خرید تور تابستان

پاسخ نقویان به یک دغدغه: آیا جلوه‌های کرامت انسانی در جامعه دیده می‌شود؟!

«اگر جامعه را به این سمت بردیم و تربیت کردیم، نوع تعامل و برخورد در جامعه، احکام قضایی، سخنرانی‌های نماز جمعه‌، رفتار معلم با شاگردان، رفتار اساتید با دانشجویان، رفتار پدر و مادر با فرزندان، رفتار حاکمان با مردم و …. تغییر خواهد کرد و دیگر هیچ!! «و لقد کرمنا بنی‌آدم»: ما در اصل شما را با کرامت آفریدیم! اگر خطایی کرد مانند تکه جواهری است که شکسته و باید درست کرد؛ اگر کسی را بخشیدی از بخششت پشیمان نشو، اگر خواستی کسی را مجازات کنی، ته دلت خوشحال نباش، چون او انسانی با کرامت بوده که زمینه‌هایی از لغزش برایش پیش آمده، اگر خواستی حکم اعدام مجرمی را اجرا کنی، مانند مادری باش که گویی حلقه‌ی دار را بر گردن فرزندش می‌اندازد!»

اینها بخشی از گفت‌وگوی تفضیلی حجت‌الاسلام ناصر نقویان در تبیین و بررسی کرامت انسانی است که گروه دین و اندیشه‌ی پایگاه خبری انصاف نیوز تهیه کرده است. متن کامل گفت‌وگو در ذیل آمده است:

  • انصاف نیوز: درباره‌ی کرامت انسانی به عنوان اولین سوال، تعریف شما از این مقوله چیست؟

حجت‌الاسلام نقویان: این موضوع بسیار گسترده است و از جهات مختلف تاریخی، اعتقادی و فلسفی می‌شود درباره‌ی آن سخن گفت، فقط در یک اشاره‌ی کوتاه باید گفت: مکتب مسیحیت انسان را با یک گناه ذاتی مخلوق می‌بیند، یعنی می‌گوید ما وقتی به دنیا می‌آییم گناهکار بدنیا می‌آییم، غیر کریم بدنیا می‌آییم مثل آدمی که بدهکار بدنیا می‌آید.

اما نگاه اسلام خلاف این است؛ قرآن بطور صریح می‌فرماید: «و لقد کرمنا بنی‌آدم»: ما در اصل شما را با کرامت آفریدیم! نگاه هستی و نگاه خداوند به انسان نگاه با کرامت، با عظمت و بزرگی است، شخصیت به ما داده شده است؛ اینطور نیست‌ که بگوییم حضرت عیسی به دار کشیده شده است برای این که تاوانی باشد برای گناه ذاتی بشر و یا گناهی که آدم در بهشت مرتکب شد، او را با حالتی تحقیرآمیز از بهشت بیرون راندند!

حافظ درآن بیت معروف خود می‌گوید:

من ملک بودم و فردوس برین جایم بود    آدم آورد در این دیر خراب آبادم

آدم آورد یعنی همراه با یک شخصیت خوبی بدنیا آمدیم، در غیر این صورت می‌گفت: شیطان مرا بدنیا آورد! هرجا آدم همراه آدم باشد، خوب است؛ این معنایش این است که ما همراه حضرت آدم(س) آمدیم و آدم، آدم را جای بدی نمی‌برد و ما وقتی به همه می‌گوییم «مثل آدم باشید»، خیلی خوب است.

بر این اساس ائمه‌ی ما که به تعبیر عرفا، مظهر تامی هستند از اسماء و صفات خداوند به انسان با نگاه کرامت نگاه می‌کنند، به همین خاطر فاصله‌ی تولد حضرت معصومه(س) و حضرت رضا(ع) را به حق، دهه‌ی کرامت نامیدیم، چون از یک طرف بانوی کریمه‌ای و از سوی دیگر، آقای کریمی است و ما مثل یک مشت گلی که در دستان یک کوزگر قرار می‌گیرد و از این مشت گل یک جام و سبویی بیرون می‌آید، در دستان این خواهر و برادر کریم و کریمه قرار داریم؛ بطور حتم ما اگر خودمان را به دست ایشان بدهیم، یک شخصیت خوبی از ما ساخته و پرداخته می‌شود.

پس می‌توانیم انسان را موجود «کریم» بنامیم و اگر خطایی، لغزشی و عارضه‌ای پیش آمد، مثل یک تکه جواهری است که شکسته است که او را بایستی درست کرد؛ گرچه بعضی‌ها با همین شکسته دلی می‌خرند و بس، زرگرها طلای شکسته را هم می‌خرند و خوب هم می‌خرند، به شرطی که عیارش را از دست نداده باشد، بنابراین ما می‌توانیم انسان را یک موجود بزرگ ببینیم و خطاهای او را با نگاه دیگری ببینیم، حتی اگر قرآن به ظاهر از انسان بدگویی می‌کند به تعبیر شهیدمطهری خیلی وقت‌ها «بدگویی» نیست؛ تعریف ساختار است، بین معرفی، تعریف و مذمت فرق هست، از ویژگی‌های برق این است که کشنده است و یا تیز بودن ویژگی چاقوست، آیا شما دارید از این چاقو بدگویی می‌کنید؟! اگر چاقو و برق نباشد که کار انسان لنگ است، منتهی همین چاقوی تیز را درست استفاده کردن و یا با همین برق خطرناک، زندگی را روشن کردن، کارخانه‎ها را به راه انداختن و مایه‌ی آرامش بشر شدن هنر است؛ البته خطرات و هشدارهایی هم دارد که بایستی از آن برحذر بود.

حتی آنجایی که قرآن دارد به ظاهر از انسان مذمت می‌کند و «قتل‌الانسان» می‌گوید، ان‌الانسان خلق هلوعا می‌گوید، ما اکفره می‌گوید، تبت یدا ابی‌لهب و تب می‌گوید، با این دید اگر نگاه کنیم که مثل مادری که دارد بچه‌ی خود را نفرین می‌کند.

«تبت یدا» و«قتل‌الانسان» یک معنی می‌دهد، اما زمانی شما دشمنتان را نفرین می‌کنید برای نمونه ما می‌گوییم مرگ بر اسرائیل، این مرگ بر اسرائیل یک معنا می‌دهد و مرگ بر بشر و قتل‌الانسانی که خدا در قرآن می‌گوید یک معنای دیگری  و این خیلی مهم است که ما جایگاه خطاب، گوینده، شنونده و رابطه‌ی بین گوینده و شنونده را درک کنیم.

مولانا در یک قطعه‌ای در مثنوی ابتدا تمثیلی می‌گوید از این قرار که:

بر نمد چوبی که آن را مرد زد    بر  نمد آن را نزد بر گرد زد

انسان‌هایی که مثل کودکان نگاه می‌کنند، خیال می‌کنند قالی را می‌زنند، در حالی که با قالی که بد نیستند، بلکه گرد و غباری که در تار و پود این قالی جای گرفته، می‌زنند که بیرون بیاید و آنگاه مولانا برای نمونه می‌گوید:

مادر ار گوید تو را مرگ تو باد     مرگ آن خو خواهد و مرگ فساد

مادر وقتی که بچه‌ی خود را نفرین می‌کند براستی طالب خبر مرگ بچه نیست، بلکه یک اخلاق بدی در نهاد فرزند مثل همان گرد و خاکی که در تار پود است، وجود دارد که مادر دلش می‌خواهد آن خلق بد بمیرد؛ خوی فاسد فرزند از بین برود، در غیر این صورت اگر سر فرزند درد بگیرد، مادر نگران او می‌شود.

خدایی که بی‌نهایت بار از مادر مهربان‌تر است، وقتی به بنده‌ای می‌گوید خبر مرگت بیاید، آنگاه معنا و ساختار این جمله عوض می‌شود.  حتی در ترجمه‌ها و تفسیرها باسیتی تغییر  بکند و گاهی ما به این ساختارها توجه نمی‌کنیم، فقط جمله را لفظ به لفظ معنی می‌کنیم و ترجمه‌ی این چنینی هیچ وقت نمی‌تواند فضا و لوکیشن بحث را مشخص کند و اگر شما در آن فضا قرار نگیرید، نمی‌توانید جمله را بدرستی معنا کنید، بطور مثال این بیت حافظ که می‌گوید: در زلف چون کمندش ای دل مپیچ…

مپیچ یعنی بپیچ، اگر مردی بپیچ، خیلی هنر می‌خواهد که در زلف چون کمند یار بپیچی و از این نوع ابیات،‌ آیات و جمله‌ها زیاد داریم و وقتی فضا را فهمیدیم که انسان یک موجود با کرامت، با عظمت و با شرافتی است، موجودی است که در هستی به احترام او، همه چیز خلق شده است. «سخر لکم» در قرآن، زیاد داریم: «سخر لکم‌الشمس»، «سخر لکم‌القمر»، «سخر لکم لیل» یعنی همه‌ی هستی مسخر انسان و در اختیار اوست. براین اساس سعدی می‌گوید:

همه از بحر تو سرگشته و فرمان بردار  شرط انصاف نباشد که تو فرمان نبری

از این رو نگاه ما و نوع تعامل با انسان عوض می‌شود. امیرالمومنین در عهدنامه‌ی مالک تعبیر خیلی لطیفی دارد، به مالک می‌گوید: مالک با خطاکاران اینگونه برخورد کن:

«لاتندمن علی عفو»، یعنی اگر کسی را بخشیدی از بخشش خود پشیمان نشو، چون انسان وقتی که فرد مقابل، ناسپاسی می‌کند و بخشش شما را با یک رفتار ناصحیح جبران می‌کند، پشیمان می‌شود و می‌گوید: بشکند این دست که نمک ندارد؛ چون شما یک چیزی را به کسی بخشیدی و حال می‌بینید او نمک نشناسی می‌کند. امیرالمومنین می‌فرمایند پشیمان نشو آدم‌ها همین گونه هستند!

و از آن سخت‌تر این جمله است که می‌فرماید: «و لاتبجحن علی عقوبت»، اگر حتی خواستی کسی را مجازات کنی، ته دلت خوشحال نباش که این کار از نظر روانی فوق‌العاده سخت است، چون ما بطور معمول مجرم را که می‌گیریم خوشحالیم، یک لبخند پیروزمندانه هم می‌زنیم و حتی یک اوهوم هم در دلمان می‌گوییم، اما حضرت می‌فرمایند: هرگز خوشحال نشو، او یک انسان با کرامت است که زمینه‌هایی از لغزش برایش پیش آمده و لغزیده ‌است. اگر خواستی حکم اعدام مجرمی را اجرا کنی، لحظه‌ای که می‌خواهی اعدام کنی، مثل مادری باش که گویی حلقه‌ی دار را بر گردن فرزندش می‌اندازد؛ مادر چه حالی دارد‌؟! درآن لحظه مثل پزشکی باش که مجبور است، دست سیاه شده‌ی فرزندش را ببرد؛آن پزشک چه حالی دارد؟!

اگر ما جامعه را به این سمت بردیم و تربیت کردیم، نوع تعامل و برخورد در جامعه، احکام قضایی، سخنرانی‌های نماز جمعه‌، رفتار معلم با شاگردان، رفتار اساتید با دانشجویان، رفتار پدر و مادر با فرزندان، رفتار حاکمان با مردم و …. تغییر خواهد کرد و امیدواریم چنین فضایی در جامعه حکمفرما شود.

  • آیا شاهد جلوه‌های کرامت انسانی در جامعه‌ی خودمان هستیم؟ از سبک و سیره اهل بیت که فرمودید، چقدر فاصله داریم؟

قضاوت این مسأله با مردم است. من دلال و فروشنده‌ی متاع دین هستم، نه توجیه‌کننده‌ی آنچه که در جامعه اتفاق می‌افتد، در اداره‌ها، دادگاه‌ها، در تعامل بین حاکمان و مردم، در سخنرانی‌های خطیبان جمعه و جماعات، در رفتارهای به اصطلاح بزرگان ما البته انتقادات جدی و سوالات جدی‌تر مطرح می‌کنیم، آنچه که ما از دین می‌شناسیم، می‌خوانیم و رفتار پیشوایان دینی را دیده و مطالعه کرده‌ایم، بواقع تا چه حد فاصله دارد با آنچه که در جامعه‌ی دینی خود می‌بینیم!!؟ و به همین جهت کسانی که به نوعی فرهنگ‌آفرینان جامعه می‌توانند باشند از رسانه‌ها، صدا و سیما، حوزه‌های علمیه، شخصیت‌های علمی و معنوی، اساتید بزرگ و نویسندگان بویژه در بخش هنرمندان کسی که شعری می‌گوید، سناریو می‌نویسد، کسی که تهیه‌کنندگی و کارگردانی یک فیلم را به عهده می‌گیرد، کسی که موسیقی فاخری می‌سازد، کسی که سخنرانی مهمی می‌کند، همه و همه باید همانند دانه‌های تسبیح حول نخ تسبیح که کرامت انسانی باشد، قرار گیرند.

هرکجا این کرامت لکه‌دار شد، بایستی زنگ خطری و هشداری درست همانند وقتی که انسان دردش می‌گیرد و درد موجب می‌شود انسان داد بکشد، باید یک دادی از این درد کشیده شود، حال آن داد کشیده می‌شود و به گوش کسانی که باید برسد، می‌رسد، تا انسان بتواند پیشگیری و جبران بکند، قضاوتش با مردم جامعه است.

  • نهادهای فرهنگی همچون صدا و سیما، آستان قدس رضوی، وزارتخانه‌های مربوطه مانند ارشاد و سایر نهاد‌ های دیگر با توجه به جایگاهی که در کشور از ابعاد مختلف دارند، چقدر توانسته‌اند اصل قضیه(کرامت انسانی) را پیاده بکنند و چقدر به مدینه‌ی فاضله تا حدی که قابل قبول باشد و اخلاقیات رعایت شود، نزدیک‌ هستیم؟

به بینندگان و شنوندگان مصاحبه، یک خاطره‌ای را یادآوری می‌کنم: روزی یکی از آقایان به حضرت امام(ره) عرض کرد که فلانی با شما مخالف است و امام(ره) با یک حالت تقریباً برآشفتگی و تندی فرمودند: مگر من اصول دین هستم که اگر کسی با من مخالف باشد، آدم بدی است؟! این یعنی همان کرامت نهادن حتی به مخالف!

اما امروز متأسفانه با کسانی که خود را اصول دین می‌دانند مواجه می‌شویم و اگر کسی با ایشان مخالفت کرد، گویی با اصول دین مخالفت کرده‌است و بایستی حکم تکفیر برای او صادر کرد. این همان مشکلی است که در جامعه وجود دارد و به قول حافظ:

نه من ز بی عملی در جهان ملولم و بس     ملالت علما هم ز علم بی‌عمل است

بنده، طلبه‌‌ی بسیار کوچکی هستم؛ نگاه مردم به دست،دهان و رفتار شخصیت‌هایی است که در جامعه می‌توانند راه‌آفرین و حرکت‌آفرین باشند؛ یک حرکت، یک سخن، یک دستور و یک روش و منش آنها تأثیرگذار است.

چند وقت پیش آقازاده‌ی یکی از علما می‌گفت که پدر ایشان از تعجب مردم از تواضع خودشان متعجب شده بودند و گفته‌اند: این کار من یک وظیفه‌ی عادی است! اما از بس مردم گاهی از بعضی‌ها، تکبر یا رفتارهای متکبرانه دیده‌اند تواضع کسی می‌تواند تعجب‌آور باشد! مانند این که کارمندی سروقت به محل کار برود و سروقت از اداره خارج شود و به او به خاطر نظمش پاداش دهند، در حالی که برای انجام وظیفه فقط حقوق می‌گیرند و پاداشی وجود ندارد؛ اگر کسی ایثارگرانه آمد باید پاداش بگیرد، یعنی زودتر از موقع بیاید و دیرتر از موعد برود و در طول این زمان، کار مفیدی انجام دهد اما آنقدر در جامعه‌ی ما بیکاری، کم‌کاری و بدکاری فراوان شده ‌است، برای انجام وظیفه هم جایزه می‌دهیم و تحسین می‌کنیم! این مثل وقتی است که کسی در بازار صداقت بورزد، اما وقتی بیماری و دروغگویی، اصل شد آنوقت می‌بینیم کسی که راست می‌گوید باید به او پاداش داد.

این بطور جد نیاز به هشدار دارد و نیاز به زنگ خطری هست که به صدا در بیاوریم و به تعبیر طلبگی «أین تذهبون»؛ به کجا دارید می‌روید؟! و کسانی که دماسنج فرهنگ جامعه به دست آنهاست و یا حداقل نگاه مردم به دماسنج آنهاست، باید این علامت هشدار را بدهند!

در کانال تلگرامی خود که مخاطبان اندک و خاصی دارد گفتم که ما خیال نکنیم بطور مثال اگر در روز شهادت امام صادق یک راهپیمایی شد و دسته‌ی عزاداری به راه افتاد، بازار تعطیل شد و سیاه پوشیدیم، حق شیعه‌گری را ادا کردیم؛ این وظیفه‌ی طبیعی است. رئیس مذهب و فرمانده‌ی کل قوای فکری ما به شهادت رسیده و وظیفه‌ی هر فرزندی است که در سوگ چنین پدری، اقامه‌ی عزا کند، اما باید دید وصیت اصلی این پدر چیست؟!

وقتی در جامعه‌ای می‌شنویم پدری از شدت فقر، بچه‌ی خود را به زیر ماشین می‌اندازد تا بتواند دیه‌ای بگیرد، این بیشتر راهپیمایی می‌خواهد؛ بیشتر هشدار می‌خواهد، اما می‌بینیم برای این بخش، کسی فریادی نمی‌زند و اظهار یک عزای عمومی نمی‌کند، لباس سیاه پوشیدن که کاری ندارد، همه می‌توانند!! گفته شده است اولین کسی که برای امام حسین(ع) مجلس گرفت، خود یزید بود! یزید هم می‌تواند برای امام حسین مجلس بگیرد، پس خیال نکنیم اگر برای امام حسین مجلس گرفتیم حق شیعه‌گری را به جا آوردیم؛ در تاریخ، شیادان اینچنین زیاد داشتیم.

اما اگر کسی آمد فریاد کشید؛ گرفتاری بیچاره‌ای را برطرف کرد، شغلی ایجاد کرد و دلی را آرام کرد، این دیگر نمی‌تواند از شیادی باشد؛ از روی شیادی دروغ گفته می‌شود، اما هیچ وقت نمی‌توان گفت کسی از روی شیادی راست می‌گوید! صداقت پاکی و نجابت همیشه مارکشان با خودشان است. به قول طلبه‌ها؛ قضایا قیاساتها معها، ما یک سلسله گزاره‌هایی داریم که دلیلش با خودش است، اگر جامعه‌ای به سمت عدالت محوری برود، کسی نمی‌گوید با این کار می‌خواهند مردم را فریب دهند؛ با عدالت نمی‌توان کلاه سر کسی گذاشت، اما با روپوشی از عدالت می‌شود، با روپوشی از یک ظاهرسازی می‌شود، با یک ظاهرپرستی می‌شود و بر این اساس حافظ می‌گفت: زاهد ظاهرپرست از حال ما آگاه نیست!!!

در جوامعی که «عدالت» حکمفرماست، قانون برای همه مساوی است و در جامعه‌ای که شاه و گدا در مقابل قانون مساوی‌اند نمی‌شود گفت می‌خواهند جامعه را گول بزنند، بنابراین همانطور که در روایات اسلامی ما هم هست، وقتی بدعت‌ها در جامعه ظاهر می‌شود _ و یکی از معانی بدعت این است: چیزی که در دین آنقدر اهمیتی ندارد، خیلی مهم در نظر گرفته می شود و آن امری که در دین خیلی اهمیت دارد، در رتبه‌ی دوم و سوم قرار می‌گیرد._  آن وقت آنانی که عالمان و دانشمندان اصلی هستند باید فریاد بکشند و زنگ خطر و ناقوس‌ها را به صدا دربیاورند، اگر آنان این کار را نکردند و مصلحت طلبی‌های بی‌خود را در نظر گرفتند؛ «فعلیهم لعنه‌الله»، آن وقت خدا بر این ها لعنت خواهد فرستاد، ما خیال می‌کنیم لعنت فقط برای یزید، شمر و ..است….

ما از برون در شده مغرور صد فریب     تا خود درون پرده چه تدبیر می‌کنند

به قول حافظ در این غزل:

دانی‌که چنگ و عود چه تقریر می‌کنند    پنهان خورید باده که تعزیر می‌کنند، یک بیت آن همین است که:

ما از برون در شده مغرور صد فریب     تا خود درون پرده چه تدبیر می‌کنند

و یک بیت  دیگر شبیه همین، همان جا دارد که می‌گوید:

جز قلب تیره هیچ نشد حاصل و هنوز    باطل در این خیال که اکسیر می‌کنند

ما خیال می‌کنیم که اکسیر می‌کنیم، در حالی که تیرگی بر تیرگی می‌افزاییم و امیدواریم که اینگونه گفت‌وگوها تلنگر به کسانی که باید بخورند، باشد!!!

با برداشتی از اسلام که خیلی به ظواهر اهمیت می‌دهد اما به اولویت‌های اصلی و حق شیعه‌گری که اشاره کردید، وفادار نیست روبه‌رو هستیم، در مقابل نیز مردمی هستند که عاشق معنویت هستند و متأسفانه این دید، معنویت واقعی مردم را تأمین نمی‌کند و موجب می‌شود که انواع و اقسام عرفان‌های نوظهور گسترش پیدا کند؛ از بعد اندیشه‌ای چه نقدی نسبت  به این قرائت دارید؟

به نوعی به بحث کرامت انسانی برمی‌گردد. شهیدمطهری در جزوه‌ی پیرامون انقلاب اسلامی که مجموعه‌ای از چند سخنرانی در ایامی است که به انقلاب وصل شد، مطرح می‌کنند که اگر انقلاب پیروز و حاکمیت به ما داده شد، چه مقدار  به مخالفان خود برای ابراز وجود اجازه بدهیم و آنجا به صراحت می‌گویند ما باید اجازه‌ی ابراز نظر مخالفان را به آنها  بدهیم، یعنی اگر کسی خواست ماتریالیست نقد کند، خود استاد ماتریالیست بیاید بنشیند و حرف خود را بزند، نه کسی از جانب او سخن بگوید.

اگر خواستیم درباره‌ی بی‌حجابی سخن بگوییم باید یک خانمی که معتقد به بی‌حجابی است اجازه یابد در صدا و سیما حرف بزند، نه من طلبه که از اول موضعم رد بی‌حجابی است، بگویم بی‌حجابی منافعی دارد و حجاب مضراتی! این‌گونه هیچ گاه نه بیننده‌ای داریم و نه شنونده!

از سوی دیگر وظیفه‌ی متولیان تشریح اسلام ناب و عرفان ناب این است که بیایند شاخص‌ها را به مردم بگویند، بدون این که از چوب و چماق و اهرم فشار استفاده کنند و به این ترتیب مردم در یک انتخاب و غربال درست قرار بگیرند. وقتی که قرآن می‌گوید: «فبشر عبادالذین یستمعون القول فیتبعون احسن» بگذار مردم همه‌ی حرف‌ها را بشنوند؛ البته این موضوع به این معنی نیست که ما به هر مغازه‌ای اجازه بدهیم که هر نوع جنس آلوده، تاریخ مصرف گذشته و…را بفروشد و بعد مردم انتخاب کنند! چون مردم در خانه‌های خود لابراتوار ندارند که آزمایش کنند و سالم را از ناسالم تشخیص بدهند.

اما اگر در یک آزمایش درست در یک ارائه‌ی صحیح که همه‎ی دنیا می‌فهمند، باید توجه داشت که آلودگی در فکر خطرناک‌تر می‌شود. مولانا در تمثیلی می‌گوید: اگر خاری در کف پای شما رفت خوب شما به راحتی خار را درمی‌آورید، اما اگر خاری به چشم شما رفت دیگر درآوردنش براحتی ممکن نیست و کار تخصصی است و چشم پزشک می‌خواهد حال فکر کنید یک خار در فکر شما رفت! در این حالت کار بسیار سخت است.

شخصیت‌هایی داریم که می‌توانیم از طریق رسانه‌های عمومی و صدا و سیما اجازه بدهیم آنها بیایند و عرفان‌های ناسالم را برای مردم تبیین کنند؛ عرفان‌هایی که مانند خار در فکر انسان‌ها فرو رفته است. در عین حال اجازه بدهند گروه مقابل هم حرف خود را بزند نه این که خودگویی، خود خندی، عجب مرد هنرمندی!

به این ترتیب به خانمی که به حجاب اعتقاد ندارد و در کوچه و خیابان هم خیلی باحجاب نیست و در خارج از کشور هم بی‌حجاب است، اجازه دهیم در تلویزیون از فواید بی‌حجابی بگوید و در مقابل هم یک انسان کارکرده‌، متخصص و معتقد به حجاب در همان رده‌ی تحصیلی که در خارج کشور هم بدون این که حجاب منافعش را تأمین کند، با حجاب است، از حجاب دفاع کند.

کسی می‌تواند از حجاب دفاع کند که منافع نداشته باشد و متهم نباشد؛ بنده که روحانی هستم، اگر در ماشینی سوار شدم و به راننده گفتم ضبط را خاموش کن؛ قبل از این که به فکر دین خدا باشم به فکر این هستم که این نوار به شخصیت من توهین می‌کند و من بیشتر برای خودم ناراحت هستم، نه برای دین خدا، اما کسی که در این جایگاه نیست و حجاب را رعایت می‌کند، بیاید و سخن بگوید!  حدود چند سال پیش، خانمی بود به نام خانم «آرین» که از حجاب نان نمی‌خورد و در آمریکا زندگی و تحصیل کرده بود و هیچ ارتباطی با آنچه که بعضی وقت‌ها خیال می‌کنیم نداشت و پس از سپری کردن یک دوره‌ی طولانی بی‌حجابی به حجاب رسیده بود و چقدر زیبا و دلنشین از حجاب تعریف می‌کرد.

روزی یکی از دانشجوهایم به من گفت: درباره‌ی بودا مطالعه می‌کنم خیلی حرف‌های خوبی دارد تا آنجا که احساس می‌کنم به بودا متمایل شده‌ام، شما در این باره چه نظری دارید؟! من به او گفتم اگر بودا هم سخنان ارزشمندی دارد، توجه کن، اما یک سوال این که آیا در اسلام همان حرف و بالاتر از آن نیست که تو می‌خواهی از بودا بخری؟!‌

معتقدم اگر ما در ایران جنس خوب و قابل رقابت با خارج تولید کردیم، هیچ ایرانی وطن پرست با غیرتی نمی‌رود جنس خارجی بخرد، اما وقتی جنس نامرغوب تولید کردیم، مردم به سمت جنس خارجی متمایل می‌شوند. الان کسی پول داشته باشد می‌ر‌‌‌ود پراید بخرد!؟ مسوولان هم چنین کاری نمی‌کنند و ماشین خوب سوار می‌شوند و می‌گویند ضریب امنیتش بالاست! بنابراین اگر توانستیم فضای رقابتی عادلانه و متخصصانه را ایجاد کنیم، خود به خود متاع اصلی می‌ماند و بقیه در این غربال طبیعی محکوم به زوال هستند و قرآن هم  همین را می‌فرماید که: «ان الباطل کان زهوقاً»

  • به عنوان سوال آخر در بحث کرامت انسانی، نگاه جامع شما نسبت ناهنجاری‌های امروز جامعه و این که به نوعی دچار بهم ریختگی شده‌ایم، چیست و به عنوان یک کارشناس فرهیخته‌ی دینی چه راهکاری برای برون‌رفت از این شرایط پیشنهاد می‌کنید؟

در جامعه‌ای زندگی می‌کنیم که اعتقادات مردم حکم می‌کند که باید یک سلسله ظواهر را مراعات کنیم و ما از این گریز و گزیری نداریم، چون اسلام معتقد به حجاب، نماز، روزه، حج و…است و این ظواهر باید حفظ شوند. یعنی دانشجو باید سر کلاس حاضر شود، اما کلاس آمدن موضوعیت ندارد و درس خواندن مهم است! اما قوانین دانشگاه می‌گوید باید سر کلاس باشید و به استاد می‌گوید اگر دانشجویی چهار جلسه سر کلاس نبود، شما حق داری این دانشجو را حذف کنید و این در همه جای دنیا مرسوم است.

پس  از سویی مجبور به رعایت این ظواهر کنیم و از سوی دیگر هستی بر اساس آزادی انسان آفریده شده و اکنون این پرسش مطرح می‌شود: این اختیاری که خدا به انسان داده است اگر می‌خواست او هیچ خطایی نکند، نباید این اختیار را می‌داد و باید یک موجود دیگری می‌آفرید.

به قول یکی از روانشناسان تربیت را شدنی کند نه کردنی و شما بچه را تربیت نمی‌کنید، بلکه کودک در یک محیط، فضا و زمینه هایی قرار می‌گیرد که خودش انتخاب می‌کند. آن زمینه را باید پدر و مادر فراهم کنند، مانند بذری که وقتی در دل خاک قرار می‌گیرد‌‌: زمین مناسب، زمان مناسب و زمینه‌ی مناسب منجر به رشد بذر می‌شود. شما که نمی‌نشینید برای آن لالایی بگویید و هرشب یک سانت یک سانت رشد کند، خودش بیرون آمده و به یک نهال و شکوفایی می‎رسد و اکنون هنر جامعه‌ی‌ اسلامی هم باید همین باشد!

«آبراهام مزلو»، خدای روانشناسی امروز دنیا، نیازهای آدمی را در پنج طبقه مطرح و در آخرین طبقه، خودشکوفایی را بیان کرده و این اصل پذیرفته شده‌ای است و البته متعلق به او نیست، ما در آیات و روایاتمان از امام صادق(ع)، بهتر از آن را داریم.

ما باید این جامعه را با حفظ احترام به اختیار انسان رشد دهیم، چون اگر اجبار آمد می‌شود مثل همین روسری‌هایی که سر خانم‌ها است؛ با گشت ارشاد نمی‌توان آدم‌ها را با حجاب کرد و تنها می‌توان روسری سر کسی کرد، اما تو سری او عوض نشده است! اسلام می‌خواهد توی سر عوض شود، نه فقط روی سر و با تو سری نمی‌شود روسری سر کسی کرد، پس تا توی سر عوض نشود، روی سر عوض نمی‌شود و ما خیال کردیم می‌توانیم با تو سری روسری‌ها را عوض کنیم و شده همین که می‌بینیم! سایر کارها مانند نماز، روزه و… هم همین طور است و نتیجه‌ی آن، آمار بالای عصبانیت مردم، خشم مردم، فقر و بیکاری مردم و.. و آمار بالای مراجعه‌کنندگان به قوه‌ی قضاییه بوده که مایه‌ی شرمندگی ماست. بعضی قضات آماری از فجایع دارند که حتی در کشورهایی که آزادی‌های این چنینی داده شده، این نوع خطاها کمتر در آنجا اتفاق می‌افتد یا هرگز اتفاق نمی‌افتد، بنابراین یک جای جامعه‌ی ما لنگ می‌زند، ما خواستیم فقط ظاهر جامعه را حفظ کنیم و امروز  نه در لایه‌های پنهان و زیرین جامعه بلکه گاهی در همین لایه‌هایی که براحتی دیده می‌شود، بحران وجود دارد.

به همین دلیل رفع این چالش‌ها، کار سختی است و به قولی، سهل و ممتنع و نیازمند کارشناسان خبره و در عین حال صبور است و به قول حافظ:

شهر خالیست ز عشاق بود کز طرفی     مردی از خویش برون آید و کاری بکند

باید کسی از لاک خود و خودپسندی‌ها بیرون بیاید و منفعت‌طلبی‌های باندی، جناحی، شخصی و خیالی را کنار بگذارد، در این صورت بطور حتم می‌شود کاری کرد.

گفت‌وگو از مهدی وفسی، خبرنگار افتخاری انصاف نیوز

حجت الاسلام ناصر نقویان

حجت الاسلام ناصر نقویان

حجت الاسلام ناصر نقویان

حجت الاسلام ناصر نقویان

حجت الاسلام ناصر نقویان

حجت الاسلام ناصر نقویان

حجت الاسلام ناصر نقویان

حجت الاسلام ناصر نقویان

حجت الاسلام ناصر نقویان

حجت الاسلام ناصر نقویان

حجت الاسلام ناصر نقویان

حجت الاسلام ناصر نقویان

حجت الاسلام ناصر نقویان

حجت الاسلام ناصر نقویان

حجت الاسلام ناصر نقویان

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

پیام

  1. “من دلال و فروشنده‌ی متاع دین هستم،”
    در این چهل سال جامعه ما چقدر سود کرده است از فروش این متاع ؟!
    مشکل از زمانی شروع شد که دین متاع شد و در معرض خرید و فروش ، در حالیکه دین فطری است !

    7
    1
  2. از استاد نقویان بسیار سپاسگزارم..شما در نظر بگیرید درماه محرم در یک روستا جوانی که از صبح تا عصر کارگری میکند و شب مداحی حسین بن علی (ع) را بی هیچ چشمداشتی میکند او دین را نگه داشته یا روحانی که برای نماز پول میگیرد یا مداحی که با خون حسین ارتزاق میکند..دین دارد رخت بر می بندد وای بر ما وای برعلمای ما

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا