خرید تور تابستان

از عقلانیت تا جنون

«مجید گیاهچی» در یادداشتی در روزنامه شرق نوشت: فرصتی دست داد به تماشای نمایش «خیام» به‌ کارگردانی بهروز غریب‌پور بنشینم. بی‌شک غریب‌پور در مدیریت فرهنگی و تئاتر ایران یک پدیده است؛ پدیده‌ای کم‌نظیر و قابل‌احترام.
وقتی کشتارگاه تهران را به اولین فرهنگ‌سرای شهر مبدل و الگویی برای راه‌اندازی صدها مرکز فرهنگی در سراسر کشور ارائه کرد، بسیاری معتقد بودند  موفقیتی تنها ناشی از حمایت‌های همه‌جانبه و بی‌دریغ شهرداری تهران است، فارغ از آنکه حتی در این صورت، ایجاد امکان برخورداری از چنین حمایتی خود فی‌نفسه می‌تواند از ویژگی‌های مدیریت او باشد، چراکه در مدیریت استراتژیکش فقط به چارچوب مرزهای مشخص و تعیین‌شده بسنده نمی‌کند،  بلکه به محیط پیرامونی و بسترها و حلقه‌های مؤثر هم نظر دارد.
بعدها و پس از جدایی ناخواسته‌اش از فرهنگ‌سرای بهمن، وقتی فرهنگ‌سرا در هیچ دوره‌ای نتوانست حتی درصدی از توفیق او را به‌دست آورد، اهمیت و ویژگی و توانایی مدیریتش بر همگان ثابت شد. آن بخش کوچک از کسانی که بدبینانه همچنان به توانایی‌های مدیریتی او مشکوک بودند هم پس از مدیریتش بر خانه هنرمندان ناگزیر از صحه‌گذاشتن بر توانایی‌های او در عرصه مدیریت فرهنگی شدند. او در چندین پروژه کوچک و بزرگ فرهنگی هم نقش داشته  و از‌جمله راه‌اندازی و تأسیس تالار فردوسی (محل اجرای نمایش «خیام» ) که از دیگر مواردی است که بر پدیده‌بودنش در عرصه مدیریت فرهنگی صحه می‌گذارد.
اما چرا غریب‌پور در عرصه تئاتر یک پدیده است؟
او به‌تنهایی، تأکید می‌کنم به‌تنهایی، چه بپسندیم و چه نه، یک حرکت شاخص و به‌شدت مهم و قابل‌اعتنا را در تئاتر عروسکی ایران ایجاد کرد (که امیدوارم به یک جریان بدل شود) و آن‌قدر پایمردی و ممارست و مقاومت کرد که این موجود تازه و نحیف از همه خطرات و تهدیدهای پیرامونی‌اش رها شود و امروز چنان بزرگ شود که کمتر خطری تهدیدش کند و از آنجا که در این مسیر سخت و ممکن‌کردن یک ناممکن نه‌فقط تنها و بی‌یاور که ناگزیر به مقابله با بسیاری کج‌فهمی‌ها و عدم‌همراهی‌ها و حتی دشمنی‌ها بود، این تئاتر عروسکی را باید مهم‌ترین میراث زندگی هنری‌اش دانست.
آرمان‌گرایی در بسیاری از مردم و به‌خصوص‌‌  هنرمندان وجود دارد، اما تحقق یک آرمان‌ به‌ویژه در جامعه ایران با مناسبات مافوق پیچیده‌اش از دیرباز امری استثنایی و نادر است. به‌نظرم برخلاف جریان متعارف تئاتری، غریب‌پور از ابتدا با آرمان دستیابی به یک تئاتر که بتواند مافوق، هم‌عرض یا حداقل نزدیک به استانداردهای یک نمایش فاخر (از نوع برادوی‌اش یا نمایش‌های بزرگ تجاری اروپا) باشد، نظر داشت.  با اجرای نمایش‌ «بینوایان» تلاش کرد به این مهم نه از طریق یک نمایش عروسکی که با اجرای نمایشی با حضور زنده بازیگران دست یابد، اما با وجود آنکه مانند تمام دیگر نمایش‌هایش در مدیریت پیچیده آن اجرا (که از عوامل فراوان برخوردار و در زمان خود بزرگ‌ترین پروژه تئاتری تاریخ کشور بود و شاید همچنان باشد) موفق بود،  اما شاید در زمینه هنری و حصول آرمانش چندان موفق ارزیابی نشود.  در آن پروژه هم برای به اجرادرآوردن «بینوایان»، یک سالن اختصاصی ساخت؛ سالنی بسیار عریض و طویل با گنجایش تماشاگران فراوان و در برابر تمام انتقاداتی که به اختصاصی‌بودن سالن برای اجرای نمایش «بینوایان» ( یا نمایش‌هایی نظیر بینوایان) و عدم امکان بهره‌برداری از سالن برای اجرای دیگر نمایش‌ها مطرح بود یا بعدتر شد، ایستادگی کرد.
با وجود آنکه آن تجربه ناموفق نهایتا زمینه‌ساز و منجر به تجربه موفق ایجاد تالار فردوسی شد،  اما زمان ثابت کرد آن انتقادها چندان نا‌بجا نیز نبود.
هم به‌دلیل  پیش‌بینی‌های غلط و اشتباهات محاسباتی در تأسیس سالن، ازجمله به‌واسطه فاصله بسیار زیاد جایگاه تماشاگران کناری با انتهای صحنه مخالف محل استقرارشان، یا عریض و طویل‌بودن غیرمتعارف صحنه و مشکلات اکوستیکی سالن که استفاده از میکروفون را ناگزیر می‌کرد و منجر به عدم تشخیص گوینده دیالوگ در صحنه‌ای با حضور ده‌ها بازیگر و سردرگمی تماشاگر و لطمه‌ به ارتباط او با نمایش می‌شد و… و از همه مهم‌تر عدم پیش‌بینی چگونگی تأمین بودجه و امکانات تولید چنین نمایش‌هایی که جملگی عملا مانع از آن شد که نمایش دیگری در آن سالن اجرا شود و بعدها ناگزیر سالنی که با هدف و نیتی درست و آرمان‌گرایانه، هرچند با صرف هزینه‌های بسیار (البته نه در نسبت با هزینه‌های متعارف و بی‌نتیجه‌مانده رایج در دیگر مجموعه‌ها) ایجاد شده بود، چندین بار تغییر شکل داد.
اما همین اجرا که با مدیریت خوب غریب‌پور با استقبال تماشاگران هم روبه‌رو شد و هر روز با سالنی بسیار بزرگ اما مملو از تماشاگر اجرا می‌شد،  احتمالا توانست به غریب‌پور بیاموزد که نمی‌تواند تحقق آرمان‌هایش را در تئاتری این‌چنین جست‌وجو کند و شاید تغییر مسیر او در آینده به‌سمت شکلی نوین از نمایش‌های عروسکی که پیش‌تر نیز تجربیاتی پیرامون‌شان انجام داده بود، مرهون تجربه‌هایی از این دست باشد.  تجربیات متعدد کار با عروسک، همچون «بابابزرگ و ترب»، «سفر سبز در سبز» یا «میکی و کارآگاه ۲» که تلفیقی از نمایش عروسکی و اجرای زنده بازیگران بود و همچنان مطابق میل و جست‌وجوی غریب‌پور، نمایش‌هایی پرهزینه و با پروداکشن سنگین و همچنان در مدیریت اجرائی پیچیده، پرتوفیق اما از حیث هنری و نزدیکی به آرمان‌هایش شاید نه‌چندان موفق، غریب‌پور را به فکر تأسیس و ایجاد یک تئاتر عروسکی متداول در دنیای تئاتر اما بی‌سابقه در ایران و بسیاری از کشورهای جهان‌سوم و در حال توسعه انداخت.
نمایش‌های عروسکی ایران بسیار ساده و ابتدایی بود؛ چه در نمایش‌های محلی و منطقه‌ای همچون تکم‌گردانی که عروسک فقط با یک چوب متصل به آن حرکت داده می‌شد و چه در قدیمی‌ترین و متداول‌ترین نمایش عروسکی ایرانی، خیمه‌شب‌بازی، که عروسک‌ها تنها با چند نخ حرکت می‌کردند و چه از نظر ساخت‌وساز و پیچیدگی حرکت و چه از حیث تعداد نخ‌ها و امکان بازی‌دهی عروسک، تکنیک‌ها فوق‌العاده ساده و ابتدایی بود و بار اصلی بر دوش موسیقی و صداها و قصه و به‌ویژه شوخی‌ها،  تابوشکنی‌ها و بداهه‌سازی‌ها بود؛ امکاناتی که ابدا با آرمان غریب‌پور سازگاری نداشت.
تئاتر ایران چنان با نمایش عروسکی مورد نظر غریب‌پور بیگانه بود که حتی امکان پایه‌ای اجرای آن که سالنی مناسب باشد را نیز نداشت، پس پیش از هر آزمون و خطایی، نیاز به ساخت سالنی مناسب اجرای این‌گونه نمایش‌ها بود. پس از ایجاد بیش از حد دشوار تالار فردوسی با تمام مشقت‌هایش، او می‌‌بایست دیگر امکانات اجرای ایده‌اش را فراهم کند، با توجه به اینکه امکانات و تکنیک و دانش ساخت عروسک‌های موردنیاز در ایران وجود نداشت، اولین سری عروسک‌ها در اروپا ساخته و به ایران آورده شد.
نمایش‌های ابتدایی گروه با مشکلات و نارسایی‌هایی اجرا می‌شد، هنوز عروسک‌گردانان تجربه کافی را برای کار با عروسک‌های پیچیده  نداشتند، گروهی تشکیل نشده و هماهنگی‌ها دچار مشکل بود. اما غریب‌پور مأیوس نشد آن‌قدر ادامه داد و پایمردی کرد تا در هر اجرا پیشرفتی صورت بگیرد و هماهنگی اجزا به آنچه او در آرمانش در جست‌وجوی آن بود نزدیک شود و پس از «رستم و سهراب»، «عاشورا»، «مولوی»، «حافظ» و «لیلی و مجنون» بالاخره «خیام» توانسته نه‌تنها به استانداردهای جهانی اجرای نمایش‌های فاخر عروسکی نزدیک شود که رهاوردهای نوینی هم برای ارائه داشته باشد و این آن ناممکن است که با پایمردی یک تن به نتیجه رسیده است.
مابین اجراهای غریب‌پور و نمایش‌های متعارف عروسکی ایران از حیث تکنیکی تفاوتی عمده و فاحش وجود دارد و مجموعه صوتی و بصری‌ای که او فراهم آورده دقیق، پروسواس و کاملا حرفه‌ای و در حد و اندازه بهترین نمایش‌های عروسکی روز دنیاست. همچون دیگر نمایش‌های غریب‌پور «خیام» هم از مدیریتی بی‌نظیر و ستودنی برخوردار است و اجزای بی‌شمار آن مانند یک تن واحد هماهنگ و دقیق حرکت می‌کنند و هدایت شده‌اند.
جزئی‌ترین اجزای صحنه و لباس و اکسسوار که به‌سختی مشاهده می‌شوند و حتی ممکن است با توجه به فاصله تماشاگر نادیده بمانند؛  به‌دقت و وسواسی فوق‌حرفه‌ای ساخته و تولید شده‌اند. تا آنجا که جزئی‌ترین ریزه‌کاری‌ها هم نادیده گرفته نشده و تلاش شده مثلا جزئیات شاید بی‌اهمیتی همچون نسیمی آرام بر بیرق‌ها یا شاخه‌های درخت بید مجنون یا بخار برآمده از حوض آب آهنگری، بازسازی شود.
تمام اجزای نمایش به‌شکلی مستقل، زیبا و حرفه‌ای هستند؛ طراحی عروسک‌ها، مو و ریش، لباس و سرپوش و دستار و تزیینات، صحنه، وسایل و اشیای صحنه، نور، موسیقی و صدا. اما ترکیب این اجزای بی‌نقص اگرچه در نسبت با بضاعت امروز تئاتر ما پذیرفتنی و قابل‌قبول و حتی قابل‌ستایش است،  اما در نسبت با آن آرمان‌گرایی‌ای که غریب‌پور جست‌وجو می‌کند، مواردی قابل‌اشاره است.
از این نکته در می‌گذرم که به اعتقاد بسیاری که من نیز از آنان هستم با توجه به امکاناتی که تئاتر عروسکی در اختیار می‌گذارد، مناسب‌تر آن است که در این نوع از تئاتر به‌جای آنکه داستان‌های متعارفی که نیاز به امکانات جادویی و شگفت‌انگیز تئاتر عروسکی ندارند و در اجرای متعارف تئاتر صحنه‌ای نیز قابل اجرا هستند  موردنظر قرار بگیرند، آن دسته از داستان‌هایی که خارق‌العاده هستند و در تئاترهای متعارف صحنه‌ای امکان بازنمایی مناسبی نمی‌یابند موردنظر باشند. نظیر آنچه با وجود تمام امکانات تکنیکی بی‌نظیر و نامحدود سینما اکنون شاید از طریق انیمیشن در حال تولید است.
حال ضرورت و اولویت پرداختن به مفاخر ایرانی که از قضا نسبت به آنان بی‌‌توجهی یا کم‌توجهی شده و می‌تواند منشأ و انگیزه تفاخر، خودیابی و خودباوری و ارتقای فرهنگی- اجتماعی باشد شاید پرداختن به موضوع شاعران و مفاخر ایرانی را موجه کند  و انتظار مطرح‌شده را ناوارد.
اما قطعا لازم است به تفاوت و تازگی اجرا و مضمون، توجه بیشتری شود.  به‌نظر می‌رسد با وجود پیشرفت‌ها و دستیابی به هماهنگی بیشتر در هر اجرا، درحال‌حاضر تماشای یکی از آثار آقای غریب‌پور، تماشاگر را از دیدن دیگر آثار او بی‌نیاز می‌کند، چراکه با وجود برخی پیشنهادات و تصویرسازی‌های تازه، کلیت اجراها بسیار نزدیک و شبیه به هم است.
از سوی دیگر برخی تکرارها که به‌خاطر توجه بیش از اندازه لازم به اجزای نمایش (به‌واسطه بی‌رمقی متن و داستان) تشدید می‌شود، اندکی خسته‌کننده و دل‌آزار است و هرچند در این عروسک‌ها در نسبت با اخلاف‌شان امکانات حرکتی بیشتری ایجاد و فراهم شده،  اما مجموعا حرکات عروسک‌ها به‌ویژه در نمایش‌هایی با زمان طولانی یا حضور طولانی یک عروسک بر صحنه، یک‌نواخت و محدود است و وقتی قصه امکان خارق‌العاده‌ای ایجاد نکند با وجود تمام تلاش‌های در اغلب موارد موفق در تصویرسازی، این تکرارها خسته‌کننده و آزارنده می‌شود.
غریب‌پور به‌خوبی از تلفیق تکنیک‌های نمایش‌های ایرانی با این تکنیک وارداتی برای جلوگیری از یک‌نواختی اجرا بهره می‌گیرد؛  از تکنیک‌های نقالی و پرده‌خوانی و بحرطویل‌خوانی گرفته تا نمایش سایه و تا موافق و مخالف‌خوانی و به‌ویژه اجرای موسیقایی کلام در تعزیه. آنچه غریب‌پور جایگزین اپرت فرنگی می‌کند از سنت‌ تعزیه و آوازخوانی سنتی ایران می‌آید اما هرچند در هر اجرا نسبت به قبل بخش بیشتری از آوازها قابل‌دریافت و فهمیدن است،  اما همچنان بخشی از جملات و کلمات آوازی نامفهوم است.
تماشای سکانسی بی‌نظیر و تأثیرگذار همچون «حسن صباح» یا شنیدن بخشی از بهترین اشعار شعرای ایرانی که حاوی اندیشه‌های ناب آنان است،  زیبا و تأمل‌برانگیز است، اما انتظار می‌رود از شخصیت‌پردازی مشابه پرهیز و تفاوت میان شاعران به‌درستی پرداخت و ارائه شود.
خیام غریب‌پور بیش از اندازه به مولوی نزدیک است و این با وجود تفاوت عظیمی است که در دیدگاه این دو شاعر وجود دارد. با خیام رباعی‌سرا روبه‌رو نیستیم، خیام غریب‌پور مثنوی‌گوی است و… شاید یک علت چنین برداشتی از شخصیت، علاوه بر تمایلات احتمالی و متداول عرفانی در شخص غریب‌پور امروز، به موسیقی (انتخاب و هارمونی سازها و دستگاه‌های آوازی) بازگردد که با وجود آنکه به‌شکلی مستقل زیباست ابدا در خدمت معرفی ویژگی شاعر نیست. از سوی دیگر انتخاب کارگردان که بخشی از آن ناشی از محدودیت‌ها و تمایل عروسک‌های نخی به حرکات چرخشی و سماع‌گونه هست،  نیز بر این تأثیر به‌نظر نامطلوب می‌افزاید.
اما شاید بتوان مهم‌ترین مشکل فعلی نمایش‌های غریب‌پور را انتخاب قصه و به‌ویژه پرداخت و نگارش متن عنوان کرد. غریب‌پور توانسته است عمده مشکلات شکلی و اجرائی را پشت سر گذاشته و تمامی جنبه‌های فوق‌العاده پیچیده تکنیکی و اجرائی نمایش آرمانی‌اش را ارتقا دهد و هماهنگ ارائه کند و اگر موفق شود در کنار تمام این هنرمندان و تکنیسین‌ها، نویسندگان مناسب نیز کشف، تربیت و معرفی کند، آنگاه حتی در ارزیابی آرمان‌گرایانه نمایش‌هایش نیز به کمال مورد جست‌وجویش بیشتر و بهتر دست می‌یابد.
همچنین به‌نظر می‌رسد همچنان قدرت و احاطه جنبه‌ها و دیدگاه‌های عقلی و خرد او بر جنون هنری لازم برای رسیدن به کمال در هر اثر هنری، سایه افکنده و جای آن جنون و بی‌خودی در آثارش همچنان خالی است. با این‌همه غریب‌پور مدیر و هنرمندی قابل‌احترام و ستودنی است و بی‌شک در هر اجرا به کمال آرمانی‌اش نزدیک‌تر می‌شود. در این تاریکی و با وجود این‌همه موانع،  او راه خود را یافته، قدر و ارزش این مرد را بدانیم.

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا