خرید تور تابستان

حضور و غیاب اجباری دانشجویان!

«صادق زیباکلام» استاد دانشگاه تهران در یادداشتی با عنوان «حضور و غیاب اجباری دانشجویان!» در روزنامه‌ی «شرق» نوشت:

🔹نامه‌ای که ملاحظه می‌فرمایید در حقیقت یک دعوای فلسفی میان من و آموزش دانشگاه است که سال‌ها است ادامه دارد. فی‌الواقع روسای من در دانشگاه ازجمله دکتر آقایی انسان‌های شریفی بوده‌اند والا می‌توانستند کار دستم بدهند. مناقشه بر سر این پرسش ساده است که «آیا به زورمی توان انسان‌ها را باسواد کرد؟» مقررات آموزشی دانشگاه در ایران می‌گوید آری و به همین خاطر اساتید می‌بایستی حضوروغیاب نمایند تا دانشجویان مجبور شوند سر کلاس حضور یابند. اگر هم از چهار جلسه بیشتر غیبت داشته باشند، می‌بایستی آن درس را در انتهای ترم حذف کنند. اگر هم حذف نکنند آموزش نمره «صفر» برایشان منظور خواهد داشت. فلسفه حضوروغیاب از دید نظام آموزشی‌مان کاملاً روشن است. دانشجویانی که می‌خواهند علم بیاموزند می‌بایستی سر کلاس حاضر شوند. سخن از این منطقی‌تر هم وجود ندارد. پس مشکل چیست و چرا من حضوروغیاب نمی‌کنم؟

🔹نگاه من به مسئله آموزش از نگاه رسمی کمی متفاوت است. من معتقدم آموزش علم و دانش اجباری نیست. ما به‌اجبار نمی‌توانیم به کسی سواد بیاموزیم. درحالی‌که معنی حضوروغیاب آن است که ما دانشجو را اجبار می‌کنیم در سر کلاس حضور پیدا کرده و علم بیاموزد. آیا او اگر علاقه‌مند می‌بود، اساساً نیازی بود که ما او را به‌اجبار به کلاس می‌کشاندیم؟ معمولاً در کلاس‌های من چندنفری هستند که از دانشکده‌های دیگر و حتی بیرون از دانشگاه تهران آمده‌اند. آن‌وقت من باید یک سری دیگر را که علاقه‌ای نداشته‌اند به ضرب حضوروغیاب وادار نمایم که به کلاسم بیایند. آیا این مسخره نیست؟ چرا ما می‌بایستی فردی را که فی‌المثل به علوم سیاسی علاقه‌ای ندارد به‌اجبار وادارش کنیم که در سر کلاس حضور پیدا کند و به او علوم سیاسی بیاموزیم؟

🔹می‌ماند یک بعد دیگر موضوع: اگر فردی می‌خواهد مدرک علوم سیاسی داشته باشد، آیا نمی‌بایستی در کلاس حضور پیدا کند و دانش‌های مربوطه را بیاموزد؛ صرف‌نظر از آنکه به آن رشته علاقه دارد یا نه؟ به‌عبارت‌دیگر، اگر هم به آن رشته علاقه ندارد اما می‌خواهد مدرک آن را داشته باشد، لاجرم می‌بایستی به کلاس بیاید و دانش آن را فرابگیرد چون می‌خواهد مدرک آن را داشته باشد. لذا چه علاقه در کار باشد و چه نباشد، نفس اینکه او می‌خواهد مدرک دانشگاهی آن رشته را داشته باشد می‌بایستی یک دانش حداقلی از آن رشته را فراگرفته باشد، لذا باید در کلاس حاضر شود. پاسخ من به این نکته منطقی آن است که اگر هم بالفرض به یک فارغ‌التحصیل علوم سیاسی بی‌سواد مدرک بدهیم چه ضایعه مولمه‌ای ممکن است اتفاق بیفتد؟ غیرازآن است که او هیچ پیشرفتی در آن رشته نخواهد داشت چون صرفاً مدرک آن را دارد بدون آنکه دانش چندانی فراگرفته باشد. البته اگر رشته پزشکی یا مهندسی یا رشته‌های دیگری می‌بودند که سلامت و جان مردم می‌توانست درنتیجه بی‌سوادی فارغ‌التحصیلان آن رشته‌ها به خطر بیفتد، در آن صورت ما نمی‌بایستی به او مدرک می‌دادیم؛ اما یک فارغ‌التحصیل تاریخ، فلسفه، علوم سیاسی یا مدیریت که سواد چندانی نداشته اما مدرک دانشگاهی آن رشته را گرفته، چه خطری برای جامعه ممکن است داشته باشد؟ معمولاً فارغ‌التحصیلان علوم انسانی ما در کارهای غیرمرتبط با تخصصشان کارمی کنند؛ بنابراین داشتن یا نداشتن سواد در رشته‌ای که فارغ‌التحصیل شده‌اند بلاموضوع است چون در رشته اساساً کار نمی‌کنند. اگر هم در موارد بسیار نادر او در حوزه‌ای قرار بگیرد که به تخصصی که در آن فارغ‌التحصیل شده نیاز باشد یا بایستی آن کار را رها کند و یا آنکه خیلی جدی شروع به مطالعه نماید؛ همان کاری که در دوران دانشجویی‌اش می‌بایستی انجام می‌داد.

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا