دیکتاتوری نفتی کردستان یا دولت-ملت همفرهنگ؟
«رضا نساجی» فعال دانشجویی در یادداشتی تلگرامی با عنوان «دیکتاتوری نفتی کردستان یا دولت-ملت همفرهنگ؟» نوشت:
رفراندوم استقلال کردستان فرصتی شد برای آنکه حتی مایی که علوم اجتماعی و تاریخ را به درک محضر استادان علوم سیاسی ایران ترجیح دادهایم، از تصورات سادهاندیشانه اینان درباره مسائل منطقه شگفتزده شویم: تصور تشکیل دولت-ملت کردستان حول یک فرهنگ قومی که به واسطه نسبت نزدیک با فرهنگ ایرانی برای ما مزیت نسبی در روابط آتی خواهد بود.
بیایید این استادان را به مطالعه تاریخ دعوت کنیم، که به جای کردستان بگذارند آذربایجان، و به جای مسعود بارزانی، میرجعفر باقراف. هر چقدر فرهنگ مشترک آذری-شیعی در دو سوی مرزهای روسیه-شوروی به مزیت نسبی برای ما ایرانیان پیش و پس از انقلاب در ارتباط با جمهوری آذربایجان شوروی و بعد تأسیس جمهوری مستقل آذربایجان تبدیل شد، میتوان به ارتباط با کردستانی که بارزانی آن را میگرداند امید داشت.
میرجعفر باقراف، صدر حزب کمونیست آذربایجان بود که به واسطه حسادتش نسبت به کمونیستهای ایرانی (اعضای حزب اجتماعیون–عامیون، انجمن همت، حزب عدالت و حزب کمونیست ایران در دوران مشروطه و رضاشاه، عمدتاً از آذربایجان و گیلان، که در شوروی پناهنده بودند) بسیاری از آنان را در دوران تصفیههای استالینی به اردوگاههای کار اجباری سیبری فرستاد یا به قتل رساند، همو که نقش جدی در تأسیس فرقه دموکرات آذربایجان و تلاش برای تجزیه ایران داشت، همان که حتی پیشهوری را هم در رهبری فرقه دموکرات در تبعید تحمل نکرد (و بعد از مرگ مشکوک او، رذل فرومایهای مثل غلامیحیی دانشیان را گماشت که بعد از کنفرانس وحدت با حزب توده، آن را هم به منجلاب وابستگی به کا.گ.ب و تصفیه منتقدان کشاند) و آنقدر در این جنایات افراط کرد که در دوران خروشچف محاکمه و اعدام شد.
امثال باقراف، آخونداف، حسناف و الهام علیاف در آذربایجان شوروی در کنار عوامل وابستهشان در میان آذریهای ایران (امثال دانشیان و لاهرودی) به هویت و فرهنگ مشترکی آذری مردمان دو سوی مرز به عنوان فرصتی برای دستاندازی به خاک ایران (تا جایی که در کتاب «مهاجرت سوسیالیستی» نقل شده یکی از آنان در جلسهای میگوید: «حتی اگر یک روستا از خاک ایران جدا کنیم، غنیمت است») و اعمال قدرت مطلقهی خود میاندیشیدند و دموکراسی حزبی در درون و روابط دیپلماتیک حسنه در بیرون برایشان ارزشی نداشت، چه برسد به فرهنگ.
حتی بعد از فروپاشی شوروی هم بقایای ایرانیان آذری مقیم شوروی به عنوان عوامل وابسته به دولت جمهوری آذربایجان، مناطق آذرینشیان ایران را «آذربایجان جنوبی» میخواندند، و تلاش میکردند از آتاتورک در ترکیه، محمدامین رسولزاده در قفقاز شوروی و پیشهوری در آذربایجان ایران مثلث قهرمانان پانترکیسم بسازند، چه نسبتی با فرهنگ و ملت ما داشتند که دولتمردان کردستان عراق با کردهای ایران و فرهنگ ایرانی داشته باشند؟
مسعود بازرانی (فرزند ملامصطفی بارزانی که زمانی مهمان قاضی محمد در جمهوری مهاباد بود و بعد به همراه فرقه دموکرات پناهنده شوروی، بعد دوباره به ایران آمد و پناهنده شاه شد)، نه به دموکراسی در کردستان عراق اعتقاد دارد (وقتی به رغم اتمام دوره ریاست همچنان با اعمال زور در قدرت باقی میماند، و جلسه پارلمان محلی کردستان را بعد از سالها تعطیلی تنها برای برگزاری رفراندوم به شکل فرمایشی تشکیل میدهد) نه به هویت مشترک کردی (وقتی با دولت ترکیه که کردهای ترکیه را سرکوب کرده متحد میشود و به کردهای عراق که در محاصره تروریستها هستند یاری نمیرساند)، و به عنوان دولتی که پشتوانهاش فروش نفت (مثل تمام حکومتهای ارتجاعی خاورمیانه) و قدرت خارجی (حمایت مستقیم اسرائیل) است، و رفراندوم استقلال را بهعنوان ابزاری عوامفریبانه برای تداوم و بسط قدرت مطلقهی خود به کار میگیرد، اساساً چه نسبتی با مقولههای مردم و فرهنگ دارد که ما بخواهیم از قرابت فرهنگ با چنین دولت-ملتی بگوییم و دلخوش به روابط حسنه باشیم؟
انتهای پیام
آیا زیباکلام اینقدر نمی فهمد !؟
گمان نمی کنم نفهمد ظن می برم خیانت می کند!
در خبر مربوط به اعتراضش به الف نوشتم “” تجزیه طلب جان و مال و عرضش مباح است و زیباکلام شایسته توهین است”” تا توانستید منفی دادید ! بر سر موضع خود هستم … حکومت باید به شهروندانش یکسان و بدون تبعیض خدمت کند و جامعه مرفه و پیشرفته ای ایجاد کند بعد از آن هر گونه خیانت و تجزیه طلبی رو قلع و قمع کند… دوران حکومت های طایفه ای و نژادی به سر آمده … حکومت نژادی به دموکراسی نمی انجامد … نفت کرکوک بارزانی را هار کرده
اقلیم کردستان ،فرصت یا تهدید؟
با توجه به رخدادهای اخیر منطقه و بخصوص همه پرسی استقلال اقلیم کردستان و واکنش منفی دولت عراق و ترکیه و جمهوری اسلامی ایران و موضع گیری های شدید چند روز اخیر،بنده را به فکر فرو برد که تا کی شاهد تنش و درگیری در منطقه باید بود .و این تنش ها به نفع چه کسانی می باشد مسلما به نفع مردم هیچ یک از کشور های منطقه نیست. زیرا با ادامه تنش ها و بستن مرزها و محاصره اقتصادی اقلیم کردستان تمامی کشور ها درگیر را دچار مشکل می نماید. آیا بهتر نیست که دولتمردان جمهوری اسلامی ایران با درک شرایط منطقه این تهدید بالقوه را تبدیل به فرصت و بهره برداری اقتصادی و بالطبع سیاسی بنماید.
دولت ایران میتواند در شرایط بحرانی اخیر با بازگشایی مرز خود و تامین مایحتاج اقلیم کردستان بعنوالن تنها تامین کنمنده مواد غذایی و صنعتی و…آن کمک شایانی به صادرات غیر نفتی و اقتصاد کشور بنماید و همچنین میتواند با بستن قرار داد سوات نفتی خوراک پتروشیمی کرمانشاه و پالایشگاه تبریز را از مسیر کوتاه تری تامین نماید و از طریق ترانزیت نفت کردستان و تحویل آن در خلیج فارس منافع اقتصادی خود را تقویت کرده و امنیت مرزهای خود را با کمترین هزینه برعهده طرف مقابل بگذارد
در غیر اینصورت با تکرار تاریخ، کشور ترکیه با خرید نفت کردستان از طریق کانال های غیر رسمی زیر قیمت بازار (همانطور که نفت داعش را باواسطه خریداری مینمود) سود کلانی را بهره مند می شود.
در دنیای امروز دولتهایی که تهدید بالقوه را تبدیل به فرصت بالفعل نمایند ، نائل به کسب نهایت موفقیت می شوند.
آیا با توجه به مشکلات اقتصادی کشور و بیکاری و … نباید با تبدیل تهدید به فرصت منافع کشور را در زمینه های اقتصادی وسیاسی و امنیتی مد نظر قرار داد.