خرید تور نوروزی

اعظم طالقانی: تا زنده هستم در ریاست‌جمهوری ثبت‌نام می‌کنم

خبرآنلاین نوشت:  اعظم طالقانی از زنانی است كه بیشتر از این كه او را در سایه پدر و خانواده‌اش بشناسند، توانسته شخصیت مستقلی داشته باشد و این نام خودش باشد كه یادآور هویت خودش است. او اگرچه پیشینه فعالیت زیادی در حوزه زنان، چه پیش و چه پس از انقلاب اسلامی دارد، در مقاطعی نامش پررنگ‌تر مطرح شده، مانند ثبت نام برای انتخابات ریاست جمهوری، با این حال، در بقیه مراحل زندگی‌اش هم بیكار نبوده و دست از تلاش برای رسیدن به آرمان‌هایش برنداشته، حتی با وجود سختی‌ها و داشتن فرزند بیمار.

او، چه آن زمان كه در رژیم پهلوی برای آموختن دانش به دختران فعالیت می‌كرده و چه بعد از آن كه برای توانمند كردن زنان موسسه‌ای راه انداخته و چه حالا كه شبانه‌روز در دفترش در حال تحقیق و تطبیق مسائل روز اجتماعی زنان از دیدگاه اسلام است، تلاش کرده آهسته و پیوسته، برای ارتقای وضعیت زنان ایران نقش آفرینی کند. او این روزها در کنار اداره موسسه اسلامی زنان و انتشار نشریه پیام ابراهیم،‌ وضعیت زنان را رصد و نسبت به آنچه به نظرش می‌رسد در حق زنان اجحاف شده، اعتراض می‌كند. نمونه بارز این اعتراض‌ها، ماجرای «رجال سیاسی» و تفسیرهایی است که از این واژه می‌شود. موضوعی كه می‌گوید بالاخره باید تكلیفش مشخص شود و حتی ثبت نام با علم به رد صلاحیتش در انتخابات ریاست جمهوری، او را ناامید نمی‌كند چون معتقد است «اوضاع همیشه اینطور نمی‌ماند.»

گفت‌وگو با اعظم علایی طالقانی، در دفتر كارش در موسسه اسلامی زنان ایران انجام شد، جایی كه در هر گوشه‌اش عكسی از پدر مرحومش، آیت‌الله محمود طالقانی، به چشم می‌خورد، همراه با عكس‌های دیگری مانند دکتر مصدق و خیلی از فعالان سیاسی و روشنفکران مذهبی، در كنار كتابخانه‌ای بزرگ كه دیوارها را پوشانده بود و به تفكیك و با دقت، كتاب‌هایی در حوزه‌های مختلف اجتماعی، سیاسی، مذهبی و تاریخی را شامل می‌شد.

این مصاحبه با اعظم طالقانی به عنوان یکی از فعالان زنان، درست روزی انجام گرفت كه زنان ایرانی پشت درهای بسته استادیوم آزادی برای تماشای بازی فوتبال ایران و سوریه ماندند، در ماهی كه زنان سهم كمی از مسئولیت‌های مهم شهرداری‌ها به دست آوردند و در روزهایی كه همچنان نتوانسته اند وزیر زن داشته باشند و نامزدی‌شان برای انتخابات ریاست‌جمهوری، همچنان به رسمیت شناخته نشد.

خاطرات از پدری که اهل زور و اجبار نبود

تصمیم ندارم زیاد درباره زندگی خودم حرفی بزنم چون اگر كار خوب و مفیدی كرده‌ام وظیفه‌ام بوده، نیرویی درونی من را به سمتی كشانده كه این فعالیت‌ها را انجام بدهم و با کمک پروردگار بوده كه توانسته‌ام برنامه‌هایی را پیش ببرم. این كارها هم خیلی كم بوده و ادعا ندارم كه كار مهمی انجام داده باشم. خیلی هم نمی‌خواهم به زندگی خانوادگی اشاره كنم ولی به نظرم می‌رسد لازم است این را بگویم كه پدرم همیشه ما را برای تحصیل تشویق می‌كرد، ایشان ویژگی خاصی داشت به این ترتیب که اگر كسی انگیزه و علاقه به دانستن داشت، مورد توجه قرار می‌داد و اگر کسی دارای انگیزه نبود، او را به انجام كاری مجبور نمی‌كرد. ما درباره ازدواجمان هم اختیار داشتیم. چه دخترها و چه پسرها. من دختر بزرگ خانواده بودم، وقتی خواستگاری برای یکی از خواهرهایم می‌آمد، پدرم به من می‌گفتند بپرس می‌خواهد با این شخص ازدواج کند یا نه. اگر نمی‌خواست هیچگونه اصراری نمی‌كرد. خواهران و برادران من در ازدواج مختار بودند و به همین دلیل ازدواج موفقی داشته‌اند. ایشان در حجاب هم به ما تحمیلی نمی‌کردند. بحث ایشان بیشتر روی توحید و فطرت، پاکدامنی و سادگی بود.

یادم هست یك روز یكی از خواهرهایم به ایشان گفت شما چرا در مسجد جلسات تفسیر قرآن می‌گذارید ولی در خانه این كار را نمی‌كنید؟ پدرم بلافاصله گفت اگر می‌خواهید برایتان برگزار می‌كنم. همان شد كه ما دیگر هفته‌ای یك بار جلسات تفسیر قرآن خانوادگی داشتیم و همه ما با اشتیاق و بدون این كه اجباری در كار باشد، در این جلسات شركت می‌كردیم. پدرم تفسیر سوره بقره را برای ما شروع كردند و ما این تفسیرها را داشتیم تا كه ایشان تبعید شدند. آن زمان ما بچه‌های كوچكی داشتیم و آنها با سر و صدا بازی می‌كردند، اما پدرم حتی یك كلمه به آنها اعتراض نمی‌كرد و حرف‌هایش را ادامه می‌داد، با آنها بسیار خوش‌برخورد بود و این شخصیت سیاسی، در خانواده به شدت با فرزندان و نوه‌هایش برخورد خوب و دوستانه‌ای داشت. حتی با این كه فرزند من مریض است، پدرم مدام با صبر و حوصله با او رفتار می‌كرد و كمك می‌كرد توانایی‌های بیشتری پیدا کند.

عمر ایشان به تفسیر كامل سوره نساء نرسید اما تا 22 آیه را برایمان تفسیر كرد. ایشان به تفسیر آیه «الرجال قوامون علی‌النساء» نرسید. با این حال، در ارتباط با زنان در سوره بقره و آل عمران نكات مهمی را مطرح کرده‌اند. ایشان درباره حضرت مریم هم دیدگاه جالبی دارند كه آن را در كتاب «پرتویی از قرآن» مورد اشاره قرار داده‌اند. وقتی خداوند درباره حضرت مریم می‌فرمایند «لیس ذكر کالا‌نثی»، درباره این آیه اینطور می‌گفتند كه كجا هست مردی كه مانند این زن باشد. این برداشت و نظر را همه ندارند. ایشان می‌گفت نقش حضرت مریم به عنوان مادر یک پیامبر بسیار عظیم است. او اصلا نمی‌خواست ادعای مرجعیت داشته باشد، همانطور كه اسم كتابشان را هم تفسیر قرآن نگذاشته‌اند بلكه پرتویی از قرآن گذاشته‌اند. ایشان فقط می‌خواست حقایقی را كه درك می‌كند، برای مردم تبیین کند.

تشویق برای حضور در اجتماع به جای خانه‌نشینی

پدرم ما را تشویق می‌كرد كه بروید با همسر فلان شخصیت سیاسی که بیمار هستند دیدار كنید. هنگامی که دادگاه رژیم شاه، ایشان را به ده سال زندان محکوم کرد، پدرم به من و مادرم گفت بروید قم با مراجع صحبت كنید و بگویید كه ما 10 سال زندان گرفته‌ایم. گفتند بگویید طالقانی هم یک روحانی است، حداقل شما رای را محکوم کنید. من و مادرم یك روز از صبح تا شب به قم و نزد علما رفتیم، بگذریم از این كه چقدر همراهی كردند یا نكردند، مساله این بود كه ما حرفمان را زدیم و پیام پدر را به آنها رساندیم. منظورم این است كه پدر این كارها را به ما می‌‌سپردند و ما جامعه آن روز خودمان را با رفتن به این مكان‌ها و اجتماعات می‌توانستیم بشناسیم. اگر پدرم من را نمی‌فرستاد، در جریان این امور قرار نمی‌گرفتم. البته از كودكی، ما را با مسائل دینی آشنا كرده بودند.

در شرایطی كه درس می‌خواندم و فرزند هم داشتم، پدرم توصیه می‌كرد كه برو در اجتماع. با مدیر یك مدرسه صحبت کردند كه در آنجا تدریس كنم و از آن به بعد تدریس را شروع كردم. بعد از گذراندن چند سال تدریس و اداره مدارس، با خواهرانم شرکت تشکیل دادم و امتیاز مدرسه راهنمایی را در سال 1350 گرفتیم به نام «بنیاد علایی.» همزمان دوره‌های آموزشی مختلفی را می‌گذراندم تا این كه در سال 1352 کنکور دادم و در دانشگاه تربیت دبیر (تربیت معلم فعلی) پذیرفته شدم و پس از گذراندن دو سال در آنجا، مساله زندان رفتنم اتفاق افتاد.

سال 1354 بود، در مدرسه بودم و دانش‌آموزها امتحان داشتند، دیدیم دو مرد آمدند و گفتند چند سوال داریم و باید با ما بیایی، کارت آنها را دیدم و من را سوار یك ماشین كردند و مقداری از راه که رفتیم، یك تفنگ بالای سرم گذاشتند كه سرت را پایین ببر، نفهمیدم من را كجا می‌برند، بعدا فهمیدم كمیته شهربانی بوده یا همین جایی كه حالا به نام موزه عبرت است. وقتی رفتم آنجا دیدم خیلی‌ها را دستگیر کرده‌اند، از حزب‌ها و گروه‌های مختلف. علیه من اتهامی نداشتند اما می‌خواستند توسط اقرارهای من پرونده‌سازی كنند و از من علیه پدرم اعتراف بگیرند. گفتند چون حرف نمی‌زنی تو را می‌بریم دادگاه ارتش. من را بردند و آنجا به من حكم حبس ابد دادند. در این چند ماه هیچ خبری از خانواده‌ام نداشتم. بعد از چهار ماه من را به زندان قصر منتقل کردند. آنجا ملاقات داشتم و خانواده‌‌ام به دیدنم آمدند.

بعد از چهار ماه به زندان اوین منتقل شدم. در آنجا متوجه شدم پدرم را هم دستگیر كرده‌اند. آنجا توانستم با پدرم ملاقات داشته باشم كه او هم در زندان بود. ایشان كتاب‌هایی را می‌دادند و می‌گفتند به من بدهند. آنها هم از پدرم حساب می‌بردند و حتی اگر كتاب‌ها را پنهان می‌كردند، وقتی به دیدن پدر می‌رفتم،‌ آنها را به من می‌دادند. همین شد كه من توانستم كتاب‌های زیادی در زندان بخوانم. تا این که در دادگاه تجدید نظر، این حكم تقلیل پیدا كرد و پس از دو سال زندان یعنی در سال 56 در جریان ورود کمیته حقوق بشر به زندان، در بحبوحه انقلاب آزاد شدم.

کارآفرینی برای زنان همزمان با شکل‌گیری انقلاب

بعد از آزادی از زندان كه حول و حوش شكل‌گیری انقلاب اسلامی هم بود، احساس كردم چون در زندان دیده‌ام زنان تشكل خاصی ندارند، باید در این زمینه كاری كرد. تلاش كردم یك تشكل صنفی ایجاد كنم، سه ماه به انقلاب مانده بود كه اساسنامه را با کمک عده‌ای نوشتیم و همراه با انقلاب هم، فعالیت‌هایی را همراه زنان انجام می‌دادیم. در تمام این فعالیت‌ها جای خاصی نداشتیم، تا این كه چون پدرم چند ساختمان را اجاره كرده بودند كه كمك‌های مردمی را در آنجا نگهداری می‌کردند، یك اتاق را از آنها گرفتیم و ما هم شروع به فعالیت كردیم. كمك‌های دفتر پدرم شامل موارد مختلفی می‌شد مانند سوخت و خوراك و پوشاك و … ما هم به كارآفرینی برای زنان می‌پرداختیم. همان زمان، دولت موقت، سازمان زنان را به ما تحویل داد؛ اما سازمان زنان را به دلایل مختلفی بعد از پنج ماه تحویل نخست‌وزیری دادیم. كم‌كم، اتاقی كه از ساختمان پدر اجاره كرده بودیم را تحویل دادیم و توانستیم با مشكلات زیاد، این ساختمان فعلی را بخریم و در این سال‌ها فعالیت‌هایمان را ادامه بدهیم.

بعد از انقلاب هم به كار خودم برگشتم؛ یعنی مدرسه می‌رفتم و تدریس می‌كردم. در عین حال، شروع به شركت در اجلاس‌های بین‌المللی كردم، اولین مورد، عراق بود كه نماینده فرستادیم، بعد اجلاس آسیا بود كه در دهلی نو برگزار ‌شد، در كنیا بود که كنفرانس جهانی ادامه پیدا كرد تا كمیسیون مقام زن و شورای عالی حقوق بشر در ژنو. البته الان مدتی است به دلیل كسالت در این اجلاس‌ها حضور پیدا نمی‌كنم.

در حال حاضر هم مشغول فعالیت در چند تشکل و تعاونی هستیم و همچنین حزب جامعه زنان انقلاب اسلامی را داریم كه پروانه دارد و یك شخصیت حقوقی است. همانطور كه اشاره كردم، اساسنامه موسسه اسلامی زنان، در سال 1357 یعنی سه ماه به انقلاب، نوشته شد اما مدتی زمان برد تا سال 1362 كه این موسسه به ثبت رسید و تشکیل شد. در سال 1376 هم یك تعاونی برای زنان راه‌اندازی كردیم، گرفتاری‌هایی دارد ولی در حال فعالیت است. زنانی كه در این تعاونی هستند بیشترشان سرپرست خانوارند و بعضی از آنها مشكلات جسمی هم دارند. عده‌ای کم‌توان و ناشنوا هم عضو هستند. امیدوارم كاری كه برای آنها شروع شده ادامه پیدا كند و درگیری با اداره‌ها به پایان برسد كه بتوانند درآمد داشته باشند.

فمینیست نیستم، طرفدار حقوق مظلومم

در تمام این سال‌ها فمینیست نبوده‌ام ولی بحثم حقوق مظلوم بوده است. چه مردها و چه زنان. ولی دیدم بیشتر این زن‌ها هستند که مظلوم واقع شده‌اند. اگر هم مردهایی مظلوم هستند، مردهای دیگری هستند كه از آنها پشتیبانی كنند اما زن‌ها این حمایت را هم ندارند. كاری كه برای حمایت از زنان می‌توانستم انجام دهم این بوده كه به قوانین اسلامی درباره زنان بپردازم و آنها را در نشریه پیام هاجر منتشر كنم.

نشریه پیام هاجر 23 سال منتشر شد تا این كه شبانه آمدند جلوی چاپش را گرفتند و دیگر منتشر نشد. به دلیل نوشتن درباره آیت‌الله منتظری توقیف شد و دادسرای روحانیت مدام مرا احضار می‌كرد. بار دوم که توقیف شد، با قاضی مرتضوی تفهیم اتهام می‌شدم، هرچه رفتیم گفتند دادگاه شما سه ماه دیگر برگزار می‌شود، دو ماه دیگر برگزار می‌شود، ما هنوز دادگاه ندیده‌ایم ولی اجازه چاپ نشریه «پیام هاجر» را هم نمی‌دهند.

نشریه رهرو را هم داشتیم كه مجوز آن را صادر كرده بودند ولی آن را به ما ندادند. مدتی بدون نشریه گذشت تا این كه یك روز زنگ زدند و گفتند مجوز شما آماده است، مجوز مجله‌ای كه برای حزب تقاضا كرده بودیم. تا این كه به نام «پیام ابراهیم» برای مجله رسیدیم كه الان منتشر می‌شود. با خودمان گفتیم پیام هاجر كه توقیف شد، اشكالی ندارد، حالا همسر او پیامی داشته باشد.

اعتراض به برداشت‌ها از عبارت «رجال سیاسی»

دوره اول نمایندگی در مجلس شورای اسلامی، تجربه‌ای شد که بدانم در مجلس یا باید با مسائلی مبارزه کرد یا اصلا نباید به مجلس ورود پیدا کرد. بعد از آن، سال 1376 برای انتخابات ریاست جمهوری ثبت نام كردم. آن اولین بار بود. بار دوم بعد از اعلام رد صلاحیت بود که جلوی مجلس تحصن و بیانیه صادر كردیم. امسال هم با كسالتی كه داشتم، باز هم به نشانه اعتراض، به عنوان یكی از نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری ثبت نام كردم.

دغدغه‌ام در این مورد به سال 1376 برنمی‌گردد. تا قبل از سال 76 به این موضوع اعتراض داشتم و روی آن تحقیق می‌كردم، اما در آن سال دیدم باید آن را مطرح كنم. از همان زمان انقلاب درمورد مسائل زنان با پدرم صحبت می‌كردم و ایشان با صبوری به سوالات و ابهامات من جواب می‌دادند. بعد از این كه مجلس خبرگان تشكیل شد، مسائل آن را پیگیری می‌كردم و می‌دیدم كه خانم گرجی كه در مجلس خبرگان بودند، با این جمله که «رییس‌جمهور باید مرد باشد» مخالفت كردند. این در حالی بود كه در پیش‌نویس قانون اساسی، اصلا بحث جنسیت مطرح نبود و اینطور كه شنیده‌ایم امام هم آن را قبول داشتند ولی بعضی از آقایان گفتند اجازه نمی‌دهیم زنان رییس‌جمهور شوند و باید جنسیت حتما مشخص شود. این اصرار آقایان و موقعیتی كه داشتند، باعث شد مرحوم بهشتی و آیت الله منتظری كه هر دو در هیات رییسه مجلس خبرگان بودند، كاری كنند كه از این واژه بشود مفهوم دوپهلو برداشت كرد و عبارت «رجال سیاسی» را جایگزین كردند.

آن چیزی كه درباره عبارت «رجال سیاسی» مورد توجه قرار نمی‌گیرد این است كه «رجل» مرد است ولی «رجال» ممکن است منظور مردان یا زنانی باشد که فرهیخته و نخبه‌های سیاسی مدبری باشند بنابراین عبارت رجال، جنسیت ندارد. در قرآن من 16 بار این واژه را دیده‌ام كه بعضی به معنی مرد است؛ ولی در صورتی که قرینه‌ای یا اشاره‌هایی داشته باشد. معنی رجال در فرهنگ لغات مختلف فارسی هم به معنی نخبگان و فرهیختگان آمده است نه مردان. كسی كه قرار است مدیر و مدبر باشد شامل كلمه رجال می‌شود و ربطی به جنسیت ندارد. زبان ما فارسی است و كلمات غیرفارسی برای ما معنی لغوی ندارد بلكه معنی اصطلاحی دارد بنابراین نباید معنای مردان را از آن برداشت کرد.

تا زمانی که زنده باشم، در انتخابات ریاست جمهوری ثبت نام می‌کنم

بعد از اولین ثبت نامی كه برای انتخابات ریاست جمهوری كردم خیلی‌ها به من انتقاد كردند. من این انتقادها را به چشم اتفاق مثبت می‌بینم و فكر می‌كنم آگاهی‌بخشی ارزش دارد و باعث می‌شود فضای بازتری برای بیان مطالبات مطرح شود. همانطور كه در دوره‌های بعد كه در انتخابات ریاست‌جمهوری ثبت نام كردم، با موافقت‌ها و حمایت‌های بیشتری از سوی زنان و حتی مردان مواجه شدم.

بعضی هم می‌گویند تو كه می‌دانستی پذیرفته نمی‌شوی چرا این كار را كردی؟ اما من فكر می‌كنم زن‌ها باید اعتماد به نفس حضور را داشته باشند. قرار نیست با این برخوردها ناامید شویم. همین كه شورای نگهبان درباره این موضوع واكنش نشان داده، اتفاق خوبی است. اصلا ناامید نیستم، ممكن است من دیگر نباشم ولی دیگران بتوانند به این خواسته برسند. تا زمانی كه زنده باشم، این اعتراض را نسبت به این خواسته زنان خواهم داشت و امیدوارم زن‌ها بتوانند با تركیب عقلانیت و عاطفه، که مجموعا تقوا می‌شود، به درجات بالاتری از وضعیت فعلی برسند چون معتقدم به جای جنسیت، شعور باید ملاك قرار بگیرد.

درباره همین عبارت «رجال سیاسی» یك روز رفتم قم و با علما صحبت كردم، بعضی از آنها می‌گفتند حتی ولی فقیه هم می‌تواند زن باشد و عده‌ای می‌گفتند نمی‌تواند. بین آنها اختلاف نظر وجود دارد و یك نظر ثابت نیست. من باز هم روی این موضوع كار می‌كنم و به آیه‌های قرآن استناد می‌كنم. همانطور كه در جلسه تكریم و معارفه خانم مولاوردی و ابتكار، به آیه 74 سوره توبه اشاره كردم كه به صراحت می‌گوید زنان و مردان می‌توانند ولی یکدیگر باشند.

نكته‌ای كه وجود دارد این است كه اگر قرار باشد ریاست‌جمهوری بخشی از ولایت باشد و بگویند زنان نمی‌توانند ولایت داشته باشند، پس وزرا و معاونین هم هستند، مدیرکل‌ها و تمام کسانی که در نظام کار می‌کنند و در استخدام آنها هستند هم جزیی از ولایت محسوب می‌شوند بنابراین هیچكدام از این افراد نباید زن باشند. یعنی زن‌ها مدیركل نباشند، مدیر بانك نباشند، مدیر مدرسه نباشند و كلا هیچ‌كاره باشند. بعضی افراد فكر می‌كنند نیمی از جمعیت این مملكت را باید كنار گذاشت. چطور می‌توانند حق این همه مردم را زیر پا بگذارند؟ این ظلم و ستم است.

استعفای دستجردی، ضربه‌ای به وزارت زنان

درمورد مطالبه وزیر زن، می‌دانستم به این سادگی وزیر زن نمی‌گذارند. ولی همیشه اینطوری نمی‌ماند. شاید استعفای خانم دستجردی ضربه‌ای به این موضوع بود. البته آقای احمد‌ی‌نژاد او را انتخاب كرد ولی بعد وادارش كرد كه استعفا بدهد. با این حال، اگر من به جای ایشان بودم هر طور شده بود این وظیفه را ادامه می‌دادم و استعفا نمی‌دادم. حتی اگر شده پول قرض كنم و مشكلات مالی را حل كنم، این كار را می‌كردم.

احمدی‌نژاد از بین جامعه روحانیون حامیانی داشت و دستش برای انجام خیلی كارها باز بود و اقدامات پوپولیستی انجام می‌داد. ولی آقای روحانی ملاحظات بیشتری دارد. به این ملاحظات توجه می‌كند تا بتواند با امتیازاتی كه می‌دهد، امتیازهای بیشتری بگیرد. این از سیاست ایشان است كه نباید آن را دست كم بگیریم.

برای مولاوردی دعا می‌کنم

به این كه چرا خانم مولاوردی را از معاونت امور زنان برداشتند اعتراض كردم. نظرهایی كه خانم مولاوردی درباره مسائل مختلف مطرح می‌كرد را دنبال می‌كردم، ایشان زن شجاع، فعال و باسوادی است كه در مدت فعالیتش برای زنان زحمت زیادی كشید. او رسالت اصلی خودش را انجام داد و جایی كه باید از زنان دفاع می‌كرد،‌ با شجاعت و صداقت این كار را انجام داد. بارها برای ایشان دعا كردم. این هم كه الان دستیار رییس‌جمهور در حقوق شهروندی شده، برای او حتما خیر است چون حالا شاید بتواند از این دیدگاه به مسائل افراد جامعه ازجمله زنان رسیدگی كند. حتی شاید در این جایگاه، دستش درباره دفاع از مردم بازتر باشد.

خانم معصومه ابتكار هم كه سال‌هاست در زمینه زنان فعالیت می‌كند گزینه خوبی است، او در كنفرانس‌های مختلفی هم شركت كرده و تسلطی به امور بین‌المللی دارد كه می‌تواند در این رابطه همکار خوبی باشد. خانم ابتكار سابقه كار دولتی بیشتری دارد و می‌داند چطور باید با دقت و در عین حال اساسی، به طوری كه مخالفت‌ كمتری به وجود بیاید، خواسته‌های زنان را دنبال كند. درواقع ما به هر دوی این عزیزان كنار همدیگر احتیاج داریم. هر دو نفر آنها سرمایه اجتماعی هستند كه امیدواریم بتوانند در ارتقای وضعیت زنان موثر عمل كنند.

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا