گزارههایی پیرامون وضعیت آموزش تئاتر در ایران
«امین عظیمی» در یادداشتی با عنوان «مسّاح ِ کافکا به تئاتر میرود» در روزنامه شرق نوشت: آسیبهای موجود در مسیر توسعه و بهسازی تئاتر ایران، ریشه در همان چالشهایی دارد که به صورت عمده، زیست امروز ِ ما را تهدید میکند: لمسشدگی و پناهبردن به نگاههای قضاقدری، دوری از رویکردهای آیندهنگر، عدم پذیرش نقد در سایه بیتوجهی به مسئولیتهای فردی و اجتماعی و بهطورکلی حوالهدادن مشکلات به «دیگری»های پیدا و پنهان. واقعیت آن است که تئاتر ما بر پایه رشد کمّی و آمارهای دهانپرکناش لنگلنگان پیش میرود و هر روز بیشازپیش به جای درمان، در لمسشدگی آسیبهایش غوطه میخورد. این امر در فضای دانشگاهی و محیطهای آموزشی نیز شرایط بسامانتری ندارد. علیرغم رشد کمّی دانشگاهها، دانشجویان و حتی مخاطبان تئاتر در این سالها، با موقعیتی مبهم در سپهر سالهای آتی روبهرو هستیم؛ نبودِ زیرساختهای استاندارد و خلاقانه آموزشی، نگاه غیرتخصصی و پوپولیستی به آموزش تئاتر و فقدان ارتباط درست میان بدنه آموزشی با جریان تولید حرفهای تئاتر در ایران- اگر چنین مفهومی وجود داشته باشد- موقعیتی نگرانکننده را پیشرویمان گذاشته است.نظام آموزش عالی تئاتر در ایران سالهاست تنها در مسیرِ تربیت «کارشناس هنری» یا به بیان بهتر «افراد تازهکاری که تنها کلیاتی تاریخی و تحلیلی از تئاتر میدانند»، حرکت میکند. فقدانِ مدارس تخصصی بازیگری، کارگردانی، طراحی صحنه و نمایشنامهنویسی سبب شده است خیلِ دانشجویان با سودای آفرینشگری هنری، وارد ماراتن دشوار و گاه آسان!! اخذ پذیرش از دانشگاهها و گذراندن واحدهای درسی متنوع در طول چهار سال شوند اما در انتها مهارتی ناچیز در زمینه تولید تئاتر به دست بیاورند. دروسِ دانشگاهی تنها براساس افزایشِ دامنه محفوظات یا بر پایه تجربیات ِآماتوری برآمده از نظریههای – بهدرستی درکناشدهی- فرانسوی/ روسی متمرکز است و میکوشد به شکلی سطحی به پرورش سیاهیلشکر به جای بازیگر، کارگردان و نویسنده دست بزند. بر این مبنا دانشگاه به ماشینی یکسانساز بدل میشود که بیتوجه به استعداد، قابلیت، هوش عاطفی و زمینههای فرهنگی و اجتماعی دانشجویان، تنها از آنها موجوداتی قالبی میسازد که پس از چهار سال تحصیل، خود را در پای معبد ِ محافظهکاری واپسگرای دانشگاهی قربانیشده میبینند. سیطره این استراتژی آموزشی حتی راه را بر اساتید نوجو و خلاق و عرضه منابع آموزشی نوین در فضاهای دانشگاهی امروز ِ ایران تنگ کرده است.
در سوی دیگر، اشتیاق فراوانِ نیروهای جوان به فعالیت در عرصه تئاتر بهعنوانِ راهی برای تنفس اجتماعی و انعکاس تواناییهای فردی و گروهی خود، سبب شده برخی مؤسسات خصوصی یا دانشگاهی با نگاهی پوپولیستی و بیتوجه به کیفیت آموزشی، تنها به سودای کسب درآمد بیشتر، به پذیرش ِ دانشجویان – حتی بدون سنجشی ابتدایی – دست بزنند. به طور مثال یکی از واحدهای دانشگاهی در طول چهار سال گذشته بیش از دوهزارو ٨٠٠ دانشجو در گرایشهای مختلف تئاتری جذب کرده است؛ این در حالی است که کلِ ظرفیت آموزشی این واحد در طول بیش از سه دهه تنها بر پذیرشِ حداکثر صد دانشجو در طول سال متمرکز بوده است؛ اما بهناگه در یک سال بیش از صد دانشجو به صورت جداگانه در هریک از گرایشهای چهارگانه برای تحصیل پذیرفته است؛ یا در موردِ عجیبِ دیگری، یکی از دانشکدههای هنری شبهِدولتی به دلیل محدودیتهای خودخواسته! بیش از پنج سال است گرایش بازیگری خود را تعطیل کرده و تنها در سه زمینه کارگردانی، ادبیات نمایشی و طراحی صحنه دانشجو میپذیرد. اینکه دانشجویان مذکور چگونه میبایست در غیاب مهمترین رکن تئاتر، یعنی بازیگر و گرایش بازیگری در دانشگاه به یادگیری مهارتهای حتی کهنه و فرسوده فرانسوی/روسی بپردازند که آن هم مصوب سال ١٣٦٥ شمسی است، خود از عجایب است!
کمرنگشدن حضور ِ بازیگرانِ آموزشدیده و توانا در فضای حرفهای تئاتر، راه را برای ورود سلبریتیها و هنرپیشههای بیاستعداد و کمتوان باز میکند و در درازمدت ضمن تغییر ذائقه زیباییشناسانه مخاطبان، میتواند به نزول ارزشهای هنری کار نویسندگان و کارگردانانی که برای موفقیت خود به نیروهای بیرونی تکیه دارند نیز منجر شود؛ و این همان روندی است که در امتدادش زمینه را برای تهیشدن از درون و فروپاشی تئاتر ایران از طریق سهلانگاری آموزشی و تربیت نیروهای کارنابلد و بیتجربه هموار میکند! تئاتری که تهی از اندیشه، رویکرد انتقادی و حتی نوجوییهای تکنیکی هر روز بیشازپیش نسبت به فرایند خودانتقادی نیز لمس میشود.
در ضلعِ آخر این پازل، نبود ارتباطی روشن میان بدنه اصلی تئاتر کشور و دانشگاهها قرار دارد. امری که باعث شده دانشجویان پس از فراغت از تحصیل، خود را در بنبستی تاریک ببینند. نظام آموزشی تئاتر در ایران هیچ برنامه و مسئولیتی برای هدایت آنها به سوی فعالیتهای تولیدی و حرفهای قائل نیست. بر این اساس عملا فراغت از تحصیل به معنای قطع ارتباط با نهاد دانشگاه و مواجهشدن با چرخه مبهم تولید تئاتر یا گرفتن مدرک تحصیلی در مدارج بالاتر و حتی از دیگر کشورها به امید جذبشدن در بدنه آموزشی است!!! و کل این فرایند بیش از هر چیز یادآور تلاش ِ نافرجامِ شخصیت مسّاح در رمانِ قصر کافکا برای ورود به مکانی است که به آنجا دعوت شده بود اما گویی با امری محال و ناممکن دستوپنجه نرم میکرد. با این حال وضعیت دانشجویان رشته تئاتر این روزها در قیاس با شخصیت مسّاح ِ کافکا یک تفاوت بنیادین دارد: در سالهای اخیر میتوان با پول و سرمایه، قفلهای هر صحنهای را گشود. بیاستعدادترین، کمدانشترین و ناآگاهترین افراد نیز اگر به پشتوانهای مالی دلگرم باشند، میتوانند آثار خود را بهسادگی در فضای رسمی کشور و بهعنوان محصولات حرفهای به خورد مخاطب بدهند. تنها کافی است یکی، دو چهره پاپیولار و مردمی در گروه بازیگران داشته باشید، آنموقع است که ملاک نه آموختگی بلکه آگاهی از فوت و فنِ تجارت است و بدون شک فارغالتحصیلان مدرسه بازرگانی و بازاریابی موفقیت بیشتری از فارغالتحصیلان ِ ممتاز ِ تئاتر در این زمینه به دست خواهند آورد.
این امر بدونِ شک تیر خلاصی بر پیکره کاربری آموزش دانشگاهی و در نهایت بیاعتبارکردن حتی شکلِ نیمبند و عقبافتاده آن است.
میتوان نوشتار حاضر را اینگونه جمعبندی کرد: نظام آموزش دانشگاهی تئاتر در ایران – نه در تمامی شئون و وجوه فعالیتِ اساتید ارزنده و فداکارش که یکتنه بار یک مجموعه بزرگ را در کلاسهایشان به دوش میکشند و در این میان اجحاف گستردهای را در زمینه حقوق مادی و معنویشان نیز پذیرا هستند-، واپسگرا، فرسوده، منفعتطلب و در قبالِ سرنوشت ِ دانشجویان سهلانگار است. در چنین میدانی تنها کسانی میتوانند به موفقیت دست یابند که به صورت خودانگیخته و جدا از روند آموزش دانشگاه به کسب دانش، تجربیات صحنهای و پرورش ِ خلاقیت فردی دست بزنند. دراینمیان نباید نقش مؤسسات آموزشی خصوصی مسئول را نادیده گرفت که از طریقِ برگزاری دورههای کوتاهمدت و ورکشاپهای تخصصی، ضعفهای نهاد آکادمی در ایران را تا حدودی پوشش میدهند.
یکی دیگر از ابزارهای یاریرسانِ دانشجویان ایرانی، شبکه جهانی اینترنت و امکان دسترسی به نمونه آثار تئاتری، بهرهگیری از منابع انتقادی و آموزشی و همچنین ایجاد ارتباط با هنرمندان و اساتید دیگر کشورهاست. نیروهای جوان میتوانند از این طریق با تشریک مساعی و حتی ایجاد زمینه برای فعالیتهای مشترک به تبادل اندیشه و تجربه دست بزنند و برای زیستن در فضای تئاتر ایران ذهن و انگیزش خود را برای یادگیری به وسعت جهان گسترش دهند.
در سوی دیگر، اشتیاق فراوانِ نیروهای جوان به فعالیت در عرصه تئاتر بهعنوانِ راهی برای تنفس اجتماعی و انعکاس تواناییهای فردی و گروهی خود، سبب شده برخی مؤسسات خصوصی یا دانشگاهی با نگاهی پوپولیستی و بیتوجه به کیفیت آموزشی، تنها به سودای کسب درآمد بیشتر، به پذیرش ِ دانشجویان – حتی بدون سنجشی ابتدایی – دست بزنند. به طور مثال یکی از واحدهای دانشگاهی در طول چهار سال گذشته بیش از دوهزارو ٨٠٠ دانشجو در گرایشهای مختلف تئاتری جذب کرده است؛ این در حالی است که کلِ ظرفیت آموزشی این واحد در طول بیش از سه دهه تنها بر پذیرشِ حداکثر صد دانشجو در طول سال متمرکز بوده است؛ اما بهناگه در یک سال بیش از صد دانشجو به صورت جداگانه در هریک از گرایشهای چهارگانه برای تحصیل پذیرفته است؛ یا در موردِ عجیبِ دیگری، یکی از دانشکدههای هنری شبهِدولتی به دلیل محدودیتهای خودخواسته! بیش از پنج سال است گرایش بازیگری خود را تعطیل کرده و تنها در سه زمینه کارگردانی، ادبیات نمایشی و طراحی صحنه دانشجو میپذیرد. اینکه دانشجویان مذکور چگونه میبایست در غیاب مهمترین رکن تئاتر، یعنی بازیگر و گرایش بازیگری در دانشگاه به یادگیری مهارتهای حتی کهنه و فرسوده فرانسوی/روسی بپردازند که آن هم مصوب سال ١٣٦٥ شمسی است، خود از عجایب است!
کمرنگشدن حضور ِ بازیگرانِ آموزشدیده و توانا در فضای حرفهای تئاتر، راه را برای ورود سلبریتیها و هنرپیشههای بیاستعداد و کمتوان باز میکند و در درازمدت ضمن تغییر ذائقه زیباییشناسانه مخاطبان، میتواند به نزول ارزشهای هنری کار نویسندگان و کارگردانانی که برای موفقیت خود به نیروهای بیرونی تکیه دارند نیز منجر شود؛ و این همان روندی است که در امتدادش زمینه را برای تهیشدن از درون و فروپاشی تئاتر ایران از طریق سهلانگاری آموزشی و تربیت نیروهای کارنابلد و بیتجربه هموار میکند! تئاتری که تهی از اندیشه، رویکرد انتقادی و حتی نوجوییهای تکنیکی هر روز بیشازپیش نسبت به فرایند خودانتقادی نیز لمس میشود.
در ضلعِ آخر این پازل، نبود ارتباطی روشن میان بدنه اصلی تئاتر کشور و دانشگاهها قرار دارد. امری که باعث شده دانشجویان پس از فراغت از تحصیل، خود را در بنبستی تاریک ببینند. نظام آموزشی تئاتر در ایران هیچ برنامه و مسئولیتی برای هدایت آنها به سوی فعالیتهای تولیدی و حرفهای قائل نیست. بر این اساس عملا فراغت از تحصیل به معنای قطع ارتباط با نهاد دانشگاه و مواجهشدن با چرخه مبهم تولید تئاتر یا گرفتن مدرک تحصیلی در مدارج بالاتر و حتی از دیگر کشورها به امید جذبشدن در بدنه آموزشی است!!! و کل این فرایند بیش از هر چیز یادآور تلاش ِ نافرجامِ شخصیت مسّاح در رمانِ قصر کافکا برای ورود به مکانی است که به آنجا دعوت شده بود اما گویی با امری محال و ناممکن دستوپنجه نرم میکرد. با این حال وضعیت دانشجویان رشته تئاتر این روزها در قیاس با شخصیت مسّاح ِ کافکا یک تفاوت بنیادین دارد: در سالهای اخیر میتوان با پول و سرمایه، قفلهای هر صحنهای را گشود. بیاستعدادترین، کمدانشترین و ناآگاهترین افراد نیز اگر به پشتوانهای مالی دلگرم باشند، میتوانند آثار خود را بهسادگی در فضای رسمی کشور و بهعنوان محصولات حرفهای به خورد مخاطب بدهند. تنها کافی است یکی، دو چهره پاپیولار و مردمی در گروه بازیگران داشته باشید، آنموقع است که ملاک نه آموختگی بلکه آگاهی از فوت و فنِ تجارت است و بدون شک فارغالتحصیلان مدرسه بازرگانی و بازاریابی موفقیت بیشتری از فارغالتحصیلان ِ ممتاز ِ تئاتر در این زمینه به دست خواهند آورد.
این امر بدونِ شک تیر خلاصی بر پیکره کاربری آموزش دانشگاهی و در نهایت بیاعتبارکردن حتی شکلِ نیمبند و عقبافتاده آن است.
میتوان نوشتار حاضر را اینگونه جمعبندی کرد: نظام آموزش دانشگاهی تئاتر در ایران – نه در تمامی شئون و وجوه فعالیتِ اساتید ارزنده و فداکارش که یکتنه بار یک مجموعه بزرگ را در کلاسهایشان به دوش میکشند و در این میان اجحاف گستردهای را در زمینه حقوق مادی و معنویشان نیز پذیرا هستند-، واپسگرا، فرسوده، منفعتطلب و در قبالِ سرنوشت ِ دانشجویان سهلانگار است. در چنین میدانی تنها کسانی میتوانند به موفقیت دست یابند که به صورت خودانگیخته و جدا از روند آموزش دانشگاه به کسب دانش، تجربیات صحنهای و پرورش ِ خلاقیت فردی دست بزنند. دراینمیان نباید نقش مؤسسات آموزشی خصوصی مسئول را نادیده گرفت که از طریقِ برگزاری دورههای کوتاهمدت و ورکشاپهای تخصصی، ضعفهای نهاد آکادمی در ایران را تا حدودی پوشش میدهند.
یکی دیگر از ابزارهای یاریرسانِ دانشجویان ایرانی، شبکه جهانی اینترنت و امکان دسترسی به نمونه آثار تئاتری، بهرهگیری از منابع انتقادی و آموزشی و همچنین ایجاد ارتباط با هنرمندان و اساتید دیگر کشورهاست. نیروهای جوان میتوانند از این طریق با تشریک مساعی و حتی ایجاد زمینه برای فعالیتهای مشترک به تبادل اندیشه و تجربه دست بزنند و برای زیستن در فضای تئاتر ایران ذهن و انگیزش خود را برای یادگیری به وسعت جهان گسترش دهند.
انتهای پیام