش طرفداران اسلامی سازی علوم از بعد اثباتی وارد شوند و حداقل یکی از شاخههای علوم انسانی را با نگاه اسلامی طراحی بکنند بعد ادعا داشته باشند. کافی در این مساله به صحبتهای برخی از اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی نظر داشته باشیم تقریبا اکثر بزرگواران در بحث اسلامی سازی بعد مادی گرایانه اندیشه غربی و نگاه اومانیستی به انسان اشاره می کنند و خبری از تبیین وجه اثباتی مساله نبست بهترین دلیل هم عدم تولید علم با نگاه اسلامی در این مساله باوجود سالها ادعا و صرف هزینه در این زمینه می باشد
هنوز در خصوص اسلامی سازی، بومی سازی، شیعی سازی و عقلانی سازی در نوسان می باشند روشن نیست منظور از اسلام آیا اسلام شیعی است یا اسلام سنی و یا هردو در صورت شیعی بودن قراءت امام خمینی است یا شخص دیکر، همه این تاملات به طور مثال در اسلامی سازی علوم سیاسی تاثیر گذار است
از طرفی معیار اسلامی بودن مشخص نیست حتی در خصوص فلسفه اسلامی بحث و نظر هست دقیقا کدام بخش ان اسلامی و کدام بخش ان یونانی است هنوز تفکیک روشنی انجام نگرفته در نهایت با کمال تاسف در این سالها بیشتر در خصوص این مساله مهم فقط حرف زده شده است و ایجاد اشتغال برای یک عده حاصل شده است از مراکزی مانند موسسه […] قم تحقیق شود که آیا علومی انسانی که در آنجا تدریس می شود اسلامی است یا اینکه در کنار آن علوم کتابهای استاد مصیاح تدریس میشود ای کاش افراد مدعی، یکی از شاخههای علوم را متولی می شدند بعد اسلامی میکردند بعد غرب و اساتید غرب گرا محکوم می کردند.