خرید تور نوروزی

چرا فجایع دهه شصت سینمای ایران اکنون علنی می‌شود؟

سایت تابناک در متن با عنوان «چرا فجایع دهه شصت سینمای ایران اکنون علنی می‌شود؟» نوشت:

یکی از ابهاماتی که توسط مسوولین سینما در دهه شصت درباره افشاگری درباره فجایع در دوران آنها مطرح شده، این است که چرا اکنون شاهد بیان این مسایل هستیم و سینماگران تا سال‌های اخیر سکوت کرده بودند؟ پاسخ کوتاه است: «نفوذ مدیران دهه شصتی وزارت فرهنگ و ارشاد به ویژه سینما تا سال‌های اخیر بسیار بالا بود و سینماگران از بیان آنچه در آن دوران رخ داده، ترس داشتند؛ اما اکنون که برخی سینماگران تصور می‌کنند، هیمنه آنها فرو ریخته، از زخم‌هایشان پرده برداشته‌اند.»

«… از صدایش فهمیدم لوله است. گفتند پایت را باز کن و ما باز کردیم. از بین دست و پایمان لوله را انداختند و بلند کردند و چارطاق پایمان هوا رفت و حالا فشار دستبندها هم روی دست های ما بود… شروع کردند به شلاق زدن کف پای ما… همین آقای عرب سرخی… داد می‌زدیم همین طور که می‌گویم: امام خمینی! کجایی که اینها دارند جهود مسلمان می‌کنند….»؛ این بخشی از روایت عبدالله علیخانی است که می‌گوید در دهه شصت توسط عرب سرخی مدیرکل حراست وقت وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی شلاق خورده است.

این تهیه کننده سینما پیش از این نیز به جزئیات دیگری اشاره و تأکید کرده بود: «در این مدت، بنده را جوجه کبابی (یک روش خاص که فرد را مانند جوجه می‌بندند تا مضروب نتواند از ضربه بگریزد) کردند. علاوه بر این، کف پایم شلاق می‌زدند و می‌گفتند، روی موزاییک راه برو تا خونمردگی به وجود نیاید. باورم نمی‌شد که در وزارت فرهنگ و ارشاد چنین اتفاقی برای من می‌افتد.»

عرب سرخی شلاق زدن را منکر شده اما پذیرفته که علیخانی را با ایجاد شعبه قوه قضاییه در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی دستگیر کرده است. او گفته که این تحرکات را به درخواست مسوولان وقت سینمایی (انوار و بهشتی) برای حمایت از سینمای ایران در رقابت با فیلم‌های خارجی انجام داده، چرا که بنابر ادعای او پخش کننده و دفاتر سینمایی، فیلم‌های خارجی را بدون کپی رایت پخش می‌کردند. البته حرف‌های او به شدت متناقض است، چرا که تا چندین دهه بعد، فیلم‌های خارجی بدون خرید کپی رایت در شبکه نمایش داخلی با مجوز مسوولان سینمایی عرضه می‌شد.

البته تنها عرب سرخی، قربانی مدل پلیسی اداره سینمای ایران در دهه شصت نشده که با انگ زدن به او و سیاسی خواندن موضع گیری‌اش، بتوانند ماجرا را رفع و رجوع کنند. این گروه اساساً قهرمان سازی را در سینمای ایران پس از انقلاب نابود کردند و تقی پور از مدیران بر جای مانده از دوران بهشتی نیز چندی پیش به توجیه این اقدام ضدسینمایی پرداخته بود که ضربه مهلکی به سینمای ایران زد و تأکید کرد، بنا بر نظر سید محمد بهشتی، فخرالدین انوار و دیگر مدیران وقت سینما، ستاره سازی بر خلاف سیاست جمهوری اسلامی ایران بود و به همین دلیل با چنین رویه‌ای مخالف کردند! نکته جالب اینکه جمشید هاشم‌پور سال‌ها به همین دلیل ـ ستاره بودن ـ در آن دوران ممنوع الفعالیت بود.

هاشم پور دقیقاً پس از درخشش در «عقاب‌ها» ممنوع الفعالیت شد و البته باید به جمشید هاشم پور، سعید راد را نیز بیفزاییم. سعید راد نیز چندی پیش در گفت و گویی به ممنوع الفعالیت شدنش در دوره بهشتی اشاره کرد و گفته بود: «اصلا دوست ندارم رفتنم از ایران را به یاد بیاورم. من تنها بازیگری بودم که بعد از انقلاب 7 فیلم پرفروش بازی کردم و اساسا محبوبیتم را از پس از انقلاب بدست آوردم و هیچ مساله‌ای هم نداشتم که ممنوع الکار یا ممنوع الچهره شوم. من در خارج نیز هیچ وقت ساکم را باز نکردم. و همیشه در حال مهاجرت بودم و مجبور بودم کارهای فرعی کنم تا زندگی ام را حفظ کنم.»

اینها تنها نبودند و می‌توان یک لیست بلندبالا از ممنوع الفعالیت‌ها را مطرح کرد که از داود رشیدی (به مدت نه سال) تا ابوالفضل پورعرب را می توان در آن نوشت. در همین ارتباط پورعرب به صراحت گفت: «حمید خاکبازان جایزه جشنواره پیونگ یانگ برای «عروس» را به من نداد. او بعد از «بهشت پنهان» که در آلمان فیلمبرداری شد، ما را خواست و با طرح مضامینی مثل مصرف مسکرات در آلمان، می خواست ما را ممنوع الکار کند که من رفتم سر سریال امام حسن (ولایت عشق) که البته نذر هم داشتم برای حضور در این کار. گفتم خاکبازان مهمل می گوید و من اصلا معده درد دارم و نمی توانم مسکرات بخورم!… من خدا خدا می‌کردم، یک ابوالفضل پورعرب بیاید و من نفر دوم بشوم که راجع به آن نفر اینقدر بحث باشد. اصلاً دیگر می‌ترسیدم؛ کارم به اینجا رسیده بود. از اینکه نباید مطرح شوم. مردم که مرا دوست داشتند، اما مسوولان نظرشان چیز دیگری بود».

البته تنها بازیگران نبودند که این گونه له می‌شدند و سینماگرانی چون مهدی فخیم زاده که مقابل سیاست‌های مدیران وقت مقاومت می‌کردند، فیلم‌هایشان در ساختار درجه بندی، درجات پایینی می‌گرفت تا امکان اکران وسیع نداشته باشد و نابود شود. فخیم زاده در این زمینه گفته بود: «به فیلم «مسافران مهتاب» من درجه «د» دادند. این نازل ترین درجه بود و معنی اش این بود که حق نداری در دوازده مرکز استان اکران کنی، حق نداری تبلیغات تلویزیون کنی، حق نداری تبلیغات پشت ماشین کنی که تا دیگر فخیم زاده از این مسیر عبور نکند و قصد اصلی این بود که کلا حذف شوم. اما من ساده به این نقطه نرسیده بودم که به این سادگی رهایش کنم. بعد از «مسافران مهتاب» دفترم بسته شد اما رفتم دفاتر دیگر و به عنوان کارگردان کارم را ادامه دادم.»

مدیران دهه شصتی با محوریت بهشتی، وقتی ستاره بختشان در سینمای ایران رو به افول بود، سراغ تأسیس نهادی موازی مجموعه دولت رفتند و خانه سینما را راه انداختند و در ادامه نیز برخی معاونان و عناصر آنها اداره خانه سینما را برای ادوار مختلف در اختیار گرفتند. در بدنه دولت نیز بسیاری از مدیران دولتی توسط بهشتی منصوب شده‌اند که حیدریان مدیر کنونی سازمان سینمایی از جمله مدیران بهشتی در فارابی است.

بنابراین منطقی است، در شرایطی که هرچند بهشتی در سینما ظاهراً قدرتی ندارد اما در واقع اکثر مدیران و سینماگرانی که او را با ایجاد فضای انحصاری به این موقعیت رسانده‌اند، از او و سیاست هایش نظیر بسته نگه داشتن فضا و سینمای دولتی حمایت می‌کنند، سینماگران برای بیان آنچه بر سر آنها آمده محتاط باشند، تا احیاناً محبین بهشتی و مدل سینمایی اش که برای او بزرگداشت برگزار می‌کنند، برای افشاگران دوران سیاه دهه شصت مشکلی ایجاد نکنند.

از قضا افشاگری‌ها درباره دهه شصت نیز پس از آن آغاز شد که برای بهشتی بزرگداشت برگزار و از کتاب خاطراتش رونمایی شد و عده‌ای تلاش کردند او را معمار سینمای ایران جا بزنند! معماری که در دوران حضورش سینمای ایران با افت شدید فروش و کاهش شدید شمار سینماها مواجه شد. آیا مدیران دهه شصتی سینما تصور می‌کردند حقیقت تا ابد پنهان می‌ماند؟ افشای آنچه دهه شصت رخ داد، هشداری برای مدیران کنونی در تمامی حوزه‌هاست که خیلی زودتر از چند دهه بعد، ابعاد عملکردشان برای عموم عیان خواهد شد.

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا