از «ژن خوب» تا مناظره با خدا بر سر «عدالت»!
سعیده ساجدینیا: با معرفی این کتاب شروع شد: «تد پیترز… بازی در نقش خدا… جبرگرایی ژنتیک و آزادی و اختیار بشر ترجمهی عبدالرضا سالار بهزادی»
خوب و بدش را نمیدانم، اما «ژن» یک واقعیت است
«فراز»: در سال 1386 در دولت پرزیدنت احمدینژاد، کتاب بازی در نقش خدا از سوی «نشر نی» منتشر شد و انقلابی در نگرش من به عالم هستی بوجود آورد. واقعیت محضی به نام «ژن». مطالعات بعدی من حتی مرا به جاهایی فراتر از این کتاب کشاند. تقریبا تمام کارهای ریز و درشتی که از ما سر میزند منشأ ذاتی دارد که همان ژنهای ما هستند. افراد همجنسگرا به این دلیل که آدمهای هرزهای هستند، همجسنگرا نشدهاند، بلکه ژن xq28 دارند که آنها را همجسنگرا کرده است. بسیاری از فضایل و رذیلتهای اخلاقی یک جامعه خاستگاه ژنتیک دارد، به همین دلیل است که تمام افراد یک کشور دارای یک یا چند خصوصیت اخلاقی ثابتی هستند!!!
کمتر از سه یا چهار روز پیش بود که در گروه تلگرامی خبرنگاران افتخاری انصاف نیوز، بحث و تبادل نظر دربارهی «ژن» و حواشی آن که این روزها نقل و نبات محافل و حتی مردم عادی شده، صورت گرفت؛ «فراز»، یکی از همکاران ما در بخش افتخاری است که با معرفی کتاب «بازی در نقش خدا»، بحث را آغاز کرد.
او گفت: مثلا اسکاتلندیها به خساست معروفند و واقعا هم هستند، چرا؟! چون اسکاتلندی با اسکاتلندی ازدواج کرده است و ژن خساست در آنجا مانده و حتی به مرور قدرتمندتر هم شده است، به همین دلیل است که ازدواجهایی که به اصطلاح از حوضچههای ژنتیکی مختلفی صورت میگیرد موجب غنیتر شدن جامعه میشود.
دنیای غرب چرا اصرار به مهاجرپذیری دارد؛ ژنهایشان را قویتر میکنند!
«فراز» از سایر بچههای گروه پرسید: فکر میکنید دنیای غرب الکی و بدون فکر درهای خودش را به روی مهاجران باز کرده است؟ در حالی که بسیاری از آنها نژادپرست هستند، اما باز اصرار به آمدن مهاجران دارند. نه این گونه نیست! آنها اینطوری ژنهایشان را قویتر میکنند. حالا شما اسمش را «ژن خوب» بگذارید!!
من معتقدم بحثی که الان در جامعه در رابطه با «ژن خوب» صورت گرفته، «بیخودی» و «کشدار» است، چون ژن یک واقعیت است. اشتباه پسر عارف این بود که بر روی ژن خودش ارزشگذاری اخلاقی کرد. کافی بود بگوید من ژن دارم؛ ژنی که موجب شده است پشتکار داشته باشم؛ درسهایم را خوب بخوانم و روابط عمومی خوبی داشته باشم.
این که میگویند او چون آقازاده است، به این جاها رسیده و اگر کسی در جامعه مثل او باشد، اما آقازاده نباشد به جایی نمیرسد هم بیپایه است؛ اتفاقا آقازادگی در ایران نه تنها «آمد» ندارد، بلکه خیلی هم دردسرآفرین است. آیا آماری از آقازادهها بطور کلی وجود دارد؟! آیا همهی آقازادهها توانستهاند بدلیل آقازادگی موفق بشوند؟ چندتا مثال میخواهید بیاورم که اینطور نیست؟ مگر همین آقازادهی روحانی خودکشی نکرد؟ مگر جسد آقازادهی محسن رضایی در هتلی در دبی پیدا نشد؟ آقازاده خزعلی اکنون کجاست؟! آقازادهی روحاله زم کجاست؟ آقازاده نوریزاد سرانجام عضو سازمان مجاهدین خلق شد یا خیر؟ چندتا آقازاده به دست پدرانشان اعدام شدند؟!
دکتر عارف شخصیت بزرگی دارد و در جامعهای که حسادت و کینه و زیرآب زنی و قدرتطلبی موج میزند، به نفع روحانی کنار رفت. کاری ندارم که روحانی چه کرد و چه نکرد؟! حالا آیا درست است من به خودم اجازه بدهم چنین شخصیتی را با دستاویز پسرش تحتالشعاع قرار دهم؟!
پسر عارف، حداقل آقازاده شایستهای بوده است!
شما را نمیدانم، اما من از خودم یک پرسش دارم؛ مگر اعتراض ندارم که پسر عارف در سن بیست و دو سالگی یا بیست و سه سالگی (نمیدانم) چطور شد که در رأس هیات بلندپایه تجاری به فلان کشور خارجی رفت؛ اگر آقازاده نبود مگر میتوانست برود؟ حالا صادقانه از خودم یک سوال بپرسم: اگر زمان به عقب برگردد و من بیست و دو ساله شوم و مرا در رأس این هیات بلندپایه بگذارند، چه نتیجهای حاصل میشد؟ جز این است که هنگام مذاکره به تته پته میافتادم و شاید آب قند لازم میشد و در یک کلام گند میزدم و برمیگشتم؟ پس پسر عارف چیزی داشته که او را فرستادهاند و دست پر هم برگشته! حالا اسمش هرچه میخواهد باشد، خوب و بدش را نمیدانم. بله! من هم میدانم به علت آقازادگی به او «فرصت» داده شد، اما صادقانه از خودمان بپرسیم مگر ما در زندگی از این فرصتها نداشتهایم که همه را سوزاندیم! پس پسر عارف، حداقل آقازاده شایستهای بوده است! مغرور است، بله! از طرز حرف زدنش مشخص است که مغرور است و پاشنه آشیل او همین است، اما به هرحال شایسته بوده و مهمتر از همه چیز از رانت آقازادگی در جهت بد استفاده نکرده است.
***ای کاش رهبران اصلاحطلب پیروانی اصولگرایانی داشتند. من معتقدم شخصیت رهبران اصلاحات بالاتر و والاتر است، اما برعکس طرفداران اصلاحطلبی از داعیهداران اصولگرایی فروتر است. به خاطر همین است نه اصلاحات به جایی می رسد نه اصولگرایی!
ژن یک واقعیت است. پسر عارف در بیست و چهار سالگی به جایی رسیده است که من در چهل سالگی تقلا میکنم به آنجا برسم. این بخاطر ژنهایمان است. پیشنهاد میکنم قدری در مورد ژن مطالعه شود بد نیست.
اینجا بود که مدیر گروه بالاخره صدایش درآمد و گفت: البته پسر عارف بدلیل ژن شاید فرق داشته باشد، همچنانکه همهی ما متفاوتیم، اما قرارداد ام.تی.ان به خاطر «ژن» نبود، به خاطر پدری بود که وزیر ارتباطات و معاون اول رییسجمهور بود!
گویا مدیر اینهمه توضیحات بالا را خوب نخوانده بود!
در همین حال یکی از همکاران افغانستانیمان پرسید: «عارف کسی رو به فرزند خواندگی قبول نمیکنه؟!»
یکی از دوستان دیگر پاسخ داد: «جناب حمیدخان ضربالمثلی در دنیای فرنگ هست که میگه مراقب باش چی آرزو میکنی، چون ممکنه سرت بیاد!
آقازادگی در ایران خیلی وقتا به جاهای خوبی ختم نشده. بعضیها خودکشی کردند، پس به جای آروزی آقازادگی (که مایه دردسر هست) خودت رو اثبات کن!»
این واکنش دندان شکن البته موجب شد که جناب حمیدخان از درخواست فرزندخواندگی انصراف دهد و بگوید: «مزاح بود؛ من از چیزی که هستم راضیم کاملا☺»
در این میان «فراز» که بزرگ جمع از نظر سنی است، دوباره وارد شد و گفت: من و مدیر همسن هستیم. شاید همزمان رفتیم ایسنا، اما ایشان الان کجاست، من کجام؟ ژنهامون فرق نداره؟ حتما فرق داره! که جناب مدیر نسبت به این قیاس، این گونه واکنش داد: «منم مثه تو به تفاوت ژن باور دارم، چون یه واقعیته، اما ژن با پارتی بازی فرق داره. اعتراضها دقیقا به اونجایی بود که طرف رشد اقتصادیشو هم به ژن خوب نسبت داده، در حالی که رشد اقتصادیش و قرارداد با ام.تی.ان حتی یک درصد هم نمیتونست بیربط به پدرش باشه!! و واقعا نمیشه راحت گفت که اگه یکی از ماها بودیم بلد نبودیم از فرصت رانتی او استفاده کنیم!!»
در این زمان دیالوگها حال و هوای دیگری پیدا کرد و تقریبا همه را وادار به اظهارنظر میکرد! و یکی از دانشجوهای گروه گفت: «مشکل اونجاست که به ژنتیک، اصالت بدیم. ژن رو باید پذیرفت در کنار هزاران عامل دیگه مثل موقعیت اجتماعی، فرهنگ جامعه، خانواده، فرصتهای زندگی و … . پسر عارف باهوشترین آدم ایران نیست، حتی شاید جزو باهوشترینها هم نباشه، کم نداریم جوون نخبهی تحصیلکرده تو این مملکت، این که یکی میتونه به این جایگاه برسه و قراردادهای مهم اقتصادی امضا کنه، یکی فارغالتحصیل بهترین رشته از شریفه و نهایت میتونه از این کشور بره تا توی غربت و دور از خانوادهش به یه جایی برسه، یکی هم با هوش و ژن خوب، باید بیکار باشه یا از بچگیش کار کنه تا هزینههای خانوادهش رو دربیاره، فقط به تفاوت ژن شون بر نمیگرده. اینها درگیر ناعدالتیهای جامعه هستن، درگیر فاصلهی طبقاتی هستن، درگیر رانت و زد و بند سیاسی و پارتی بازی که به جایگاههای مختلف رسیدن. نباید به ژن به عنوان یک اصل تعیین کننده نگاه کرد.»
سرکار خانم «فرشته»! حرف شما در مورد بیعدالتی کاملا درسته، اما اگر اعتراضی به بیعدالتی هست با «خدا» باید صحبت کنید!
عضو افتخاری دیگر در گروه تلگرامی انصاف نیوز این طور واکنش داد: «آیا این عدالت هست که دختر 17 سالهای که به عمرش رستوران نرفته در اولین سفر خودش در اتوبوس فرزانگان بمیره؟ آیا عدالت هست که در همان اتوبوس دختری روستایی دستها و پاهاش قطع بشه؟ در کجا عدالت رعایت شده که در اینجا بخواد بشه!»
من مدتی است که در مورد «عدالت» با خدا مشغول مناظره هستم!
فرشته: «از خدا هم به موقعش میپرسم، اما این دلیل نمیشه که چون تو جهان عدالت نیست، من مسوول که مقام و منصبی تو این مملکت دارم، از مقام و منصبم استفاده کنم و پسر خودم رو به صرف پسر من بودن، به جایی برسونم که جوونای دیگه با همین استعداد و توانایی، آرزوشو دارن. من با این اعتقادات ضد و نقیضم مسلمون محسوب نمیشم، اما شما اگه اعتقاد دارید، نامه امامعلی به مالک اشتر رو بخونید و توصیهش به این که نزدیکان خودت رو به مقام و منصب نرسون، مطالعه کنید. نکات خیلی خوبی گفته شده!!!
این اتفاقیه که اخیرا توی دانشگاه خودمون هم افتاده و همین بحثها رو توی گروههای دانشگاهی ایجاد کرده. پسر رییس دانشگاهمون که اتفاقا با استعداد و شایسته هم هست و قبل از این سمتهای مختلفی توی دانشگاه داشته، به این مقام رسیده و الان همهی سوالها از رییس دانشگاهی که بعد از چند سال سیاهی اومده و همه بهش امیدوار بودیم برای تغییرات اساسی، اینه که آیا میان اینهمه هیأت علمی بزرگ و آدم توانمند توی دانشگاه، پسر رییس دانشگاه شایستهترین فرد بود برای این موقعیت یا چون امتیاز پسر رییس دانشگاه بودن رو داشت به اینجا رسید؟!»
کاربر دیگری هم گفت: «اما من هم با شما همداستانم که چرا فقط اینا میتونن به این جاها برسن؟ چرا بقیه که اندازهی ایشون شایستگی دارن نمیتونن؟ بذارید یه طور دیگه بگم. اتفاقا عدالت در مورد پسر عارف یا شاید پسر رییس دانشگاه بهشتی کامل رعایت شده. کسی که در تمام عمرش درس خونده، زحمت کشیده و بجای رفیقبازی سرش تو کتاب بوده، خوب این آدم به جایی میرسه؛ به این میگن عدالت.»
****در این جای بحث بود که یکی پرسید: «ایشون همون ژن خوب بهشتیه؟ 😐» که دیگری جواب داد: بله! خود خودشونن!
«پروین» گفت: «من یه چیز درست متوجه نشدم؛ این ژن خوب بهشتیه، با استعداد و شایسته است، خب مشکل کجاست!؟»
دوباره «فراز» وارد میدان شد و پاسخ داد: «مشکل اینجاست که ما باید قدری با دیگران مهربانتر باشیم. همین! قرار نیست هرکس به هرجا رسیده، ما معترض بشیم که حق تو این نیست یا تو حق دیگران رو خوردی که به اینجا رسیدی! این خیلی بده. من نمیدونم، چرا ما اینقدر با دیگران نامهربون و پرخاشگر شدیم؟!
ترامپ هم دختر خودش رو به عنوان مشاورش انتخاب کرد، چون دخترش شایستگی داشته و هیچکس هم در آمریکا به ایشون بابت این مساله معترض نیست. برعکس دختر ترامپ بسیار بیشتر از پدرش محبوب است. انتخاب فرزند به عنوان مشاور اگر دارای شایستگی باشه، خیلی هم کار خوبیه!!»
به رشد گام به گام معتقدم
پروین: «اشتباه برداشت نشه حرف من جناب فراز. من به عدالت اجتماعی معتقدم، اما در کنارش به رشد گام به گام معتقدم. اصل بر این که پسر رییس دانشگاه بهشتی در کنار سایر متقاضیان این سمت سنجش میشد! پسر رییس که از بندهای رزومه محسوب نمیشه! اگرچه به خاطر پیشرفت گام به گام میگم همین که یه بیلیاقت به پست نرسیده خوبه، چون اگر شایسته باشه برای دانشجو کار میکنه.»
فرشته: «ورود روابط خونوادگی به حوزه کاری حتی به صرف شایستگی آسیبزاست و آفته!»
«پدر فردا نمیتونه پسرشو توبیخ کنه!
پدر نمیتونه پسرشو عزل کنه!
پسر با وجود پدر خودشو از یکسری پاسخگوییها و ارزیابی عملکرد مصون میبینه!
پسر وجود پدر رو عامل کسب مسوولیت میبینه! و ….
و البته همین لفظ پدر و پسر به جای رییس و معاون، آفته، پدر از خطای پسرش میگذره، اما رییس و معاون همچین رابطهای ندارن!»
بنظرم بر فرض شایستگی هم باز عوارض منفی این نوع انتصابات بیشتر از صرفنظر کردن ازشون هست؛ جنجالهایی که هنوز نیومده ایجاد کرده و شائبههایی ک دنبالش هست و مهمترینش ناامید کردن نیروهای کارآمده که دچار این تصور میشن فرزندسالاری جای شایسته سالاری رو گرفته!
به نظرم عدالتی که موجب بیعدالتی برای یک فرد دیگه بشه، عدالت نیست! شما فرض کنید دو نفر دقیقا ویژگیهای یکسانی برای یک سمت دارند و هردو شایسته این موقعیتن، اما یکی بخاطر پدرش و نه تلاش خودش، به این موقعیت میرسه و یکی نمیرسه. این یعنی پارتی بازی و بیعدالتی. دیگه جدای از این که فرد دوم احتمالا شایستهتر از فرد اول هم بوده، فقط یک پدر قدرتمند نداشته. این دربارهی خیلی از آقازادهها صدق میکنه. از پسر رییس دانشگاه ما بگیرید تا صاحب ایرانسل که دیگه بازش نمیکنم :))
یکی هم این گونه میگفت: سرکار خانم پروین! من هم مثل شما به عدالت اجتماعی معتقدم، اما همچین چیزی در جهان یافت نمیشود. هرچقدر بیشتر دنبالش بروید کمتر خواهید یافت. متاسفانه جهان انسانی ما بر اساس نوعی تنازع بقا بنا شده که فروتر حذف بشود و فراتر بماند. همان اصل تکامل داروین.
در اینجا عدالت وجود ندارد. ضعیف محکوم به فناست. یاد نام کتابی افتادم از «غلامحسین ساعدی: وای بر مغلوب!»
«پروین»: انچه یافت می نشود، آنم آرزوست…
مدیر: «ای کاش دولتها هی کوچک و کوچکتر شوند و بخش خصوصی بزرگتر. توی اون موقعیت، هر کسی که اختیاری داره مجبوره شایستهترینها و کسانی که به نتیجهی کار بیشتر کمک میکنند رو انتخاب کنه، چه پسرش باشه و چه نباشه.
اما این مشکل ژن خوب مال زمانیه که قراره رانتی توزیع بشه. فقط یک نکته دربارهی جایگاههایی مثل مشاور و مسوول دفتر بگم: این جایگاهها کاملا به خود فرد مدیر مربوطه و باید فردی باشه که معتمدترین و وردست اوست. چه هاشمی و خاتمی و احمدینژاد و روحانی، همه از برادرشون در نزدیکترین پست استفاده کردند و کار غلطی هم نبود. اون سر دنیا، ترامپ هم همین کار رو کرده. البته تعریف جایگاه این مشاور رییس دانشگاه بهشتی رو نمیدونم، اما اگه بیشتر نقش وردست رو داشته باشه، باید نزدیکترین هم باشه بهش!
**باز هم میگم: قرارداد ام.تی.ان حاصل درس خواندن نبوده، درس رو که خیلیها میخونند، حاصل رانت بوده!»
این شد که سرانجام جناب «فراز» رضایت داد و اعلام کرد:
«من نوشتهی آخری آقای مدیر رو بیکم و کاست و بدون تبصره قبول دارم.
اگر این نوشته رو که با لایک خانم «پروین» روبهرو شد و من هم پسندیدمش به عنوان جمعبندی نهایی بحث محسوب کنیم، میتونیم به این نتیجه برسیم که در آخر کار هممون با عقبنشینی از برخی عقایدمون به جای مشترکی رسیدیم… یا حق.
البته مطلب یکی مونده به آخری مدیر منظورم بود.😀»
به این ترتیب ماجرای «ژن خوب» با این جمله به پایان رسید!
انتهای پیام
باعث تعجب است که دوستان تنها به کشف ژن خوب در بین آقازاده ها مشغول هستند ، از صدر تا ذیل مسوولین دارای ژن خوب هستند ، دلیل آنهم وضعیت گل و بلبل ایران اسلامی ما !!