گفتگویی مفصل با یک احمدی نژادی
به گزارش انصاف نیوز، متن کامل گفتگوی عبدالرضا داوری با هشت صبح در پی می آید:
عبدالرضا داوری یکی از حامیان و مدافعان دولت احمدی نژاد محسوب می شود. هرچند که سابقه آشنایی او با رییس دولت نهم و دهم به سال 85 برمی گردد و تنها هفت ماه به عنوان مشاور وزیر کشور و رئیس مرکز مطالعات راهبردی و آموزش این وزارتخانه فعالیت کرده، اما دفاعیات صریحی از دکتر احمدی نژاد و انتقاد صریحی از عملکرد اصولگرایان دارد.
در گفتگویی که با او انجام دادیم به مسائل متنوعی از فعالیت های سابقش تا تغییر موضع سیاسی او، قرار گرفتن نامش در کنار احمدی نژاد و مشایی و دلیل برخی رفتارهای دولت سابق پرداختیم.
عبدالرضا داوری این روزها چه می کند؟
بخشی از زمان من مثل گذشته در حوزه فعالیت های پژوهشی و مطالعاتی و رسانه ای می گذرد و بمابقی اوقاتم را هم در بخش خصوصی فعالیت می کنم. درواقع سعی می کنم تجربه هایی که در حوزه اقتصادی دارم را در راه تامین معاش خانواده ام قرار دهم.
سابقه فعالیت های تان در انجمن اسلامی و گرایش های سیاسی چه بود؟
اواخر دهه شصت دیپلم گرفتم و بعد از آن با رتبه 401 در رشته مهندسی مکانیک گرایش حرارت و سیالات در دانشکده فنی دانشگاه تهران پذیرفته شدم. بعد از یک سال از ورود به دانشگاه، عضو انجمن اسلامی دانشکده شدم و تا سال 1376 که اواخر دوره کارشناسی ارشد در همان دانشگاه بود، در انجمن اسلامی بودم. در این مدت سه سال عضو شورای مرکزی بودم و یک سال هم عضویت هیات رییسه انجمن اسلامی دانشگاه را داشتم.
در عین حال با بعضی روزنامه ها مانند جمهوری اسلامی و کیهان همکاری می کردم. البته فضای آن دوره با امروز متفاوت بود. چون بعد از سال 1376 فضای فعالیت های دانشگاهی بازتر شد. قبل از آن دوران ریاست جمهوری هاشمی بود و عمده جهت گیری ها و سیاست های انجمن اسلامی دانشگاه ها در نقد سیاست های دولت هاشمی بود و من هم در همین مسیر حرکت می کردم.
در سال 75 با رتبه 38 در آزمون کارشناسی ارشد مهندسی مکانیک گرایش تبدیل انرژی دانشگاه تهران پذیرفته شدم که سال 77 درسم پایان یافت . در سال 78 در مقطع دکتری مکانیک دانشگاه تربیت مدرس پذیرفته شدم که پس از امتحان جامع و در اواسط تدوین رساله به دلیل اختلافاتی که با استاد راهنمایم پیش آمد انصراف دادم و سال 84 مجددا در آزمون دکتری رشته مهندسی مکانیک گرایش نانوتکنولوژی دانشکده فنی دانشگاه تهران شرکت کردم که در این آزمون با رتبه اول پذیرفته شدم و پس از امتحان جامع به دلیل مشغله های کاری سالهای اخیر، نتوانستم پایان نامه دکترایم را به اتمام برسانم . در عین حال از سال 2009 تا 2012 در دانشگاه کارلینس نیویورک به صورت آموزش از دور تحصیل کردم و موفق شدم مدرک دکترای اقتصاد در گرایش توسعه صنعتی را دریافت کنم.
امروز عبدالرضا داوری را چگونه تعریف کنیم؟
من در حد یک شهروند ایرانی سعی می کنم در حد بضاعت و توانایی ام در خدمت کشورم باشم. اما اینکه تا چه اندازه در این مسیر موفق هستم، مردم قضاوت می کنند. چون به هر حال من هم یک شهروند کوچک در شبکه بزرگ مردم ایران هستم و تلاش دارم در جهت منافع ملی و عزت مردم و کشورم قدم بردارم. در عین حال هیچگاه جایگاه خاصی برای خودم قائل نبوده ام.
نام شما در کنار ابوالفضل فاتح به عنوان یکی از بنیانگذاران ایسنا مطرح بود. چگونه از چپ سنتی به راست چرخیدید. شما را اصولگرا تعریف کنیم یا اصلاح طلب؟ اصلا این تعریف را قبول دارید؟
رفاقت من با دکتر فاتح به ایسنا مربوط نیست. من از سال 72 با او آشنا شدم . هیچ وقت سخنرانی های شورانگیز دکتر فاتح را در دانشگاه تهران از یاد نمی برم. اولین بار سال 71 بود که ابوالفضل فاتح در سمینار دکتر شریعتی به نام «احیای تفکر دینی» سخنرانی قرایی در نقد تفکر سقیفه و دفاع از ولایت فقیه و رهبری پس از امام خمینی داشت. دیدگاه های او برای من خیلی جالب بود.
درمجموع به اعتقاد من انجمن اسلامی دانشگاه تهران در آن دوران، نماد همگرایی چهار عنصر آزادی خواهی، عدالت خواهی، استقلال خواهی و معنویت خواهی بود و من در آن زمان فکر می کردم که هیچ یک از جریانهای سیاسی کشور نمی توانند جامع این چهار محور باشند. یعنی جریان های ما یا آزادی خواه بودند اما عدالت خواه نبودند؛ یا عدالت خواه بودند اما از آزادی خواهی باز می ماندند. به همین دلیل بود که هیچ جریان سیاسی در آن دوران برای من علقه ای ایجاد نمی کرد.
به عنوان مثال جریان چپ آن زمان را می دیدم که اهتمام زیادی به آزادی دارد اما به تدریج از مقوله عدالت فاصله می گیرند. و یا جریان راست را می دیدم که شعار اسلام خواهی سر می دهند اما در برابر مقوله مهمی مانند آزادی بی تفاوت هستند و یا حتی در برخی موارد با آزادی خواهی مخالفت می کنند.
واقعیت آن است که در تمام دوران حیات سیاسی و اجتماعی ام تنها جریانی که جامع این چهار محور دیدم که عدالت خواهی را در بستر آزادی خواهی، استقلال خواهی و معنویت گرایی دنبال می کند، نگاه و تفکر جریان احمدی نژاد بود.
پس شما معتقدید که آرمان هایی که در دوران دانشجویی پیگیری می کردید، سال ها بعد در احمدی نژاد پیدا کردید؟
بله همین طور است. وقتی دیدگاههای دکتر احمدی نژاد و مهندس مشایی را شناختم، آنها را جامع آرمان هایی دیدم که سال ها در پی آن بودم.
اما شما سال ها در کنار دکتر فاتح و گروه چپ سنتی فعالیت می کردید. چه شد تغییر موضع دادید و به جریان احمدی نژاد پیوستید؟
من این نوع دسته بندی ها را قبول ندارم. به عنوان مثال من در سال 76 به آقای خاتمی رای دادم، اما سال 80 رای من به آقای خاتمی نبود. انجمن اسلامی دانشگاه تهران که در آن فعال بودم در آن زمان هویت خاصی داشت. درواقع جنس آدم هایی که در انجمن اسلامی دانشگاه تهران فعال بودند، متنوع بود.
به عنوان مثال در سال 76 به یاد دارم که آقای سعید حجاریان در یک گفتگوی تلفنی به آقای ابوالفضل فاتح گفته بود «تو به جریان چپ خیانت کردی.» چون انجمن اسلامی دانشگاه تهران سال 76 بنا به دلایلی حاضر نشده بود در حمایت از کاندیداتوری آقای خاتمی بیانیه ای صادر کند.
به هر حال دکتر فاتح و بدنه اصلی انجمن اسلامی دانشگاه تهران در آن زمان معتقد بود که باید دفاع از مقولاتی نظیر ولایت، رهبری، قانون و آزادی هماهنگ به پیش برود. البته شاید امروز آقای فاتح و اعضای جدید انجمن اسلامی دانشگاه تهران نگاه دیگری داشته باشند، من از امروز دوستان قدیم اطلاعی ندارم اما آن زمان چنین نظری در میان انجمن اسلامی دانشگاه تهران نظر غالب بود.
آن زمان در دفتر تحکیم وحدت ، به ما اعضای انجمن اسلامی دانشگاه تهران عنوان «چپ پرورشی» را داده بودند، و منظورشان این بود که انجمن اسلامی دانشگاه تهران بخشی از جریان چپ است که در دامن مقام معظم رهبری رشد کرده است. این عنوان را اولین بار سیدسراج الدین میردامادی به ابوالفضل فاتح گفت که: «شاید شما چپ باشید، اما چپ پرورشی هستید که در دامان ولایت فقیه رشد می کنید!» به طور کلی انجمن اسلامی دانشگاه تهران در نیمه اول دهه هفتاد به این عنوان معروف شده بود.
این عنوان بر چه اساسی به اعضای انجمن اسلامی داده شده بود؟
اعضای شورای مرکزی انجمن اسلامی دانشگاه تهران تقریبا ماهی یک بار برای اقامه نماز ظهر به دفتر مقام معظم رهبری می رفتند و در آنجا نماز ظهر و عصرشان را به آیت الله خامنه ای اقتدا می کردند. حداقل هر شش ماه یک بار هم جلسه خصوصی با آیت الله خامنه ای داشتیم که مهندس سیدعلی مقدم، مدیر ارتباطات مردمی دفتر رهبری، این جلسه را هماهنگ می کرد. درمجموع روابط ما با آیت الله خامنه ای همیشه یک رابطه بسیار صمیمی بود.
به خاطر دارم که یکی از دوستان ما در شورای مرکزی انجمن اسلامی دانشگاه تهران که مقداری گرایش های روشنفکری داشت، در یکی از ملاقات ها با رهبری که برای اولین بار همراه ما می آمد قبل از ملاقات از من پرسید «اگر آقا را از نزدیک ببینی، دست آقا را می بوسی؟» جواب مثبت دادم و گفتم «من هروقت آقا را دیده ام، دست شان را بوسیده ام.» او گفت «من این کار ار نمی کنم» و دلیل آورد که ایشان هم یک انسان است و دلیلی برای این کار وجود ندارد. جالب این است که وقتی ملاقات به آخر رسید و ما داشتیم با آقا خداحافظی می کردیم، همین دوست روشنفکرمان تقلا می کرد تا خودش را زودتر از ما به آقا برساند و دست شان را ببوسد! البته موفق هم شد. چون جذبه معنوی جلسات خصوصی با رهبری بسیار قوی بود و روی تمام افراد حاضر در آن جلسات اثر می گذاشت. هنوز هم در شبکه های اجتماعی می بینم که آن رگه ها تا حدی باقی مانده است.
بنابراین به ما چپ سنتی نمی گفتند، بلکه به چپ پرورشی معروف بودیم چون تلاش می کردیم میان نگاه آزادی خواهانه، ولایت مدارانه، مردم گرایانه و عدالت خواهانه تعادل برقرار کنیم . من هم سعی کردم این نگاه را در مسیری که در زندگی سیاسی پیش بردم برای همیشه حفظ کنم.
شما در رشته فنی تحصیل کرده اید. چه شد وارد عرصه سیاست شدید؟ خودتان فکرش را می کردید روزی به جای مکانیک سر از سیاست درآورید و قرار باشد از دیدگاههای سیاسی دفاع کنید؟
من در یک خانواده سیاسی به دنیا آمدم و بزرگ شدم. پدربزرگم مرحوم محمد مجیبی زنجانی، یکی از مبارزین ملی شدن صنعت نفت بود که سال ها سردبیری روزنامه «تجدد ایران» را بر عهده داشت و بعد از کودتای 28 مرداد 1332 هم سالها به زندان افتاد و تمام اموال و دارایی هایش توقیف شد. پدربزرگم اطلاعیه معروف آیت الله کاشانی در 30 تیر 1331 علیه قوام السلطنه را علیرغم ممنوعیت های شدید آن زمان، در چاپخانه خود چاپ و توزیع کرد البته پدربزرگم مصدقی بود و خاطرات زیاد و منتشر نشده ای از مرحوم مصدق را از وی شنیدم و ضبط کردم. پدرم هم عضو حزب جمهوری اسلامی بود. حتی در میان بستگان من از اعضای حزب توده و سازمان مجاهدین خلق هم حضور داشته اند..
در مجموع در خانواده ما گرایش های متنوع سیاسی فعال بود و با طیف های حزب اللهی تا طیف های مارکسیست همیشه ارتباط و آشنایی و گفتگو داشته ام. من هم در چنین شرایطی بزرگ شدم. البته در سالهای نخست انقلاب اکثر خانواده های ایرانی دچار چنین تلاطماتی بودند. همین فضا باعث شد به محض ورود به دانشگاه، وارد انجمن اسلامی شوم و در حوزه های سیاسی فعالیت کنم.
رسانه ها نام شما را در سال های گذشته در کنار نام محمود احمدی نژاد و اسفندیار رحیم مشایی شنیده اند. چه شد که به دولت احمدی نژاد راه یافتید؟
از سال 85 اندیشه های دکتر احمدی نژاد را به طور دقیق پیگیری کردم و متوجه شدم رگه هایی از همان آرمان هایی را تبلیغ و ترویج می کند که من سال ها به دنبال آن بودم.
پس این آشنایی در چه زمانی شکل گرفت؟
در انتخابات سال 84 فقط بحث های دکتر قالیباف را پیگیری می کردم. اما چند روز مانده به انتخابات در اتومبیلم مشغول رانندگی بودم که از رادیو سخنرانی دکتر احمدی نژاد پخش می شد. لحن صدا و محتوای گفته های او ذهن من را تکان داد.
اولین باری که سخن دکتر احمدی نژاد به دلم نشست و پدیده احمدی نژاد برایم جدی شد، گفتگویی بود که در آستانه دور دوم انتخابات سال 84 با یکی از نشریات خارجی داشت. خبرنگار خارجی از آقای احمدی نژاد پرسید: « شما قیافه تان به ریاست جمهوری نمی خورد.» دکتر احمدی نژاد هم بلافاصله جواب داده بود: «قیافه ام به نوکری مردم که می خورد.»
در همان موقع فهمیدم جنس این شخص با بقیه متفاوت است. چون این پرسش خبرنگار بسیار تند بود، اما نه تنها ذهن احمدی نژاد در برابر این سوال تند و تحقیرآمیز به هم نریخت بلکه چنان جواب هوشمندانه و منحصربفردی می دهد که آن خبرنگار را آچمز کرد. آن موقع متوجه شدم احمدی نژاد پدیده ای متفاوت با شخصیتی منحصربفرد است که در چنین موقعیتهایی هم می تواند بر خودش مسلط باشد و هم می تواند دقیق ترین جواب را بدهد.
مرزی بین احمدی نژاد و مشایی نیست
در مورد مشایی چطور؟
به مرور احساس کردم همگرایی میان مهندس مشایی و دکتر احمدی نژاد در دیدگاه های کلان وجود دارد. درواقع فعل و انفعالات فکری در مهندس مشایی مانند دکتر احمدی نژاد است. اعتقاد دارم هیچ مرز و تمایزی نمی توان میان این دو نفر ترسیم کرد.
البته شاید به لحاظ کاراکترهای شخصیتی با هم متفاوت باشند. مثلا دکتر احمدی نژاد در جلسه ای مطرح کرد که من یک مقدار تند هستم ولی مهندس مشایی آرام تر از من با مسائل برخورد می کند. اما از لحاظ بنیادی این دو نفر یک روح هستند در دوبدن. دکتر احمدی نژاد بیشتر جنبه جلال را دارد، اما مهندس مشایی بیشتر جنبه جمال دارد. یعنی شاید مهندس مشایی صبور تر است و در مقابل شدت عمل احمدی نژاد بیشتر است.
سوالی که مطرح می شود این است که ریشه و دلیل اصلی این مقدار ستایش شما از احمدی نژاد چیست؟ چون مدیر دولت او بودید اینطور از او یاد می کنید.
احمدی نژاد برای من یک آرمان است و هیچ وقت نخواستم او را به عنوان یک رییس جمهور ببینم. به همین دلیل امروز که او دیگر رییس جمهور نیست، حس بهتری به او دارم. چون احساس می کنم به طور ناخودآگاه در پرزیدنت احمدی نژاد تکلف هایی ایجاد می شود.
برای ما محمود احمدی نژاد اهمیت دارد که مجموعه ای از آرمان ها و اعتقادات است. در دوره ای که احمدی نژاد رییس دولت بود، برای من سخت بود که درباره او این طور صحبت کنم، چون هراس داشتم اینگونه تلقی شود که چاپلوسی یک ارباب قدرت را می کنم. اما امروز تمجید از احمدی نژاد برایم شیرین تراست. مثلا من سالها دلم می خواست دست احمدی نژاد را ببوسم.
تا زمانی که رییس جمهور بود، این آرزو را داشتم اما هیچگاه در دوران ریاست جمهوریش دست او را نبوسیدم چون نمی خواستم این تلقی ایجاد شود که من دست یک رییس جمهور را می بوسم. ولی اولین باری که بعد از اتمام ریاست جمهوری احمدی نژاد را دیدم به ایشان گفتم «هشت سال این آرزو را داشتم که دست شما را ببوسم. این اجازه را به من می دهید؟» البته او هم اجازه نمی داد، اما با اصرار موفق به این کار شدم. باور دارم احمدی نژاد در جامعه ما آنطور که باید شناخته نشده است.
ماجرای عزل وزیر اطلاعات توسط احمدی نژاد که ماجرای خانه نشینی را پدید آورد همچنان از رازهای دولت احمدی نژاد است. آیا آنگونه که دوستان شما روایت می کنند عزل و نصب و بود و نبود یک معاون وزیر ارزش این همه ماجراجویی را داشت؟
آن اتفاق، خانه نشینی نبود، بلکه خلوت گزینی بود. ماجرا از این قرار بود که کدورتی بین دکتر احمدی نژاد و وزیر اطلاعات افتاد. مصلحی تصمیم گرفته بود معاون هماهنگی وزارت اطلاعات را عزل کند و این کار را انجام داد. اما دکتر احمدی نژاد مخالف این کار بود. البته یکی دو اتفاق دیگر هم بود که مصلحی خلاف نظر دکتر احمدی نژاد عمل کرده بود. دکتر احمدی نژاد به او گفت: «من با تصمیماتی که گرفتید مخالف هستم و از آنجایی که رییس جمهور در برابر اقدامات همه وزرا پاسخگوست، طبق قانون اساسی شما باید به دستور رییس جمهور عمل کنید. پس وقتی تبعیت نمی کنید دیگر نمی توانید وزیر من باشید.» به این ترتیب وزیر اطلاعات را برکنار کرد.
در این میان مصلحی با نامه رهبری به وزارت اطلاعات برگشت. در اینجا این سوال برای احمدی نژاد پیش آمد که آیا من می توانم از این پس و با این شرایط ، دولت را مدیریت کنم؟ چون وزارت اطلاعات که مانند وزارت تعاون یا وزارت ورزش و جوانان نیست. وزارت اطلاعات شاه کلید دولت و وزارتخانه مادر است که تمام روندهای کشور در این وزارتخانه طراحی و تعیین می شوند، از پایش استراتژیک کشور و ریل گذاری ها تا تایید انتصابات دولتی و تایید صلاحیت افراد برای مناصب مختلف. درواقع تصمیم سازی های کشور در بخش های کارشناسی این وزارتخانه صورت می گیرد. بنابراین وزارت اطلاعات یک مجموعه بی اهمیت نیست که رییس جمهور بتواند در شرایطی کار کند که وزیر اطلاعاتش از او تبعیت نمی کند.
به نظر من احمدی نژاد صداقت داشت و با این سوال چند روز با خود خلوت کرد. او نمی خواست با جامعه بازی کند، درحالیکه می توانست بازی سیاسی راه بیندازد و اهداف خود را به پیش برد. احمدی نژاد بعد از چند روز تامل و بررسی شرایط کشور صادقانه تصمیم گرفت به کارش ادامه دهد.
پس شما این ماجرا را نقطه ضعف نمی دانید. بلکه به نظر شما این اتفاق از نقاط قوت دولت احمدی نژاد بود!
بله. خلوت گزینی نه تنها نقطه ضعف نبود، بلکه از نقاط قوت احمدی نژاد بود. چون صادقانه با موضوع بازگشت وزیر عزل شده اش برخورد کرد و خواست تصمیم بگیرد آیا می توانم در شرایطی که وزیر اطلاعاتم دیگر از من تبعیت نمی کند و خود را با من تنظیم نمی کند، کار کنم یا نه. به هر حال او تصمیم گرفت که در این شرایط سخت هم بماند و به مردم خدمت کند
اما احمدی نژاد در دوران ریاست جمهوری تقریبا به نوعی با همه مسئولان قدیم و جدید درگیر شد. از هاشمی و میرحسین موسوی گرفته تا ناطق نوری و قالیباف و لاریجانی و… واقعا این همه درگیری لزومی داشت؟
برای پاسخ به این پرسش باید توجه داشته باشیم که در نظام جمهوری اسلامی یک ساخت حقوقی قدرت داریم و یک ساخت حقیقی قدرت. ساخت حقوقی همان است که ساختارها و نهادها بر اساس آن شکل گرفته اند.
ساخت حقیقی هم مربوط است به مناسبات بین نهادها و افرادی که در این شبکه قرار گرفته اند. ساخت حقوقی نظام جمهوری اسلامی را امام خمینی (ره) بنا کردند. اما ساخت حقیقی شامل چیدمان نیروها، مناسبات آنها و جهت گیری ها را آیت الله هاشمی رفسنجانی از سال 60 به این سو پیاده سازی کرده اند. اگر خاطرات آیت الله هاشمی رفسنجانی و شیوه مدیریت او در دولت و مجلس را ببینیم، متوجه می شویم ساختار حقیقی قدرت در نظام جمهوری اسلامی را طی دوران جنگ و بعد از آن، آیت الله هاشمی رفسنجانی بنا کرد.
این در حالی است که احمدی نژاد اعتقاد داشت ساخت حقیقی نظام در این سالها بر ریل درستی حرکت نکرده و این ریل باید اصلاح شود. بنابراین وقتی به سمت اصلاح ریل ساختار حقیقی پیش رفت، طبیعی است که اصطکاک هایی با بخشی از ساخت قدرت پیدا کرد که در بعضی نقاط حاد شد.
احمدی نژاد اعتقاد به اصلاح ساخت حقیقی قدرت در نظام جمهوری اسلامی دارد. او باور دارد بسیاری از مناسباتی که در این سی سال در ساختار حقیقی قدرت نظام پیاده شده، با آرمان های امام و انقلاب اسلامی ،و منافع مردم همخوانی ندارد. به همین دلیل احمدی نژاد نمی خواست صرفا یک مدیر اجرایی و یک تدارکاتچی برای ساخت حقیقی قدرت باشد، بلکه آمده بود تا اصلاحاتی در مناسبات و تعاملات رایج در کشور ایجاد کند. البته به نظر من تا حد زیادی موفق بود.
این موفقیت را در کجا می بینید؟
اینکه امروز دولت آقای روحانی ناچار است در بسیاری از زمینه ها بر همان ریل گذاری های دولت احمدی نژاد حرکت کند، هرچند که شاید در ظاهر شعار دیگری بدهند.
احمدی نژاد به میرحسین موسوی علاقه داشت
به نظر شما احمدی نژاد در شرایطی که برای میرحسین موسوی پیش آمد، نقشی نداشته است؟
اصلا. البته معتقدم میرحسین موسوی در شرایطی بدی وارد عرصه انتخابات شد. او به جای 88 باید سال 92 کاندید می شد. این نکته که احمدی نژاد در مناظره به موسوی گفت من به شما علاقه دارم، واقعیت داشت و این حرف را صادقانه زد.
احمدی نژاد از اول با حصر خانگی موسوی مخالف بود و این مخالفت را هم به برخی ارکان نظام اعلام کرد. حتی با بعضی از شیوه های برخورد بعد از سال 88 هم مخالف بود و اعتقاد داشت خیلی راحت تر هم می شود مسائل را مدیریت کرد.
از این گونه رفتار احمدی نژاد دفاع می کنید؟
بله. اما طبیعی است که این مسیر هزینه هایی دارد هرچند که قطعا فوایدی هم داشته است و به اعتقاد من با یک تحلیل هزینه و فایده، فایده حرکت ها و اقدامات احمدی نژاد از هزینه های آن بیشتر بوده است.
به هرحال فکر نمی کنید با این درگیری ها یا به گفته شما، اصطکاک ها، فضای کشور متشنج و آرامش بر هم می خورد؟
در این مورد می توان این سوال را مطرح کرد که احمدی نژاد سرعت حرکت اصلاحات ساختاری مورد نظرش را به چه نحوی باید تنظیم می کرد. این موضوع را رد نمی کنم و قابل بحث می دانم. اما اراده او برای اصلاحات ساختاری را نباید نفی کنیم. باید بپذیریم اراده احمدی نژاد که بر اصلاح ساختار حقیقی قدرت در نظام جمهوری اسلامی قرار داشت، اراده ای ارزشمند است. اما می توان در این مورد اولویت گذاری های احمدی نژاد و سرعت حرکتش بحث کرد.
پس شما بر تصمیم گیری ها و اولویت بندی های احمدی نژاد انتقاد دارید!
انتقاد ندارم بلکه آن را قابل بحث و تحلیل می دانم. بازهم تاکید می کنم چون اراده احمدی نژاد بر اصلاح ساختار حقیقی قدرت در نظام سیاسی حاکم در ایران بود، این اراده قابل تقدیر است. چون بحث درباره اولویت بندی ها و تندی و کندی تغییرات، مباحث تاکتیکی است اما معتقدم در حوزه رویکردی و استراتژیک باید از احمدی نژاد دفاع کرد، چون رویکرد و راهبرد درستی را انتخاب کرده است. طبیعی است که هر عملکردی حاوی نقاط ضعف و اشکال هم هست. احمدی نژاد هم ممکن است مثل هر انسان دیگری در حوزه عملکردی اشتباهاتی داشته باشد.
چه تعریفی از فراز و فرود احمدی نژاد دارید؟ بالاخره او در سال 84 با رای قابل قبولی رئیس جمهور شد و در سال 92 در حالی از ریاست جمهوری می رفت که فضای عمومی جامعه ( به عنوان مثال استقبال کم در سفرهای استانی) خواستار تغییر مدیریت کشور از احمدی نژادی به مدیریت دیگری بودند. چه اتفاقی در این سال ها افتاد؟
کمرنگ جلوه دادن سفرهای استانی، تبلیغات صدا و سیما بود. با یقین می گویم اگر شخص احمدی نژاد یا کاندید مورد حمایتش، در سال 92 کاندید می شد این جریان بیشتر از سال 88 رای می آورد.
همین امروز صدا و سیما حتی سفرهای استانی روحانی را هم با جهت گیری خاصی نمایش می دهد. آن زمان اراده ای در نظام شکل گرفته بود که احمدی نژاد باید حذف می شد. صدا و سیما هم بخشی از پروژه را به پیش برد و تلاش کرد تا نشان دهد احمدی نژاد پایگاه مردمی ندارد.
تردید نداشته باشید اگر مهندس مشایی که کاندید مورد حمایت احمدی نژاد بود در انتخابات 92 احراز صلاحیت می شد، حداقل سی میلیون رای کسب می کرد. این را بر اساس نظرسنجی های دقیق می گویم. اما به مهندس مشایی و حامیان آقای احمدی نژاد مجوز حضور در رقابتها را ندادند چون اراده ای در نظام شکل گرفته بود تا جریان احمدی نژاد حذف شود. یه نظر من آقای روحانی در یک میدان بدون رقیب برنده شد. وزن واقعی آرائ آقای روحانی را باید در سال 96 ببینیم.
شما پیروزی روحانی در انتخابات را پیش بینی می کردید؟
ما از ابتدای خرداد 92 می دانستیم که آقای روحانی در این انتخابات رای می آورد. در عین حال احمدی نژاد در سال 92 در اوج محبوبیت نسبت به سال 88 بود. مردم شرایط را درک می کنند و می دانند آنچه که در اقتصاد کشور اتفاق افتاده نه تنها محصول عملکرد احمدی نژاد نیست، بلکه اتفاقا محصول دست و پا بسته شدن احمدی نژاد است. اگر احمدی نژاد می توانست در سیاست و اقتصاد برنامه های خود را پیش ببرد، شرایط به گونه ای دیگر بود. اما اجازه ندادند.
در چه موردی اجازه ندادند؟
یکی از موارد، موضوع لوایح بودجه سنواتی بود که مجلس هربار با تغییرات بسیار، آن لوایح را به طرح های مورد نظر خود تبدیل می کرد، چون می خواست سیاست های خود را پیش ببرد. درواقع احمدی نژاد در میدان مین حرکت می کرد و عامه مردم متوجه این موضوع بودند. شک نداشته باشید اگر احمدی نژاد و جریان حامی او اجازه پیدا کند در هر انتخاباتی حضور داشته باشد، هیچ جریانی در داخل کشور توان رقابت با جریان احمدی نژاد را ندارد. این موارد را بر اساس تجربه می گویم، چون مسئول مرکز مطالعات وزارت کشور بودم و اطلاعات عمیق و دقیق در این مورد داشتم.
با این وجود بود که مشایی رد صلاحیت شد؟
برای مشایی پروژه ای طراحی کردند که منجر به عدم احراز صلاحیت او شد. درواقع در طول دو سال پروژه ای به نام جریان انحرافی علیه مشایی طراحی و اجرا کردند. اما امروز کسی نمی داند این جریان چه شد و به کجا رفت.
چون تمام شده و به هدفش که حذف مشایی و جریان احمدی نژاد بود، رسید. به عبارت دیگر جریان انحرافی یک، پروژه انتخاباتی بود تا اجازه ندهند مهندس مشایی کاندیدا شود. هرچند موفق شدند مشایی و احمدی نژادی ها را حذف کنند اما از آنجا که گاهی از قضا سرکنگبین صفرا می فزاید در آخر داستان فهمیدند که در این بازی آنها برنده نیستند بلکه جریان آقای هاشمی برنده شد.
پس شما برای هاشمی نقشی در این جریان قائل نیستید؟
من معتقدم ریل گذاری پروژه جریان انحرافی را آقای هاشمی انجام داد اما قطار پروژه جریان انحرافی با نیروی محرکه اصولگرایان بر روی این ریل حرکت کرد. درنهایت اصولگرایان که این قطار را به پیش می بردند آن را در ایستگاه آقای هاشمی متوقف کردند.
بعد از راهپیمایی 9 دی 88 اصولگرایان دیدند آقای هاشمی و اصلاح طلبان حذف شده اند و تنها احمدی نژاد و جریان او باقی مانده اند که برای اصولگرایان مزاحم هستند. اصولگرایان تصمیم گرفتند خودشان سوار بر اسب ریاست جمهوری شوند. اما متوجه نشدند اگر توفیقاتی هم در بعضی از انتخابات داشتند، مربوط به احمدی نژاد است و ماجرای حذف احمدی نژاد داستان یکی بر سر شاخ و بن می برید است.
اصولگرایان شاخه احمدی نژاد را بریدند و ندانستند که به خودشان لطمه می زنند. چون حذف احمدی نژاد به معنی سقوط اصولگرایان بود و آنها از این تاریخ به بعد دیگر در هیچ انتخاباتی موفق نخواهند شد.
چطور این نتیجه را برای تمام اصولگرایان پیش بینی می کنید؟
این ها را بر اساس تجربه کار و نتایج مطالعاتی می گویم و هیچ شکی در آن ندارم.
اگر مدیر دولت احمدی نژاد نبودید باز هم او را همینگونه ستایش می کردید؟
شاید ارتباطات کاری من در دولت احمدی نژاد و باعث شد حقیقت وجودی احمدی نژاد و مشایی را بی واسطه تر ببینیم. چون بسیاری از شناخت ها نسبت به این دو نفر واقعی نیست، بلکه شناختی است که از فیلتر رسانه ها به دست آمده است. درحالیکه تصویر واقعی احمدی نژاد و مشایی با تصویری که رسانه ها از آن دو می سازند، خیلی تفاوت دارد. من چهره واقعی تری از احمدی نژاد و مشایی دیده ام که امروز هم با آنکه در قدرت نیستند از آنان دفاع می کنم.
شما در خاطرات گاه و بیگاهی که از هاشمی در صفحات فیس بوک خود نقل می کنید ایشان را مدیری بزرگ دانسته اید و اخیرا نیز خاطره ای به نقل از یکی از دوستان خود نقل کرده و احمدی نژاد و هاشمی را در مدیریت کشور در کنار یکدیگر قرار داده اید. در حالی که همه معتقدند احمدی نژاد به اعتبار مخالفت با هاشمی در دور اول و دوم رئیس جمهور شد. این تفاوت دیدگاه را قبول دارید؟
به نظرم ما فقط دو خط مشی در کشور داریم: خط مشی آقای هاشمی و خط مشی آقای احمدی نژاد. مابقی خطوط تابع همین دو خط مشی اصلی هستند. طبیعی است که این دو خط مشی تفاوت های بنیادی در مسائل خارجی، سیاسی و اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی دارند.
انتقادات شما از اصولگرایان شهره عام و خاص است و گاه از اصلاح طلبان نیز تندتر انتقاد می کنید. ریشه این انتقادات در انتقادهای احمدی نژاد از این جریان است؟
طبیعی است که با او همفکر هستم.
بعد از انتخاب حسن روحانی به عنوان رئیس جمهور ایران، در مصاحبه ای گفته بودید پیروزی روحانی را کاملا پیش بینی کرده بودید. این پیش بینی شخصی شما بود یا احمدی نژاد و مشایی هم چنین تحلیلی داشتند؟
بله. من تقریبا سه هفته قبل از انتخابات 24 خرداد 92 در مصاحبه ای این موضوع را اعلام کردم و حدود رای ایشان را هم 16 میلیون گفتم که با نرخ مشارکتی که کمتر از نرخ مشارکت واقعی پیش بینی کردم رای ایشان را دقیق پیش بینی کرده بودم.
اما احمدی نژاد سال 90 یعنی دو سال قبل از انتخابات گفت «از قول من بدانید که آقای هاشمی شخصا در عرصه انتخابات آینده ریاست جمهوری کاندید می شود.» اسفند 91 هم در جلسه ای به ما گفت «اگر جریان حامی دولت در انتخابات حذف شود، یا شخص آقای هاشمی رییس جمهور می شود و یا کاندید مورد حمایت ایشان. و هیچ وقت پای اصولگرایان به پاستور نمی رسد.» ما این پیش بینی را می دانستیم و دلایل و استدلال های او را هم شنیده بودیم.
پیش بینی رد صلاحیت مشایی را هم داشتید؟
می دانستیم که در گام نخست قطعا مشایی را رد صلاحیت می کنند اما برخی از نزدیکان مهندس مشایی احتمال می دادند با توجه به ابزارهایی که در جمهوری اسلامی وجود دارد مانند حکم حکومتی که سال 84 برای تایید صلاحیت دکتر معین استفاده شد، چنین ابزارهایی برای مهندس مشایی هم استفاده شود.
هرچند من اعتقاد داشتم که هیچ وقت این ابزار برای مهندس مشایی استفاده نمی شود چون انگیزه تایید صلاحیت دکتر معین در سال 84 با حکم حکومتی انگیزه مشخصی بود که در سال 92 این انگیزه فلسفه وجودی نداشت . این تحلیلم را فردای روز رد صلاحیت به مهندس مشایی هم گفتم.
پس درخواستی برای حکم حکومتی نداشتید؟
احمدی نژاد اعلام کرد که پیگیری می کند اما من در جریان روند پیگیری های ایشان نیستم. اما مسئله کاندیداتوری مهندس مشایی بیش از اینکه بحث ریاست جمهوری باشد، برای اتمام حجت بود. چون فردای روزی که احراز صلاحیت ها اعلام شد، مهندس مشایی را دیدم که خیلی آرام و خوشحال بود و گفت «بار از دوش من برداشته شد.» چون آمده بود اتمام حجت کند و این اتفاق افتاد.
ماجرای اتمام حجت چه بود؟
رساندن این پیام به اصولگرایان و جریان حاکم که اگر جریان احمدی نژاد را حذف کردید، فکر نکنید آنهایی که مدنظر شما هستند پیروز می شوند. شما به مقصود نمی رسید و جریان هاشمی پیروز می شود.
امروز خیلی ها جریان احمدی نژاد را در عرصه سیاسی کشور تمام شده می دانند. تحلیل شما چیست؟
از لحاظ سیاسی دیگر جریان احمدی نژاد اراده معطوف به قدرت ندارد و در هیچ انتخاباتی کاندیدا نخواهد داشت. چون این جریان از سطح قدرت و حاکمیت خارج شده و وارد بدنه اجتماعی شده است .واقعیت این است که در بدنه اجتماعی ایران هیچ جریانی به این اندازه اقبال مردمی ندارد.
به عنوان مثال در شبکه های اجتماعی می توانید هواداران احمدی نژاد را رصد کنید. در میان هواداران احمدی نژاد از حزب اللهی ترین افراد تا سکولارترین افراد حضور دارند. فردی مثل فرهاد جعفری و شبکه هایی که با او مرتبط هستند و نگاه سکولار به مدیریت جامعه دارند از احمدی نژاد بر اساس تحلیل های خاص شان حمایت میکنند، تا افرادی مانند مسعود دهنمکی که حزب اللهی و اهل نمازجمعه هستند در طیف هواداران احمدی نژاد حضور دارند. این تنوع طیف هواداران را در مورد هیچ شخصیتی در کشور نمی توان پیدا کرد و این نشان می دهد نگاه احمدی نژاد، نگاهی ملی و فراتر از خطوط متعارف سیاسی است.
به عنوان مثال طیف هواداران آقای خاتمی طیفی محدود است و افراد حزب اللهی کمتر در آن دیده می شود و یا در میان طرفداران آقای جلیلی سکولارها دیده نمی شوند. اما در مورد احمدی نژاد اینطور نیست. به دلیل اینکه احمدی نژاد از منظر دیگری با پدیده مردم برخورد می کند. با مردم و انسان از موضع فطرت انسانی شان برخورد می کند، نه به عنوان یک پدیده پیچیده ایدئولوژیک و ابزارهایی برای تولید قدرت.
بهترین خاطره شما از سال های دولت احمدی نژاد چیست؟
در تمام سفرهای استانی و به خصوص سفر به کرمان، عشق و علاقه ای که مردم نسبت به احمدی نژاد داشتند، دیدنی و جذاب بود. در عین حال حفظ کرامت و ارزش مردم از طرف احمدی نژاد برایم خیلی قشنگ بود که بارها تکرار شد.
بدترین خاطره؟
روزی که احمدی نژاد بعد از چند روز خلوت گزینی پس از ماجرای عزل وزیر اطلاعات وارد هیات دولت شد، غمی پشت نگاهش بود که خیلی برای من تلخ بود.
تاسف انجام نشدن کدام کار را می خورید؟ و یا بزرگترین اشتباه احمدی نژاد را چه می دانید. یا به عبارتی کدام کار را نمی کرد بهتر بود یا اگر می کرد وضعیت جور دیگری رقم می خورد؟
کارهای زیادی در حوزه های مختلف وجود داشت که باید انجام می شد. مثلا هدفمندی یارانه ها به عنوان یک پروژه بزرگ ملی باید فاز دومش اجرا میشد و به نتیجه می رسید که نگذاشتند. حتی پرونده هسته ای با مدیریت احمدی نژاد می توانست به مسیر بهتری برود.
این موارد را نقاط ضعف دولت احمدی نژاد نمی دانید؟
بخش کوچکی از آن قطعا به دلیل نقطه ضعف دولت بود. اما بخش اصلی آن به دلیل سنگ اندازی سایر نهادها بود.
افراد زیر را در یک جمله تعریف کنید:
عبدالرضا داوری: یک بنده گنهکار خدا
محمود احمدی نژاد: مردم
اسفندیار رحیم مشایی: مهر و محبت و آرامش
آیت الله هاشمی رفسنجانی: بازیگر زیرک و صبور سیاست
محمدباقر قالیباف: تکنوکرات مسلمان
حسین شریعتمداری: اجازه دهید سکوت کنم
میرحسین موسوی: سرمایه ای که سوزانده شد
علی اکبر جوانفکر: یک فرد پرتلاش
بابک زنجانی: بعد از دادگاهش قضاوت می کنم
سید محمد خاتمی: اهل فکر، اما نه اهل عمل.
انتهای پیام