خرید تور نوروزی

مشایی در جمع احمدی‌نژادی‌ها: باید سازمان داشته باشیم

«اسفندیار رحیم مشایی» نزدیک‌ترین فعال سیاسی به محمود احمدی نژاد در مراسمی با حضور احمدی نژاد و «حمید بقایی»، ضمن ارایه‌ی تحلیلی خطاب به حاضران گفت: «همه اینهایی که عرض کردم معنایش این نیست که ما برنامه ریزی نکنیم نه همین، ما باید برداشتهای نا صحیح و نادرست را تغییر دهیم، برای این باید سرمایه گذاری کنیم، برای این باید سازمان داشته باشیم».

به گزارش انصاف نیوز، سایت شخصی احمدی نژاد در مقدمه‌ی انتشار سخنرانی مشایی نوشت: «دکتر محمود احمدی نژاد روز سه شنبه ۱۷ مرداد ۱۳۹۶ با همراهی آقایان مهندس اسفندیار رحیم مشایی و حمید بقایی در مراسمی که به مناسبت روز خبرنگار و گرامیداشت یاد و نام شهدای عرصه رسانه در محمودیه تهران برگزار شد حضور پیدا کرده و برای حاضرین دقایقی به سخنرانی پرداختند. مهندس مشایی در سخنان خود با اشاره به هدف و آرمان های متعالی نیروهای عدالتخواه در جامعه و لزوم گرفتار نشدن در دسته بندی های رایج سیاسی خطاب به حاضرین گفت: ما جریان سوم نیستیم، ماموریت ما پیوند دادن این دو جریان است».

متن کامل این سخنان که با تیتر «مهندس مشایی در مراسم روز خبرنگار؛ ما جریان سوم نیستیم» منتشر شده در پی می‌آید:


اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم عجل لولیک الفرج و العافیه و النصر و اجعلنا من انصاره و اعوانه و المشتشهدین بین یدیه و الفائزین بلقائه الشریف

هم موجب خوشحالی و هم موجب مسرت هست حضور در جمع برادران و خواهرانی که توجه بیشتری به جریانات جامعه دارند، حساسیت بیشتری را به خرج می دهند، و در مجموع بنا بر این دارند که کمک بیشتری در تحرک افزونتر طبقات مختلف جامعه بکنند.

این یک توفیق بزرگی است، جنس این کار جنس کار انبیاست، بعد هم مرتبه ی بالاتر که رسالت هست و بعد هم مرتبه بالاتر از آن که امامت هست می باشد. بنابراین جنس این کار ارزشمند است. این توفیقی هست می شود تماشاچی بود، می شود نگاه کرد، می شود سکوت کرد و می شود گذراند ولی همانطوری که دوست عزیزمان اعلام کردند بیداری یک انتخاب است می شود خوب انتخاب کرد و می شود یک انتخاب خوب را به یک انتخاب فراگیر برای آحاد جامعه، چه در مقیاس ملی و چه در مقیاس جهانی  تبدیل کرد.

هر روز که می گذرد من خیلی خوشحالتر می شوم برای این که یک احساسی بر آمده از یک معرفتی، در خودم موج می زند و آن این که به عینه درک می کنم،  حس می کنم، وجدان می کنم که جریان الهی انسان با شدت و حدت و با قدرت و صلابت رو به پیشروی است. مهم این است که درک درست و محکمی داشته باشیم، چشمانی داشته باشیم برای دیدن، که از قلب بصیری نمایندگی بکند، این چشم یک حلقه ارتباطی بیرونی است، اگر به قلب اتصالش باشد، که منشا حیات قلب هم تفکر است التَّفَکُّرَ حَیاهُ قَلْبِ الـبَصِیر، آن وقت آدم خیلی چیزها را می بیند. من چون از سالهای پیش از انقلاب موقعی که ۱۵-۱۴ سالم بود امداد الهی، عنایت الهی هر چی که اسمش را می خواهیم بگذاریم من را یک حوزه ی فکری و حسی کرد که بحمدلله از آن بیرون نیامدم بلکه هر روز با آن باورمندتر شدم خیلی در این سالها به این فکر کردم یعنی در این چهل سال که از نظر فکری در حوزه ای هستم و از این حوزه هرگز بیرون نیامدم یعنی اتفاق نیفتاده و یک روز را هم سراغ ندارم. یعنی ۴۰ سال در حوزه ای از لحاظ اندیشه، فکر و تحلیل هستم که نصف و یک روز را هم از این حوزه بیرون نیامده ام. نه اینکه شما فکر کنید در این ۴۰ سال یک خودآگاهی فوق العاده داشتم نه عرضم این هست که انتخابی غیر از این نداشتم  و الا غفلت که تمام زندگی ما غفلت هست، بنده خودم را عرض می کنم ولی انتخابی غیر از این نداشتم، دراین ۴۰ سال چون دغدغه ام این بوده خیلی فکر کردم و کارها، ماموریتها و اشتغالات یک طوری بوده است که مقیاس های جغرافیایی اش تغییر کرد، ابعاد بین المللی پیدا کرد، سفرها انجام دادیم و با آدمها(ی بیشتر) مواجه شدیم خب این دغدغه ها هم بیشتر مفهوم پیدا کرد مواجه شد با سوالات مختلف، چکش خورد، شک ، شبهه و تردید آمد خیلی جدی تر شد به طوری که آدم باید در این شرایط باید رهایش کند، مساله دار بشود  و نسبت به اصل کار تردید بکند و انرژی اش کاهش پیدا کند یا باید به نحوی باشد که این موجبات تشویق، تقویت و استحکامش باشد. به لطف الهی این دومی اتفاق افتاد و من در این چهل و چند سال سراغ ندارم یک دوره ای، بازه زمانی که من احساس تزلزل، تردید، شبهه و شک و ضعف بکنم ولی سوال چرا تا بخواهی بود. بعضی چیزها را نمی توانستم تحلیل کنم، بعضی چیزها را خوب نمی توانستم بفهمم، بعضی چیزها را نمی توانستم با بعضی چیزهای دیگر جور در بیاورم. خب این طبیعت تفکر هست، بعد خوشبختانه گره ها یکی پس از دیگری باز می شد و باز می شود و افق ها روشنتر می شود. این وعده الهی است این بزرگترین وعده الهی است، من برای خودم می گویم این تذکره المرا لنفسه قوی، این تذکره برای خودم نیست، این تذکره الهی است و این تذکره  برای خداوند است، خداوند فرمود والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا، من الان می خواهم یک جمله از نظر خودم بسیار استراتژیک را محضر شما تقدیم کنم. یک سوال و بعد هم جواب ساده هست و البته مثنوی هفتاد من کاغذ شرح آن می طلبد ولی موجز و مختصرش شاید زیباتر باشد، و آن سوال این است نگاه امیدوار ما به آینده ی زندگی انسان و بشر گره خورده است، به یک نگاه به یک حس به یک عاطفه به یک عشق به یک مهر و به یک محبت به یک فهم و به یک معرفت ، پیدا کردن کانون خوبی ها مرکز مهر و عشق و صفا ، نقطه تمرکزی و ثقل نیکی ها و خوبی ها که می آید، که البته می آییم هم ما و هم او، هم ما انسانها، نه مسلمانها نه شیعه ها، ما انسانها می آییم و او می آید، بنا نیست که کسی بیاید و کسی به نزد برود،  نه او می آید و ما می آییم. او به سمت نقطه ای می رود که ما می آییم ، ما به سمت نقطه ای می رویم که او می آید. ما بناست در نقطه ای همدیگر را در آغوش بگیریم یک تحول ، یک تغییر و یک حرکت است و ایستایی  و توقفی وجود ندارد. بازگشت و عقب گرد اساسا قابلیت طرح ندارد. من نمی خواهم بحث فلسفی، کلامی و معرفتی بکنم. توقف نیستی است نه از آن بعد که از موجیم که آسودگی ما عدم ماست یک بهره برداری سیاسی و اجتماعی  از آن می کنیم، آن یک نقطه نظر فلسفی دارد، موج اساسش حرکت و برآمدن هست، اساسش تغییر است، اگر حرکت نباشد موج چه معنا دارد. در اینجا هم همینطور است.

حالا اینکه او می آید یا ما می آییم و به هم می رسیم و به زبان ادبیات ساده عوامانه  خودمان می گوییم مهدی می آید، حالا سوال اساسی این است که برای چه می آید؟ حالا اگر موضوع انشا این باشد که او برای چه می آید؟ اگر نیاید حکمت الهی از آفرینش نقض می شود، آفرینش حکیمانه نقض می شود، وقتی آفرینش  که کار خداست حکمتش نقض می شود، خدا نقض می شود، چون کار غیر حکیمانه را نمی شود به خدا نسبت داد، به محض نسبت دادن کار غیر حکیمانه به خدا یعنی حکیم نیست، وقتی حکیم نیست در مورد خدا این است که نیست نه این که طور دیگری هست. ما خدای طور دیگری را نمی توانیم داشته باشیم خدا که انسان نیست، که  مثلا حکیم نباشد چیز دیگری باشد، خدا حکیم نباشد یعنی نیست. پس سوال این است که او برای چه می آید، که به عنوان مقدمه عرض می کنم و بعد در مورد مواردی که دوستان عرض کردند می خواهم نکاتی را عرض کنم.

پس سوال اساسی این است که  او برای چه می آید؟ یک موضوع انشایی است برای هر کدام از کسانی که در این حوزه فکری، دل مشغولی، خوضی، تمرینی، ممارستی، خلوتی، جلوتی، نمادی و حرکتی دارند می توانند راجع به این بنویسند، بگویند، بسرایند، وصف کنند. اما می خواهیم به موجزترینها برسیم و بیاوریم بالاو برجسته اش کنیم، هزارتا جمله، از هزار تا صد تا، از صد تا ده تا، از ده تا به سمت یک جمله برویم، که مفاهیم را با خودش داشته باشد، بار حقیقتش وسیع تر و عمیق تر باشد، همه جانبه تر باشد. من نمی خواهم بحث کنم فقط یک جمله می خواهم عرض کنم که با هم روی این جمله  برای روزها و ماههای آینده کار کنیم، که او برای چه می آید؟

خب در ادبیات آنچه که او را بدان متصف کرده اند، شما روایات را که می خوانید تاکید بر عدالت اوست، می آید، می آید که عدل را برپا کند، جهان را پر از عدل کند، معمولا ذهنها در این نقطه متوقف می شود، بعضی ها می گویند خب عدل برپا شد خب یعنی کار  تمام شد ؟ بعضی ها می گویند عدالت که بر قرار شد فقر و فساد از بین می رود و حق برقرار می شود، ظلم نابود می شود و فرصتها پدید می آید، استعدادها شکوفا می شوند، گشنه، تشنه وبرهنه نداریم، زندانی نداریم ولی عکس سلفی داریم!، مظلوم نداریم، منظلم و ظالم هم نداریم. اینها را می گویند. بنابراین سفره ها رنگین و لباسها فاخر هست، خانه ها قصر هست، باغ ها چون بهشت اند، لابد آدمهایش هم خوشگل می شوند تردید نکنید، همه اینهایی که اینجا نشستند خانمها، شبیه حوری های بهشتی می شوند، همه شما مردان بهشتی می شوید، بهشت را قبلش باید تجربه کنیم که خواستارش شویم، ما اگر قبلش به این فهم نرسیم که مشتری نمی شویم، می شود تجارتی بکنید نمونه اش را نبینید؟ کدام تاجر ندیده خریدار است، چون بحث خیلی شاخ و برگ دارد من اصلا نمی خواهم وارد بشوم. می خواهم عرض کنم، سفره ها رنگین است، لباسها فاخر است، خانه ها قصر هست، باغ ها باغ های جنات تجری من تحتها الأنهارهستند، دردها می روند، عمرها طولانی می شوند، خلاصه بهره ها، حض ها و لذتهاست که توسعه پیدا می کند کمی و کیفی، اینها همه درست است اما خوب همین است و تمام است؟ برویم به سمت پاسخ های برتر. من امروز این مقدمه را با این عبارت به پایان می رسانم و می خواهم وارد چند نکته بشوم تا فرصت فراهم شود برای جناب آقای دکتر احمدی نژاد که از وجود ایشان بهره ببریم.

بنده اعتقاد دارم او که می آید برای اثبات انسان می آید، تاریخ انسان را اثبات نکرده است، جغرافیا انسان را اثبات نکرده است، مکان و زمان انسان را اثبات نکرده است، خدا وکیلی به درون خودمان که مراجعه کنیم ما انسانیم، برداشتی که همین ساعت از انسان داریم برداشت تاریخی که از انسان داریم تحلیلی که از شخصیت، هویت، حیثیت، اعتبار، ظرفیت انسان از ابتدای تاریخ تا به امروز داریم، بگذاریم روی میز، الان که می گویم شما بروید غور کنید ببینید چی داریم و چه تحلیلی از انسان داریم، این تحلیلی که بشریت از خودش دارد، بلاخره کار یک روز که نبوده است، بشر یک روز و یک سال و یک قرن  که زندگی نکرده است، هزاره زندگی کرده است، در طول زمان تا به امروز برداشتمان از انسان را روی میز بگذاریم، نظر الهی از انسان را هم روی میز بگذاریم، وعده او را هم روی میز بگذاریم، برنامه اعلام شده خدا از خلق بشر و رونمایی خدا از انسان را هم روی میز بگذاریم. یادتان هست که خدا از بشر – اختلاف تاریخی هست و من روی بشر اصرار ندارم – خدا از آدم رونمایی کرده است، در تاریخ است که خدا از انسان به عنوان جانشینش یک رونمایی کرده است، اینها را با برداشتهایمان مقایسه کنیم ببینیم وعده الهی از وعده تا عمل  و تا امروز چقدر فاصله دارد، اینکه می گویم زمان اثبات نکرده، به خاطر فاصله این وعده تا عمل هست، وقتی او از خلق انسان به خودش آفرین می گوید شما تا حالا فکر کردی خداوند کار سخت و آسان دارد؟ مثلا برای خدا مثل ما  کارهایی سخت هست؟ به محض آنکه کسی راجع به خدا فکر کرده باشد، یک کاری برای خدا سخت تر و آن یکی آسان تر باشد، توحیدش رفت و توحیدی وجود ندارد، اینها معلوم هست، شما اهل فضل و فضیلتید، توضیح نمی خواهد که یک لحظه اگر کسی در مخیله اش این خطور و راه پیدا کرده باشد، که بعضی از کارها برای خدا آسانتر هست، بعضی ها برای خدا سخت تر هست مثلا خلق انسان برای خدا از خلق حیوان سختتر است، و خلق حیوان از خلق نبات خلق تر است، و آن یکی از جماد. اصلا اینجا توحید و خدایی وجود ندارد، حالا خداوند به خلق انسان به خودش آفرین گفت، شما کی به خودتان آفرین می گویید؟ مثلا اگر در یک مهمانی از این مهمانی ها که همه جمع شدند، باجناق ها جمع شدند، دوستان جمع شدند و همه نشسته اند و مثلا  یک آقایی که فوق لیسانس ریاضیات خوانده بعد یک بچه ایی می آید یک مساله ساده که در مدرسه گفته اند مثلا یک پرتقال فروشی حالا ما چون شمالی هستیم، ما می گوییم پرتقال فروش شما چیز دیگری بگویید، پرتقال فروشی ۴ صندوق پرتقال خرید هر صندوقی ۱۵ کیلو بوده، از قراری کیلویی فلان قدر خرید و از قراری کیلویی فلان قدر فروخت، چقدر سود کرد؟ حالا آن آدم مثلا فرض کنید فوق لیسانس ریاضی هست، او در ده ثانیه تا این دفترش را بیاورد و بگوید عموجان این را برایم حل کن، می گوید جوابش فلان هست، بقیه می گویند وای عجب استعدادی! حالا آن آقای فوق لیسانس باید خوشحال شود؟ اگر این آدمها می دانستند که او فوق لیسانس ریاضیات است و بعد این را به او بگویند، او شک می کند و می گوید ما را دست انداخته اند، ما اگر یک وقتی کار خیلی ویژه ای انجام دهیم اینجا _اشاره به قلب_ به خودمان آفرین می گوییم، ولی کار باید سطحش بالا باشد اگر کاری سطحش پایین باشد و من به خودم آفرین بگویم معلوم هست که سطح خودم هم همانقدر هست دیگر. حالا شما حساب کنید که خدا به خودش آفرین گفت، خدا می تواند به خودش آفرین بگوید؟ مگر کار برای خدا سخت و آسان دارد؟ اینکه خدا به خودش آفرین گفته است خب گفته است و در قرآن هست، فتبارک الله احسن الخالقین، که این را خدا گفته و در قرآن هست، اینکه روایت تاریخی نیست که من تشخیص بدهم درست بوده یا نبوده این یک آیه قرآن هست، چطور می شود خدا بابت خلق انسان به خودش آفرین بگوید؟ باید به این فکر کرد من البته به این زیاد فکر کردم، شاید برای فکر هم زیاد نشود گفت ، حالا فکر کردم، من  به یک پاسخ رسیدم و هر  پاسخی را  دیدم، دیدم نمی شود برای خدا که کار سخت و آسان فرقی نمی کند، به یک نتیجه ای رسیدم و دیدم این تنها پاسخ منطقی، عقلانی و مورد پذیرش انسان فهیم صاحب عقل است، آن این است که خداوند موجودی ساخته است که مثل خودش هست، خداوند خدا ساخته است، این حل هست، هر چیز دیگری را هم که بگویید این پاسخ ندارد، اگر پاسخی دارد من می شنوم و هر کس پاسخی داد یک جایزه هر جایزه ای شما دوست دارید انتخاب کنید، و من از پسش بربیایم قبول می کنم، چون دنبالش بودم واقعا که به یک پاسخ به آن برسم، که خدا چطوری می تواند بابت خلق مخلوقی به خودش آفرین بگوید، اما آیا خدا به خودش آفرین می گوید خب این که طبیعی است ، خدا از خودش خوشش می آید؟ خب این که طبیعی است، خدا از فضیلت خوشش می آید؟ بله. خدا از علم خوشش می آید؟ خب بله. خدا از فضل خوشش می آید؟ خب بله. خدا از حکمت خوشش می آید؟ خب بله خدا خودش حکمت هست، خودش علم و خودش فضل هست، خودش حق و خودش وجود هست، خب معلوم است که خودش هست خودش خوشش می آید که دیگر منطقی نیست، خدا به خودش آفرین گفته است، به خودش که می تواند آفرین بگوید اشکالی ندارد اما از بابتش سوال است، اما اگر آنی که خلق کرده خودش هست، مثل خودش هست، مجاز هست، اگر کسی ایراد ندارد ادامه بدهیم، خدا مجاز هست که از بابت خلق خودش آفرین گفته است چرا این موجودی که خلق کرده است، چرا این موجودی که خلق کرده است، اساسا خلق کرده است که خدا بشود، چرا؟ این موجود که خلق کرده اساسا خلق کرده است که خدا بشود و راه خدا شدنش بیرون نیست، درون هست، بیرون فقط و فقط صحنه نمایش این هنرمند هست، هنرمند هنرمند هست، هنر به سکو ربطی ندارد، هنر به در و دیوار و دوربین ربطی ندارد، هنر نمایشی را عرض می کنم، هنر ذات هنرمند هست، بیرون صحنه ظهور هست، حالا بیرون هم هست این هم هست گفت بسم الله بیا میدان که نوبت رقص تو هست، حالا سوال این هست بیرون هم هست این هم که هنرمند هست، هنر را دارد جای هنرنمایی را هم دارد، اصلا هنر برای چی دارد؟ اگر فرصت هنر نمایی و هنرمندی  این هنر داشتن غیر حکیمانه هست، اگر نتواند هنر نمایی کند فرقی می کند که هنر داشته باشد یا نباشد، خب می شود غیر حکیمانه، فرقی نمی کند، یکی باشد، چرا باشد؟ فرق می کند تمام عرفان ناب توحیدی را شما نگاه کنید همین یک حقیقت هست، گفته است که من گنج مخفی بودم دوست داشتم که شناخته شوم پس خلق کردم که شناخته شوم، تمام مخلوقات عالم را که ردیف کنید همه را هم که کنار هم قرار بدهی و همه را با هم جمع ، ترکیب، تفریق و ضرب کنید هیچ اتفاقی در این رابطه نمی افتد. آنان نمی توانند خداوند را بتابانند، یک موجود خلق کرده است که خداوند را می تاباند، درست است؟ پس این ظرفیت تویش هست و آفرین گفتن دارد، برای خلق خودش، حالا تاریخ، زمان، جغرافیا در کدام مکان، در کدام زمان، این خدا تجلی شده است، تابانیده شده است و منجلی و متجلی شده است؟ هیچ وقت و هیچ جا. حکمت الهی عملیاتی نشده است، محقق نشده است، لذا ما سوال داریم اگر بگوییم سوال نداریم یعنی جهل وجود دارد، و گرنه سوال وجه منطقی دارد، سوال نصفش علم است. می گوید سوالی نیست بشر هست همین هست فردا و پس فردا و سالهای بعد هم همین هست، و گرنه قرار نیست که اتفاق خاصی بیفتد جلوه کردن خدا و این حرفها مفهومی ندارد، آفرینش غیر حکیمانه هست و آن تعریف و تمجید هم غیر حکیمانه  و غیر عقلانی هست، خب تا به امروز همه مان روی میز ریخته ایم، این هزار تا سوال دارد، هزار تا سوال. همین بود؟ یعنی آدمی که فرشته ها سجده اش کردند همین بود؟ بگویم حالا جلوه های آن آدم را؟ گفت تف سربالاست، چی و کدامش را بگویم؟ همین الان که اینجا نشستیم و همین الان بحثهایی که می کنیم، بعضی از آدمها که می شنوند از این بحثها  یک وجه روشنش دعواست، از اینها و از یک سری از این بیانات دعوا، تقابل، مسابقه ، رقابت و  مواجهه برداشت نمی شود؟ خب هست دیگر کی قرار هست کی را بیرون کند؟ قرار هست کسی آن کسی را بیرون کند یکی آن یکی را راه نمی دهد، حالا این یکی می گوید منم تو باید بری، آن یکی می گوید نه خیر تو باید بری. خب اینها چیست و بین کیست؟ بین آدمهاست. اقتصاد جهان چیست؟ همین هست. فرهنگ چیست؟ همین هست. بیا دو لا شو سوارت شوم. امنیت چیست؟ من منطقه را بستم کسی نیاید کاری بکند اما تا دلت بخواهد خودم برنامه ریزی می کنم تا جاهای دیگر کاری بشود، دیگر چه می خواهیم، هر موضوعی که الان شما رویش دست بگذاری ظاهرش عالی هست، ثروت، علم و این ها ولی در روابط بین انسانی چی مشاهده می شود شما می بینید که این یک مفهوم دیگری دارد، ازش چیز دیگری برآورد می شود، گفت کلمه الحق یراد به الباطل. در همه جا مصداق دارد، بر کشته های خویش می گرییم و بر مصیبت دیگران می خندیم، جهان این هست، خب این نشان می دهد که اتفاقی نیفتاده است، عرض می کردم در اندیشه ناب توحیدی و عرفان ناب توحیدی این هست که خداوند جهان را ساخته هست برای موجودی که خدانماست، خدانیست یعنی از بایت خالق مخلوق هست و لیکن از مخلوقیت او که صرفنظر می کنیم کافی هست که ذهن از مخلوقیت او منتزع شود، خدایی اش بروز و ظهور می کند، علمش چقدر هست گفت الان را می گویی؟ گفت کلا می گویم علم انسان  که حدی ندارد، گفت قدرتش چقدر است؟ گفت الان از قدرت انسان می توانیم یک توصیفاتی از قدرت انسان بکنیم، می گوییم فردا چی؟ انسان فردا و پس فردا قوی تر هست، چرا قویتر است چون حدی ندارد؟ و همینجور بقیه صفات انسان، خب حالا وقتی موجودی متصف به صفتی است، که آن صفت حد ندارد، این یک طرف، خب این خداست، قدرتش حد ندارد، علمش حد ندارد، فضلش حد ندارد، حکمتش حد ندارد خداست، جهان برای این موجود خلق شده است، این موجود هم یک کار باید انجام دهد، خودش باشد، حقیقت خودش بروز و جلوه کند، این که جلوه کرد شما خدا را می بینید، و گرنه باور نکن آن که مقابلش ایستادی و نماز می خوانی خداست، کدام خدا؟ خدای من ، خدای تو، خدای موجودی کوچک و ضعیف، جاهل و نادان که نمی تواند خودش،خانواده اش، جامعه اش، کشورش  و جهان  را اداراه کند، کی را اداه کند. کدام خدا؟ خدای کی؟ اکنون با این بحث انسان که اثبات نشود هرگز خدا اثبات نمی شود، او می آید که یک شما نمای خدا را ببینید، اما بدانید که او آیینه ی تمام نمای خداست، اما این چشم باید تمام او را ببیند، تا تمام نمای او را از خدا دریافت کند. او خودش به تنهایی کافی نیست، به همین دلیل هست در تاریخ چون او بودند، اما بشریت جواب نگرفت، بودند اما کافی نیست، باید انسان، بشر، من و تو و او ، ما، شما و ایشان و همه به جایی برسیم، که تمامیت او را در یابیم، قدرت او را دریابیم، علم او را دریابیم، باور کنیم این موجود قادر هست، باور کنیم که او تواناست، ببینیم که به قول آن مفسر چه می کند، شما تا این را نبینی نمی توانی به خدا برسی، او می آید که انسان را اثبات کند، انسان را که اثبات کرد، خدا اثبات می شود، چون خدایی که در تاریخ دروغ گفته است، مطرود و منفور است، و خدا تا این ساعت، نمی گویم دروغ گفته است اما تا این ساعت راستگویی اش اثبات نشده است، خب اثبات می شود، او می آید انسان را اثبات کند، با اثبات انسان خدا اثبات می شود، خدایی که هرگز در تاریخ دیده، فهمیده و دریافت نشده است، خب خدایی که دیده نشده، حس نشده، دریافت نشده عبادت شده؟ نشده است. حالا از این جا بحثهای ما شروع می شود اما مال آینده است، شما نگاه کنید ببینید این بحث چه زاویه هایی از تفکر را باز می کند، من یکی را بگویم، این جبهه، الان فکر هست که من عرض می کنم اما آیا سیاست به این ربط دارد؟ صد در صد. آیا اقتصاد به این ربط دارد؟ صد درصد. آیا فرهنگ به این ربط دارد؟ صد درصد. آیا امنیت به این ربط دارد؟ صد در صد. نه نود و نه درصد. صد در صد ربط دارد. حالا این جبهه هست، یک تفکر، ایده و اندیشه است کدامین انسان را به حضور در خود فرا می خواند؟ کدام نژاد و رنگ را ؟ از کدام جغرافیا، از کدام تاریخ؟ این تفکر همه را دعوت می کند، فراخوانش عمومی و فراگیر هست و هیچ ممنوعیتی و هیچ محدودیتی وجود ندارد. اینجا جبهه انسان هست و انسان قرار هست که اثبات بشود، پس هر کس که انسان هست در این جبهه هست، بهار چیست؟ بهار زنده کننده و احیاگر انسان است،  خب بهار هست؟ بهار چی؟ بهار انسان است. این دعوتی فراگیر هست مذهب و دین  نمی شناسد- منظورم دین و مذهب عرفی هست- نژاد نمی شناسد، قلمرو و سرزمین نمی شناسد، دعوتش نسبت به دعوت انسانها در تاریخ یکسان هست، نسبتش به انسانها یکسان هست، زاویه نگاهش یکسان هست، رنگ و بویش یکسان هست، در همه مشامها یک بو دارد، در همه ذائقه ها یک طعم دارد، چون مال انسان هست، مطلق انسان، حالا حساب کنید آن کسی که از انسانیت فاصله دارد از این جبهه فاصله دارد، معیار را در یابیم. جبهه دیگر کجاست؟ جبهه اصلاح طلب، اصول گرا، نمی دانم سوسیالیست، کمونیست، یهودی، مسیحی، بودایی نمی دانم، برهمایی شین تویست، اینها اصلا در این جبهه نیستند، جبهه انسان هست، آنها که انسانیت در آنها تهی شده باشد و شیطان بر آنها مالک شده باشد در این جبهه نیستند و دورند. به همان نسبتی که انسانیت قوی می شود به این جبهه نزدیک می شود. به دوست و برادر عزیزی که از من ذکری می خواست که من چیکار کنم که منتظر باشم به او مفصل عرض کردم اما الان تفصیل لازم نیست به او گفتم اول بدان منتظر کیست؟ و بدان که منتظر کی هستی؟ و گرنه من همینطور برم آخر ما ذکری نداریم که آدم را منتظر کند، ما چنین ذکری تا حالا پیدا نکردیم، ذکر آدم را منتظر نمی کند، هیچ نوع عبادتی آدم را منتظر نمی کند، هیچ نوع کار خاصی آدم را منتظر نمی کند، منتظر یعنی آن کس که به منتظر شبیه تر است، از چه نظر؟ باورها، اندیشه ها، احساسات، عواطف، دریافتها و تحلیل هایش. بنابراین سر جمع منتظر کیست؟ منتظر آن کسی هست که وقتی او آمد می بیند که از قبیله و قافله اوست، مکتب و مرامش مرام اوست، اسم نمی خواهد، حالا اگر این را از نظر اخلاقی بخواهیم تفصیل بدهیم خب بحث زیاد هست، یکی اش خب من هر اسمی داشته باشم، به هر مکتبی ، مرامی، مذهبی و دینی متصف باشم، به هر قومی ، قبیله ای ، نژادی و جغرافیایی  مرتبط باشم اما نسبت من با عدالت غریب باشد، پس منتظر نمی توانم باشم، هر کاری کنم نمی توانم باشم، ولی اگر نسبت من قریب باشد، من منتظر هستم، منتظر آن است که وقتی آمد او سوال از دین کسی نمی کند، سوال از جغرافیا نمی کند، او اصلا سوال نمی کند، این سوالها و این تفتیشها را بردارید، اینها ابزار شیطان هستند ، او اصلا سوال نمی کند، او آمده جواب بگوید، آدم که با سوال اثبات نمی کند، با جواب اثبات می کند، او می دهد، او فقیر نیست سوال کند، سوال هم فقر علمی است و آدمی که سوال دارد فقیر علمی است، آدمی که ثروت دارد جواب دارد، او اصلا سوال نمی کند که تو کیستی و چیستی و کجا هستی؟ اینها نیست، وقتی حرفش را می شنوی و نگاهش را می بینی، منطقش را می شنوی ببین با این منطق چه نسبتی داری، چه نسبتی با این نگاه داری؟ بنابراین هیچی لازم نیست، بهتر هست اما لازم نیست، آن نگاهی که این انحرافات و برداشتهای غلط را دارد این که  روزی بیاید که همه او را شناخته باشند، همه او را یافته باشند، شماره شناسنامه اش را هم بلد باشند و قبول کرده باشند که فرزند نوه امپراطور روم هستند، فرزند نوه حضرت زهراست، قبول کرده باشند که او  امام یازدهم هست، نه معنایش این است که باید مسلمان شده باشد، شیعه شده باشند، دوازده امامی باشند که او را قبول کنند، اینها نیست، هیچ شرطی آمدن او ندارد، الا یک شرط ما به آنجایی برویم که او قرار است بیاید، نه اینکه در کوچه ای منتظرش باشیم که او از این کوچه عبور نخواهد کرد.

شریعت را هم عرض می کنم، شریعتی که ما را به او می رساند، مشترک انسانها در جهان هست، وگرنه اگر یک شریعت ما را برساند، بقیه شرایع نرساند خب معنایش این است که هیچ وقت کار او درست نمی شود، همین می شود که ما معتقدیم شیعه هستیم پس معتقدیم که جهان اول باید مسلمان شوند بعد شیعه بشوند، بعد دوازده امامی بشوند بعد تازه بحث امام مطرح بشود، خب کی می شود؟ این راه نیست. این حرف درست نیست، کدام شریعت هست که امروز از آن یک قرائت موجود است، یک بحث دیگری باید شروع کنیم. هر شریعتی باشد، ما یک باطنی برای ادیان داریم باطنش چیست؟ همان هست که قرآن می فرماید، ان الدین عندالله الاسلام.

حالا الان اسلام چی هست؟ اگر اسلام را به این  دین عرفی امروز تعبیر کنیم، الان اسلام عرفی جهان آماده ساز جهان برای پذیرش او هست؟ یا ما بزرگترین دشمنان او را در همین اسلام داریم؟ این نیست . شریعت حق هوالذی ارسل رسوله بالهدی و دین الحق لیظهره کله ولو کره الکافرون و لو کره المشرکون. دین حق. دین حق چیست؟ دین حق توحید هست دین حق ارزشهای اصیل الهی است، دین حق دریافت و تحلیل شما از حقیقت در عالم است، کیستی؟ چیستی؟ چرا هستی؟ جهان چیست؟ خدا کیست؟ اینها باید درست باشند. اگر اینها درست نباشند شما به هر آینی رفتار کنید، به هر احکامی رفتار کنید نجات دهنده نیستند، امروز ما می رویم آنجا که او می آید تحول ماست اصلا مدیریت امروز او در جهان این است، دارد ما را تربیت می کند، دارد ما را منتظر بار می آورد، با چی؟ با زنده شدن ارزشهای انسانی، که ارزشهای الهی است، شیطان بین ارزشهای الهی و ارزشهای انسانی تقابل درست کرده است، بعضی از آدمها را به نام الله و خدا و پیغمبر نسبت به انسان بدبین کرده است. حالا این را یک وقتی به من فرصت بدهید چون نگران این هستم که یک وقت از بیانات آقای دکتر احمدی نژاد بهره نبریم، چون بحث بحث تفصیلی هست، ولی سوال خوبی است این را دفعه بعد بحث کنیم، ولی من الان عرض کردم ولی ما نایستادیم او بیاید، او هم نایستاده که ما برویم، ما می رویم به نقطه ملاقات، ما به نقطه ملاقات می رویم نقطه ملاقات نقطه ای هست که ما منتظر شدیم، منتظر آن کسی هست که وقتی او بیاید، می بیند شبیه اوست، اندیشه اش، تحلیلش، منطقش شبیه اوست، منطقش منطق اوست، حسش حس اوست، برنامه او را بهترین می بینند، اگر نبینند در برابرش می ایستند، غیر از این هم می شود؟ خب برنامه اش را قبول نداریم، ادبیاتش را قبول نداشته باشیم با او همراه می شویم؟ نمی شویم. منتظر آن کسی است که وقتی او آمد همانی هست که می طلبد، بقیه تعاریف از منتظر تعاریف جعلی و الکی هست، چون واقعیت ندارد، یک تعریف کلیشه ای از منتظر بکنیم ، این کارها را می کند، این کارها را انجام می دهد، آن کارها را انجام نمی دهد بعد وقتی او آمد، می بیند هیچ نسبتی با او ندارد، این نمی شود منتظر، این کار را می کند، آن کار را نمی کند، این را می خواند، آن را نمی خواند، باید نتیجه اش این باشد که مرامش مرام منتظر است، شبیه او بشود، وقتی او بیاید حرفهایش به جانش بنشیند، او را، حرفهایش را، ادبیاتش را، معادل حقیقت بداند، او برای اثبات انسان می آید، این را ان شاالله در جلسات آینده با هم گفتگو می کنیم، الان دیگر فضای ارتباطات جمعی باز هست، من نمی خواستم این بحث اینقدر طولانی شود.

فقط به یک نکته اشاره بکنم دوستان بیشتر بحث عمده ای  که اشاره کردند موضوع رسانه بود. بحث عمده ای که دیدم مشترک بین دوستان بود بیشتر رسانه بود، من ضعف رسانه ای و اینها را توجیه نمی کنم، و اینها را مسلم فرض می کنم و  تاکید بر توصیه این، تقویت این، انسجام این و هماهنگی این را تاکید می کنم یعنی با بحث دوستان عزیز همراهی می کنم، اما توجه به چند تا نکته هم لازم هست، یکی اینکه دوستی این جریان را با جریانی که الان از نظر رسانه ای خیلی قوی هست را مقایسه کرد، قوت رسانه ای از حیث اثر گذاری را من هم قبول دارم ولی اگر منظور آن جریان هست من توجه بدهم، آن جریان مثل هر جریان دیگری قابلیت طرح و بحث دارد، از جمله مسائل رسانه ای اش که حالا به دلیل کمبود وقت رسانه اش را عرض می کنم، آن جریانی که نام بردید که رسانه های زیادی دارد، یا منسجم هست یا قوی هست، من به شما عرض بکنم رسانه ها در آنجا دو تیپ هستند، بخشی از رسانه ها در آن جریان و جریانات دیگر رسانه های قدرت هستند، رسانه های ثروت هستند، ماموریت اینها مشترک هست، اگر چه از حیث به قدرت رساندن چه کسانی متفاوت هستند، ولی ماموریتشان یک چیز هست، بعضی را به قدرت برسانند، یا بر مسند قدرت نگه دارند، جنسشان یکی است من عرض می کنم، اگر در ذهن دوستان خدای ناکرده این گذشته باشد که ما قدرتمان به آنها شبیه بشود، این دور شدن از بهار هست، و دور شدن از مسیر و  نقطه ای هست که به سمتش حرکت می کنیم، ما هرگز شبیه آنها نباید بشویم، که اشکارا دروغ بنویسیم و دروغ بگوییم،  جمع بشویم و زنگ بزنیم، رئیس فلان موسسه و جریان که می آید مصاحبه می کند، وکیل می گوید این با این همه  مسئولیت چطور می تواند خلاف واقع بگوید، یعنی از هر حیث خلاف واقع هست، اصلا حکم صادر نکرده است، اصلا حکم محکومیت صادر نکرده است، که بعد می گوید این انفصال هست و دائم هست و اعدام اداری هست و اصلا کلهم غلط هست، شما فکر می کنید این پدیده ساده ای هست؟ این اگر رسانه ها نباشند که نمی تواند این کار را انجام دهد، بلکه خبر کردند، نشستند غور کردند، که هم اینها اشاره به جمع طوفان به پا کردند، دفاع ما بیان حقیقت شجاعانه با جسارت، با اعتماد به نفس و عدم ترس، چرا شک دارید شک که ندارید، چون فرمود الَّذِینَ یُبَلِّغُونَ رِسَالَاتِ اللَّهِ وَیَخْشَوْنَهُ وَلَا یَخْشَوْنَ أَحَدًا إِلَّا اللَّهَ . آقای بقایی باید بترسد؟! از چی بترسد؟ ترس آن کسی دارد که در کفشش ریگ دارد، ترس وجود ندارد شما که حقیقت را بگویی کلمه حق وعده الهی است شجره طیبه است اصلها ثابت و فرعها فی السماء یک دوستی فرمودند که آقای احمدی نژاد رسانه نیست تعبیرهای لفظی است آن دوستانی هم که گفتند ایشان رسانه است منظور آنها هم درست بود منظور ایشان هم درست است در منظورها تفاوتی ندارند. گفت آخر ایشان رسانه است گفت آخر ایشان موضوعیت دارد. آقای احمدی نژاد موضوعیت دارد وقتی می رود یک جایی و وقتی نمی رود هر دو تایش خبرش مسئله اول است! چیه؟ چیه پس این؟! این یک رسانه غیبی است حالا غیبی می گویم اینها فکر می کنند منظور ما پس پرده است نه منظور من این است که رسانه است.راست می گوید ایشان آخر آدم چجوری رسانه است؟ خب! رسانه است ولی خوب رسانه ای هستید که بدی ها را فیلتر می کنید این کار انبیاست، این کار انبیاست انبیا همین کار را می کنند، بدی های جامعه را فیلتر می کنند، پیامبران دوست ندارند گوشی از انسان جز خوبی بشنود و زبانی از انسان جز خوبی بگوید، کار انبیاست.

ما نگوئیم بد و میل به ناحق نکنیم

جامه کس سیه و دلق خود ازرق نکنیم

اما آن جریان یک رسانه ای دارد من به شما عرض می کنم او را بچسب آن رسانه قدرتش فرق نمی کند منطقش یکیست منطق قدرت است منطق ثروت است اشرافیت است چه اقتصادی اش چه سیاسی! از او انتظار نداشته باشید مثل او هم نباید باشیم اما رسانه ای دیگر دارد یک رسانه ای دارد که آن قلب انسان هاست دلهای مردمان است بخش مهمی که شما از آن به قدرت تعبیر می کنید مال آن جریده ها نیست آنها جویده هاست مال چشمه های جوشان قلوب پاک مردان و زنانی است که در بین ادعاهای مطرح در جامعه احساس کردند که خوبی ها بیشتر اینجاست ترجیح می دهند مقایسه می کنند حالا آنها اگر به حساب خودشان می گذارند شما به حساب آنها نگذارید  آنها سربازان همین راه اند. حالا هر چه جلوتر می رویم حقیقت بیشتر آشکار می شود،  آنها با شما هستند من به عکسش را می گویم. شما بکوشید با آنها باشید شما بخواهید که با آن قلب هایی باشید که آزادی را می پسندند انتخاب آگاهانه را می پسندند ظلم را نمی پذیرند پاکی را می پذیرند آنها اگر فکر کنند که مشایی اهل اختلاس است از مشایی متنفر می شوند ولی اگر بدانند که احمدی نژاد ضد اختلاس است به احمدی نژاد عشق می ورزند امروز کانون بزرگ جوشان عشق اقشار مختلف ایران احمدی نژاد است که هست، چرا هست؟ برای همین است. اینها چرا  دستپاچه اند چرا به دروغ متوسل می شوند من صبح به وکیل می گویم بعد یک هفته رفته است به زور بالاخره آنقدر آنجا اصرار کرده تا اینها را گرفته آمده می گوید آقا این هفت حکم را که صادر کرده اید خب بدهید اجرا می شود ما اصلا حکم را ندیده ایم! من شوخی کردم با آقای احمدی نژاد گفتم آقا غیاب اینا ندارد وقتی که حکمی دارید که  اجرا می شود و بعد شما اجرایش را هم متوجه نمی شوید خب! بقیه مراحل را برای چه باید متوجه بشوید به شما ربطی ندارد اصلا!!!  برادران خواهران قلت عدد اولا شما را نترساند این وعده الهی است ببین خدا چقدر راجع به همین در قرآن صحبت کرده این یک، ثانیا چه کسی گفته شما قلیل هستید؟! شما چه هستید؟ آن را نگاه کنید! بروید در مردم، مردم مثل شما هستند شما از مردم هستید اگر یک کسی یک تحلیلی دارد از بنده از آقای قاسمی و تحلیلش واقعیت ندارد بر مبنای دروغ شکل گرفته است این نگران کننده نیست اما اگر او با شما متفاوت بود آنجا باید ترسید.

یک روزی یک آقایی شما همه او را می شناسید، الان هم نماینده است، قبلا هم نماینده بوده است، باز قبلنش هم نماینده بوده، قسم حضرت عباس خورده است که نماینده باشد، دکتر و استاد دانشگاه هست، یک روزی که ما در دفتر ریاست جمهوری بودیم آمد، یک بار هم بیشتر پیش من نیامده، همین یک بار بود، خیلی هم به من همیشه اظهار محبت کرده همین، من هم از او بدم نمی آید، دوستش دارم، ولی چون در مسیر نمی رود حیف هست، ان شاءالله بعدا در مسیر می آید، گفتم چه خبر؟ گفت آقای مهندس وضع بسیارخراب هست، حالا از اصول گراها هم بوده است، آخر خوب اصول گرا هم الان یک جور نیست که مثلا ما بگوییم چه نوعی اصول گراست، یک نوع خاصی از اصول گراهاست، آدم خوبی هست، آدم بدی هم نیست، اما می خواهم چیز دیگری بگویم، حتی موضوع او نیست، مثال هست برای خودمان، گفتم چه خبر؟ گفت که آقا اوضاع خیلی بد است، استاد دانشگاه هست گفت آقا اوضاع دانشگاه خیلی بد است فکر کنم سال ۸۹ بود. با تو جه به فضای ۸۸ هم یادتان بیاید، که فضاهای علمی و دانشگاهی و مثلا نخبگان و این ها مطرح بود. گفت اوضاع بدی هست، گفتم چطوری هست، گفت یک کلام به شما بگویم همه آن ور رفته اند، توی دلم از این حرف خیلی تعجب کردم، گفتم چی به او بگویم؟  گفتم دکتر جان همه رفتند آن ور من و تو هم ماندیم این ور، ناراحت چه هستیم؟ الان ناراحت این هستیم که چطور باید این همه را این ور بیاوریم، گفتم خب همه را که نمی شود آورد این ور کار سختی هست دیگر، من یک کار ساده پیشنهاد می کنم گفت چی هست، گفتم بریم آن ور. چرا آن ور نرویم اگر جامعه نخبه ما یک طرفی را انتخاب کرده است، ما یک طرف دیگر وایستادیم؟ و اصرار می کنیم که آنها بیایند این ور؟ آخه چرا همه آنها اشتباه می کنند؟ من و تو فقط درست می گوییم؟ نه ولی یک اتفاق دیگری وجود دارد، ما مسئولیتمان چیست؟ اولا به شما بگویم مسئولیت ما این نیست که خدای ناکرده فکر کنیم که یک جریان سومی را باید در جامعه جا بیندازیم، این اول خطاست، این اول خطاست ، این اول خطاست. یادتان باشد  این راحت ترین و  کوتاه ترین مسیر به سمت شیطان این هست چون متوجه مسیر نمی شوی. چون ما جریان سوم نیستیم که، ما ماموریتمان پیوند دادن این دو جریان هست، ما وقتی می گوییم جریان مردم برای ما اصالت دارند، هر چیزی که موجب صف بندی در آحاد جامعه می شود، بدانید کار شیطان هست، قسم می خورم و حاضرم هر کی شک دارد بیاید با هم بحث کنیم، شرط هم می بندم که من در آن بحث پیروزم، به شما بگویم به  نام هر کس ولو به نام خدا شما در جامعه صف بندی درست کنید شیطان هست، مردم عیال خدا هستند، دست خدا با جماعت انسانهاست، خدا با انسانهاست، ما در حوزه ولایت فقیه هم عرض کردیم سال نود و دو یک دو تا جلسه داشتیم فکر کردیم کاندید هستیم خیالاتی بود، سوال کردند نظر شما در مورد ولایت فقیه چیست، گفتم آقا ولایت فقیه برای همه ما چترش برای همه ملت هست، ما با ولایت فقیهی که به مثابه خط کشی موجب صف بندی جامعه باشد، نظر مثبت نداریم، این ولایت فقیه نیست این جهل هست. به نام پیغمبر بین مردم فاصله درست کنیم، به نام امیرالمومنین فاصله درست کنیم، خب این خود شیطان است امام معصوم ما ولایت فقیه ما برای تحکیم و تثبیت و توسعه وحدت انسانی است، در تفرق انسان امام زمان باید همچنان در پس پرده غیبت بماند، مادام که انسانها متفرق باشند، امام در غیبت خواهد ماند. وظیفه ما رسانه ای ها  چیست؟ ما باید پیوند بدهیم، ما در تحلیل آرا ۸۸ که دوستان لطف کردند افشا کردند و در اینترنت هست، ما در یک جمعی صحبت کرده بودیم یک چند ماه بعدش گفتند حرفهای مشایی را افشا کردیم، گفتیم خدا پدرتان را بیامرزد که افشا کردید، ما همان قابل افشا بودیم، که آقا این صفی  که این طرف درست کردید این سدی  که این طرف درست کردید، انتخاباتی  که می خواهد ببرد در مسیر درست برق درست کند و به مزارع برساند،  این سد این طرفش پر آب هست آن طرفش هم پر آب هست، الان آبها را کدام طرف ببریم، بیست و پنج میلیون متر مکعب مثلا اینجاست، سیزده به اضافه آن خورده ها پانزده میلیون مکعب هم آن طرف، اینها مردم هستند جریانات سیاسی بین اینها تمریز قائل هستند، این دروغ هست این مال شیطان هست، مردم اگر مردم هستند فرقی با هم ندارند، تلقی ها و  برآوردها فرق می کند، آن آدمی که به آقای احمدی نژاد رای داد برید بپرسید چرا رای دادید؟ از آن آدمی هم که به آقای احمدی نژاد رای نداد برید بپرسید چرا رای ندادید؟ آن منفی را منفی کن همین هست، مردم مگر دو چیز می خواهند؟ مردم یک چیز می خواهند، مردم مثل هم هستند و مردم در نهایت همدیگر را خواهند یافت، این جریانی هست که در جامعه جاری هست و همدیگر را خواهند یافت، الان هم این انتخابات شده است یک طرفش شانزده میلیون رای جمع شده این ها می گویند اینها مال ماست، اون رای ها مال آنهاست، در حالی که امروز بیشتراز ۸۸ روشن هست که نه رای ها این وری ها مال اینهاست و نه رای های آن وری ها مال آن هاست، مردم در برآوردهایشان که چه اتفاقی می افتد رای می دهند، آمال آرزوها مطلوبهای آدمها ، فرقی نمی کند، می تواند اولویتهایش فرق کند، ولی فرقی نمی کند، شما بجنبید حرفهایتان را بزنید و دیدگاهیتان را بگویید شبیه هم می شویم، شبیه که شدیم، همدیگر را پیدا می کنیم، بعضی اتفاقها می افتد عنایات الهی است، خداوند خودش درست می کند، کی گفته شما رسانه ندارید؟ یعنی الان این بحثهایی که شد ۵۰ هزار نفر دیدند؟، فقط یک سایت که از یک میلیون و چهارصد هزار نفر گذشته بود را من دیدم، شما حرفی را بیاورید بقیه اش با خداست، درست می کند، بقیه را در خدمت شما قرار می دهد. آقای احمدی نژاد نفر اول جهان از نظر شهرت شد، خب رسانه های آقای احمدی نژاد را بشمارید ببینم چطور شده است؟ مردم خواب دیدند؟ نه دیگر اسم آقای احمدی نژاد  را شنیدند و مرامش را فهمیدند از طریق چی؟ از طریق رسانه ها، رسانه های کی؟ شیطان در زمین خدا بازی می کند، همیشه همین طور بوده است کی آقای احمدی نژاد را مشهور کرد؟ CNN و BBCو NBC اینها مشهور می کنند چاره ای ندارند، نه اینکه اشتباه می کنند، چاره ندارند، و گر نه شما در خطر خفقان سانسور هستید، تمام رسانه های دنیا اول سیاستشان سانسور احمدی نژاد هست، ولی وقتی یک جایی که دیگر می ترکد و کاریش نمی توانند بکنند، مجبور می شوند، و همین جوری همه صحنه ها را شماها در نوردیدید، شما امروز در ایران نزدیک به هشتاد میلیونید، نگران نباشید اما همه اینهایی که عرض کردم معنایش این نیست که ما برنامه ریزی نکنیم نه همین، ما باید برداشتهای نا صحیح و نادرست را تغییر دهیم، برای این باید سرمایه گذاری کنیم، برای این باید سازمان داشته باشیم، در مورد نظام هم عرض کنم جوابش را دوستان دادند، جواب آقای سواد کوهی را دادند. من راجع به  این موضوع و این که جریان اصلاح و تصحیح و رشد چه باشد می خواستم امروز بگویم ولی می گذارم برای جلسه ی دیگری که چرا من می گویم باید درون ساختاری حرکت کنیم، چرایش را اجازه بدهید که من در جلسه دیگری تقدیم شما بکنم، ولی امروز فقط تاکید می کنم که درون ساختاری هستیم، مال ماست ولی فقط مال ما نیست، بحث من فقط این نیست، بحثهای دیگری دارم که ان شاالله در جلسه دیگری تقدیم شما خواهم کرد، از حوصله شما عزیزان سپاسگزار هستم و از آقای دکتر احمدی نژاد بابت تصدیعم عذرخواهی می کنم و از ایشان دعوت می کنم که بهره برسانند.

والسلام علیکم و رحمه الله

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

پیام

  1. گویاجناب مهندس مشایی دریک سرزمین دیگر ودر جمع مخاطبان خاص سخنان ماوایی و وحی فرشتگان اسمانی می رانند!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا