خرید تور نوروزی

«دهه‌ی بسیار مهمی در رسیدن به دموکراسی پیش رو داریم»

بیش از یک سده است که ایرانیان در سودای دموکراسی به سر می برند اما همچنان راهی طولانی در پیش دارند. آیا ستاره های دموکراسی در آسمان ایران پرفروغ خواهند شد؟ دکتر مهدی مطهرنیا، آینده پژوه در این زمینه با اشاره به این‌که ما شاهد تمرینی در چهار دهه‌ی اخیر برای ایجاد دموکراسی بیشتر و تکیه بر رفتارها و کنش‌های دموکراتیک هستیم، به شفقنا می‌گوید که این فراز و نشیب تا سال ۱۴۱۵ در ایران ادامه خواهد یافت و ما در آینده‌ی نزدیک، دهه‌ی بسیار مهم را در رسیدن به دموکراسی در پیش داریم.

متن گفت‌وگوی شفقنا با دکتر مطهرنیا را در ادامه بخوانید:

*ایران از اولین کشورهای اسلامی است که گامهایی به سمت دموکراتیزه شدن و ساخت حکومت مدرن برداشت، اما آنچه امروز تجربه می‌کند از جهاتی فاصله‌ای طولانی با دموکراسی زیسته در غرب دارد. چرا  دموکراسی‌خواهی در  ایران یک مسیر هموار را طی نکرده است؟

مطهرنیا: دموکراسی یک باور نیست، در عین حالی که باید به آن باور داشت. دموکراسی یک رفتار نیست در عین حالی که باید به عنوان یک انسان، رفتار دموکراتیک را پذیرفت. آدمیت آدمی را باید در بستر رفتارهای دموکراتیک او، معنا و هویت بخشید. دموکراسی کنش نیست در حالی که کنش‌های ما در حوزه‌ی اجتماع باید کنش‌های دموکراتیک و اقدامات مبتنی بر دموکراسی باشد. دموکراسی یک روش و یک آزمون اجرایی برای مدیریت کم خطا و کم هزینه‌ی جوامع گوناگون -از فرد گرفته تا جوامع بسیار گسترده‌ی ملی، منطقه ای و بین‌المللی- است. “معمای سقراطی در باب دموکراسی”عنوانی است که من برای این موضوع می پسندم. نگاه سقراط در باب دموکراسی همین است. سقراط بزرگ به باور من یک ضد دموکرات نیست بلکه او با نگاه به دموکراسی به عنوان یک باور، یک ساخت، یا یک ساختار؛ مخالف است. دموکراسی از این جهت، یک مهارت است و نه یک توانایی ذاتی. و همانند هر مهارت دیگری نیاز دارد که به مردم آموزش داده شود. دموکراسی را نمی توان به رأی دادن و انتخاب کردن و انتخاب شدن در ساحت سیاست، محدود کرد. حتی اگر از همین دریچه هم باشد؛ رای دادن همه ی شهروندان به آموزش هایی برای ادراک دموکراسی به عنوان یک شیوه نگریستن و سبکی برای زندگی نیاز دارد.

سخن از یک روش برای مدیریت کم خطا و کم هزینه برای فرد به میان آوردم و آن را از فرد شروع کردم و به جماعات بزرگ ملی، منطقه‌ای و بین‌المللی نسبت دادم. دلیل آن است که فردیت در درون خود، یک جمع نهفته را دارد. فرد اگر نتواند دموکراسی را در درون خود نهادینه کند و بین دو گرایش نفسانی وجودی خود، موجودیت دموکراتیک را حاکم کند، نمی‌تواند در کنش به رفتارها و اقدامات یا اعمالی دست بزند که مبتنی و مستحکم به استحکام رفتار دموکراتیک باشد. بر این اساس اگر می‌خواهیم این مهارت به عنوان یک باور بسیار پسندیده در جهان عینی، عملیاتی شود باید آن را به عنوان یک روش از درون فردیت فرد نهادینه کرد، به ساحت رفتار او تسری بخشید و از ساحت رفتار او به اقدامات، کنش‌ها یا اعمال او در صحنه‌ی حیات اجتماعی و ساحت‌های گوناگون اجتماع تسری بخشید. از این جهت دموکراسی امری تأسیسی، بخشنامه‌ای، ساختی یا سازه‌ای نیست که بتوان با دستور، اعلام عمومی، ایجاد یک حکومت به نام حکومت دموکراتیک یا مردم‌سالارانه یا تابلو زدن بر سر در یک جامعه، یک اجتماع، یک جماعت، یک جمع یا بر پیشانی یک فرد، آن را تأسیس کرد بلکه باید به عنوان یک امر قابل پرورش و یک اقدام نیازمند به پروریدن به آن توجه کرد و به پرورش انسان‌های دموکرات، شخصیت‌های دموکراسی‌خواه، رفتارهای دموکرات‌محور و کنش‌های دموکرات‌خواهانه در عرصه‌ی جامعه روی آورد.

بر این اساس دموکراسی را باید امری تکوینی – پرورشی با کارکرد مهارتی دانست و بر این باور صحه گذاشت که انسان به عنوان یک موجود مختار در هر آیینی، اگر آن آیین را الهی یا وحیانی بدانیم، «خلیفه‌الله» و اگر از دیدگاه لیبرالیستی بنگریم، دارای عقل و جهت‌گیری رشنالیستی است. اگر از دیدگاه جمع‌گرایانه‌ی سوسیالیستی و کمونیستی نگاه کنیم، باز هم اوست که جمعیت و جماعات را تشکیل می‌دهد و جمع با وجود فرد و به هم چسبیده‌ی افراد در یک جامعه می‌تواند معنادار باشد. در نتیجه اگر می خواهیم دموکراسی را بازپروری کنیم، نیازمند آن هستیم که به امر دموکراتیک توجه جدی داشته باشیم و به پرورش انسان‌های دموکراسی‌خواه توجه نماییم. این امری تأسیسی نیست بلکه تکوینی – پرورشی است.

*یکی از دلایلی که ما نتوانستیم به دموکراسی دسترسی پیدا کنیم را تفاوت رفتار و اندیشه‌ی جامعه‌ی ایران می‌دانند. این موضوع چقدر مرتبط با صحبت شماست که برای پرورش دموکراسی در ابتدا باید به پرورش انسان‌های دموکراسی خواه در عرصه‌ی جامعه روی آورد؟

مطهرنیا: بله! باید گفت متأسفانه در تاریخ فرهنگ و مرز و بوم ایرانیان اولیه تا کنون، اگرچه رگه‌هایی از دموکراسی‌خواهی را می‌بینیم و شاهد هستیم که ایرانیان اولیه تلاش داشتند با ایجاد شوراهای محلی، جهت‌گیری دموکراتیک داشته باشند. آن‌ها اصل انتخاب نمایندگان را به عنوان محور تشکیل این شوراهای محلی قرار دادند. با وجود ایجاد روش‌های دموکراتیک در اداره‌ی کشور حتی در دوره‌ی مادها و بعدها هخامنشیان و اشکانیان (در این دوره‌ی اشکانیان، انتصاب پادشاهان از راه انتخاب در پارلمان اشکانی که به مجلس مهستان مشهور بود، انجام می‌شد) وجود داشت و می توان رگه های آن را در معدن حیات اجتماعی ایرانیان رد یابی کرد؛ باز این دموکراسی در ایران نهادینه نشد.

اندیشه‌ی ایرانیان در مرحله‌ی نخست از دوران مینوپرستی، سپس از دوران زرتشت و انتقال آن به دوران اسلامی همواره از یک محور اساسی و پارادایم بسیار بسیار مستحکم وحدت در کثرت و کثرت در وحدت تبعیت کرده است. به عبارت دیگر اندیشه‌ی ایرانی بیش از آن که اندیشه‌ای مبتنی بر تفکر کثرت‌گرایی معطوف به وحدت باشد، از وحدت‌گرایی معطوف به کثرت و بهره‌برداری از کثرت در جهت تحکیم قدرت واحد؛ وفراهم آوردن وحدت دور یک واحد انسانی، یعنی پدر، رییس، پادشاه، و حتی رهیر، استفاده کرده است و واحد را در یک معنای بسیار بسیط مورد توجه قرار داده است. ایرانیان اولیه همواره موحد بوده‌اند. این موحد بودن در مینوپرستی به آیین زرتشت تسری پیدا کرد و تسری آن در آیین اسلام به سهولت صورت پذیرفت. اگرچه اعراب در زمان سعد ابی وقاص به ایران حمله کردند و حمله‌ی اعراب دارای وجوه متفاوتی از روایت‌های گوناگون است اما در نهایت ایرانیان قرن‌هاست از اسلام پاسداری کرده‌اند و در میان بسیاری از جوامع پذیرنده‌ی اسلام همواره اسلامیت خود را در یک جایگاه ویژه و اگر نگویم بالاتر از ایرانیت خود، اما در ردیف ایرانیت خود دانسته‌اند. این بسیار عالیست اما اسلامیت، باور و اعتقاد است و دموکراسی، روش و سبک است. این دو هم سنخ نیستند که آنها را در برابر هم یا رقیب هم بدانیم. هم اکنون هم که ما در دانشگاه‌های کشور در باب اسلام سخن می‌گوییم و ارتباط آن را با دموکراسی می‌بینیم، آن دو را هم وزن می‌بینیم و می‌گوییم «اسلام و دموکراسی». در حالی که اسلام یک باور و اعتقاد برگرفته از وحی و بخشی از حیات هدایت پذیر انسان است که خدا پرورده و آدمی پذیرفته است، اما دموکراسی یک روش است که جغرافیای آن، فرهنگ است. فرهنگ دموکراتیک باید وجود داشته باشد. وقتی ما از دموکراسی سخن می‌گوییم، محیط جغرافیایی پرورش دموکراسی، بخشی از حیات انسان است که انسان پرداخته و در همان حال، جمعیت یا جماعت پذیرفته است. من از فرد گفتم تا به جماعت و جوامع بزرگ رفتم؛ فرد هم با فردیت خود، حامل یک جمع است که نفوس دوگانه – نفس اماره و لوامه – است. دموکراسی یک امر فرهنگی و نه یک امر دینی است بنابراین نمی‌توان پارادایم حاکم بر دین را بر فرهنگ، وبر یک روش حکومتی، استیلا بخشید و پارادایم از وحدت به کثرت و از کثرت به وحدت در جهت استحکام امر واحد را کارکرد اصلی دموکراسی خواند؛ و به عنوان امری دموکراتیک مورد توجه قرار داد. اندیشه‌ی ایرانی در همه‌ی زمینه‌ها در حوزه‌ی فرهنگ و در هم تنیدگی عناصر فرهنگ با آیین دینی ایرانیان دچار نقصان شده است؛ همان‌جا که ما از فره ایزدی سخن می‌گوییم و فره ایزدی را واحدی می‌دانیم که پژواک خداوند احد است. این موجب شده است که یک قاعده‌ی دینی در حوزه‌ی فرهنگی ما پارادایم وحدت بر کثرت و کثرت بر وحدت را انتقال دهد. هم اکنون هم ما در دموکراسی، جمهوریت را پژواک دموکراسی می‌دانیم و به آن جمهوری‌ اهمیت می‌دهیم که توده‌های مردم در قالب تحکیم‌بخش یک واحد تعریف شده وارد عمل شود. بر این اساس این دموکراسی تبدیل به یک امر اعتقادی و ایدئولوژیک می‌شود در حالی که دموکراسی یک امر اعتقادی و ایدئولوژیک نیست؛ یک امر فرهنگی و روشی برای اداره‌ی کم خطا، کم هزینه و پربهره‌ی حکومت است.

هیچ انسان دموکراتیکی ادعا ندارد که دموکراسی، خیر مطلق است. دموکراسی خیر مطلق نیست اما کمترین شری است که می‌تواند جامعه را با خطای کمتر و از طرف دیگر بهای فزون‌تری از رفتارها و کنش‌ها روبه‌رو سازد. در نتیجه اندیشه‌ی ایرانیان از همان آغاز بر اساس همین پارادایم دینی وحدت در کثرت و کثرت در وحدت که امری فیثاغورثی و برگرفته از آیین اسطوره‌ای یونان باستان است، زمینه‌هایی را ایجاد می‌کند که با گذر از مدینه‌ی فاضله‌ی جمهور افلاطون و اندیشه‌های کسانی مثل فارابی وارد اندیشه‌ی سیاسی ایران می‌شوند و می‌خواهد دموکراسی را تا حدود بسیاری در چارچوب یک اعتقاد و یک امر ایدئولوژیک به اثبات برساند و این منجر به اصطکاک محتوایی و مفهومی میان دموکراسی و دین می‌شود.

*در صحبت‌هایتان به دموکراسی در تاریخ ایران اشاره کردید یعنی آن را حتی به زمان زرتشت و … نسبت دادید، در حالی که اغلب، مواجهه‌ی جامعه‌ی ایران با دموکراسی و آن مفاهیم مدرن را معمولاً از زمان مشروطه می‌دانند. از نگاه شما ما در ایران اندیشه‌ی دموکراسی داشته‌ایم یعنی دموکراسی ایرانی داریم؟

مطهرنیا: وقتی ما از دموکراسی سخن می‌گوییم، دموکراسی به چه معنا و مفهومی است؟ چه هستومندی یا هویت درونی دارد؟ و چه تعریفی از دموکراسی وجود دارد؟ وقتی می‌گوییم معنا، یک کلمه در برابر دموکراسی می‌گذاریم. دموکراسی در ادبیات فارسی، اکنون مردم‌سالاری خوانده می‌شود. مردم‌سالاری چه ویژگی‌هایی دارد و  چه ریشه‌ای را می‌توانیم برای دموکراسی بیابیم؟ «دموس» در زبان لاتین به مردم اطلاق می‌شده و «کراسی» به معنای آیین یا روش حکومتی یا حکومت بوده است. وقتی می گوییم دموکراسی، باید بپذیریم که دموکراسی در حوزه‌ی واژگان اصلی علم سیاست قرار دارد و از دو واژه‌ی کوتاه‌تر «دموس» و «کراتوس» ایجاد شده است. دموس هم به کلیه‌ی شهروندانی گفته می‌شود که در دولت‌شهر زندگی می‌کنند و هم از جهتی به معنای اراذل و اوباش و توده‌ی عوام یا قشرهای فرودست هم به کار رفته است.بر این اساس در درون دموکراسی با وجود تکیه بر شهروندان و تمامی مردم، از همان آغاز توده و عوام یعنی طبقات پایین مطرح بوده است و دموکراسی در درون خود، پوپولیسم خوش‌خیم و روشن و نه پوپولیسم کور و بدخیم را حمل می‌کند. وقتی گفته می‌شود کراتوس، باید بگوییم کراتوس هم به معنای قدرت و هم به معنای قانون است و در اصطلاح در قالب تعریفی به معنای حکومت یا نظام سیاسی شکل می‌گیرد. اگر این را قبول کنیم باید بپذیریم که دموکراسی دارای ویژگی‌هایی است. اولین ویژگی که می توان برای دموکراسی نام برد، برابری حقوق همه‌ی مردم است. دموس به تمام مردم گفته می‌شود و این تمام مردم، نخبگان و برگزیدگان و فرادستان جامعه به تنهایی؛ به همان اندازه نیز در توده ها و عوام محدود نیست. دموس به توده‌ها و عوام اشاره دارد و در معنای دیگر دموس اتفاقاً از منظر محتوایی به توده‌ها و عوام مردم می‌خوریم حتی آنچه که اراذل و اوباش می‌نامند پس حقوق برابر برای همه وجود دارد. این امری است که با آیین ما -چه از منظر مینوپرستی، چه از منظر آیین زرتشت و از همه مهم تر آیین اسلامی که مردم ایران در طول تاریخ پذیرفتند و به آن پایبند بودند- کاملاً برابر است. دوم رد «قدرت مطلقی» است که معمولاً توسط شاهان شرقی اعمال می‌شد. به گونه‌ای که در توتالیتاریسم، پدرسالاریسم یا پاتریمونالیسم و همچنین دیکتاتوری و استبداد از آن برمی‌خواست. رد قدرت مطلق در دموکراسی وجود دارد. ما می‌دانیم که در آیین ما در هر سه حوزه‌ی دینی و آرمان‌های انتزاعی که ملت ایران در قالب دین به آنها اعتقاد آورده‌اند، قدرت مطلق از آن حضرت حق است و کسی که از طرف او قدرت پیدا می‌کند در هر قالبی در چارچوب قوانین مندرج از سوی خداوند منان در قالب کتاب‌های الهی و باورهای دینی حاکم است. سوم، انتصاب افراد بیشتر به مسوولیت‌های اداری است. انتصاب افراد در مسوولیت‌های اداری صورت می‌پذیرد، آن‌گاه که حکومت شکل گرفت. دموکراسی قبول نمی‌کند که اجزاء و ارکان حکومت، انتصابی باشد بلکه ارکان و اجزاء اصلی حکومت، خارج از بعد بروکراتیک، انتخابی هستند. چهارم، قبول مسوولیت و پاسخگویی در برابر همگان است یعنی جامعیت مردم از طبقات پایین به بالا و از بالا به پایین در تمام ارکان حکومتی و مسوولیت‌های اداری است. در نهایت پنجم، مشورت عمومی و قانون‌گذاری در مجامع عمومی است. اگر این پنج اصل را بپذیریم و تفاسیر موجود در آن را مورد توجه قرار دهیم، مشاهده می‌شود که در دوره‌ای حتی دوره‌ی هخامنشیان و در قالب پادشاهی افرادی چون کوروش و داریوش، این معانی مورد توجه قرار گرفته است. در جوامع هند و ایرانی اولیه نیز ما وجود شوراهای منتخب منطقه‌ای را به طور ثبت شده داریم. اگر به کتاب‌هایی مثل «گات‌های زرتشت» هم توجه کنیم، مشاهده می‌شود که اعلام می‌کند به منظور ایجاد صلح، ثبات، همچنین گسترش قدرت و آنچه امروزه رشد و پیشرفت توسعه‌ی ملی گفته می‌شود و حتی ایجاد شادی برای زندگی در جهان، راه حل، انتخاب افراد شایسته است. بر این اساس اگر به شایسته‌سالاری نیز به عنوان یک اصل در حوزه‌ی دموکراسی بنگریم، در گات‌های زرتشت نیز می‌توانیم آن را بیابیم. پیامبران ایرانی، مصلحان ایرانی یا حتی پادشاهان برگزیده و قابل عنایت در تاریخ ایران همواره به مردم توصیه می‌کردند به همه‌ی سخنان گوش دهید و از میان  آنان بهترین‌ها را انتخاب کنید. ما همین معنا را در آیه‌ی قرآنی داریم که «فبشّر عباد الذین یستمعون القول فیتّبعون أحسنه». این خطاب که «ای مردم به دیگران گوش دهید و بهترین را انتخاب کنید و آن‌ها را با اندیشه‌ی روشن و ژرف بسنجید و بر اساس سنجش دقیق از اندیشه‌ها و گفته‌ها و گویش‌های متفاوت مردمی که مدعی هستند، در میان آن‌ها مردان و زنانی که مسیر خوب را انتخاب کرد‌اند و به مسیر خوب آشنایند، برگزینید» نشان‌دهنده‌ی همین معناست. در نگاهی به کتاب «گات‌ها»ی زرتشت بی‌تردید این معانی را بازخواهید یافت. بر این اساس باید بگویم در ایران قبل از مشروطه هم نمادهایی از دموکراسی به عنوان یک روش را می‌بینیم. هرچند همواره در تاریخ ملل گوناگون حتی مللی که امروز مدعی پرچم دموکراسی هستند، شاهد فراز و نشیب‌هایی در رفتار و کنش دموکراتیک هستیم. هم اکنون آیا می‌توان آمریکای دوران ترامپ را با آمریکای دوران اوباما به عنوان یکی از مهم‌ترین جغرافیاهای مطرح در ادبیات سیاسی جهان و یک کشور پیشرفته‌ی دموکراتیک، یکی دانست؟ من می‌گویم نه! آمریکای دوران ترامپ لکه‌ی ننگی را بر پیشانی دموکراسی آمریکا به جا خواهد گذاشت.

*در نگاهی که به دموکراسی در تاریخ ایران داشتید، مناسبت‌هایی بین دموکراسی و آموزه‌های دینی تعریف کردید، این در حالیست که نگاه‌های دیگری مخالف دیدگاه شما هم به این موضوع وجود دارد…

مطهرنیا: من دموکراسی را یک آموزه‌ی فرهنگی و گرایش و روشی پرورشی – تکوینی با کارکرد مهارتی می‌دانم که در جغرافیای فرهنگ پروریده می‌شود و اتفاقاً با آموزه‌های بنیادین دین و آرمان‌های نمادینی که ما از دین اخذ می‌کنیم در تعارض و تضاد نیست. علاوه بر آن، این آرمان‌های انتزاعی که در قالب دین به گزاره‌های معنادار و تعریف‌پذیر در هر سه دوره‌ی کلان تکیه بر دین در آیین مینوپرستی، زرتشتی و اسلام آمده است، هیچ کدام در تباین و در تضاد با اندیشه‌های دموکراسی به عنوان یک باور و یک مقوله‌ی فرهنگی و روشی نیستند که در آن شاهد حکومت‌گری برای مدیریت کم خطا بر مردم حق‌مدار هستیم. من به این دلیل که می‌دانم در ایران، بسیاری بر این اعتقاد دارند که اساسا ً دموکراسی با دین نمی‌تواند همنشین شود، به بیان این نکته توجه داشتم.

*مردم دنیا برای رسیدن به دموکراسی به عنوان یکی از مفاهیمی که ملت ایران در دوره‌ی مشروطه در مواجهه با آن به وجد آمدند و خواستند به آن سمت حرکت کنند، جنگیدند. ما کجای این مسیر ایستاده‌ایم؟

مطهرنیا: منشور موسوم به منشور کبیر را که در سال ۱۲۱۵ میلادی به امضای پادشاه انگلستان رسید و پایه‌ی نخستین دموکراسی مدرن شد را می‌توان یکی از مبانی اصلی موجودیت دموکراسی در تاریخ ایران دانست. جالب این است که ما هیچ‌گاه به این نکات توجه نمی‌کنیم و آن‌ها را برازنده و برجسته نمی‌کنیم و همواره بر این اعتقاد هستیم که ایران چون نظام پادشاهی داشته است، فاقد دموکراسی بوده است. دموکراسی در مفهوم با جهت‌گیری‌های متفاوت مطرح است. از دیدگاه نظریه‌پردازان سیاسی، ما نگاه‌های متفاوتی را به مفهوم دموکراسی داریم. این نگاه‌ها از یک دیدگاه تقلیل‌گرا شروع می‌شود یا دیدگاهی که به آن دیدگاه مینیمالیسم می‌گویند تا یک دیدگاه بسیار موسع و گسترده که یک نوع دموکراسی مستقیم را فراهم می‌کند. جهان امروز از دیدگاه مینیمالیستی به دموکراسی عبور کرده و حتی دموکراسی‌های مبتنی بر شورا را نیز پشت سر گذاشته و امروز دموکراسی در قالب بسیار پیشرفته‌ی دموکراسی‌های مستقیم در حال احیا در جوامع بزرگ است. از دیدگاه بسیاری از نظریه‌‌پردازان، جهان، دنیای کنونی کوچک شده است. جهان کنونی به قول مک لوهان به یک «دهکده‌ی جهانی» تبدیل شده است. او در دهه ۱۹۶۰ این را بیان کرد. در سال ۲۰۰۵ میلادی شاهد شکل گرفتن نظریه‌ی توماس فریدمن تحت عنوان «جهان یک دست شده» یا جهان مسطح بودیم. بعد از این، من در سال دو هزار و یازده(۲۰۱۱) از «اتاق شیشه‌ای» سخن گفتم و از سال ۲۰۱۵ به جهان، نه به مثابه یک اتاق شیشه‌ای که به مثابه یک «گوی بلورین» می‌نگرم. گویی که ما در آن شاهد به وجود آمدن سیاه‌چاله‌هایی از اخبار و تبدیل سریع آن به اطلاعات و گسترش و ژرفا و ارتفاع بسیار معنادار و تو در توی جامعه‌ی فراشبکه‌ای هستیم که می‌تواند منجر به ارتباطات بسیار فوری شود و نه تنها مرگ فاصله‌ها را به وجود بیاورد بلکه تولد جدیدی از ارتباط میان انسان‌ها را به صورت بسیار مستقیم در مکان‌های مختلف حاصل نماید. در این گوی بلورین، دیگر آرام آرام جوامع به سوی دموکراسی مستقیم در سطح بسیار گسترده‌ی جهانی در حال حرکت هستند. نظریه‌ی گوی بلورین که من به آن معتقد هستم، جامعه‌ی جهانی را به سمت یک دموکراسی مستقیم در گشتره جهانی سوق خواهد داد و یک جهان دموکراتیک را برخواهد تافت که در آن مردم با فروریزش بزرگ مرزهای زبانی و امکان ارتباط میان زبان‌ها و ادبیات گوناگون با برداشتن نیاز به “عاملیت انسانی توسط دستگاه‌های پیشرفته‌ی ارتباطاتی” به دموکراسی مستقیم دست پیدا خواهند کرد. این در حالی است که در ایران هنوز ما به دموکراسی از دریچه‌ی تقلیل‌گرایی یا مینیمالیسم می‌نگریم و دموکراسی را یک سیستم حکومتی می‌دانیم که در آن شهروندان به گروهی از رهبران سیاسی حق حکومت می‌دهند تا آن‌ها از طریق انتخاب دوره‌ای بتوانند حاکم شوند. این نظریه منجر به پولیارشی – حکومت چند حداقل قدرتمند بر حداکثر ضعیف – می‌شود. پولیارشی نگاهی است که اساساً دریچه‌ی نگرش خود را به دموکراسی در حد مینیمالیسم و نگاه تقلیل‌گرایانه نشان می‌دهد در حالی که باید اذعان کرد که حکومت باید به تدوین قوانین و سیاست‌هایی بپردازد که بتواند با قبول تکثر موجود در جامعه از راست به چپ و از چپ به راست و … زمینه‌پرور ایجاد یک فضای مناسب برای گسترش دموکراسی شود. این معنا در ایران همواره وجود داشته است و اگر ما در ایران می‌بینیم که دموکراسی از قدیم تا کنون بوده است، این دوران تکاملی در ایران به درستی طی نشده است و هر آن گاه هم که نهضت‌هایی در ایران به وجود آمده است، یکی از مهم‌ترین عوامل این نهضت‌ها فقدان یک نگاه موسع، گسترده و غیرتقلیل‌گرایانه به دموکراسی بوده است.

*طبق نظریه‌ی گوی بلورین گفتید که جوامع، آرام آرام به سوی دموکراسی مستقیم در سطح بسیار گسترده‌ی جهانی در حال حرکت هستند، آیا این دموکراسی بومی می‌شود یعنی متناسب با هر کشوری می‌تواند باشد یا یک تعریف واحد است که لاجرم همه‌ی جهان به سمت آن حرکت می‌کنند؟

مطهرنیا: باید بپذیریم که گوی بلورین موجب فشرده شدن جوامع و کوچک شدن جامعه‌ی جهانی در حد یک ملت-رسانه‌ی بزرگ خواهد شد. دولت شهر رسانه ای شکل خواهد گرفت. امروز ابزار ارتباطی موجب می‌شود که این جهان، بسیار کوچک شود و در عین حال وسعت مکانی بسیار بزرگ در یک جهانی موسوم به جهان هولوگرافیک، خود را نشان دهد. جهان آینده جهانی فراشبکه‌ای خواهد بود که آماده می‌شود تا قدرت هولوتراپیک را بپذیرد. قدرت هولوتراپیک، قدرتی است که در آن تمام اجزای موجود در جهان به ویژه اجزای انسانی و ذی شعور دارای جایگاه آدمیت، امکان ذخیره‌سازی همه‌ی اطلاعات را خواهند داشت. کتابخانه‌های بسیار بسیار بزرگ دانشگاه‌های برتر دنیا آرام آرام در یک گجت بسیار کوچک جای خواهد گرفت و امکان ارتباط سریع میان آدمیان با گویش‌های زبانی متفاوت از طریق ابزارهای ارتباطی و پنج حس به آسانی شکل خواهد گرفت. این جهان به جهان هولوگرافیکی تبدیل خواهد شد که فراپارادایم وحدت در کثرت و کثرت در وحدت با تحولی بزرگ به پارادایمی تکیه خواهد کرد که کثرت به وحدت و وحدت به کثرت را در درون خود دارد. امری که ستون فقرات دموکراسی را تشکیل می‌دهد. استیلای این پارادایم بر تمام ابعاد زندگی بشر از طریق پیچیده شدن آن به واسطه‌ی شبکه‌های اطلاع‌رسانی و گسترش و سرعت و دامنه و شدت درگیری تمام مردمان روی زمین موجب شکل گرفتن هویتی خواهد شد که من آن را هویت تک سرنشین دانش بنیاد نامیده‌ام. افراد آنقدر از منظر ارتباطات توانمند خواهند شد که به سرعت خواهند توانست این جهان را به عنوان مجموعه‌ای به هم پیوسته از ویژگی‌های فرهنگی که بی مرکز، در هم تنیده و چند وجهی است تبدیل کنند. به این ترتیب دنیای آینده دنیایی فراشبکه‌ای خواهد بود، قدرت در آن از خط استمرار هولوتراپیک برخوردار خواهد شد و جهان آینده از روابط قدرت مبتنی بر نظریه‌ی هولوگرافی تبعیت خواهد کرد. در این دنیا هویت انسان به گونه‌ای دیگر باز تعریف می‌شود. هویت‌های تک سرنشین دانش بنیاد شکل و محتوا خواهند پذیرفت و در این جغرافیای جدید، این دانایی و هم‌افزایی دانش با فهم و ادراک بشر در گستره‌ی جهانی رسانه‌ای شده به وجود خواهد آمد که سرچشمه‌ی معنا و تجربه‌ی جدیدی در دموکراسی خواهد بود که در آن می‌توانیم یک دموکراسی مستقیم دانایی محور را ببینیم.

هم اکنون ما شاهد جهت‌گیری پوپولیستی در بسیاری از کشورهای جهان با رویکردهای متفاوت هستیم. در ایران ۱۳۸۴ و آمریکای ۲۰۱۶ ما شاهد یک جریان پوپولیستی هستیم که محصول دانایی ملت‌هاست. این ملت‌ها در یک فضای ضد معیارهای حکومتی وارد عمل شدند اما در عمل چون مجرب نبودند، شاهد رأی‌دهی آن‌ها به گروه‌هایی بودیم که شعارهایی مبتنی بر قوام دانایی ملت‌ها و رو در رویی آن‌ها با حکومت‌ها دادند. دانایی ملت‌ها در برابر قدرت دولت‌ها صف‌آرایی کرده است اما چون هنوز مجرب نیستند، ممکن است توسط طبقات فرادستی وارد بازی‌های پیچیده‌ی «پوپولیسم بدخیم» شوند و این مردم دموکراسی خواه به فردی مثل ترامپ هم رأی دهند؛ اما، تجربه‌های حاصل، آرام آرام جوامع گوناگون را به سوی یک پوپولیسم خوش‌خیم میتواند هدایت کند.

*ایران در مسیری که به سوی دموکراسی طی کرده به تکامل نرسیده. با توجه به آن چه در مورد آینده‌ی جهان و آینده‌ی دموکراسی در جهان مطرح کردید، چه مسیرهایی  پیش روی دموکراسی خواهی در ایران می‌بینید؟

مطهرنیا: من معتقد هستم در جامعه‌ی ایران یک گروه تحول‌خواه از بطن انقلاب اسلامی بیرون آمده است. بسیاری از کسانی که از منظر محتوایی با متن و بطن دموکراسی ارتباطی نداشتند، در دو سده‌ی اخیر با گوشت و پوست خود نیاز به دموکراسی را حس کردند. تاریخ ایران موجب انقلابی شد که آن را انقلاب اسلامی نامیدند اما در درون خود حامل خواست نظام دموکراتیک بر مبنای اصول و ارزش‌های برخاسته از فرهنگ دینی ملت ایران بود و وارد عرصه‌ای شد که ما شاهد تمرینی در چهار دهه‌ی اخیر برای ایجاد دموکراسی بیشتر و تکیه بر رفتارها و کنش‌های دموکراتیک در نظام حکومتی هستیم. من این گروه را تحول‌خواهان نامیده‌ام. تحول‌خواهانی که شامل اصلاح‌طلبان، اعتدالیون و در عین حال اصول‌گرایان منطقی هستند. این فراز و نشیب تا سال ۱۴۱۵ در ایران ادامه خواهد یافت و ما در آینده‌ی نزدیک، دهه‌ی بسیار مهم را در رسیدن به دموکراسی در پیش داریم. این انقلاب، زایشگر یک رنسانس عظیم، نخست در ایران و سپس در کل منطقه خواهد بود. آینده‌ی دموکراسی در منطقه‌ی گسترده‌ی شرق حتی در آسیای شرقی و جنوب شرقی متأثر از حرکت‌های دو دهه‌ی آینده‌ی نسل دموکراسی‌خواه ایرانیان خواهد بود و برای همین است که ایران اکنون از اهمیت جدی در حوزه‌ی منطقه‌ای و بین‌المللی برخوردار شده است. امروز دیگر نفت کالای استراتژیک نیست، آنچه که جهت‌گیری استراتژیک و جایگاه استراتژیک به ایران می‌بخشد، ژنوم ژئواستراتژیک، کد ژئوپولیتیک و همچنین ژنوم فرهنگ وتمدن ایرانیان در گسترش دموکراسی و تشدید آن در چارچوب انقلاب اسلامی و نتایج و خروجی‌های این انقلاب در چهار دهه‌ی اخیر است. اگرچه نگاه به آینده در بسیاری از سطوح، بدبینانه است اما گذر از این تونل برای ایرانیان گریز ناپذیر بود. ایرانیان در دهه‌های اخیر به ویژه سده‌ی بعد از مشروطیت تا کنون که از سال ۱۹۰۶ آغاز شد و اکنون بالغ به یک سده را پشت سر گذاشته است. از ۱۹۰۶ تا اکنون که بالغ بر یک قرن را پشت سر می‌گذاریم، ملت ایران تجربه‌ی بسیار پر هزینه‌ای را چه در نهضت مشروطه، چه در روی کار آمدن رژیم پهلوی، چه در ماجرای جمهوریت در آن زمان، چه در ملی شدن صنعت نفت و چه در انقلاب اسلامی پرداخته است و اکنون باید از تجارب گذشته درس بگیرد، این نگاه مینیمالیستی یا تقلیل‌گرا به دموکراسی را کنار بگذارد و  به جهت‌گیری‌هایی روی آورد که بتواند دموکراسی و مردم‌سالاری را که محصول انقلاب اسلامی است، تکامل بیشتری بخشد و نه تنها در ایران، آن را برافراشته و پرقدرت به نمایش بگذارد بلکه  مدل و الگویی برای کل آسیا در چارچوب رژیم‌های اقتدارگرا و احیاناً گذار از رژیم‌های انفرادی متوجه به قالب‌های پاتریمونیالی، استبدادی و دیکتاتوری شود.

*ایران و ایرانیان در این مسیر باید به چه چیز مجهز شوند؟ دوم اینکه در صحبت‌هایتان بارها تاکید کردید که باید دموکراسی و دموکراسی‌خواهی را در افراد و بعد در جامعه نهادینه کنیم، چه کسی باید این کار را انجام دهد؟

مطهرنیا: من معتقد به یک کوژیتو هستم، یک صغری کبری یعنی فرهنگ‌پروری در پایین و پرسمان از بالا. سه حوزه‌ی کنشگر در جوامع وجود دارند؛ پارتو از شیرصفتان یعنی نخبگان حکومتی، و روبه صفتان یعنی روشن‌فکران یا کسانی که به هر تقدیر با معیارهای اندیشه‌ورزی و اندیشه‌های جذب شده با فراست و زیرکی به دنبال کسب قدرت و رسیدن به جایگاه نخبگی هستند، از این جهت سخن می‌گوید و آن‌ها را شیرصفت و روبه صفت می‌نامد. من در کنار نخبگان و روشن‌فکران که فقط در زاویه‌ی روشن‌فکران پارتویی تعریف نمی‌شوند بلکه در قالب اندیشمندانی هستند که نه به دنبال پایگاه قدرت حکومتی بلکه به دنبال ارتقای سطح دانایی مردم از طرق رسمی و غیر رسمی هستند به broadminded  ها یا سرآمدان توجه دارم. بر این اساس می‌گویم این سرآمدان هستند که باید به عنوان لایه‌های اصلی ارتباط با توده‌ها فرهنگ‌پروری در پایین را انجام دهند. فرهنگ دموکراتیک یک امر تأسیسی نیست، اساساً فرهنگ تأسیسی نیست که بتوان آن را مهندسی کرد بلکه فرهنگ از نوع پروریدن است. به همین دلیل فرهنگ را بخش انسان‌پرداخته‌ی حیات آدمی و جمعیت‌پذیرفته معرفی می‌کنم. از این رو ما باید به فرهنگ‌پروری در پایین و گسترش پرسمان – پرسشگری خردمندانه و در عین حال منصفانه از بالا – باید روی ببریم و با ابزار دموکراتیک، تأکید دارم با ابزار دموکراتیک مهارت دموکراتیک فکر کردن و زندگی کردن را گسترش دهیم. این کاری است که باید هم سرآمدان، هم نخبگان و هم روشن‌اندیشان به دنبال آن باشند. ما باید اصول پایه‌های نظام دموکراتیک را مورد توجه قرار دهیم. به اصل مقبولیت و رضایت به معنای این که شهروندان در تبعیت از حکومت و حاکمان با رضایت و مقبول پنداشتن آن‌ها به ایشان مشروعیت بخشند، متکی باشیم. مشروعیت در آیین اسلامی از آن خداوند است؛ می گوییم خداست که بر حیات حاکم است اما باید قبول کنیم همو انسان را خلیفه‌الله قرار داده است و اگر حاکمیت از آن خداست، حکومت از آن مردم است و دموکراسی بهترین روش حکومتی موجود است و حکومت باید مبتنی بر اصالت خواست مردم باشد، اگرچه حاکمیت بر اصالت الهی استوار است. این دو را باید از هم جدا کنیم. بر این اساس اصل مقبولیت و رضایت است که در امر حکومت، حاکمان مشروعیت دارند. اگرچه اصل الهی و وحی و قبول وحی در حاکمیت، مشروعیت بخش است اما اگر حاکمیت می‌خواهد تبدیل به حکومت شود باید اصالت را به مقبولیت و رضایت مردم در مشروعیت حکام و حکومت قرار دهد. دوم اصل حاکمیت ملی و مشارکت عمومی است. باید سرآمدان در جامعه به گونه‌ای عمل کنند و نظام تعلیم و تربیت شکل بگیرد که سازمان‌ها و تصمیمات حکومت مستند به رأی مردم باشد و به شخص معین یا طبقه‌ی حاکمه متکی نباشد. وقتی ما می‌گوییم حکومت یعنی حکومت و سروری از آن تمامی مردم است و مردم به انتخاب نماینده‌ها دست می‌زنند–نمایندگان، افراد مسوول و نمایندگان مجالس را در برمی‌گیرد- و نه تنها انتخاب بلکه سازوکارهایی که نظارت و ارزیابی و حتی بازرسی بر عملکرد آن‌ها را گسترش دهد باید مورد توجه باشد. نباید در روند تصمیم‌سازی و حتی تصمیم‌گیری به انحصار روی آوریم یا چیرگی گروه و فکر خاصی را در دموکراسی مورد توجه قرار دهیم. این از اصول دموکراسی است که بر تمام اصول و مولفه‌های دیگر در کنار اصل مقبولیت و رضایت  وجود دارد. بعد از آن اصل برابری و بعد از اصل برابری، می‌توان به روح دموکراسی در پیکره‌ی این سه اصل تکیه کرد و آن اصل آزادی است. این که اگر بخواهیم این سه اصل یعنی مقبولیت و رضایت، اصل حکومت ملی و مشارکت عمومی و اصل برابری از جنبه‌ی نظری، خارج و تعریف عملیاتی پیدا کند، روحی که بر آن دمیده می‌شود، متکی بر اصل آزادی است. به این معنی که افراد باید حق آزادی بیان،  آزادی رأی، آزادی عقیده و آزادی انتقاد و آزادی‌های دیگر مشروع در تمامی شئون حکومتی، اجتماعی و فردی را دارا باشد. اگر این اصل آزادی به عنوان روح سه اصل قبلی و پلی میان آن اصول هستومندی درونی و موجودیت بیرونی قرار گیرد، شاهد اصل پنجم یعنی حاکمیت قانون خواهیم بود. در جامعه‌ای که در آن اصول مقبولیت و رضایت، اصل حکومت ملی و مشارکت عمومی و اصل برابری به واسطه ی تمرکز بر روح دموکراسی یعنی اصل آزادی وجود ندارد، حاکمیت قانون به هیچ وجه دیده نمی شود. حاکمیت قانون در تمامی عرصه‌ها و اجرای آن توسط نمایندگان به‌ حق مردم می‌تواند زمینه‌پرور ایجاد کانون عملیاتی برای بروز و ظهور عینی اصول مقبولیت و رضایت، اصل حکومت ملی و مشارکت عمومی و اصل برابری در قالب پیکره‌ی روحانی اصل آزادی در دموکراسی باشد که به حکومت اکثریتی می‌انجامد که هیچ گاه نمی‌توانند اقلیت را نادیده گرفته و بر اقلیت ظلم نمایند. اگرچه به طور طبیعی در دموکراسی اراده و نظر اکثریت ملاک عمل قرار می‌گیرد اما با توجه به حاکمیت قانون مبتنی بر اصل آزادی برای به ظهور رسیدن اصول سه‌گانه‌ی قبل، به هیچ وجه دموکراسی نمی‌تواند دیکتاتوری اکثریت را ایجاد کند. به این ترتیب ما شاهد سیستمی هستیم که می‌توانیم دیگر آن را سیستم مینیمالیستی نمایندگان مردم در حکومت ندانیم، بلکه سیستم حداکثری بدانیم که در آن نمایندگان مردم در همه‌ی ارکان قانونگذاری و همچنین دیگر اجزای سازمانی و اداری جامعه هم حضور پیدا می‌کنند و هم باید پاسخگو باشند و هم شفافانه به حق استیضاح و پرسش مردم احترام بگذارند و در همه‌ی جوانب، نظارت مردم را به عنوان تعریف عملیاتی حق و قانون در حوزه‌ی دموکراسی پذیرا باشند.

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا