دولت آبادی همیشه خواندنی میماند
نویسنده رمان «ماهور» گفت: دولت آبادی فارغ از فعالیت های سیاسی و فرهنگی همیشه خواندنی بوده و خواندنی میماند
«منیرالدین بیروتی»، برنده دو دوره جایزه گلشیری به مناسبت 77 امین سالروز تولد «محمود دولت آبادی» گفتگویی با انصاف نیوز داشته که متن آن در پی میآید:
انصاف نیوز: نظرتان در مورد شخصیت ادبی و اجتماعی آقای دولتآبادی و همینطور جایگاهشان در ادبیات معاصر ایران چیست؟
منیرالدین بیروتی: گمان من این است که محمود دولتآبادی از معدود نویسندههای این مرز و بوم است که شانس کامل شدن را یافت و داشت. این که چرا و چطور، بحث من نیست. اما در اینکه او در نثر و نگاه خاص خودش نویسندهی کاملی است، شکی نیست. او در دورهای که رماننویسی ما هنوز داشت دورهی بلوغاش را طی میکرد، رشد کرد و پا گرفت و بالطبع قدرتها و ضعفهای خاص خودش را هم دارد. دولتآبادی بخشی از جامعه و زندگی این مرز و بوم را به تصویر کشیده که حکماً بخش بسیار مهمی در تاریخ این کشور است. خواندن آثار دولتآبادی برای فهم نوع تغییرات و مراحل تحولات فکری مردمی حاشیهنشین ضروری ست. او در آثارش جوهرهی باورهای سنتی و قشریِ بخش مهمی از جامعه را واگو میکند و این به تبع آن دوره و نیاز آن روزگار بوده و قطعاً سبک و سیاق خاص دورهی خودش را هم داشته. پس اشکالی اگر هست در آثار او، بر میگردد به پایگاه و نوع نگاه ما به آثارش
با توجه به مضامین، سبکها، نحوهی استفاده از زمان و مکان و فضایی که در بسیاری از آثار داستانی یکی-دو دههی اخیر جاری بوده است و بیشتر متأثر از محیط شهری و آپارتمانی بوده و دغدغهها و معضلات طبقهی متوسط را پوشش میداده، آیا مضامین، نحوهی روایت و سبک روستایی، متعهدانه، رئالیستی، بومی و حماسی آثار دولتآبادی میتواند در فضای ادبی اکنون و آیندهی ما همچنان مورد استقبال قرار گیرد؟
اما اینکه آیا هنوز هم میتوان به سبک و سیاق دولتآبادی نوشت یا نه و آیا هنوز میشود همان نگاه و نثر را ادامه داد … قطعاً هر دورهای نثر و نگاه خودش را داشته و دارد. و این که خیال کنیم رمان و شیوهی نگارش آن را میتوان در یک قالب و الگو برای همهی زمانها دانست راهی به دهی است. آن چنان که حالا دیگر هرگز نمیتوان به سبک و سیاق بالزاک و تولستوی نوشت و بعد از پروست و جویس و فاکنر اصولاً رمان دیگر همان رمان نیست؛ پس سبک و سیاق دولتآبادی هم برای این نسل و این نگاه قابل ادامه دادن نیست. گرچه این به آن معنا نیست که ما و به خصوص جوانان نوقلم بینیازاند از خواندن دولتآبادی؛ هرگز.
زبان و نحوهی بیان داستانهای دولتآبادی آیا قابلیت استمرار توسط نسل داستاننویس امروزی را دارد؟ در واقع آیا قابلیتهایی خاص و گسترشیابنده در زبان آثار ایشان وجود دارد که باعث بهرهمندی نسل جدید داستاننویس از آن و غنای آثارشان شود؟
نسل جوان تا تاریخ رمان خودش را نداند، هرگز نمیتواند رمان بنویسد و اگر هم بنویسد بیشک سطحی است. کسی که تاریخ نداند و ندارد، محال است بتواند رمان بنویسد و مگر میتوان از رمان گفت و «سلوچ» دولتآبادی را نادیده گرفت؟؟؟
گلشیری در نقد رمان «کلیدر» میگوید که «تکنیکهای سنتی داستانگوییِ شفاهی با احتیاجات و بایستههای ژانر رمان همخوانی و سازگاری ندارد» و بر این باور بود که «کلیدر» سیر قهقرایی را در تاریخ تکامل رماننویسی مدرن فارسی پیموده است؛ نظر شما دربارهی این نقد یا حکم چیست؟
اما کلیدر! اعتقاد من این است که شاهکار بیبدیل دولتآبادی «جای خالی سلوچ» است که در حد و اندازههای جهانی است. دولتآبادی در چند داستان بلند و سلوچاش، خودش را تثبیت کرد و نه «کلیدر» که همه با آن او را میشناسند. دولتآبادی در «کلیدر» آزمون سختی را به خودش تحمیل کرده و به جنگ غولی رفته غریب به اسم تاریخ. در برابر او باید تعظیم کرد که چنین شهامتی به خرج داده؛ حالا بگو شکست هم خورده؛ خب مهم نیست. نفس این شهامت و پیکار با چنان غولی دستمریزادی دارد در خور خود پیکار. دولتآبادی آن چنان که در سلوچ زبانورزی و نثرآفرینی کرده در «کلیدر» نکرده و آنجا نثر در دام لهجه افتاده. و خب حرفهای گلشیری هم که هست و جای بحث هم دارد.
مقبولیت و استقبال از آثار آقای دولتآبادی چقدر متأثر از فعالیتهای اجتماعی و سیاسی ایشان بوده است؟
من فکر میکنم استقبال از آثار یک نویسنده چندان ربطی به فعالیتهای غیر حرفهای او نداشته باشد. هرچند بیتاثیر هم نیست. هر نویسندهای که توان گفتن حرفهایی را داشته باشد که مردم در دل دارند اما توان گفتناش را ندارند، بیشک همیشه خواننده دارد و خواندنی میماند.